معرفى كتاب «جغرافیاى سیاسى جهان اسلام» (1)

مقدمه‏

كتاب جغرافیاى سیاسى جهان اسلام در نه فصل سامان یافته است. فصل اول: سیرى در تحولات جغرافیاى سیاسى؛ فصل دوم: پیدایش اسلام و جایگاه شبه جزیره عربستان؛ فصل سوم: جغرافیاى سیاسى مركز جهان اسلام؛ فصل چهارم: جغرافیاى شرق جهان اسلام؛ فصل پنجم: جغرافیاى شمال جهان اسلام؛ فصل ششم: جغرافیاى غرب جهان اسلام؛ فصل هفتم: برداشت اسلام و جهان غرب از یكدیگر و پیامدهاى ژئوپولتیكى آن؛ فصل هشتم: وحدت جهان اسلام؛ فصل نهم: مناطق بحران‏زاى جهان اسلام از بعد ژئوپلتیك:

معرفى مطالب و فصول كتاب‏

در فصل اول به بررسى ادبیات و قلمرو جغرافیاى سیاسى، نقش و ماهیت جغرافیاى سیاسى و تجزیه و تحلیل قدرت از دیدگاه جغرافیاى سیاسى پرداخته است.
در فصل دوم، نقش سازمان كنفرانس اسلامى در ایجاد وحدت جهان اسلام و در مقابل نقش تشتت آفرین شوراى همكارى خلیج [فارس ]مورد بررسى قرار گرفته است. از پیشگامان طرح سازمان كنفرانس اسلامى سران كشورهاى ایران، عربستان و مراكش هستند كه در سال 1969 كنفرانس وزیران امور خارجه كشورهاى اسلامى در قاهره را تشكیل دادند. این سازمان (سكا) سه ركن دارد: 1. كنفرانس سران كشورهاى اسلامى (رؤساى جمهور - پادشاهان)؛ 2. كنفرانس وزراى امور خارجه؛ 3. دبیرخانه. اولین كنفرانس سران كشورهاى اسلامى از 22 تا 25 سپتامبر 1969 در شهر رباط مراكش برگزار گردید. در خصوص شوراى همكارى خلیج [فارس‏] به اهداف تشكیل آن، پایه‏گذارى سیستم امنیت دسته‏جمعى، حضور نظامى امریكا و كنترل بحران‏هاى منطقه‏اى پرداخته است.
در فصل سوم، كشورهاى تركیه، سوریه، عربستان، عمان، عراق به عنوان كشورهاى مركز جهان اسلام مورد بررسى قرار گرفته است. در مورد تمام این كشورها، موقعیت و كلیات جغرافیایى و ژئوپولتیكى آنها، كلیات انسانى و سیاست و حكومت، اهمیت استراتژیك و بحران‏هایى كه با آن مواجه هستند تحلیل شده است.
تركیه: كشورى آسیایى - اروپایى است كه 97 درصد آن (شبه جزیره آناتولى) در آسیا و 3 درصد آن (شبه جزیره تراس) در اروپا قرار دارد. مشكلات عمده این كشور عبارتند از: 1. اختلاف با یونان؛ 2. وجود گرایش‏هاى مذهبى در داخل كشور؛ 3. سابقه نقض حقوق بشر به ویژه در مورد اكراد و اصرار اروپا بر عدم انطباق شرایط تركیه با اصول دموكراسى غربى؛ 4. شرایط دشوار اقتصادى تركیه؛ 5. تمایل كشورهاى اروپاى شرقى به پیوستن به اتحادیه اروپا كه خود را مقدم بر تركیه مى‏دانند.
بسترهاى فعالیتى تركیه جهت دست‏یابى به موقعیت برتر یا حفظ موقعیت قبلى خود در استراتژى جدید جهانى و منطقه‏اى غرب به خصوص امریكا از این قرار است:
1. عرصه اقتصادى با دو هدف: الف) تفاهم و ایجاد اشتراك منافع با غرب؛ ب) رسیدن به سطحى از رشد اقتصادى كه شرایط براى پیوستن به جامعه اروپا را تسهیل كند؛
2. عرصه سیاست خارجى: الف) تهدیدهایى كه از جانب حركت‏ها و جنبش‏هاى اسلامى علیه منافع غرب در جهان اسلام روى مى‏دهد فرصت مناسب را در اختیار تركیه براى مهار اسلام‏گرایان قرار مى‏دهد. چیللر نخست وزیر سابق تركیه اظهار داشته: «اروپا نیز به یك تركیه لائیك همواره نیازمند است». (ص 71)؛ ب) اسرائیل و روند صلح خاورمیانه: حاكمان تركیه دوستان قدیمى و قابل اعتماد آمریكا در مورد اسرائیل تلقى مى‏شوند؛ ج) موقعیت ژئوپولتیكى تركیه از نظر نظامى: بعد از فروپاشى شوروى و تغییرات پیش آمده در بالكان، آسیاى مركزى، خلیج فارس و ... ، تركیه در موقعیتى قرار داشت كه در ایجاد ثبات یا بر هم زدن ثبات مى‏توانست تأثیرگذار باشد.
بحران آب در خاورمیانه و جایگاه تركیه: در تركیه آب فراوان است؛ اما 40 درصد از زمین‏هاى كشاورزى آن در جنوب شرقى آناتولى قرار دارد كه كم آب است. در سال 1983 طرح «عمران آناتولى شرقى» (سیزده طرح) را تركیه آغاز كرد. این طرح نگرانى سوریه و عراق در مورد كاهش آب رودهاى فرات و دجله براى طرح‏هاى كشاورزى و صنعتى‏شان را برانگیخت. سوریه و عراق هراس دارند كه سد آتاتورك بر روى رود فرات باعث شود كه آنها به آب تركیه متكى شوند. بعضى نیز مى‏گویند كه این یك توطئه علیه عراق است. در سال 1987 تركیه سوریه را به بهانه حمایت از تروریست‏هاى كُرد تهدید به كاهش جریان آب فرات كرد. بى‏تردید نزاع بین عراق، سوریه و تركیه بر سر آب فقط از طریق یك موافقت نامه روشن بین سه كشور از میان خواهد رفت.
سوریه: مسأله عمده امنیتى سوریه از ناهموارى‏هاى موجود در مرزهاى مشترك با لبنان، اسرائیل و تركیه نشأت مى‏گیرد. در قسمت شمال ارتفاعات به عنوان پایگاه‏هاى اطلاعاتى و نظامى تركیه موجب اختلاف سوریه با این كشور شده و ارتفاعات جولان، گر چه بعد از فروپاشى شوروى ارزش استراتژیك خود را از دست داده، ولى به عنوان یك منبع دایمى تأمین آب اسرائیل است و تا زمانى كه اسرائیل یك منبع آب مطمئن پیدا نكند جولان را ترك نخواهد كرد. دو نكته مهم در مورد سوریه حائز اهمیت است: 1. یكپارچه كردن هویت سورى كه در تعارض با پان عربیسم منطقه قرار دارد؛ 2. فقدان كانون جغرافیایى واحد آشكارا مانع همبستگى و یكپارچگى سوریه است. دمشق و حلب به طور سنتى رقیب یكدیگر بوده‏اند.

عربستان: اقتصاد عربستان به طور كامل وابسته به نفت است، گر چه به لحاظ تولید گندم خودكفاست.
تحلیل ژئوپلتیكى كه این كتاب در مورد منابع و عوامل مثبت در عربستان ارائه داده عبارت است از: 1. وجود حرمین شریفین؛ 2. ذخائر عظیم نفت: تولید هفت میلیون بشكه در روز؛ 3. داشتن اشتراكات قومى، زبانى و فرهنگى عربستان با سایر كشورهاى عرب خاورمیانه كه موجب شده این كشور به راحتى در كشورهاى منطقه نفوذ كند؛ 4. پل ارتباطى براى استراتژى انرژى است. بیشترین كشتى‏هاى تجارى كه از منطقه تنگه هرمز عبور مى‏كنند مقصدشان عربستان است.
عوامل منفى داخلى و خارجى مؤثر در قدرت و نفوذ عربستان از این قرار است: عوامل داخلى: 1. كمبود نیروهاى ماهر، كارآمد و نخبه؛ 2. وجود اقلیت‏هاى مذهبى؛ 3. ساختار اقتصادى - نظامى دچار ضعف. عوامل خارجى: 1. موج اسلام گرایى سیاسى؛ 2. بى‏ثباتى بازار نفت؛ 3. وجود اختلافات مرزى با همسایگانش.

عمان: به دلیل قرار گرفتن در گذرگاه استراتژیك هرمز داراى موقعیت استراتژیك و ارتباطى بین آسیا و اروپاست. جزایر موریان، مصیره، شبه جزیره مسندام بر ارزش استراتژیك این كشور مى‏افزاید. براى عمان مسأله مرزهاى آبى مهم است. بیشتر كشورها مدعى‏اند حد مرز آبى عمان دوازده مایل دریایى است؛ اما اسرائیل شش مایل دریایى را قبول دارد و براى اردن، قطر، امارات متحده عربى سه مایل دریایى. در كنوانسیون حقوق دریاها در سال 1982، دوازده مایل دریایى و دویست مایل منطقه انحصارى اقتصادى به عنوان مرز آبى تعیین شد.
عراق: در عراق با توجه به جمعیت 20 درصدى اكراد، مسأله اكراد از اهمیت زیادى برخوردار است. در این قسمت مؤلف به تحلیل ژئوپلتیكى بحران اكراد و علل همگرایى كردها پرداخته است.
در فصل چهارم، كشورهاى افغانستان، پاكستان، اندونزى به عنوان كشورهاى شرق جهان اسلام مورد بررسى قرار گرفته است.
افغانستان: این كشور با پاكستان بر سر پشتونستان بلوچستان اختلاف دارد. در مورد طالبان، پس از اشغال افغانستان توسط شوروى، گروهى از افغان‏ها از جمله ملا عمر در مدارس پاكستانى مشغول تحصیل شدند و بعدها گروه طالبان را تشكیل دادند. به لحاظ فكرى طالبان از شاگردان سمیع الحق و فضل الرحمان محسوب مى‏شدند. بعد از خروج روس‏ها از افغانستان، دو جناح مجاهدان، ربانى و حكمتیار، در رقابت با یكدیگر كشور را اداره مى‏كردند. طالبان با استفاده از سیاست تطمیع همه حتى مقامات رده بالاى دولت ائتلافى ربانى و با تجهیزات نظامى پیشرفته، شهرهاى قندهار و سپس كابل را تصرف كردند. همسایگى افغانستان با ایران، و بعد از فروپاشى شوروى با سه كشور آسیاى میانه، نقش پل ارتباطى را به این كشور داده است.

