جایی برای شعر ...
شعری برای تـــو ...
 
آخرین مطالب
 
پیوندهای روزانه
سمت آبی آتش

گفتن دوستت دارم

همیشه شبیه دل به دریا زدن است


رها کردن تیری که دیگر هرگز به کمان باز نمی گردد .

دوستت دارم هر سرانجامی که بیابد ،

این تیر که رها شود ، دیگر هیچکس آن آدم قبلی نخواهد بود

 

می دانی ؛

با هربار گفتن دوستت دارم

ما سپر زمین می گذاریم ، زره از تن بیرون می کنیم

 و راضی می شویم به رضای روزگار

به خواهی بیا ببخشا ، خواهی برو جفا کن .

 

بی دفاع برابر آنکه دوستش داریم می ایستیم

در حالی که تنها پناهگاه مان همان دوستت دارم است

 

و اگر این سنگر سقوط کند … آخ که اگر این سنگر سقوط کند .

 

 

امیرحسین کامیار | سمت آبی آتش

 



خواب خوش

دنیا رو وقتی که قراره بی تو تنهاشم ، نمی خوام

چیزی به جز اینکه بتونم عاشقت باشم ، نمی خوام


دیدار من با تو اگه حتی توو خوابم باشه ، خوبه

اما اگه باید صبح از این خوابِ خوش پاشم ، نمی خوام


ای کاش حقم از تموم زندگی تنها تو باشی

من عاشق تنهایی ام ، تنها بشم اما تو باشی


تصمیم میگیرم که تا وقتی که زنده ام ، غرق باشم

اما فقط وقتی که توو اعماق این دریا تو باشی


تمومِ زندگیمو فقط با یه اشاره

بهت میبخشم این کارا برام کاری نداره


تـــو لب تر کن ببین من چقدر دیوونه میشم

دیوونه هیچ ترسی از گرفتاری نداره


تموم زندگیمو فقط با یه اشاره

بهت میبخشم این کارا برام کاری نداره


تو لب تر کن ببین من چقدر دیوونه میشم

دیوونه هیچ ترسی از گرفتاری نداره


عشقی که بعد از صد سال بازم

 مثل روزای اولش بجوشه خوبه

از کل دنیا ، کنج دل تو جای من

 تنها همین یه گوشه خوبه


هر جور باشی دوستت دارم

مجبورم از دستت ندم چون زندگیمی


با من بساز و دنیامو نسوزون

هر جور میتونی بمون یار قدیمی

تموم زندگیمو فقط با یه اشاره

بهت میبخشم این کارا برام کاری نداره


تو لب تر کن ببین من چقدر دیوونه میشم

دیوونه هیچ ترسی از گرفتاری نداره

 

 

ایمین



بد عادتم کن به عشق !

باید یاد گرفت 

با تـــو گل گفت ، گل شنفت !

یا با تو زیر تگرگ حتی شکفت !

 

باید یاد گرفت

حرف‌ که میزنی از لبهایت

سبد سبد گل همیشه بهار ،

از چشم هایت دریا دریا مروارید

و از دست هایت آسمان آسمان پرواز برداشت

 

پا در میانی کن تا

امشب که خاطره‌ات داشت 

اتاقم را زیر و رو می‌کرد کمی بیشتر بماند !

به خوابم بیاید !

 رفتن را از یاد ببرد !

 

بشنو سخنم را

بد عادتم کن به آمدن

به نرفتن ، به ماندن ،

به دوست داشتن ....

 

بد عادتم کن به عشق !

 



حامد نیازی



شاعر : حامد نیازی ,
چهل ساله

چهل ساله یه کابوس ، نمیزاره بخوابیم

نمیزاره سحر شیم ، نمیزاره بتابیم


چهل ساله که مردم یه مردمان دیگن

چهل ساله بریدن ولی هیچی نمیگن


یه جورای بدی سخته ، یه جورای بدی تنهان

آهای تشنه ترین دریا صداتو میشنویم ایران


آهای سالار افسانه تو میتونی و پا میشی

به بغضت اعتقاد دارم یه روز آخر رها میشی


یه جورای بدی درده ، شبی شرمنده برگرده

یه مادری که چند ساله دیگه نون آور مَرده


یه جورایی بدی درده ببینی حقتو خوردن

توی کوچه جلو چشمات ببینی بچتو بردن


یه جورای بدی سخته یه جورای بدی تنهان

آهای تشنه ترین دریا صداتو میشنویم ایران


آهای سالار افسانه تو میتونی و پا میشی

به بغضت اعتقاد دارم یه روز آخر رها میشی


چهل
ساله یه کابوس ، نمیزاره بخوابیم

نمیزاره سحر شیم ، نمیزاره بتابیم


چهل ساله که مردم یه مردمان دیگن

چهل ساله بریدن ولی هیچی نمیگن

 

  دانلود آهنگ چهل ساله با صدای گوگوش و سیاوش قمیشی




دوست داشتن زیاد

نمی توانم با " کمی دوست داشتن " زندگی کنم

من " دوست داشتن زیاد " می خواهم

دوست داشتن تمام و کمال

 

یک جور غرق شدن

یک جور دیوانگی محض


مثل تسلیم تنی تشنه
، به خُنکای قطره های باران

مثل شنیدن هزار بارۀ یک آهنگ تکراری


مثل یک موج سواری داغ
، در آشوب دریایی طوفانی

مثل رفتن تا انتهای راهی که بازگشتی ندارد ...

 

من با " کمی دوست داشتن " زنده نمی مانم

با کمی دلخوشی ، با کمی لذت


من یک التهاب داغ نفس گیر می خواهم

یک آغوش گرم در سردترین فصل سال ...

 

چرا نمی فهمی

آنهایی که با " کمی دوست داشتن " زندگی کرده اند ، مرده اند

 

 

پریسا زابلی پور



باور نداشتم ...

باور نداشتم که زنی بتواند

شهری را بسازد و به آن

آفتاب و دریا ببخشد و تمدن.

 

دارم از یک شهر حرف میزنم !


تـــو
سرزمین منی !

صورت و دست های کوچکت ، صدایت ...


من آنجا متولد شده ام

و همان جا می میرم !

 

نزار قبانی




شاعر : نزار قبانی ,
وقت فراموشی ...

در عمق دریا دلم می خواست چشم هایم را ببندم

و برای چند لحظه هم که شده ، وانمود کنم که آب را فراموش کرده ام

 

اما هرچقدر بیشتر سعی میکردم ،

 کمتر میتوانستم به آب فکر نکنم ؛

 بیشتر غرق میشدم

 

باید همیشه به یاد داشته باشی که

ماندگارترین چیزها در ذهن ،

 آنهاییست که وانمود به فراموش کردنشان میکنی

 

هرچقدر بیشتر بخواهی چیزی را فراموش کنی ،

بیشتر در ذهنت با آن بازی میکنی

 

برای فراموش کردن چیزی ، نباید از آن فرار کنی ؛

 خودشان کم کم میروند ، فراموش میشوند

 

سعی برای فراموش کردن چیزی ،

درست مانند فرار کردن از سایه ات است

تو نباید از سایه ات فرار کنی ، نمیتوانی که فرار کنی ؛ 

وقتش که برسد ، خودش کم کم می رود ، فراموش می شود



بابک زمانی



شاعر : بابک زمانی ,

تعداد کل صفحات: 7


 
 
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات