حزب Party ساختاری است كه به شكلی قانونمند، زمینه جابه جایی مسالمت‌آمیز قدرت را در یك جامعه دموكراتیك فراهم می‌كند و بازی قدرت را به سطحی فراتر از شیوه‌های سنتی و پیشامدرن كسب قدرت ارتقا می‌دهد. حزب با ساختار بروكراتیك خود، قادر است هیجانات متعارض و خواسته‌های جامعه را به تصمیماتی تبدیل كند كه قابلیت عملیاتی‌شدن را دارا هستند.

نوع فرهنگ سیاسی و فقدان ثبات نظام‌های سیاسی در جوامع توسعه‌نیافته باعث شده است كه فعالیت‌های حزبی استمرار نداشته باشد و تحزب یك تجربه ناموفق در چنین كشورهایی باشد. با اتكا به این آموزه كه دموكراسی یا مردم‌سالا‌ری و توسعه بدون وجود احزاب و گروه‌های مدنی امكان تحقق ندارد، گفت‌وگویی با دكتر عبدالعلی قوام، استاد دانشگاه ترتیب داده شد. قوام معتقد است تشكیل حزب به صورت طبیعی (و نه تصنعی) در بستر تحولا‌ت عمیق اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رخ می‌دهد و وجود رقابت‌های حزبی، به دولت مشروعیت می‌بخشد. این گفت‌وگو در پی می‌آید.

امروزه یكی از مشخصه‌های بارز كشورهای دموكراتیك این است كه در آن جوامع، احزاب سیاسی متعددی قادر به فعالیت هستند. به نظر شما احزاب چه نقشی در توسعه و پیشرفت كشورهای دموكراتیك و توسعه‌یافته داشته و دارند؟

برای پاسخ‌دادن به این سوال باید تحولا‌ت اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جوامع غربی را مورد بررسی قرار دهیم. با بررسی آن تحولا‌ت می‌توان گفت تشكیل احزاب، محصول نیاز زمان بوده است و نه اینكه صرفا به‌عنوان یك دكور سیاسی یا نهادهایی مطرح باشند كه فقط عملكردهای نمایشی و صوری دارند. برای مثال اگر تاریخچه احزاب را در انگلستان بررسی كنیم، می‌بینیم كه تا نیمه دوم قرن نوزدهم، حزبی به نام <حزب كارگر>، وجود نداشت. به دلیل اینكه هنوز كارخانجات به شدت توسعه پیدا نكرده بودند و طبقه‌ای به نام طبقه كارگر به وجود نیامده بود كه بتواند خواسته‌های مشخصی را مطرح كند، اما از نیمه دوم قرن نوزدهم در اروپا احزاب سوسیالیست و كارگری به وجود می‌آیند.

چنین چیزی نشان می‌دهد كه احزاب با توجه به ضرورت‌ها به وجود می‌آیند. تا قبل از تشكیل حزب كارگر، دو حزب لیبرال (ویگ) و محافظه‌كار (توری) در انگلستان وجود داشتند و به صورت متناوب، قدرت را به دست می‌گرفتند. در اواخر قرن نوزدهم است كه احزاب جدید می‌توانند به قدرت برسند. به دلیل اینكه در این دوره بسیاری از مطالبات مردم مثل آزادی بیان و آزادی قلم برآورده شده بود و اگر حزبی اعلا‌م می‌كرد می‌خواهم آزادی بیان و آزادی اجتماعات را ترویج بدهم، رأی نمی‌آورد. برای اینكه مردم در آن جوامع، این نوع آزادی‌ها را به دست آورده بودند.

دو حزب با سابقه لیبرال و محافظه‌كار بریتانیا بر چه اساس شكل گرفتند و چرا اصلا‌ فكر تاسیس حزب پیدا و تقویت شد؟

بعد از ظهور بورژوازی و شكل‌گیری طبقه متوسط، این اعتقاد شكل گرفت كه برخی موانع هست كه مانع رشد جامعه می‌شود. به همین دلیل طبقه متوسط سعی كرد این موانع را از بین ببرد. بخشی از این موانع مربوط به مسائل عقیدتی می‌شد. جنگ‌های 30 ساله اروپا ناظر بر همین موضوع است كه در نهایت قرارداد صلح وستفالیا امضا شد و واحدهای سیاسی در قالب دولت - ملت شكل گرفتند. بعد از جنگ‌های 30 ساله، دولت‌های سكولار به وجود آمدند.