پاكستان: این كشور در سال 1947 به رهبرى محمدعلى جناح از هند استقلال یافت. پاكستان و امریكا در افغانستان منافع مشترك دارند. به طور كلى پاكستان از بسیارى جهات كشورى موفق ارزیابى شده است. سیاست و حكومت، احزاب سیاسى پاكستان، ائتلاف‏هاى سیاسى، تحلیل ژئوپلتیكى، روى كار آمدن بى‏نظیر بوتو و ... از رؤس مطالبى است كه نویسنده به آنها پرداخته است.
اندونزى: بزرگ‏ترین مجمع الجزایر جهان واقع در جنوب شرق آسیاست. چهارمین كشور پر جمعیت جهان و پر جمعیت‏ترین كشور اسلامى است. 87 درصد مردم آن مسلمان هستند. قطعه قطعه بودن كشور، تجاوز به آن را دشوار مى‏سازد و از طرف دیگر، چنانچه جنگ نامحدودى در جهان رخ دهد اشغال اندونزى حتمى است. تنگه مالاكا یك گذرگاه استراتژیك است. همچنین بزرگترین ذخایر نفت جنوب شرقى آسیا در اختیار این كشور قرار دارد. اندونزى از پایه‏گذاران جنبش عدم تعهد به شمار مى‏رود. در سال 1945 اعلام استقلال كرد و در سال 1956 سوكارنو سیاست «دموكراسى هدایت شده» را مطرح نمود.
در فصل پنجم، كشورهاى آذربایجان، تركمنستان و تاجیكستان به عنوان كشورهاى شمال جهان اسلام مورد تحلیل قرار گرفته است. اكثر این كشورها داراى ذخایر عظیم نفت و گاز هستند كه این امر باعث شده سرنوشت مشابهى با كشورهاى نفت خیز حوزه خلیج فارس داشته باشند.
جمهورى آذربایجان: این كشور در سال 1991 به استقلال رسید. آذربایجان علاوه بر سرزمین اصلى، داراى دو منطقه خود مختار نخجوان - كه از سرزمین اصلى كاملاً جداست - و ناگورنو قره‏باغ است. نخجوان داراى یك مجلس عالى و یك مجمع وزیران است و ناگورنو قره‏باغ نیز داراى شوراى عالى است. منطقه قره‏باغ اعلام استقلال كرد، ولى از طرف جامعه بین المللى به رسمیت شناخته نشد. با اعلام استقلال قره‏باغ، بین آذربایجان و ارمنستان جنگ اتفاق افتاد كه ارمنى‏ها در این جنگ پیروزى بیشترى یافتند و سرانجام با استقرار نیروهاى حافظ صلح كشورهاى مستقل مشترك المنافع، آرامش در منطقه حاكم شد.
تركمنستان: به علت مرزهاى خشكى و آبى با ایران از اهمیت برخوردار است. كانال قره‏قوم شریان حیاتى تركمنستان محسوب مى‏شود؛ البته استفاده از این كانال فاجعه زیست محیطى خشك شدن تدریجى دریاچه آرال را باعث گردیده است. این مسأله مى‏تواند در آینده یكى از عوامل بروز تشنج و بحران در منطقه آسیاى میانه باشد. تركمنستان كم جمعیت‏ترین كشور آسیاى مركزى است. دین رسمى وجود ندارد و 73 درصد مردم این كشور مسلمان هستند. این كشور پس از استقلال، براى كاستن از فشارهاى همسایگان (روسیه، ازبكستان و ایران) به غرب روى آورد و به علت داشتن منابع نفت و گاز، غرب نیز از آن استقبال كرد.

تاجیكستان: بخشى از نقش ژئوپلتیك تاجیكستان به دلیل رودهاى سیحون و جیحون است، زیرا وجود سرچشمه‏هاى این دو رود مهم در این كشور كه منبع عمده تأمین آب كشاورزى ازبكستان، تركمنستان و قزاقستان به شمار مى‏آید، اهمیت استراتژیكى ویژه‏اى به تاجیكستان داده است. مشكل دیگر تاجیكستان، درگیرى و نزاع با ازبكستان بر سر منطقه اُزبك نشین خجند و شهرهاى تاریخى بخارا و سمرقند كه مهد فرهنگ تاجیك است مى‏باشد. تهدید دیگر براى تاجیكستان از ناحیه روسیه است كه به بهانه اقلیت روس در این جمهورى و نیز منافع اقتصادى روسیه در منطقه نفوذ خود در تاجیكستان را حفظ كرده است. تاجیكستان تنها كشور فارسى زبان آسیاى مركزى است و نیز تنها كشور این منطقه است كه جمعیت قابل توجه شیعه اسماعیلى با ارتباطات قوى بین‏المللى در آن ساكن هستند.
در فصل ششم، كشورهاى مصر، الجزایر، مراكش به عنوان كشورهاى غرب جهان اسلام مورد بررسى و تحلیل قرار گرفته‏اند.
مصر: اهمیت مصر نه تنها به دلیل تقاطع سه قاره در این منطقه، بلكه به دلیل مجاورت آن با دریایى است كه نقطه آغازین روابط بین الملل بوده است. موقعیت جغرافیایى مصر به نحوى است كه در ادوار گذشته، دروازه نفوذ قدرت‏هاى غربى به منطقه جنوب غربى آسیا (خاورمیانه) بوده است. هم اكنون بین مصر و خاورمیانه یك ارتباط تنگاتنگ استراتژیك برقرار است كه در ژئواستراتژیك ریشه دارد. امروزه حدود 10 درصد صادرات نفتى منطقه خلیج فارس به ایالات متحده و اروپاى غربى از طریق كانال سوئز انجام مى‏شود. البته امروز، سیاست بر این است كه از اهمیت ژئوپلتیك كانال سوئز كاسته شود. در خصوص رابطه مصر با دنیاى خارج، این كشور از سیاست خاصى پیروى مى‏كند. همچنین اخیراً مصر در بازیابى وجهه خود در بین كشورهاى عربى توفیق زیادى پیدا كرده است. این كشور در حالى كه در حالت صلح سرد با اسرائیل به سر مى‏برد، از كمك‏هاى اقتصادى و نظامى بلاعوض امریكا سود مى‏برد، به طورى كه بعد از اسرائیل دومین كشور استفاده كننده از این كمك‏هاست. مصر از اعضاى مهم و فعال سازمان ملل متحد مى‏باشد. دیپلماسى این كشور از تحرك چشم‏گیرى در مجمع عمومى شوراى امنیت، كمیسیون‏هاى مربوط و كارگزارى‏هاى تابعه آن سازمان برخوردار است و عضو اكثر سازمان‏هاى بین المللى و منطقه‏اى است.
الجزایر: جمعیت الجزایر یكى از جوان‏ترین جمعیت‏هاى جهان است. یكى از معضلات جمعیتى این كشور مهاجرت است كه به اشكال مختلف صورت مى‏گیرد. یكى، مهاجرت از روستاها به شهرها، و دیگرى، مهاجرت از شهرها به كشور فرانسه. فعالیت‏هاى الجزایر در صحنه بین‏المللى بلند پروازانه بوده و از آغاز استقلال از برجسته‏ترین اعضاى جنبش عدم تعهد بوده است. الجزایر با فرانسه نسبت به هر كشور دیگرى، روابط بیشترى داشته است، با این حال، روابط این دو كشور گهگاه دچار تعارضاتى گردیده است. ثبات الجزایر ضامن ثبات مدیترانه غربى است و این براى اروپا اهمیت زیادى دارد.

مراكش: مراكش و به طور كلى همه كشورهاى شمال افریقا از نقشى كه دریاى مدیترانه در استراتژى‏هاى جهانى طى بیش از سه هزار سال گذشته داشته، متأثر بوده‏اند. تا سال 1990 میلادى دو عامل عمده موجب اهمیت استراتژیك شمال افریقا شده بود: یكى، جنگ سرد و دیگرى، امنیت منطقه‏اى و توسعه‏طلبى. در مورد امنیت منطقه‏اى در شمال افریقا، بخش عمده نگرانى اروپا ناشى از دو موضوع است كه مى‏تواند به یك مناقشه در منطقه تبدیل شود: 1. مناقشه بالقوه بین الجزایر و مراكش در مورد صحراى غربى است كه مراكش پس از عقب نشینى اسپانیا در فوریه 1976، آن را ضمیمه خاك خود كرد. مسأله صحرا بارها استمرار همبستگى افریقایى‏ها را به مخاطره افكنده است؛ 2. مناقشه فرهنگى بین لیبى و چاد كه این مناقشه بر سر نوار «آوزو» به اوج خود رسید. نكته جالب این كه در اختلافات بین كشورهاى شمال افریقا هنوز هم قدرت‏هاى استعمارگر ایفاى نقش مى‏كنند.
در فصل هفتم، برداشت اسلام و جهان غرب از یكدیگر و پیامدهاى ژئوپولتیكى آن مورد بررسى قرار گرفته است. تلقى غربى‏ها از اسلام همیشه با واژه خارجى همراه بوده و آن را تفكرى مبارزه‏جو، متكى به نفس و در حالت تهاجمى مى‏دانند. برداشت مسلمانان از غرب در دو موضوع كلیدى مشخص مى‏شود: 1. وارونه شدن برترى درازمدت تمدن اسلامى؛ 2. احساس مسلمانان مبنى بر این كه از سوى غرب تحت محاصره و سلطه قرار گرفته و از موضعى ضعیف و آسیب‏پذیر عمل مى‏كنند. در این فصل، وضعیت رهبرى در جهان اسلام، دخالت دولت‏هاى غربى، ضعف اسلامى و ... تحلیل شده است.
در فصل هشتم، موضوع وحدت جهان اسلام بررسى گردیده و عوامل تسریع كننده وحدت مسلمانان را چنین برشمرده است: 1. نارضایتى عمیق داخلى؛ 2. وقایع مهم بین المللى كه مسلمانان در آن قربانى اعمال غرب تلقى مى‏شده‏اند؛ 3. به قدرت رسیدن جنبش‏هاى رادیكال اسلامى.

همچنین عوامل باز دارنده وحدت جهان اسلام را مؤلفه‏هاى چون: قوم گرایى و نژادپرستى كه باعث سوء ظن یا حتى نزاع مى‏شود و انتخاب خط مشى‏هاى امنیتى متفاوت، دانسته است. به طور عمده دو عامل در برداشت‏هاى امنیتى دولت‏هاى مسلمان اثر مى‏گذارند. اختلافات ایدئولوژیك و نفت. ترس از همسایگان رادیكال موجب شده كه بسیارى از كشورهاى نفت خیز، ترجیح دهند با غرب روابط امنیتى بر قرار سازند تا این كه به هر مجموعه امنیتى بین ملت‏هاى عرب و مسلمان اعتماد كنند. به طور خلاصه، آنچه موجب تمایز دولت‏هاى مسلمان مى‏شود، اختلاف در ماهیت طرز تفكر، اقتصاد و ژئوپولتیك است. در این فصل، اسلام به عنوان عامل تسریع رشد دولت‏هاى فقیر و نیز چگونگى اتخاذ سیاست‏هاى اسلامى در مقابل غرب مورد كاوش قرار گرفته است.

