اندیشه سیاسى كشفى در بوته نقد
مقدمه:
براى بررسى اندیشه سیاسى, دو روش عمده و معكوس هم وجود دارد:
1ـ روش مطالعه اندیشه به صورت انتزاعى و بدون در نظر گرفتن تإثیر حوادث زمانى و مكانى بر اندیشه و یا حتى تإثیر اندیشه بر چنین تحولاتى. در این شیوه, هدف بررسى, عدم تعارض درونى اجزا و عناصر یك دستگاه اندیشه سیاسى و نیز رعایت قواعد منطقى در تنظیم آن است. 2ـ روش مطالعه اى كه اندیشه سیاسى را پاسخ گوى مسایل تئوریك دورانى مى داند كه اندیشه در آن به وجود آمده است. از این رو, تحولات اجتماعى - سیاسى, منجر به پیدایش یك دستگاه اندیشگى مى شود. در این شیوه, از مطالعه یك اندیشه, با ملاك ارزیابى قرار دادن این تحولات از یك سو, و نیز تقسیم كردن دوران تفكر سیاسى به دوره هاى كوچك تر از سوى دیگر, مى توان به بررسى انتقادى و تحلیلى اندیشه پرداخت. به این ترتیب یك تفكر سیاسى لزوما تفكرى یكدست و منسجم نخواهد بود و در نتیجه, اندیشه متفكر نیز یك اندیشه سیاسى جامع نمى تواند باشد. نویسنده كتاب اندیشه سیاسى كشفى, شیوه اخیر را براى بررسى اندیشه سیاسى كشفى برگزیده است. این امر از روى ترتیب چینش فصول كه از تحولات تاریخى بین زندیه تا قاجاریه شروع شده و به حوادث زندگى كشفى ختم مى گردد, به وضوح آشكار است. مهم تر این كه خود نویسنده, به تصریح, به گزینش چنین روشى اذعان كرده است (ص 182 پ 2 تا ص 183 پ 2).
الف - منطق بررسى اندیشه سیاسى بر اساس تحلیل تاریخى در كتاب اندیشه سیاسى كشفى:
شیوه اخیر در مطالعه اندیشه سیاسى براى خود, لوازم و تبعاتى دارد:
1 - پیش فرض شیوه دوم مطالعه یك اندیشه, تقدم عین بر ذهن است. بر اساس این پیش فرض, تحولات زمانه زندگى متفكر و نیز تجارب شخصى او, نقش تعیین كننده اى در پیدایش اندیشه او داشتند. از این رو, قبل از هر چیز مى باید به تاریخ زندگى متفكر و دورانى كه او مى زیسته, توجه كرد. اما مراد از توجه به زندگى و زمانه متفكر, توجه به تمام حوادث تاریخى و زندگى نویسنده نیست; بلكه باید با نگاهى گزینشى, به بررسى قسمت هایى از زندگى و زمانه نویسنده, كه نقش تعیین كننده اى در پیدایش اندیشه او داشته اند, پرداخت. به این ترتیب در فصول مربوط به بررسى اوضاع اجتماعى - سیاسى یا تاریخى یك متفكر, تنها به بررسى حوادث و تجربیاتى پرداخته مى شود كه گمان مى رود در ارتباط با اندیشه او مى باشد. اگر با چنین دیدگاهى به فصل هاى اول و دوم كتاب اندیشه سیاسى سید جعفر كشفى بنگریم, به حوادثى بر مى خوریم كه در طول فصول بعد, اندیشه هاى برآمده از این حوادث و نیز چگونگى علت شدن آنها براى این اندیشه, بیان نشده است. به عنوان نمونه, در فصل دوم كتاب به این حوادث اشاره شده است:
1 - منازعات و كشمكش هاى داخلى كه بر اساس ساختار اجتماعى به ویژه نقش ایلات در روند تحولات سیاسى ترسیم شده است ;
2 - درگیرىهاى ایران با روسیه و عثمانى ;
3- حمله وهابیون به عراق ;
4 - تإثیر سیاست هاى غیر مذهبى نادرشاه و تمایل قاجاریه براى بر پایى دولتى شیعى و رغبت علما به قاجارها ;
5 - چیرگى اصولیون بر اخباریون ;
6 - درگیرىهاى صوفیان, اخباریون, بابى ها و شیخى ها با علماى شیعى و نیز خود كشفى.