در مرحله بعد بورژوازی در تقابل با قدرت مطلقه شاه قرار می‌گیرد و انقلا‌ب‌هایی مثل انقلا‌ب انگلستان و انقلا‌ب فرانسه توسط طبقه بورژوا علیه آریستوكراسی سنتی رخ می‌دهد. در حوزه اقتصادی اندیشمندی همچون آدام اسمیت كتاب ثروت ملل را در انگلستان نوشت و مسائلی راجع به لیبرالیسم اقتصادی مطرح كرد. او معتقد بود كه طبقه متوسط باید در محیطی امن هرچه می‌خواهد تولید كند. آدام اسمیت، مكانیسم بازار را بهترین مكانیسم اقتصادی می‌دانست.

در بعد سیاسی هم جان لا‌ك، مسائلی را در ارتباط باحقوق سیاسی مطرح كرد و ادعا كرد كه همه اقشار جامعه باید از حقوق سیاسی برخوردار باشند. یك نمونه از حقوق سیاسی هم، حق رأی‌دادن طبقه متوسط بود. چون در آن دوران محدودیت‌ها و محذوریت‌هایی برای برخوردارشدن مردم از حقوق سیاسی وجود داشت.

در یك مقطع زمانی كسی كه می‌خواست در انگلستان رأی بدهد، باید 400 پوند در سال به دولت مالیات می‌داد تا از حق رأی برخوردار باشد. به مرور كه فشارها بیشتر شد، این رقم به 200 پیوند رسید و به تدریج حق رأی همگانی پذیرفته شد.

احزاب محافظه‌كار و لیبرال هم در واقع نمایندگان طبقه متوسط بودند و از طریق به قدرت رسیدن، می‌توانستند خواسته‌های مردم را از طریق تصویب قانون تحقق ببخشند. بنابراین وقتی مردم نمایندگان خود را انتخاب می‌كردند، آنها می‌توانستند در مجلس عوام، قوانینی را تصویب كنند كه آزادی فعالیت اقتصادی مردم را به رسمیت بشناسد و باعث شوند دولت، كمتر در مسائل اقتصادی مردم دخالت كند.

اساسا كاركردهای حزب این است كه خواسته‌های مردم را تبدیل به سیاست كند و بین نظرات و خواسته‌های متعارض جامعه میانجی‌گری كند.

بنابراین احزاب با توجه به نیاز مردم شكل گرفتند تا توسعه را در ابعاد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی تحقق ببخشند.

هیچ گروه و تشكلی نمی‌توانست این كاركردها را داشته باشد تا نیازی به تشكیل ساختار حزبی نباشد؟

حزب با داشتن سازمان مشخص می‌تواند یك سری از كاركردهای سیاسی را نهادینه كند و در ضمن استمرار داشته باشد، اما گروه‌ها و جنبش‌ها بر حسب مورد ممكن بود ایجاد بشوند. یك گروه و تشكل نمی‌تواند خواسته‌ها را معضل‌بندی كرده و آنها را به سیاست تبدیل كند.

توفیق احزاب در چه بستر و زمینه‌ای امكانپذیر خواهد شد؟

وقتی احزاب می‌توانند نقش و كاركردهای اصلی خودشان را داشته باشند كه تنوع ساختاری در سیستم به وجود آمده باشد و زیرسیستم‌ها نیز از استقلا‌ل نسبی برخوردار باشند. تنوع ساختاری در یك جامع كثرت‌گرا به وجود می‌آید. در چنین جامعه‌ای به ساختارهای سنتی یعنی قوه مقننه، قوه مجریه و قوه قضاییه بسنده نمی‌شود، بلكه نهادهای دیگری مثل اتحادیه‌ها، سندیكاها، گروه‌های ذی‌نفوذ و فشار و احزاب سیاسی به وجود می‌آیند و نظام را دچار تنوع ساختاری می‌كنند. وجود احزاب و اتحادیه‌ها در چارچوب كثرت‌گرایی می‌تواند معنا داشته باشد. شرط دوم هم استقلا‌ل نسبی زیرسیستم‌ها می‌باشد.

در واقع این احزاب و اتحادیه‌ها و انجمن‌ها نباید زائده‌ها یا ضمیمه‌های حكومت تلقی شوند، چون اگر چنین اتفاقی بیفتد، چنین سازمان‌هایی بخشی از قوه مجریه می‌شوند. بنابراین این نهادها باید خودجوش باشند و وابسته به نهادهای رسمی حكومتی نباشند. تحت این شرایط است كه احزاب می‌توانند كاركردهای خودشان را داشته باشند.

احزاب موجود در جوامع توسعه‌یافته به قدری ریشه دوانده‌اند كه امكان حذف و انحلا‌ل آنها وجود ندارد. اگر خواسته باشند احزاب را از صحنه سیاسی كشورهای دموكراتیك حذف كنند، سیستم یك مرتبه فرو می‌پاشد. یعنی اگر قرار باشد كه احزاب یا سایر كانال‌های ارتباطی مثل گروه‌های ذی‌نفوذ و رسانه‌ها از بین بروند، كل ارتباطات موجود در یك جامعه دموكراتیك مختل می‌شود.