فصل نهم، به بررسى مناطق بحران زاى جهان اسلام از بعد ژئوپولتیك اختصاص یافته و در این راستا منطقه مدیترانه، مرزهاى تركیه در بالكان، آسیاى مركزى، چین، آسیاى جنوب شرقى، افریقا و آمریكاى شمالى، تحلیل و بررسى شده است.

طاهره كنعانى‏

پى نوشت ها :

1) عزت اللَّه عزتى، جغرافیاى سیاسى جهان اسلام، قم: واحد تدوین كتب درسى، چاپ اول، 1378.

 

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 2 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: معرفی کتاب،     | نظرات()

جامعه شناسى سیاسى افغانستان (قوم, مذهب و حكومت)

  كتاب جامعه شناسى سیاسى افغانستان, قوم, مذهب و حكومت در پنج بخش سامان یافته كه مسائل قومیت, مذهب, سیاست و رابطه آنها را با بحران سیاسى افغانستان در دهه 1370 شمسى مورد بررسى و تحلیل قرار داده است.
بخش اول كتاب, مفاهیم و چارچوب نظرى موضوع را تبیین كرده و نویسنده پس از طرح پنج نظریه درباره شكاف هاى اجتماعى به ویژه قومى ـ مذهبى, معتقد است نظریه ((محرومیت و نابرابرى اجتماعى)), ((نظریه تحمیل فرهنگى)) و ((نظام بین الملل و كشمكش هاى قومى)) با این كه بخشى از واقعیت هاى جامعه افغانستان را تبیین مى كنند, اما براى تحلیل جامع و همه جانبه بحران هاى سیاسى ـ اجتماعى این كشور كافى به نظر نمى رسند; از این رو نظریه خود را كه تلفیقى از دو نظریه ((رقابت قومى)) و ((رقابت نخبگان سیاسى)) است, ارائه مى كند و مى كوشد تا شكاف هاى قومى ـ مذهبى را به صورت شفاف ترى تجزیه و تحلیل نماید ـ (جامعه شناسى سیاسى افغانستان, ص 4).
پرسش اصلى كتاب این است كه ((جنگ داخلى احزاب و بحران تشكیل یك دولت ملى, فراگیر و قابل قبول براى همه جریان ها و طیف هاى سیاسى با شكاف هاى قومى و مذهبى چه رابطه اى دارد؟)) در پاسخ به این سوال, این فرضیه ارائه شده است كه ((شكاف هاى قومى ـ مذهبى, در جامعه افغانستان همواره وجود داشته, اما به علت كنترل شدید و شیوه سركوب اجتماعى, در گذشته مجال بروز نیافته است و با سقوط حاكمیت مركزى در سال 1371 و رفع فشار و اجبار دولتى و شكل گیرى آگاهى سیاسى اقوام در قالب حق خواهى اقوام محروم, فعال مى گردد. بنابراین فعال شدن این شكاف ها در شكل تإثیر گذار آن بر تحولات سیاسى جامعه افغانستان, كه با فقدان شیوه كنترل كننده اجبارآمیز رابطه جدى دارد, در شكل دهى و استمرار جنگ داخلى احزاب, نقش مهمى را ایفا مى كنند))ـ (همان, ص18).
بخش دوم كتاب, شكاف هاى قومى را بررسى كرده است. نویسنده با بر شمردن اقوام عمده افغانستان, به ترتیب پشتون 50 درصد, هزاره ها 20 درصد, تاجیك ها 18 درصد و ازبك ها 10درصد, به روابط تعارضآمیز آنها اشاره نموده است. از نظر وى, در سه قرن اخیر تاریخ سیاسى افغانستان, قومیت به عنوان یك مولفه اساسى در تشكیل و تثبیت قدرت سیاسى نقش داشته و ساختار قدرت در این كشور همواره ساختارى ((قوم مدارانه)) و ((قوم محور)) بوده است.
نویسنده با استناد به شواهد تاریخى, رابطه ساختار قدرت و قومیت را در عصر عبدالرحمان خان (1261 ـ 1282ش), امان الله خان, محمد نادر خان (1308 ـ 1318 ش) و محمد ظاهر (1318 ـ 1352 ش) مورد بحث و تحلیل قرار داده است. او معتقد است ((دولت و قبایل در افغانستان در یك رابطه دو سویه با هم, نظام سیاسى واحدى را شكل مى دهند كه در آن به تكمیل یكدیگر مى پردازند)) ـ (همان, ص 69).
به همین دلیل, دارندگان قدرت, در ساختار سیاسى از آغاز تا فروپاشى (1357) تحت تإثیر عنصر قومیت حركت كرده اند. از دیدگاه نویسنده, عصر عبدالرحمان كه عصر فروپاشى بنیان نظام فیودالى و شكل گیرى قدرت مركزى محسوب مى شود, ساختار قدرت بیش از هر زمان دیگرى تحت تإثیر تعلقات قبیله اى و قومى قرار داشته و اقوام دیگر از محرومیت سیاسى بیشترى برخوردار بوده اند. در طول دو قرن و نیم حاكمیت قبایلى, تنها در عصر امان الله خان و سپس دوران صدارت دكتر محمد یوسف در عصر ظاهر, ساختار قدرت اندكى به سود اقوام دیگر تعدیل گردید و روزنه اى براى مشاركت سایر اقوام گشوده شد; اما در عین حال این اصلاحات به دلیل سطحى بودن و نیز تداوم نیافتن آن, نتوانست تحول جدى در ساختار قدرت به همراه بیاورد.
بخش سوم, پدیده شكاف هاى مذهبى را به تفصیل مورد بحث قرار داده است.
در فصل اول این بخش, ساختار مذهبى جامعه مورد توجه قرار گرفته كه بر اساس آن, مذاهب عمده افغانستان, مذهب حنفى (بین 65 تا 75 درصد), مذهب تشیع جعفرى (25 تا 30 درصد), اسماعیلیه و وهابیت مورد تحلیل و بررسى قرار گرفته اند. در فصل دوم, مسإله مذهب و جامعه در افغانستان و تإثیر آن بر روابط پیروان مذاهب و بالاخره بهره جویى قدرت مداران از مذهب در جهت منزوى كردن پیروان مذاهب دیگر, بررسى شده است. دولت مداران مستبد افغانستان با رویكرد متعصب مذهبى, سیاست هاى مذهبى ذیل را در گذشته اعمال مى كردند:
1 ـ نابود سازى مذهبى;
2 ـ ممنوعیت مراسم مذهبى;
3 ـ بازداشت و اعدام رهبران مذهبى;
4 ـ تبعید و اسكان پیروان مذاهب دیگر در مناطق نامطلوب;
5 ـ تجزیه جغرافیایى و ادارى مناطق شیعه نشین;
6 ـ استثمار اقتصادى.
اعمال این سیاست ها, همواره شورش ها, قیام ها و تشنج در میان پیروان دو مذهب عمده كشور (شیعه و سنى) را در پى داشته و عامل رشد ناامنى و بى اعتمادى در میان شهروندان این كشور گردیده است; اما ساختار نظام سیاسى در گذشته به گونه اى بوده كه اتخاذ سیاست هاى قوم مدارانه و مذهب مدارانه را در دولت نهادینه كرده بود و از ((قومیت)) و ((مذهب)) به عنوان منابع مشروعیت ساز سود مى جست. عدم فراگیر بودن دولت هاى پیشین سبب مى گردید تا آنها بر باور قوم حاكم و نیروهاى انسانى آنها در ساختار دولت تكیه كرده و از مذهب حنفى به مثابه مبناى مشروعیت قدرت استفاده كنند و این امر گر چه مى توانست ثبات سیاسى را براى خانواده حاكم تا حدودى در پى بیاورد, اما در سطح كشور در میان اقوام و مذاهب دیگر, تبدیل به عنصر فقدان مشروعیت مى گردید. در این كشمكش و تعارض نظرى و مفهومى, دولت استفاده از زور و اجبار را به عنوان مهم ترین ابزار استمرار قدرت برگزیده بود.
نویسنده منابع مشروعیت در افغانستان را سه چیز دانسته است: ((اسلام)) كه در مذهب حنفى محدود مى گردید; 2 ـ ((قومیت)) یا عرف پشتون والى كه مجموعه اى از آداب و رسوم قوانین عرفى جامعه پشتون است; 3 ـ ملیت یا ((لویى جرگه)) كه مجلسى از بزرگان و سران قبایل است كه دولت ها براى مشروعیت بخشیدن به قدرت یا تصمیمات خویش آن را تشكیل داده و به وسیله آن پشتوانه ملى براى خود قائل مى شدند. آنچه در این قسمت از نظر نویسنده مهم جلوه كرده است, محدودیت منابع یا ابزار مشروعیت ساز است كه هیچ كدام در برگیرنده شیعیان و مردم هزاره افغانستان كه بخش قابل توجهى از جمعیت این كشور را تشكیل مى دهند, نمى گردد; از این رو شكاف هاى قومى و مذهبى در سطح جامعه كماكان پرقدرت باقى مانده و در فرصت هاى مناسب كه فشار اجبارآمیز دولت مركزى كاهش مى یافت, فعال گردیده و خودنمایى مى كند.
بخش چهارم كتاب كه بخش اصلى مربوط به فرضیه نویسنده را تشكیل مى دهد, به رابطه شكاف هاى قومى ـ مذهبى و جنگ داخلى بین سال هاى 1371 ـ 1377 مى پردازد. نویسنده در این قسمت شكل گیرى جریان هاى سیاسى ـ اعم از اسلامى و غیر اسلامى ـ را در دوران قبل و پس از جهاد افغانستان مورد تحلیل قرار داده و چنین استدلال كرده است كه تقریبا تمام احزاب و جریان هاى سیاسى افغانستان متإثر از دو عنصر قومیت و مذهب بوده و هیچ گاه یك حزب فراگیر ملى در این سرزمین كه فراقومى و فرامذهبى عمل كند به وجود نیامده و یا موفقیتى به دست نیاورده است. در دوران قبل از سال 1357, دو حزب ((وطن)) و ((نداى خلق)) از میان جمعیت فارسى زبان برخاستند و در مقابل آن احزاب ((ویش زلمیان)) و ((حزب افغان ملت)) كه گرایش هاى شدید پشتونى داشتند, در میان گروه قومى حاكم وارد عرصه فعالیت شدند. در سال 1344 كه حزب ((دموكراتیك خلق)) با الهام از ایدئولوژى ماركسیسم ـ لنینیسم تإسیس شد و شعارهاى دفاع از پرولتاریاى افغانى و حتى جهانى را سر مى داد, نتوانست در برابر گرایش هاى قومى مقاومت كرده و پس از یك سال (1345) به دو شاخه ((خلق)) و ((پرچم)) تقسیم شد.
به اعتقاد نویسنده, شكاف هاى قومى و مذهبى در این كشور چنان نیرومند بوده اند كه حتى جریان هاى اسلامى و روشنفكران دینى نیز به علت تإثیر پذیرى از آنها نتوانسته اند یك حزب فراگیر ملى در سطح كشور به وجود آورند, زیرا ((زمانى كه فرهنگ سیاسى جامعه با نمودهایى از قومیت, قبیله و پیوند و دلبستگى عمیق مردم به باورها و ارزش هاى محلى و خاص, شكل مى گیرد, طبیعى است كه احزاب و گروه هایى هم كه در چنین فرهنگى به رشد و نمو مى رسند خصایص و ویژگى هاى چنین فرهنگى را با خود همراه خواهند داشت)) ـ (همان, ص 138).
در میان احزاب جهادى و اسلامى با توجه به عامل مذهبى, دو جریان اسلامى ((اتحاد هفت گانه)) متعلق به اهل سنت و ((ائتلاف هشت گانه)) وابسته به شیعه امامیه شكل گرفت و همواره در موازى هم حركت كردند, به گونه اى كه هیچ گاه نتوانستند به دیدگاه هاى مشترك در سطح عام ملى دست یابند. از لحاظ عامل قومى هم چهارگروه قومى عمده افغانستان هر كدام حزب سیاسى خاص خود را داشته و تا آخر موفق نشده اند از حوزه قومى فراتر عمل كنند; پشتون ها عمدتا در محور حزب اسلامى حكمتیار یا احزاب پیشاورنشین, تاجیك ها در محور جمعیت اسلامى استاد ربانى, هزاره ها در محور حزب وحدت اسلامى استاد مزارى و ازبك ها در محور ژنرال عبدالرشید دوستم گرد آمده اند.
این آرایش هاى حزبى و سیاسى كه بر مبناى دو عنصر قومى و مذهبى شكل گرفته بودند از سال 1366 كه حكومت نجیب الله رو به ضعف نهاد و مسإله مشاركت در میان احزاب مطرح گردید, جامعه را به سمت رویارویى نظامى و بحران تمام عیار سوق داد. عامل این بحران همان شكاف هاى قومى ـ مذهبى بود كه اینك با ابزار قرار دادن تشكل هاى سیاسى و كسب سازماندهى بهتر, در حالى كه شرایط اجبارآمیز قدرت مركزى از هم متلاشى شده بود, به صورت خشونت بار فعال شدند. نویسنده, جنگ هاى كابل و پس از آن را به ویژه رویارویى حزب اسلامى حكمتیار با جمعیت اسلامى احمد شاه مسعود و ربانى و نیز درگیرىهاى حزب وحدت مزارى با مسعود را ناشى از رقابت نخبگان و بهره ورى نخبگان از عوامل قومى به منظور دست یابى به قدرت بر مى شمارد. بدین ترتیب فرضیه نویسنده كه فعال شدن شكاف هاى قومى ـ مذهبى در شرایط فروپاشى اجبار و قدرت مركزى و تبدیل شدن آن به عنوان عامل بحران و جنگ در میان سال هاى 1371 ـ 1377 است به اثبات مى رسد.
نویسنده در بخش پایانى كتاب, گزارش مفصلى از جنبش طالبان در پنج فصل ارائه داده است. فصل اول درباره زمینه هاى شكل گیرى طالبان, فصل دوم درباره ساختار و تشكیلات این جنبش, فصل سوم درباره عوامل پیشرفت طالبان, فصل چهارم درباره افكار سیاسى و دینى طالبان و فصل پنجم به طالبان و همسایگان و جامعه جهانى, پرداخته و تحلیل مبسوط و تقریبا جامعى از جنبش طالبان به دست داده است.