با وجود تصریح به چنین حوادثى در طول كتاب, به پیدایش, تفسیر یا تحولى در اندیشه كشفى بر اساس رخدادهاى بالا برنمى خوریم; مثلا این پرسش كه نقش ایلات قاجار, زند و افشار در كجاى اندیشه كشفى خود را نشان مى دهد, در این كتاب پاسخى نمى یابد. البته گهگاه به صورت كم رنگى چنین تإثیراتى مورد اشاره قرار گرفته اند; مثل جایى كه سخن از رابطه كشفى با دولت قاجار است و این كه او به دلیل نزاع با روسیه, در مورد دولت قاجار تقیه كرده و سكوت مى كند (ص 65 پ 2, ص 177 پ 2 تا ص 180). با این وجود, شیوه دوم تحلیل اندیشه سیاسى اقتضا مى كند كه قطعات اندیشه متفكر با حوادث ذكر شده دوران حیات او در طول تجزیه و تحلیل اندیشه همواره ارتباط داده شود كه چنین كارى در طول كتاب, كمتر به چشم مى خورد. از این رو, حوادث فصول اول و دوم, هیچ ارتباط منطقى با فصول دیگر نداشتند و به نظر مى رسد كه از موضوع كتابى كه درباره اندیشه سیاسى است, خارج باشد.
2 - دومین ویژگى خوب روش مطالعه اندیشه سیاسى به شیوه دوم, تحلیلى بودن آن است. این شیوه برخلاف روش اول, علاوه بر امكان توصیف قطعات یك دستگاه اندیشه سیاسى, امكان تحلیل درونى و ارزیابى آن را نیز فراهم مىآورد. مهم ترین ویژگى تحلیل در این شیوه, ارزیابى اندیشه بر اساس الزامات و معیارهاى درونى همان اندیشه است; یعنى اندیشه بر اساس دیدگاه هاى خودش ارزیابى مى شود و نه بر اساس دیدگاه هاى دیگر.
در توضیح مطلب باید گفت كه شیوه دوم, دو معیار براى ارزیابى و قضاوت اندیشه سیاسى پیش روى ما مى گذارد:
معیار اول, تحولات زمانه و تجارب شخصى اندیشمندان است. از آن جا كه اندیشه متفكر ساخته شده از تحولات زمانه است (فرض تقدم عین بر ذهن); پس علت بروز یك فكر, معناى خاصى كه متفكر به یك اندیشه مى دهد و نوع تفسیرى كه از میان تفاسیر مختلف در یك مسإله مى كند, همگى بر اساس تحولات زمانه او, علت یابى و قضاوت مى شوند.