وقتی در تعریف حزب می‌گوییم كه حزب در میانجی‌گری و وساطت میان خواسته‌های متعارض نقش دارد، در واقع به كاركرد ارتباطی آن اشاره داریم. در این فرایند، در یك طرف مردم قرار دارند و خواسته‌های آنها از طریق احزاب كانالیزه می‌شود و در طرف دیگر طیف هم سیاستگذاری عمومی را داریم. وقتی سیستم دچار تنوع ساختاری می‌شود، نهادهای بیشتری می‌توانند نقش ارتباطی را ایفا كنند، اما در یك نظام وحدتگرا و اقتدارگرا كه تعداد این نهادهای ارتباطی كم است، احزاب موجود در جامعه كارایی لا‌زم را ندارند و اگر هم از صحنه سیاسی حذف شوند، كوچكترین خللی به جامعه وارد نمی‌آید. چنین وضعی حكایت از آن دارد كه احزاب براساس نیازها و در بستر تحولا‌ت طبیعی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی رشد پیدا نكرده‌اند.

در حال حاضر، هند كه بزرگترین دموكراسی جهان است، از نظر اقتصادی از چین تك‌حزبی عقب مانده است، به نظر شما احتمال ظهور یك دولت دیكتاتورمابانه در كدام یك از این دو كشور وجود دارد؟

به‌طور كلی یك نوع تعارض بین دموكراسی و كارایی مشاهده می‌شود. خیلی‌ها اعتقاد دارند در نظام‌های دموكراتیك، تصمیم‌گیری به كندی صورت می‌گیرد و برای تصمیم گیری باید به آرای عمومی و افكار عمومی مراجعه شود، ولی در سیستم دیكتاتوری، تصمیمات به سرعت اتخاذ می‌شود، اما این جامعه است كه تصمیم می‌گیرد آزادی را فدای كارایی كند یا خیر، اما در جامعه دموكراتیك، قدرت پخش شده است و انباشت قدرت وجود ندارد، اما در عوض تنوع ساختاری هست. من بعید می‌دانم كه دیكتاتوری در هند شكل بگیرد. در مورد چین هم باید بگویم این كشور طی دو، سه دهه اخیر تا حدی دچار تنوع ساختاری شده است و با اهمیت‌دادن به حوزه‌های خصوصی و فعالیت بخش خصوصی درصدد است به سمت سرمایه‌داری حركت كند، اما زیرسیستم‌ها از استقلا‌ل نسبی برخوردار نیستند و حزب كمونیست به‌عنوان حزبی تمركزگرا اجازه فعالیت احزاب دیگر را نمی‌دهد. خیلی‌ها معتقدند فرهنگ سیاسی هند از تساهل و مدارای سیاسی بالا‌یی برخوردار است و نهادهای ایجادشده مثل نهادهای حقوقی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دوران استعمار توسط استعمار انگلیس را به خوبی حفظ كرد.

فقر موجود در جامعه هند، این جامعه را به وضعیتی همچون دوره آلمان نازی دچار نخواهد كرد كه حزبی در چارچوب مبارزه با فقر به قدرت برسد و سازوكارهای دموكراتیك را منحل كند؟

ممكن است یك حزب در هند با شعار توزیع عادلا‌نه ثروت به قدرت برسد، ولی هند طی چند دهه امتحان خودش را پس داده است و به نظر نمی‌رسد حزبی بتواند اقتدارگرایی را در آنجا شكل بدهد. در این كشور هم تنوع ساختاری وجود دارد و هم زیرسیستم‌ها از استقلا‌ل نسبی برخوردار هستند.

البته پروفسور برینگتون مور در كتاب <ریشه‌های دموكراسی و دیكتاتوری> معتقد است كه مصالحه و سازش طبقه سنتی و طبقات نوظهور در آلمان موجب بروز حكومت‌های تمامیت‌خواه در ژاپن، آلمان و ایتالیا شد، اما انقلا‌ب در فرانسه و انگلستان باعث رشد بورژوازی شد و باعث شد بخش خصوصی مستقلا‌نه فعالیت اقتصادی داشته باشد. از این منظر می‌توان گفت كه شما نمی‌توانید با اخلا‌ق فئودالی منتظر یك سری تحولا‌ت عمیق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باشید.

نوشته شده در تاریخ یکشنبه 11 بهمن 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: جامعه شناسی سیاسی،     | نظرات()