نقد و ارزیابى

كتاب جامعه شناسى سیاسى افغانستان از یك سرى ویژگى هاى برجسته اى برخوردار است كه در شرایط جارى بسیار مهم به نظر مى رسد. این ویژگى ها عبارتند از:
1 ـ ارائه اولین اثر تحلیلى و نقادانه از بحران ده سال اخیر افغانستان در میان جامعه افغانى هاى مقیم ایران كه این امر مى تواند سرآغاز تحول مثبت در عرصه اندیشه و تاریخ در میان مردم افغانستان به ویژه جامعه مهاجر این كشور به شمار آید.
2 ـ انجام بررسى رخدادهاى سیاسى ـ نظامى و تاریخى در یك چارچوب نظرى كه این امر علاوه بر تبیین حوادث سیاسى افغانستان, مى تواند ارزیابى جامعه را از سیر تحولات و ریشه هاى آن بسیار آسان كرده و فهم تحولات كشور را كاملا ملموس سازد.
3 ـ استفاده از منابع كتابخانه اى و میدانى غنى و كافى كه تلاش و جدیت نویسنده را در تإلیف كتاب به نمایش مى گذارد. همین طور روانى و گویایى متن از امتیازات دیگر این اثر محسوب مى شود.
اما على رغم ویژگى هاى متعددى كه به بعضى از آنها اشاره شد, این اثر از برخى جهات ملاحظات تكمیلى نیاز دارد كه در صورت توجه به آنها مى توانست از جامعیت و غناى بیشتر برخوردار گردد:
1 ـ در قسمت چارچوب نظرى بحث, نویسنده در تبیین بخش سوم و چهارم, از نظریه ((رقابت قومى)) و ((رقابت نخبگان سیاسى)) سود جسته, اما در تحلیل بخش اول و دوم آن, آن طورى كه خود نویسنده هم اشاره كرده, از نظریه هاى ((تحمیل فرهنگى)) و ((محرومیت اجتماعى)) استفاده كرده و در نتیجه از هر چهار نظریه در این جا استفاده شده است. این امر هر چند ممكن است بررسى تحلیل حوادث را آسان تر كنند, اما بدون تردید از انسجام بحث كاسته و مانع از آن مى شود تا فرضیه از پشتوانه علمى واحد و منسجمى برخوردار گردد.
2 ـ با توجه به شواهد تاریخى و وضعیت جارى اقوام و مذاهب افغانستان به نظر مى رسد چارچوب ((محرومیت اجتماعى)) از اتقان بیشتر نسبت به نظریه ((رقابت نخبگان سیاسى)) برخوردار باشد, زیرا درگیرىهاى حزب وحدت بلكه كلیه مردم هزاره و شیعه و همچنین ازبك و دوستم با حزب اسلامى حكمتیار و جمعیت اسلامى مسعود ـ ربانى و یا حتى سیاف, بیش از این كه ریشه در رقابت نخبگان احزاب مزبور داشته باشد, ریشه در محرومیت و عدم مشاركت دارد; پیشینه انحصار قدرت و تلاش براى حفظ آن از سوى قوم حاكم, خود دلیل بر این امر است.
3 ـ برخى قسمت ها بسیار گذرا و اجمالى بررسى شده است; مانند تعارض مذهبى و تشكیل قدرت سیاسى (ص 109) و تعارض مذهبى و مشروعیت سازى (ص113) و... كه اگر عمیق تر ارزیابى مى شد بسیار جالب مى نمود.
4 ـ آمارهاى ارائه شده بعضا با هم سازگارى ندارد; چنانچه جمعیت پشتون یكبار 50 درصد و بار دیگر 45 درصد بیان شده و همین طور جدول ها نیز با ارقام و همچنین با همدیگر تناسب لازم را ندارد كه این امر ممكن است تا حدودى از فقدان آمارهاى معتبر ناشى شده باشد.
به هر حال على رغم ملاحظات فوق, كتاب مذكور مى تواند یك اثر قابل توجه در میان آثار منتشر شده راجع به افغانستان به شمار آید كه در شرایط جارى لازم است از چنین پژوهشگران نقاد و نوآور تقدیر گردد.

پى نوشت :
1. سید عبدالقیوم سجادى, جامعه شناسى سیاسى افغانستان; قوم, مذهب و حكومت (قم: موسسه آموزش عالى باقرالعلوم7 بوستان كتاب, 1380).

 

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 30 آذر 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: معرفی کتاب،     | نظرات()

نگاهى به كتاب اندیشه هاى سیاسى در اسلام و ایران

اندیشه هاى سیاسى در اسلام و ایران, حاتم قادرى, تهران, انتشارات سمت, 1378.

اشاره:
(اندیشه هاى سیاسى در اسلام و ایران) یكى از عناوین دروسى است كه در رشته هاى علوم سیاسى و تاریخ تدریس مى شود. كتاب حاضر نیز با این انگیزه به نگارش در آمده و منتشر شده است تا خلا ناشى از فقدان (متن) براى درس مزبور را پر كند. اكنون با توجه به این مطلب, در دو بخش به معرفى كتاب پرداخته و سپس ملاحظاتى درباره آن ارایه خواهد شد.