معیار دوم, منابع فكرى و متفكرانى هستند كه اندیشمند سیاسى از تفكر آنها تغذیه فكرى مى كند. از آن جا كه تحولات زمانه و تجارب زندگى شخصى نویسنده, سازنده و پردازنده اندیشه اوست, مواجه شدن با تفكرات سیاسى جدید و اندیشمندان دیگر در برهه هاى مختلف حیات متفكر یا استفاده از آراى دیگران براى حل یك مسإله خاص در یك برهه از زندگى او, مى تواند مبنا و معیار قضاوت و تحلیل اندیشه سیاسى او قرار گیرد. از این رو در بررسى اندیشه سیاسى و تحلیل آن, مى باید در طول فصول كتاب ارجاعات متعددى به وقایع دوران حیات یا آراى اندیشمندانى كه به عنوان منابع فكرى یك نویسنده تلقى مى شوند, آمده باشد كه متإسفانه در كتاب اندیشه سیاسى كشفى على رغم تصریح به منابع فكرى متعدد كشفى (ص 201, پاورقى ), به جز در بحث از عدالت, چنین امرى صورت نگرفته است. در مبحث عدالت نیز نسبت به اندیشه هاى متفكران مادر (منابع فكرى) هیچ گونه تحلیلى انجام نگرفته است (ص 190, پ 2). به این ترتیب, بر خلافت ویژگى ذاتى شیوه دوم (تحلیلى بودن), نوشته آقاى نویسنده غالبا توصیفى است; به گونه اى كه از مجموع این كتاب, حدود 98% آن توصیفى مى باشد. در 2 % باقیمانده نیز متإسفانه به این نكته ظریف توجه نشده كه معیارهاى تحلیل در روش دوم, معیارهاى درونى است; یعنى باید از زاویه دید و خاستگاه تاریخى و اندیشگى یك اندیشه به تحلیل آن اندیشه پرداخته شود; در حالى كه نویسنده كتاب اندیشه سیاسى كشفى, به تحلیل قسمت هایى از اندیشه كشفى از زاویه دید بیرونى پرداخته و اندیشه كشفى را بر اساس نظریات جدید در اندیشه سیاسى مورد قضاوت قرار داده است. چنین قضاوتى سبب شده است كه تفاسیر و ارزیابى هاى آقاى فراتى, با مبانى و اصول اندیشه كشفى در تعارض قرار بگیرد و به قول معروف, اجتهاد در مقابل نص قلمداد شود. بر پاره اى از این تحلیل ها اشاره مى كنم (تمامى این تحلیل ها فقط در بحث دولت شناسى متمركز شده است):
آقاى فراتى براى تحلیل و ارزیابى خود از اندیشه دولت كشفى, به سراغ نظریه قرار داد اجتماعى رفته است و بر اساس آموزه هاى این نظریه در باب دولت, به داورى درباره نظریه دولت كشفى پرداخته است. همچنین نظریه هاى قرار داد اجتماعى بحث خود را از طبیعت و نهاد انسان آغاز مى كنند, اما آقاى فراتى این بحث را در فصل انسان شناسى انجام داده است و برخلاف نظریه پردازان قرار داد اجتماعى, نتوانسته است به طور قطعى بگوید كه آیا انسان بد نهاد و شرور است (هابز) یا پاك طینت و اخلاقى (لاك), بلكه او مى گوید انسان هم مى تواند بدنهاد باشد و هم خوش طینت. از سوى دیگر, او در بحث انسان شناسى, انسان را موجودى عاقل در نظر مى گیرد. این دو نگرش درباره آدمى كه برگرفته از سخنان كشفى است, مورد مداقه نویسنده محترم قرار نگرفته است; چرا كه در تحلیل این دو نگرش و با توجه به مجموعه سخنان كشفى مى توان گفت كه هر چند انسان مى تواند به كمك عقل, به هدایت و سعادت برسد; ولى در دوران خلطه عقل و جهل, نوع بنى آدم دچار احساسات شده و طبق تمایلات خود رفتار مى كنند.
بر همین اساس, كشفى وجود دولت را ضرورى مى داند, اگر چه این دولت, دولت جائر باشد; زیرا بى دولتى, مستلزم هرج و مرج است. این سخن به وضوح بیان مى كند كه نهاد آدمى شرور نبوده و براى جلوگیرى از فساد, نیاز به وجود دولت مى باشد. از آن جا كه چنین تحلیلى در بحث انسان شناسى صورت نگرفته است, نویسنده محترم در پاورقى ص 130 مى گوید وضع طبیعى تنها بر بخشى از انسان شناسى كشفى متصور است كه منظور نویسنده محترم در این قسمت, ادعاى بد طینت بودن نهاد آدمى است.
اما لوازم تحلیل دولت شناسى كشفى بر اساس نظریه قرار داد اجتماعى به این جا ختم نمى شود و این شیوه تحلیل نادرست, استلزامات نادرست ترى را به دنبال مىآورد. در این قسمت به بررسى لوازم نادرست تحلیل بیرونى (تحلیل اندیشه سنتى دولت بر اساس نظریه هاى دولت مدرن) مى پردازیم.