بخش اول: نگاهى به روش و محتواى كتاب
نویسنده با دو پیش فرض موثر كتاب را به نگارش در آورده است:
الف ـ وى معتقد است كه منابع موثر در شكل گیرى اندیشه سیاسى مسلمانان, در چهار مسإله خلاصه مى شوند:
1. تعالیم و الهامات اسلامى;
2. سنت هاى حكومتى و ملك دارى ایران باستان;
3. فلسفه و به ویژه فلسفه سیاسى یونان باستان;
4. رفتارهاى ریشه دار در آداب و باورهاى اعراب.
ب ـ پیش فرض دیگر نویسنده این است كه اندیشه هاى سیاسى در اسلام حول محور (حاكم) به معناى حكومت كننده, و در قالب هاى (خلیفه),(امام) و یا (سلطان) ارایه شده اند. در بخش دوم این مكتوب, درباره مفروضات مذكور سخن بیشترى به میان خواهد آمد.
محتواى كتاب در پنج بخش و هفده فصل ارایه شده است. بخش اول, متشكل از سه فصل و عهده دار ارایه كلیات است. در این بخش, گونه شناسى نظام هاى سیاسى در اسلام مورد بحث قرار گرفته است. فصل اول, به تبیین نظریه نظام سیاسى خلافت; فصل دوم, عهده دار تبیین نظریه سیاسى امامت و فصل سوم نیز نظریات سیاسى خوارج و مرجئه را مورد بررسى قرار مى دهد. در ذیل فصل مربوط به نظام سیاسى امامت, نظریات شیعیان اسماعیلى و زیدى نیز مورد توجه قرار گرفته است.
در بخش دوم هم آراى فقهى ـ سیاسى جمعى از علما و فقهاى اهل سنت مطرح شده است. نویسنده, آراى مذكور را در دو گروه طبقه بندى كرده است:
الف ـ آرایى كه تا زمان انقراض خلافت عباسى تنظیم و تدوین شده است;
ب ـ آن دسته از اندیشه ها كه در غیاب نهاد خلافت و در بحبوحه بحران هاى مربوط به مشروعیت حكومت و در جهت باز سازى نظریه نظام سیاسى اهل سنت ارایه شده اند.
ماوردى و غزالى در زمره متفكران گروه اول, و ابن جماعه, ابن تیمیه و فضل الله بن روزبهان خنجى نیز در گروه دوم قرار دارند. مطالب این بخش كه طى سه فصل ارایه شده است (یك فصل درباره ماوردى, یك فصل درباره غزالى و یك فصل هم درباره سه متفكر اخیر), عمدتا درباره خلافت, ارتباط آن با سلطنت و نیز مباحثى در خصوص رابطه میان نهادهاى حكومتى و مردم است. روشن است كه صبغه غالب بر مباحث مذكور, صبغه كلامى ـ فقهى است.
(ملك دارى و اندرزنامه نویسى) عنوان بخش سوم كتاب مى باشد. این بخش داراى دو فصل است:
اولین فصل حاوى كلیاتى در باب (اندرزنامه هاى سیاسى) است. بنابه تعریف نویسنده, اندرزنامه هاى سیاسى آثارى هستند كه با هدف تإثیر گذارى بر رفتار حاكمان و سیاست مداران نوشته شده اند. در این فصل همچنین به نام تعدادى از اندرزنامه ها و نیز هدف, روش و تقسیمات آنان اشاره شده است.
در فصل دوم این بخش, آراى سیاسى خواجه نظام الملك طوسى بر مبناى اثر مشهور وى, موسوم به سیاست نامه بیان شده است.
بخش چهارم كتاب, متكفل مباحث مربوط به (فلسفه سیاسى ـ اجتماعى) بوده و داراى پنج فصل است. به نظر نویسنده, (كسى كه به راستى سزاوار نام فیلسوف سیاسى است. فقط فارابى است و افراد دیگر, حتى ابن سینا یا ابن رشد را نمى توان با اطمینان, فیلسوف سیاسى نامید. پس طبیعى است كه ابتدا از فارابى به تفصیل سخن به میان آید و سپس به ابن سینا توجه شود. سه فیلسوف اسپانیاى مسلمان (اندلس) یعنى ابن باجه, ابن طفیل و ابن رشد, هیچ كدام اهمیت و شهرت فارابى را در فلسفه سیاسى ندارند; حتى در امكان قرائت سیاسى[ از] آثار آنان, تردید وجود دارد). سیاست مدن خواجه نصیر الدین طوسى از اساس وامدار فارابى است; هر چند شرح خواجه به همراه دخل و تصرف خاص او در اخلاق ناصرى, این كتاب را به اثرى كلاسیك بدل ساخته است. با توجه به همین نكته است كه با استفاده از اخلاق ناصرى, مى توان به طور همزمان, تركیبى از اخلاق, تدبیر منزل و سیاست مدن را, كه روى هم اجزاى حكمت عملى را تشكیل مى هند, مورد بحث قرار داد; كارى كه فارابى به سختى با این وضوح انجام داده است. در فصل آخر این بخش نیز درباره ابن خلدون و علم نوبنیاد (عمران) بحث شده است.
در بخش پایانى كتاب نیز كه مشتمل بر چهار فصل است, نویسنده به تإملاتى درباره زوال اندیشه پردازى سیاسى پرداخته و تلاش هایى را كه براى احیاى آن صورت گرفته, مورد بحث و بررسى قرار داده است. در این بخش, ابتدا برخى از مهم ترین عوامل موثر در زوال و انحطاط اندیشه پردازى سیاسى در میان جوامع اسلامى توضیح داده شده و سپس به نخستین پردازش هاى مهم آموزه اى ناشى از ارتباط این جوامع با تمدن و تإسیسات جدید غربى پرداخته شده است.
در اولین فصل, مباحثى در باب انحطاط عمومى جوامع اسلامى مطرح شده و در ضمن آن تإكید گردیده است كه با ظهور شرایط جدید, دیگر ادامه صورت هاى گذشته زندگى, از جمله اندیشه هاى سیاسى پیشین, امكان پذیرفت. مهم ترین بحث این فصل, بحث از نسبت سنت و تجدد مى باشد. در فصل دوم, احیاى اسلام مورد بررسى قرار گرفته است. احیا, ناظر بر دعوت مسلمانان به زنده كردن ارزش هاى اسلامى و برانگیختن میل به تجدید شكوه و عظمت گذشته است. در این فصل همچنین به آراى سید جمال الدین اسد آبادى, محمد عبده و كواكبى به طور مختصر اشاره شده است. در فصل سوم به مسإله الغاى خلافت در تركیه به سال 1924 و نیز واكنش هاى نظرى مسلمانان نسبت به این امر توجه شده و آراى رشیدرضا, اقبال و على عبدالرازق در همین جهت مورد كندوكاو قرار گرفته است. در فصل پایانى كتاب نیز با توجه به شرایط ایران در برخورد با مولفه هاى تمدن غربى, سعى شده است موضوع حكومت و مشروعیت آن در دوره غیبت امام معصوم(ع) در پرتو اندیشه پردازى در باب مشروطیت, توضیح داده شود. اندیشه سیاسى آیه الله نائینى در همین فصل مورد بحث قرار گرفته است. نویسنده در مقدمه بخش پنجم, در یك پاراگراف, به نظریه ولایت فقیه امام خمینى(ره) اشاره كرد و نگاه تفصیلى به آن و دیگر اندیشه هاى سیاسى مطرح شده در ایران پس از مشروطه را از عهده این كتاب خارج دانسته و آن را به (درس هاى مربوط به خود) ارجاع داده است.
در كتابنامه هم كتاب هایى براى مطالعه بیشتر خوانندگان فهرست شده است.

بخش دوم: ملاحظات روشى و محتوایى
انصاف حكم مى كند كه بگوییم آقاى دكتر قادرى اثرى شایسته ارایه كرده اند. ایشان توانسته اند در حجمى محدود, بیانى علمى و تقریبا روان, نگاهى نسبتا جامع با استفاده از منابع مهم و عمدتا دست اول و به ویژه با توجه به سر فصل مصوب وزارت علوم, متنى متین ارایه نمایند. مع الوصف همان انصاف حكم مى كند كه در جهت بهتر شدن متن مزبور و متون مشابه و نیز حیات علم و پیشرفت آن, ملاحظاتى را كه به نظر مى رسد, ارایه كنیم. ممكن است ملاحظاتى كه در پى مىآید, خود ملاحظات دیگرى را برانگیزد كه در این صورت, باعث مسرت بیشتر نگارنده خواهد شد.
اینك با توجه به این توصیه مولف محترم كه در مقدمه كتاب گفته اند: (مناسب تر است كلیت كتاب به لحاظ در برگیرندگى آرا و كیفیت مباحث با توجه به مشكلات و آثار موجود, سنجیده شود), نكاتى را متذكر مى شوم:
1 ـ شایسته بود ایشان به برخى از مهم ترین منابع مربوط به این درس و یا قابل استفاده در این درس, در مقدمه كتاب اشاره مى كردند تا دانشجویان نیز در جریان سایر منابع مربوط به این درس قرار مى گرفتند, آنچه مد نظر مى باشد, منابعى چون: اندیشه سیاسى در اسلام معاصر از دكتر حمید عنایت است, كه اتفاقا تطبیق سرفصل درس (اندیشه هاى سیاسى در اسلام و ایران) با كتاب مذكور نشان مى دهد كه سر فصل مذكور تقریبا از كتاب دكتر عنایت اخذ شده است. همچنین دولت و حكومت در اسلام از لمبتون, تاریخ اندیشه هاى سیاسى در ایران و جهان اسلام از على اصغر حلبى, و نیز در آمدى فلسفى بر تاریخ اندیشه سیاسى در ایران و زوال اندیشه سیاسى در ایران از دكتر سید جواد طباطبایى و... از دیگر آثار مربوط به این درس هستند. با این وجود, آقاى قادرى در مقدمه نوشته اند كه: (باید گفت كتاب حاضر كه اولین كتاب در این زمینه در ایران به شمار مىآید, نمى تواند و نباید داعیه دار جامعیت و موفقیت هاى پژوهشى بسیار بوده باشد...).
2 ـ روش به كار رفته در بخش بندى كتاب قابل دفاع نیست. بخش اول بر محور مذاهب, بخش دوم بر محور متفكران, بخش سوم و چهارم بر محور محتواى منابع و بخش پنجم هم نوعى جامعه شناسى افكار است; ضمن آن كه فصل هفدهم مجددا رنگ و بوى بخش اول را به خود گرفته است.
دانشجویى كه خواننده اثر حاضر است, تا آخر برداشت روشنى از عقاید سیاسى بر اساس مذاهب كلامى و فقهى نمى یابد و دیدگاه هاى شیعه و اهل سنت براى او روشن نمى شود; چون مباحث به صورت پراكنده مطرح شده است. همچنین محتواى تفكر سیاسى اسلامى را نیز نمى تواند طبقه بندى كند; چرا كه كتاب در این باب نیز به طور فرعى وارد شده است. به نظر مى رسد كه مولف محترم مى توانست بدون این كه طبقه بندى معتبر و علمى را تا روشن شدن تمامى زوایاى تاریك تاریخ اندیشه سیاسى در اسلام و ایران به تعویق اندازد, به یك طبقه بندى كاربردى دست بزند. این طبقه بندى مى توانست بر محور مذاهب و مكاتب كلامى ـ فقهى یا بر محور محتواى تفكر سیاسى و یا حتى بر محور اهداف تفكرات سیاسى باشد. اینجانب در جاى دیگرى تإكید كرده ام كه طبقه بندى اندیشه هاى سیاسى اسلامى در قالب سه گفتمان: اندیشه هاى سیاسى اصلاحى, اندیشه هاى سیاسى انقلابى و اندیشه هاى سیاسى تغلبى, در وضعیت فعلى, كاربردىترین طبقه بندى است.
3 ـ نویسنده محترم از بیان یكى از مهم ترین مفروضات خویش و بلكه مهم ترین آنها چشم پوشى كرده اند. دكتر قادرى به دو پیش فرض اشاره كرده اند: یكى این كه تفكرات سیاسى در عالم اسلام (حاكم محور) است و دیگر این كه منابع موثر بر تفكرات سیاسى اسلامى در چهار مسإله خلاصه مى شوند: تعالیم اسلام, فلسفه یونانى, آداب ملك دارى ایرانى و باورهاى اعراب. با این وجود, ایشان از همان فصول اولیه به این بحث توجه وافرى دارند كه آیا اندیشه هاى سیاسى, پس از (امر واقع) شكل گرفته اند و یا قبل از آن؟ مثلا در باب اهل سنت بر این عقیده اند كه عمده نظریات سیاسى اهل سنت, بر اساس (امر واقع) شكل گرفته است. بنگرید به آنچه در ص 22 و 23 كتاب آمده است:
پیش از هر چیز لازم است به یك سوال معرفتى پرداخته شود و آن این كه آیا نظریه هاى انعقاد خلافت, از گونه پیشینى بوده اند و به تعبیر دیگر, آیا نظریه بر عمل سیاسى مقدم بوده و عمل سیاسى در انطباق با نظریه شكل گرفته است یا خیر... آنچه به نظریات خلافتى بر مى گردد, آن است كه این آرا مقدم بر عمل نبوده اند; بلكه در پى رفتار و تكوین نظام ها و در توجیه آنها یا شكل بخشیدن بدانها ظاهر شده اند.
این نظریه, با مفروضات پیش گفته چگونه قابل جمع است؟ مطلب مذكور اساسا ما را به یك منبع جدید در اندیشه سیاسى اسلامى رهنمون مى كند. از منبع جدید, كه مى توان گفت مهم ترین منبع در حوزه اندیشه سیاسى اهل سنت است, به زبان فوكو مى توان تعبیر به (قدرت) و تإثیرات سرنوشت ساز آن بر حوزه (دانش) و (تولید علم) نمود. آنچه دكتر قادرى درباره منبع تإثیر گذار بر غزالى, ماوردى, ابن جماعه, ابن تیمیه و فضل الله ابن روزبهان خنجى آورده اند, موید همین نكته است.
پیش فرض (حاكم محور) نیز مخدوش است; چه, بسیارى از منابع در حوزه اندیشه سیاسى اسلام, (غایت محور) بوده اند. دلیلى ندارد كه ما (غایت محورى) و (هدف محورى) را نادیده بگیریم و (حاكم محورى) آنها را مورد توجه مطلق قرار دهیم. اساسا (حاكم محورى) در برخى از نحله هاى مذهبى, همچون شیعه, به خاطر غایاتى است كه براى حكومت قائلند. بر اساس این غایات هر كسى نمى تواند حاكم و ولى امر مسلمین شود.
4 ـ اگر هدف تعیین شده براى این درس آن طور كه دكتر قادرى در مقدمه كتاب آورده اند, (آشنایى دانشجویان و دانش پژوهان با تحولات, تفكرات سیاسى و نحوه اندیشه و تإمل متفكران سیاسى اسلام) باشد, شایسته بود با توجه به این كه اكثر دانشجویان ایرانى شیعه هستند, اگر توجه بیشترى به اندیشمندان شیعى نشده است, لااقل در یك نسبت مساوى به اندیشمندان شیعى هم توجه مى شد; در حالى كه از آراى مهم ترین علماى اهل سنت از قبیل ماوردى, غزالى, ابن جماعه, ابن تیمیه, خنجى, خواجه نظام الملك, ابن خلدون, رشید رضا, عبدالرازق و... در این كتاب بحث شده است, ولى از اندیشمندان شیعى تقریبا به اندازه نصف افراد مذكور هم یاد نشده است. اگر دكتر قادرى پاسخ دهند كه این مسإله در سرفصل نیامده است, هر چند پاسخ ایشان عذرى است موجه, ولى اشكال ما همچنان باقى است. با توجه به این كه دكتر قادرى اسم جلال الدین دوانى را كه در سرفصل هم آمده, از لیست اندیشمندان مورد بحث حذف كرده است. این اقدام نشان مى دهد كه ایشان مى توانسته اند در این زمینه, حداقل به طور اختصار به اندیشه هاى برخى از متفكران شیعى نظیر: محقق كركى, محقق سبزوارى, فیض كاشانى, نراقى, كاشف الغطا, میرزاى قمى و... بپردازند. لااقل وقتى ابن تیمیه و ابن جماعه را به بحث مى گیرند, از علامه حلى و شهید اول نیز سخن بگویند.
5 ـ دو مقطع فوق العاده مهم در اندیشه سیاسى اسلام از كتاب حاضر غایب است: یكى, دوره حیات پیغمبر اكرم(ص) و به ویژه دوره تإسیس حكومت در مدینه و دوم, بحث ولایت فقیه در عصر غیبت. بحث دوم لااقل در حدى كه سر خط مباحث را در اختیار دانشجوى امروز ما قرار دهد, لازم است در نوبت هاى بعدى چاپ كتاب حاضر مورد توجه قرار گیرد; چنان كه مقطع اول از حیات سیاسى مسلمانان نیز به عنوان مقطع مرجع و مورد استناد, شایستگى آن را دارد كه حداقل فصلى را به خود اختصاص دهد. بر این پیشنهاد یعنى افزایش مباحث مربوط به دو فقره اخیر ولو به قیمت كاهش مباحث تكرارى ابن تیمیه و ابن جماعه و خنجى و قبل از آن, ماوردى و غزالى, پا فشارى مى كنم.
6 ـ نكته پایانى, نكته اى است ویراستارانه و به اشخاص مذهبى و به ویژه رهبران الهى مربوط مى شود. خوب و بلكه لازم است كه در چاپ هاى بعدى, مسإله عرف و حساسیت هاى مذهبى و بلكه تربیت دینى رعایت شود و این مسإله قاعدتا در كتاب هاى منتشر شده توسط (سمت) نیز باید مد نظر باشد ـ تعمدا از ذكر مثال اجتناب شد. در این مورد كافى است برخى صفحات كتاب مانند صفحات: 45, 46, 50 ملاحظه شود.
7 ـ برخى اغلاط چاپى در كتاب وجود دارد كه از ذكر آنها در این جا صرف نظر شد. بعضى از این اغلاط, تغییرات معنایى مهمى را ایجاد كرده است, مثل آنچه در صفحه 51 با عنوان, (بیان حاكم مستحدثات) آمده, كه درست آن, (بیان حكم مستحدثات) است. طبیعى است كتاب بدون غلط چاپى شاید انتظارى موجه نباشد; اما امید اصلاح در نوبت هاى بعدى نیز دور از انتظار نیست.

 

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 25 آذر 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: معرفی کتاب، نقد کتاب،     | نظرات()

معرفى كتاب ((امام خمینى به سوى آزادى))

 این كتاب كه توسط ((دمیترى ژوكوف)) به رشته تحریر درآمده است, در تاریخ 16 اسفند 1377 به عنوان مكتوبى از مجموعه ((سرى پیشوایان قرن بیستم)), طى مراسم با شكوهى با حضور سرگى بابورین, معاون دوماى روسیه, تعداد زیادى از نمایندگان پارلمان, سیاستمداران, ایران شناسان, نویسندگان, شخصیتهاى علمى ـ فرهنگى برجسته روسیه, ارباب جراید, و نمایندگان رسانه هاى گروهى رسما معرفى شد.
بابورین, به عنوان مدیر جلسه, با تجلیل از امام و انقلاب اسلامى گفت:
((من در سالهاى 1980 ـ 1981 از طریق مطالعات نظام مند با این مرد بزرگ آشنا شدم و آن را موضوع رساله خود در دانشگاه قرار دادم. مهم ترین دستاورد انقلاب ایران براى ما, پیام حضرت امام به گورباچف بود كه در آن به رهبر شوروى تذكر داده شده بود كه در فرآیند پروستاریكا, مواظب باشید به باتلاق غرب گرفتار نشوید. اگر گورباچف به نصایح امام عمل مى كرد, اكنون روسیه دچار این گرفتاریها نمى شد. زبان كتاب حاضر براى خواننده روسى, بسیار جالب و شیرین است.))
نویسنده, از متفكران مشهور و عضو آكادمى علوم روسیه مى باشد. نكته قابل توجه در این كتاب, تصویر یك اندیشمند روس با نگاه بیرونى, از شخصیت امام خمینى است.
این كتاب كه به شكل زیبایى به چاپ رسیده, مشتمل بر چهار بخش است; بخش اول, با عنوان ((آسمان بر فراز ایران صاف است)), به بیوگرافى سیاسى و مبارزات حضرت امام(ره) مى پردازد. این بخش از كتاب در تیراژ 5000 نسخه به شكل جداگانه به چاپ رسیده است, و ترجمه آن 128 صفحه دارد.
فصل اول از بخش اول, ((مقدمه تاریخى)) نام دارد و به مسائلى همچون: پیشینه حركتهاى سیاسى امام, مناسبات روسیه و ایران, ساختار نظام دینى ایران و روحانیت شیعه و تاریخ ورود اسلام به ایران مى پردازد. وى در بخشى از این مقدمه مى نویسد:
((سیاستمداران و روزنامه نگاران امریكا و اسراییل به خود زحمت نمى دادند كه نظریات و شخصیت امام را مطالعه كنند و تنها از چند واژه پیش پا افتاده; مثل: تعصب, رادیكالیسم, تروریسم و بویژه ((اصول گرایى مذهبى)), استفاده مى كردند.))
فصل دوم به بیوگرافى امام اختصاص دارد. نویسنده به دقت تمام از كودكى, جوانى و پیرى امام سخن گفته و حالات معنوى امام را به وسیله سفر به ایران و مصاحبه با علما, به شكل جالبى ترسیم كرده است.
در این فصل, وقایع زندگى امام و تاریخ انقلاب به ترتیب ذكر شده اند. نویسنده از ذكر این جمله امام دریغ نمى كند:
((آمریكا بدتر از انگلیس است, انگلیس بدتر از شوروى است, و شوروى بدتر از آمریكا و انگلیس است.))
به اعتقاد ژوكوف, مهمترین خطوط برجسته سخنرانیهاى امام در طول زندگى شان عبارتند از:
1ـ حمله به آمریكا و اسرائیل;
2ـ تإكید بر وحدت;
3ـ مخالفت با جدایى دین از سیاست.
وى قدرت نیروى مذهبى به رهبرى روحانیت را به مراتب قویتر از نیروهاى ملى گرا و كمونیستى مى داند. او درباره پیام امام به گورباچف مى گوید:
((نامه امام فیلسوفانه بود; ولى بعید است گورباچف كه تحصیلات سطحى داشت, آن را فهمیده باشد. گورباچف بازیچه دست شخصیتهاى كمونیستى ـ سرمایه دارى بود و نتوانست صداى شكستن استخوان كمونیسم را بشنود. امام به او تذكر دادند كه در غرب هم حقیقتى نخواهید یافت. جوابیه گورباچف عوام فریبانه و ضعیف بود. او به دروغ مدعى شد كه مردم ما از راهى كه در اكتبر 1917 انتخاب كردند, عدول نخواهند نمود. ))
فصل سوم, ((پایان داستان)) نام گرفته, و به تلحیل مواضع امام و رحلت ایشان مى پردازد. او مى گوید:
((اندیشه هاى امام خمینى بر خلاف همه موانع, به سراسر جهان گسترش خواهند یافت. ))
بخشهاى دوم تا چهارم كتاب به ترتیب عبارتند از:
ـ برخى از سخنرانیهاى امام;
ـ وصیت نامه سیاسى ـ الهى رهبر كبیر انقلاب;
ـ پیام تاریخى امام به گورباچف.
در مجموع مى توان گفت; مهمترین نقطه مثبت این كتاب, دیدگاه متفكرى از دیار كمونیسم (كه تا چندى پیش دین را افیون ملتها تلقى مى كردند) راجع به شخصیت معنوى و سیاسى امام(ره) مى باشد. مهمترین نقطه ضعف كتاب, كم رنگ بودن تحلیها و نظریه پردازیهاى آن, و پر رنگ بودن صبغه تاریخى و گزارشى بودن آن است.
لازم به ذكر است كه ترجمه فارسى این كتاب از طرف سفارت جمهورى اسلامى ایران در مسكو, در اختیار معاونت آموزش و پژوهش وزارت امور خارجه قرار گرفته است, و امید آن مى رود كه در آینده اى نه چندان دور در ایران اسلامى به زینت طبع آراسته شود.
1ـ معرفى این كتاب بر اساس مداركى كه سفارت جمهورى اسلامى ایران در اختیار نگارنده قرار داده, صورت پذیرفته است. در اینجا لازم مى دانم از این بابت از سفیر محترم ایران در روسیه تشكر نمایم.