دومین قسمت از نظریه هاى دولت مدرن,پذیرش مفهوم (وضع طبیعى) است. این مفهوم زمانى به وجود مىآید كه براساس نظریه قرار داد اجتماعى, انسان ها به دلیل عدم امنیت (هابز) یا اشكالاتى كه در باب مالكیت و دارایى (لاك) در وضعیت قبل از قرار داد اجتماعى وجود داشته, دورهم گرد آمده وطى یك قرار داد, جامعه و دولت را با هم (هابز) و یا طى دو قرار داد (لاك) به وجود مىآورند.
پس از پیدایش دولت جدید است كه وضعیت ما قبل (وضعیت قبل از قرار داد), وضعیت طبیعى نامیده مى شود. پس مفهوم وضعیت طبیعى, تنها در فرض قرار دادى بودن دولت معنا مى یابد; در حالى كه بنا به نظریه مدنى الطبع بودن آدمى كه كشفى نیز آن را مى پذیرد, دولت, موسسه و نهادى مصنوعى و ساختگى به دست انسان نیست; بلكه دولت, نهادى طبیعى - الهى است كه از طبیعت اجتماعى بودن انسان و براى رفع نیازهاى بى شمار او به وجود مىآید. بنابر این نمى توان - ولو به فرض - حیات آدمى را به دو برهه حیات اجتماعى بودن دولت (وضع طبیعى) و زمان دولت تقسیم كرد; بلكه از زمانى كه آدمى حیات اجتماعى داشته, دولت هم داشته است.
نكته بعدى این است كه همان طور كه در بالا آمد, ماهیت دولت از نظر كشفى, طبیعى است و از نظر قرار داد اجتماعى, مصنوعى و حاصل توافق آدمى; پس نمى توان یك تحلیل و ارزیابى درونى - و نه بیرونى - بر اساس نظریه دولت قرار دادى انجام داد (ص 130 پ آخر). بحث هاى (رابرت نوزویك) نیز به همین سان و در ادامه همین بحث مطرح مى شود (ص 131 پ 2).
سومین نكته به مفهوم اجتماع و تمایز آن با مفهوم جامعه مربوط مى شود. بر اساس نظریه قرار داد اجتماعى, در وضعیت طبیعى نیز آدمى از زندگى اجتماعى برخوردار است; اما به دلیل عدم امنیت یا مسایل مربوط به دارایى, آدمى به تإسیس دولت و جامعه قرار دادى (لاك) مى پردازد. بنابراین, اجتماع قبل از قرار داد, به جامعه و دولت بعد از قرار داد تبدیل مى شود. در این جا ماهیت جامعه, اساسا با ماهیت اجتماع ما قبل قرار داد تفاوت دارد; زیرا جامعه, ماهیتى قرار دادى و مصنوعى (ساخته دست بشر) دارد; در حالى كه اجتماع ما قبل قرار داد, همان طور كه از نام (وضع طبیعى) معلوم است به صورت طبیعى, یعنى به شكل غیر ساختگى به وجود آمده است; البته این نكته را نباید فراموش كرد كه تقدم و تإخر وضعیت طبیعى و قرار دادى جامعه, تقدم و تإخر رتبى است و نه زمانى. به این ترتیب, جامعه و دولت از هم جدا شد, و هر كدام بخشى از قلمرو و نیز وظایف اجتماع ماقبل قرار داد را به عهده مى گیرند و این خود منجر به پیدایش دو فضا و حیطه عملكرد مى گردد: حوزه جامعه و حوزه دولت; در حالى كه در نظریه دولت مدنى, چنین تفكیكى بین دولت و جامعه وجود ندارد (به عبارت درست تر, مفهوم جامعه وجود ندارد و دولت, عین جامعه و جامعه, عین دولت تلقى مى شود). از این رو سوالاتى از قبیل این سوال كه تشكیل دولت تا چه میزان به وضعیت طبیعى خاتمه مى دهد (ص 134 سطر 4), با مبناى كشفى در باب دولت (مدنى الطبع بودن آدمى), مغایرت دارد.
چهارمین نكته مربوط به رابطه بین دین و دولت است. بر اساس نظریه قرار داد اجتماعى, مردم تنها از بخشى از آزادىها و حقوق خود گذشت مى كنند (فرض این است كه آدمى حقوقى دارد كه مقدم بر حقوق جامعه و دولت است) در حالى كه در نظریه دولت مدنى, افراد هیچ حق یا تكلیف غیر اجتماعى و ما قبل اجتماعى - دولتى ندارند, تا آن را به دولت تفویض بكنند. به این ترتیب, در نظریه قرار داد اجتماعى فضایى كه براى عملكردهاى جامعه و دولت به وجود مىآید, با فضاى عملكرد افراد جدا مى گردد; بخش اول, حوزه عمومى و بخش دوم, حوزه خصوصى نامیده مى شود; در حالى كه در نظریه دولت مدنى اساسا تمایزى بین حقوق ما قبل و ما بعد اجتماع متصور نیست. و لذا تفكیكى در حوزه عملكرد افراد و جامعه یا دولت به وجود نمىآید و در نهایت, دو حوزه عمومى و خصوصى وجود نخواهند داشت. بنابراین, جدا كردن دولت از دین كه نتیجه تفكیك در حوزه عمومى و خصوصى است و بحث از نسبت آن دو در نظر كشفى و چگونگى رابطه آنها با هم, همگى از لوازم خلط دو نظریه و نگرش متفاوت در باب دولت است (ص 134, سطر آخر به بعد). از این رو بلحاظ مفهومى, دین, عین دولت و دولت, عین دین تلقى مى شود; همان طور كه در ص 135, هم نقل قول ها و هم توضیحات آقاى فراتى, چنین برداشتى را به ذهن متبادر مى سازد. با وجود این نویسنده محترم با كمال تعجب, رابطه و نسبت دین و دولت را به لحاظ وقوع و تحقق, عموم من وجه مى دانند (ص 135 پ 2); در حالى كه فقره نقل شده از كشفى كه به دنبال این ادعا آمده است, دین و دولت را اجزاى یك كل مى داند. در نقل قول اول همان صفحه, از كشفى نقل شده كه: (سلطنت به منزله اركان است (و دین به منزله اساس) و اساسى بى اركان, ضایع و ناتمام است و اركان بى اساس, غیر مستقیم و خراب). از سوى دیگر, نگرش عمومى كشفى درباره خلافت آدمى نیز موید دو جز بودن دین و سلطنت براى خلافت به لحاظ منطقى و نیز تحقق عینى است. كشفى, خلافت پیامبر را داراى دو وجه سیفى و سیاسى و به صورت توإم دانسته و معتقد است كه بعدها این دو وجه جدا شدند و علما, متكفل وجه علمى و سلاطین, عهده دار وجه سیفى خلافت شدند. البته به لحاظ دیگرى مى توان رابطه دین و دولت را عموم من وجه تلقى كرد, به این معنا كه دین براى تحقق احكام خود, همواره نیاز به قدرت (دولت) دارد; ولى دولت مى تواند غیر دینى (جائر) باشد.