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 24 آذر 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: معرفی کتاب،     | نظرات()

یادداشتى در باره ((هرمنوتیك, كتاب و سنت))

سید صادق حقیقت

الف ـ معرفى اجمالى كتاب

كتاب ((هرمنوتیك, كتاب و سنت )) توسط حجه الاسلام والمسلمین محمد مجتهد شبسترى در سال 1375 به رشته تحریر در آمده است. ناشر آن طرح نو مى باشد و در همان سال به چاپ دوم رسید. كتاب از دو بخش و دو پیوست تشكیل شده است.
بخش اول كتاب, (( پیش فهم ها, علائق, انتظارات مفسران وحى )) نام دارد و بخش دوم به (( نقد, اصلاح و بازسازى اندیشه دینى )) مى پردازد. البته عمده مضامین و مطالب آن, قبلا تحت عناوین مختلف در مجلات به چاپ رسیده بود.
در پیشگفتار مى خوانیم :
((موضوع كتاب این است كه مفسران وحى اسلامى همیشه بر اساس پیش فهم ها, علائق و انتظارات خود از كتاب و سنت به تفسیر آن پرداخته اند)).

پشت جلد كتاب نیز موضوع آن را چنین معرفى كرده است :
((موضوع كتاب این است كه مفسران وحى اسلامى همیشه بر اساس پیش فهم ها, علائق و انتظارات خود از كتاب و سنت به تفسیر آن پرداخته اند. بدین جهت كتاب حاضر, هرمنوتیك, كتاب و سنت نامیده شده است)).
نویسنده تلاش مى كند تا نشان دهد كه تفسیر و اجتهاد عالمان دین اسلام نیز مشمول اصل كلى دانش هرمنوتیك یعنى استناد تفسیر و فهم متون بر پیش فهم ها و علائق و انتظارات مفسر بوده است و استثنایى در كار نیست. در عین حال در مقام تجویز, این كتاب عالمان دین را بدین نكته دعوت مى كند كه تنقیح تمام عیار پیش فهم ها در هر عصر شرط اساسى و اصلى هرگونه تفسیر و افتإ صحیح دینى است و تكامل دانش دین بدون این بازنگرى میسر نیست. برون شدن جهان اسلام از مشكلات نظرى و عملى كه تمدن پیچیده امروز براى آن بوجود آورده, تنها با این بصیرت و توجه ممكن مى شود)).

ب ـ نقاط قوت كتاب

مهمترین نقطه قوت كتاب این است كه طرحى نو نسبت به كاربرد هرمنوتیك در علوم اسلامى در مى اندازد. هرمنوتیك یا علم تفسیر متن سابقه اى طولانى دارد, ولى از آنجا كه تحولات علمى و تكنولوژیك همیشه چندین دهه آن هم به شكل ناقص به كشور ما مى رسد; این مبحث نیز بسیار دیرتر از آنچه شایسته بود وارد حوزه اندیشه اسلامى شد. حتى مى توان گفت جهان عرب در اخذ پیشرفتهاى مربوط به علوم انسانى از ما جلوتر بوده اند. به هرحال موضوع این كتاب و استفاده از هرمنوتیك در متون اسلامى را باید به فال نیك گرفت. چاپ این كتاب براى جمعى از محققین, انگیزه كوششى دو چندان را در این زمینه بوجود آورد.
كوشش اصلى نویسنده كتاب نشان دادن ارتباط تفسیر از متن با پیش فهم ها و انتظارات است و در این زمینه با تكثیر امثله توانسته است ادعاى خود را اثبات نماید. در این راستا وى از ابن رشد و غزالى تا علامه طباطبایى شاهد مىآورد. خواننده با توجه به این نكات, فاصله موجود بین متن و تفسیر متن را درمى یابد. آنچه علماى اسلامى از متون دینى مى فهمند, فهم ایشان بر اساس پیش فهم ها و انتظاراتشان است,و به هیچ وجه كاملا منطبق بر متون دینى نیستند. وجود اختلاف برداشتها نشانه و دلیل فاصله میان متن و تفسیر آن مى باشد. اندیشه دینى قابل نقد است, در حالى كه متون مقدس اسلامى از دیدگاه ما قابل نقد نمى باشند. نقد اندیشه دینى گاه از بیرون است و گاه از درون.

ملاحظات روشى

هدف نویسنده در این كتاب نشان دادن تإثیر هرمنوتیك در فهم كتاب و سنت است, ولى ظاهرا روش خاصى دنبال نمى شود. سزاوار آن بود كه شقوق مختلف و مراحل تاریخى هرمنوتیك تبیین و سپس فرضیه روشنى در این باب ارائه مى شد. تا پایان كتاب مشخص نمى شود كه سخن از كدام هرمنوتیك است و به چه میزانى روش هرمنوتیكى در فهم از متون مقدس تإثیر دارند. در آغاز پیشگفتار مى خوانیم :
((در این كتاب با این مسإله كارى نیست كه كدام مفسر و كدام فقیه درست تفسیر كرده, فتواى صواب داده و كدامیك راه خطا پیموده است. داورى در باره درستى و نادرستى محتواى تفسیرها و فتواها موضوع دیگرى است و به علم تفسیر و علم فقه مربوط مى شود. مقصود ما در این كتاب تنها بررسى چگونگیها و ساز و كار عمل تفسیر و اجتهاد فقهى است كه منطقا مقدم بر داورى در باره محتواها است )).
ظاهر این سخن, ارائه بحثى روش شناختى و درجه دوم از هرمنوتیك است. اگر چنین تصورى صحیح باشد, انتظار این بود كه مولف موضوع بحث خود را روش هرمنوتیك قرار دهد و علاوه بر ایضاح اقسام مختلف آن, به نقادى جهات مثبت و منفى و به طور كلى كارآیى آن بپردازد. بحث متدلوژیك و درجه دوم اقتضا مى كند دیدگاهى برونى نسبت به هرمنوتیك داشته باشیم و كیفیت كاربرد آن در متون اسلامى را به بوته نقد بگذاریم. در واقع نویسنده محترم كتاب به جاى این كار, در ابتداى كتاب توضیحى مختصر راجع به هرمنوتیك داده, سپس مطالبى راجع به پیش فرضهاى علماى اسلامى به عنوان نمونه ارائه كرده است. به شكل دقیق مى توان گفت عنوان (( فرآیند فهم متون )) (از ص 13 تا32) از هرمنوتیكى كلى (كه در عالم خارج وجود ندارد) سخن گفته و عنوانهاى بعد, پیش فرضهاى فقیهان و متكلمین و عرفا را مثال زده است. پس نه مشخص است از كدام هرمنوتیك سخن مى گوئیم و نه به طور دقیق مشخص است كه هرمنوتیك چه تإثیرى در فهم متون اسلامى دارد. مولف در این زمینه عمدتا به بحث (( پیش فهم ها)) اكتفا كرده است. مقدارى از اشكالات روش شناختى بحث به این مسإله برمى گردد كه كتاب, مجموعه مقالاتى بوده كه در فواصل زمانى ارائه شده است.