پنجمین نكته درست بر عكس نكات چهارگانه بالا كه به تفاوت درباره نظریه دولت كشفى از دیدگاه قرار داد اجتماعى مى پردازد, نظریه قرار داد اجتماعى را بر اساس نظریه دولت مدنى كشفى مورد ارزیابى قرار مى دهد (ص 134 پ 2). بر اساس نظریه دولت كشفى و دیگر نظریه هاى دولت طبیعى یا الهى, هدف دولت, نیل به سعادت و دریافت حقیقت است, حقیقت و سعادتى فرا طبیعى; در حالى كه هدف از تإسیس دولت قرار دادى, نیل به هدف مادى امنیت یا تنظیم روابط مالكیت است. هدف هابز از نظریه دولتش, تحكیم مبانى سلطنت مطلقه و هدف لاك, تضمین آزادىهاى سیاسى آدمى بود. پس با وجود اهداف متفاوت میان نظریه دولت طبیعى و دولت قرار دادى, كشیدن بحث حقیقت متافیزیكى و سعادت, به نظریه دولت قرار دادى (ص 134 پ 2) بى مورد است; چرا كه دولت مدنى, در پى اهداف متافیزیكى و دولت قرار دادى, در پى اهداف این جهانى (نظم) و (آزادى) است.
به این ترتیب, تنها بخش تحلیلى كتاب نیز اساسا با اعمال تحلیل یك نظام فكرى (دولت قرار دادى) بر روى یك تفكر از نظام فكرى دیگر (دولت مدنى), تنها به تحلیل بیرونى یعنى ارزیابى نظریه دولت مدنى بر اساس معیارهاى نظریه دیگر پرداخته از تفسیر و تبیین معناى دولت مدنى كه طبعا مى باید بر اساس مبانى نظرى دولت مدنى در نزد دیگر نویسندگان و تحت شرایط زمانى و مكانى نویسنده (كشفى) باشد, باز مانده است.
3 - سومین ویژگى شیوه تحلیل تاریخ آن است كه این شیوه, یك تفكر یكدست و بى تناقض ارایه نمى دهد. در این روش, فرض بر آن است كه فراز و نشیب هاى زمانه متفكر و همچنین انتخاب منابع فكرى مختلف به وسیله متفكر در برهه هاى مختلف حیات خویش (به ویژه زمانى كه منابع فكرى داراى اختلافات اساسى باشند), از تفكر اندیشمند, دستگاه اندیشگى متعارض, مرحله به مرحله و غیر همگون ارایه مى دهد; در حالى كه در كتاب اندیشه سیاسى كشفى, از افرادى چون: فارابى, خواجه نصیر طوسى, سهروردى, سید مهدى بحرالعلوم و مسكویه به عنوان منابع فكرى كشفى سخن به میان رفته است ـ همان طور كه مى دانیم, برخى از این افراد, شریعت نامه نویس, برخى سیاست نامه نویس, گروهى فیلسوف سیاسى و... هستند ـ و نیز در حالى كه در كتاب, به تعارضات كشفى با اندیشه هاى صوفیانه, اخبارگرى, شیخى گرى, بابى گرى اشاره شده است, چگونگى استفاده كشفى از نظرات نویسندگان مورد اعتمادش یا رد نظرات مخالفان فكرىاش در مباحث اندیشه سیاسى او, به هیچ وجه بیان نشده است. حتى در موردى كه كشفى را نخستین نظریه پرداز رابطه دورى عقل و جهل بیان كرده, چگونگى ادغام این نظریه با مباحث فارابى, خواجه نصیر و دیگران را ترسیم نكرده است. نتیجه آن كه, از میان سخنان كشفى, تنها بخش هایى كه نسبت به هم سازگار مى نمایند در كتاب اندیشه سیاسى كشفى گردهم جمع آمده است و سخنانى كه با مجموعه گرد آمده, متعارض هستند, حذف شده اند.
4 - چهارمین ویژگى شیوه تحلیل تاریخى, توجه به شرایط زمانه و ترتیب تإلیفات متفكر سیاسى است. در این روش, نویسنده در پى حل یك مسإله از مسایل زمان خود است و در هر تإلیفى, تنها در مقام بیان همان مسإله مورد توجه خود است و البته در زمانى دیگر, با تعقیب یك مسإله دیگر, در مقام بیان آن مسإله خواهد بود. بنابراین, براى بیان یك ایده از متفكر, شرایط زمانه تإلیف كتاب و نیز ترتیب زمانى آنها در برخى موارد ضرورى مى گردد و غفلت از این نكته, منتهى به برداشت ناصحیح از اندیشه سیاسى مى گردد. یك نمونه از چنین برداشت هاى ناصحیحى را مى توان در ص 152 در بحث شرایط زمامدار سیاسى از دید كشفى دید. در این صفحه, عدالت به عنوان دومین شرط زمامدار سیاسى ذكر شده است. نویسنده محترم در تفسیر این شرط, با مراجعه به كتاب اجابه المضطرین كه در سال 1328 قمرى تإلیف شده است, به توضیح دیدگاه كشفى در باب زمامدار سیاسى كه در كتاب تحفه نوشته شده در سال 1233, مى پردازد; در حالى كه در كتاب اول, كشفى در صدد بیان آن مطلبى نیست كه در كتاب دوم بیان مى كند; زیرا در كتاب اول, او در صدد بیان كاربرد فقهى عدالت است; درحالى كه در كتاب تحفه, در صدد بیان كاربرد سیاسى آن در محتواى مباحث سیاست نامه نویسى است. از این رو براى تفسیر عدالت, باید به مباحث خود تحفه و یا میزان مراجعه كرد كه باز در قالب سیاست نامه نویسى نوشته شده و در صدد بیان آن چیزى است كه در تحفه در صدد بیان آن بوده است. به همین صورت, در یكسان دانستن محتواى استدالال هاى كتاب هاى غیر سیاسى او با كتب سیاست نامه اش باید با دقت بیشترى رفتار كرد.
5 - پنجمین ویژگى شیوه تحلیل تاریخى, در اهمیت دادن این روش به شرایط پیدایش اندیشه ها و توجه به منابع فكرى متفكر و نیز ارزیابى و قضاوت دقیق تر و علمى تر نسبت به گرایش ها و عقاید اندیشگى و سیاسى متفكر نهفته است. بررسى دقیق نسبت اندیشه كشفى با اندیشه كسانى چون: فارابى, خواجه نصیر طوسى, نظام الملك, ماوردى, غزالى, صوفیان, بابیان, اخباریون و علماى اصولى مى تواند جایگاه او را در میان آراى فوق نشان دهد. اگر چنین ترسیمى از جایگاه كشفى در كتاب اندیشه سیاسى كشفى صورت نگرفته و با مطالعه كتاب مذكور, پرسشى در این زمینه باقى مانده باشد, این بیان گر عدم كاربرد صحیح روش تاریخى در تحلیل اندیشه سیاسى بوده است.
موارد پنج گانه فوق, گوشه اى از الزامات روش تحلیل تاریخى و چگونگى موفقیت نویسنده كتاب اندیشه سیاسى كشفى در كاربرد آنها بود. علاوه بر اینها, این كتاب از چند جهت نیز باید مورد ارزیابى قرار گیرد.
ب - ارزیابى كتاب اندیشه سیاسى كشفى از جهت محتوا و شكل نگارش:
كتاب اندیشه سیاسى كشفى به لحاظ نگارش, با قلمى شیوا و رسا نوشته شده است و ترتیب و رود به مباحث هر فصل و خروج از یك فصل و ورود به فصل دیگر, چنان جذاب است كه در نگاه اول و با اولین مطالعه, كاستى هاى محتوایى, شكلى و روش آن از دیده پنهان مى ماند; ولى در كنار دو ویژگى شیوایى قلم و استحكام سازماندهى, یك ایراد مفهومى عمده, به لحاظ خلط میان مفهوم روش شناسى و معرفت شناسى در فصل سوم دارد. هر چند بین دو مفهوم رابطه نزدیكى وجود دارد, ولى روش شناسى در یك دید كلى و ساده, بحث از شیوه هاى مطالعه موضوعات پژوهشى است. این موضوعات مى تواند موضوعات طبیعى, اجتماعى و حتى خود دانش باشد; ولى معرفت شناسى, دانش شناخت دانش و كیفیت حصول معرفت است. در فصل سوم, عنوان فصل, بیان گر شیوه مطالعه كشفى در باب اندیشه سیاسى است. از آن جا كه اندیشه او در ردیف سیاست نامه نویسى قرار مى گیرد, در این فصل مى بایستى به بررسى روش هاى سیاست نامه نویسى او اشاره مى شد. خود نویسنده نیز در لابه لاى سطور برخى فصول از این منظر به روش شناسى پرداخته است (به عنوان نمونه: ص 95 پ2, ص 100 پ 2). این در حالى است كه بیشتر و بلكه تمام فصل سوم كتاب, به مباحث معرفت شناسى و فروعات آن مى پردازد.
همچنین در بحث جبر و اختیار آدمى, در كتاب اندیشه سیاسى كشفى, همانند موضوع عدالت در شرایط زمامدار, خلطى بین دو كار برد از مفهوم اختیار آدمى و جبر اجتماعى از یك سو و بحث كلامى درباره جبر و اختیار آدمى از سوى دیگر, صورت گرفته است. آنچه كه براى اندیشه سیاسى داراى اهمیت مى باشد, این است كه آیا اراده افراد براى زندگى سیاسى تعیین كننده تر است یا جبرهاى اجتماعى كه نمونه اى از آنها را مى توان در جبرهاى ساختارى و نهادى جامعه یافت؟ آیا آدمى توان مخالفت با تقسمات سیاسى - اجتماعى گرفته شده را دارد, یا همواره اسیر چنین جبرهایى است؟ این سطح از بحث, مربوط به حوزه اندیشه سیاسى است و با بحث از اراده یا عدم اراده انسان در سطح عمل به تكالیف الهى یا مخالفت با آنها و علت فاعلى و علت مبقیه بودن خداوند, تفاوت مى كند. در این قسمت نیز طرح بحث جبر و اختیار و پاسخ آن را باید در دو كتاب سیاست نامه نویسى كشفى كه در صدد بیان اندیشه سیاسى است, جست و جو كرد, نه در كتاب اجابه المضطرین كه به بررسى عقاید كلامى مى پردازد. هر چند مى توان میان مباحث كلامى و اندیشه سیاسى پل زده و آن جا را به هم ربط داد; ولى كشفى در كتاب اجابه المضطرین در پى بررسى ابعاد سیاسى مسإله جبر و اختیار نیست و سخنان خود را فارغ از الزامات سیاسى آن بیان مى كند. به عنوان مثال, با توجه به تسلسل دوره هاى عقل و جهل و كیفیت ارتباط با عقل, نمى توان به صراحت, لوازم بینابینى بودن جبر و اختیار در كاربرد كلامى را به كار برد سیاسى تسرى داد. مثلا آیا طبقه عاقلان یا جاهلان, بحث شرایط غلبه عقول یا جهل به لحاظ تاریخى یا قرار گرفتن آنها در یكى از مدینه هاى فاضله, ضاله و فاسقه مجبور به اتخاذ شیوه اى از رفتار یا گفتار مى شوند, یا این كه آنها مى توانند با آزادى, شرایط مدینه ها را در دوره هاى غلبه عقل یا جهل تغییر دهند؟ یا اصولا شرایط بینابینى در عصر غلبه جهل یا عقل, چگونه تصویر مى شود؟ بنابراین در این قسمت نیز انسان شناسى سیاسى ترسیم شده در كتاب اندیشه سیاسى كشفى, به لحاظ موضوعى, از انسجام مطلوبى (در سطح سیاسى) برخوردار نیست.
در آخر نیز باید به وجود برخى نقایص شكلى در این كتاب اشاره كرد از جمله:
1 - دادن ارجاعات نادرست, مثل: پاورقى هاى صفحات 76, 77, 94 و...;
2 - عدم ارایه سند مطلب, مثل: نقل قول هاى صفحات 69, 179, 199 سطر 15 و...;
3 - نقل قول از برخى منابع, بدون اشاره به نقل قول بودن آنها و ارجاع آدرس, مثل: ص 165 در باب نظریه ولایت انتصابى فقها.