ملاحظات محتوایى

مهمترین ملاحظات محتوایى كه مقصود نویسنده از كاربرد هرمنوتیك در كتاب و سنت را با مشكل و ابهام روبرو مى سازد عبارتند از:
1 ـ هرمنوتیك كلى وجود ندارد:در این كتاب از هرمنوتیك مبهمى سخن گفته شده است. شبسترى از صفحه 13 تا 32 سعى مى كند تعریفى از هرمنوتیك به دست دهد. به طور مثال در صفحه 14 مى گوید:
((این بررسیها موجب توجه كامل و مستقل به مسإله تفسیر و فهمیدن متون به عنوان گونه اى از شناخت گردید. فهمیدن متعلق یك شناسایى مستقل قرار گرفت و معرفت شناسى آن بوجود آمد. در این بررسیها تئورى و روشهاى فهمیدن شكل گرفت و هرمنوتیك آن گونه كه امروز هست, به تدریج بوجود آمد)).
باتوجه به ادوار مختلف هرمنوتیك و گرایشهاى خاص در این زمینه نمى توان از اصول هرمنوتیك به شكل كلى سخن گفت. جهت ایضاح این نكته به گذشته هرمنوتیك نظرى مى افكنیم.
((هرمنوتیك)) از هرمینا و آن از هرمس گرفته شده است. وى پیام آور خدایان یونان بود كه چون پیامهایش همواره داراى ایجاز و ایهام بود, هر گروهى از مردم به نحوى سخنان او را تفسیر مى كردند. آگوستین هرمنوتیك را (( علم تإویل كتاب مقدس )) معرفى كرده است.(1) هرمنوتیك ابتدا و قرنها به تفسیر كتب مقدس یهود و نصارى اطلاق مى شد, ولى شلایرماخر (1834 ـ 1768م.) تإمل تازه اى در آن كرد و توسع بیشترى به آن داد. سپس دیلتاى كوشید كه آن را مبناى تدوین و مطالعه علوم فرهنگى كند و از آن نوعى روش شناسى بسازد. هومنوتیك رفته رفته به نوعى نظریه معرفت و شناخت شناسى تبدیل شد و در پژوهشهاى علوم انسانى و اجتماعى, على الخصوص در فلسفه, زبانشناسى, نقد ادبى و هنرى رواج یافت.(2)

فرهنگ كمبریج مى گوید:
(( هرمنوتیك هم هنر یا نظریه تفسیر است, و هم شكل خاص فلسفه كه با مسإله تفسیر درگیر مى باشد. هرمنوتیك ابتدا در ارتباط با تفسیر متون مقدس به كار مى رفت, ولى اینك توسعه یافته است. شلایرماخر براى اولین بار دور هرمنوتیكى را مطرح ساخت.
دیلتاى علم تفسیر را به عنوان روش تاریخ و علوم انسانى به كار مى برد, در حالى كه هایدگر آن را به عنوان مسإله اى هستى شناسانه تلقى مى كرد. به اعتقاد او رابطه متقابلى بین مفسر و متن وجود دارد)).(3)
به اعتقاد وان هاروى نحله هاى جدیدى كه در این باب پدید آمده اند عبارتند از :
الف ـ نظریات نو در باره رفتار آدمى در روانشناسى و علوم اجتماعى كه در آنها تعبیرات فرهنگى آدمى به عنوان تجلیات ناآگاهانه و تمایلات غریزى یا بازتابهاى منافع طبقاتى تلقى مى شود.
ب ـ پیشرفتهایى كه در معرفت شناسى و فلسفه زبان پیدا شده است.
ج ـ مباحث ویتگنشتاین و هایدگر مبنى بر این كه كل تجربه بشرى اساسا ماهیتى تفسیرى دارد و تمامى داوریهاى او در دورن یك بافت تفسیرى كه فرهنگ و زبان واسطه اظهار آن هستند و از آن فراتر نمى توان رفت, قرار دارد.(4)
در واقع دیلتاى نشان داد كه هرمنوتیك جدید با دوره اصلاح دین و اختلاف پروتستانها و كاتولیكها اوج گرفته است. شلایرماخر ثابت كرد براى تفسیر كتاب مقدس روش تفسیرى خاص نمى خواهیم, چرا كه تفسیر ناشى از مبانى دستورى و روانشناختى فهم هر متن و به واسطه زبان و قواعد آن است. دیلتاى هرمنوتیك را به عنوان مبنایى براى علوم انسانى (به شكل عام )به كار برد. وى بحث (( نیت مولف )) شلایرماخر را رد كرد. به اعتقاد او روش علوم طبیعى, تبیین است ; و روش علوم انسانى,فهمیدن. براى هایدگر هرمنوتیك تإمل براى شرایط هرگونه فهم بود. او از هرمنوتیك تلقى عامى داشت و هستى بشر را بر اساس وضعیت هرمنوتیكى تبیین كرد. گادامر به دیلتاى و شلایرماخر این انتقاد را وارد ساخت كه نباید در متن محصور شد. او مسإله پیش فرض و وضعیت هرمنوتیكى گادامر را تلقى به قبول كرد. مقصود گادامر از تقریب افقها
Fusion of Horizens)), نزدیك كردن افق سوژه با متن است, هر چند افق (قبلى ) در مواجهه با اشیا دائما تعدیل مى شود و هیچ گونه تفسیر نهایى و عینى متصورنیست. نحله دیگر هرمنوتیك از ویتگنشتاین متإثر مى باشد و به دنبال تبیین قواعد تفسیر متن نیست. وى مثل هایدگر وضعیت بشرى را هرمنوتیكى مى دانست, ولى بر اساس اعتقاد به مسائل زبانى, توجیه نظام هستى شناسى را معتقد نبود.(5)
به اعتقاد پل ریكور هرمنوتیك خاص مربوط و مخصوص به متون مقدس است و ما باید سعى كنیم كاربردهاى ویژه را پشت سر گذاشته, به هرمنوتیك عام برسیم. انقلاب اول در هرمنوتیك, گذار از هرمنوتیك خاص به عام بود.گام دوم و انقلاب كوپرنیكى بعد, گذار از معرفت شناسى (دیلتاى ) به هستى شناسى (هایدگر و گادامر ) تلقى مى شود. (6)
فرهنگ فلسفه و مذهب مراحل تحول هرمنوتیك را چنین توصیف كرده است :
ـ كشف معناى اصلى متن ( متون مقدس یا ادبیات كلاسیك ).
ـ سریان هرمنوتیك به تاریخ و علوم انسانى ( ویكو).
ـ توسعه هرمنوتیك به وسیله روشهاى دستور زبانى و روانشناختى (شلایرماخر).
ـ عمومیت به تفكر تاریخى, چرا كه فهم, تاریخى است ( یوهان درویسن ).
ـ تمییز بین روشهاى علوم طبیعى و علوم انسانى و كاربرد هرمنوتیك به عنوان مبنایى كلى در علوم انسانى (دیلتاى).
ـ تحلیل هستى شناسانه وجود: هر متن از هستى سخن مى گوید اتحاد هرمنوتیك و هستى شناسى (علوم طبیعى و علوم انسانى ) به دور هرمنوتیكى گرفتار مى شود ( هایدگر).
ـ كاربرد روش هایدگر در تئولوژى ( رودلف بولتمان ).
ـ جهان شمولى هرمنوتیك : ما به تاریخ تعلق داریم, نه تاریخ به ما. هستى كه قابل درك است, زبان مى باشد (گادامر).
ـ تإكید بر جنبه هاى عینى, بر خلاف روش گادامر و هایدگر كه به فاعل اهمیت بیشترى مى دادند (امیلیو بتى ).
ـ ویژگى كنترل تفسیر هرمنوتیك ( پل ریكور).(7)
البته احتمالا باید به این لیست, هرمنوتیك پست مدرن را نیز اضافه نمود.

هایدگر در (( بودن و زمان)) دو نوع هرمنوتیك را معرفى كرده است :
1 ـ هرمنوتیك روزمره اى و سطحى: ما براى فهم هر جامعه اى باید پیش فهم ها و پیش داشتهاى مردم در آن جامعه را بفهمیم. هیچ واقعیت دیگرى در كار نیست. حقیقت و عقل وابسته به فرهنگها هستند و هسته فرهنگها هم زبان است.
2 ـ هرمنوتیك عمیق: زندگى در هر شكل تعبیرى است از تعابیر ممكن. در هر عصرى مردم طورى حرف مى زنند كه بقیه چیزها را حذف مى كنند. انسانها آگاهى دارند كه زندگى اضطراب است, ولى در عین حال كوشش مى كنند این مطلب را نشان ندهند.
طبق یك تقسیم بندى دیگر چهار گرایش در این بین وجود دارد :
الف ـ گرایش محافظه كارانه (سنتى یا رمانتیك ): شلایرماخر, دیلتاى و هرش در این دسته قرار مى گیرند. بر این اساس مفسر مى تواند با اتخاذ روش صحیح به مقاصد مولف دست یابد.
ب ـ گرایش میانه رو: گادامر و ریكور و بتى گرایشى میانه رو دارند. ایده كلى آنها این است كه تفسیر همواره خلاقانه است و همیشه دیالوگى بین مفسر و مولف (یا متن ) وجود دارد.
به قول گادامر بهترین حالت, (( پیوند افق )) آن دو مى باشد.
ج ـ گرایش تندرو: كه شامل نیچه, هایدگر, فوكو و دریدا مى شود. ایده كلى این است كه به سبب خلاقیت موجود در تفسیر, معلوم نیست مفسر بتواند با معناى اصلى و اولیه مولف ارتباط برقرار كند. به قول فوكو (( مولف مرده است )). بر این اساس همه فهم ها نسبى مى باشند.
د ـ گرایش انتقادى : هابرماس و كارل اتو اپل در این دسته جاى مى گیرند. بر این اساس با تإمل نقاد مى توان از ارتباط با سنت آگاهتر شد و تا حدى از انحرافهاى مربوطه مصون ماند.(8)
پل ریكور مى گوید هیچ گونه هرمنوتیك كلى یا قاعده و قانون كلى براى شرح و تفسیر وجود ندارد. تنها چیزى كه هست, نظریه هاى پراكنده و مخالف در باره قواعد و قوانین تفسیر مى باشد. قلمرو هرمنوتیك هماهنگى درونى ندارد. در یك قطب نظریه اى قرار دارد كه آن را پیام و ابلاغ به صورت رمزى الهى
Kerygma) )مى داند, و در قطب دیگر نظریه اى است كه هرمنوتیك را راززدایى و كاهش توهم مى كند.(9)
((تإویل)), معناى مختلفى دارد و نمى توان با كلى گویى از كنار آن گذشت. تإویل از دیدگاه وبر یافتن ارزشگذارى و نیاتى است كه جامعه را شكل مى دهد ( بستر ذهنى پشت كنشهاى اجتماعى), ولى در معناى دیگر یافتن معناى اصلى سوژه در متن (مقدس) مى باشد. معنى قویتر تإویل این است كه انسانها داراى پیش فهم هایى هستند. معانى بین الاذهانى و خودفهمى هاى مردم, شكل دهنده واقعیت هستند.
با توجه به مطالب فوق این سوال به وجود مىآید كه :
تلقى مجتهد شبسترى از هرمنوتیك چیست ؟ هرمنوتیك خاص یا عام ؟ هرمنوتیك به عنوان مكتب فلسفى یا یك روش ؟ در بعد معرفت شناسى یا هستى شناسى ؟ هرمنوتیك محافظه كارانه یا میانه رو یا تندرو یا انتقادى یاپست مدرن ؟ آیا در بین این آراى مختلف و در این بازار آشفته مى توان از اصول هرمنوتیك به شكل كلى سخن گفت ؟
در صفحه 16 كتاب مى خوانیم :
((دانشمندان هرمنوتیك با بررسیهاى خود در باره تفسیر و فهم متون, به پنج مسإله اصلى كه مقدمات و مقومات تفسیر و فهم متون را تشكیل مى دهند, توجه كرده اند.
این پنج مسإله عبارت است از :
1 ـ پیش فهم یا پیش دانسته مفسر (دور هرمنوتیكى),
2 ـ علایق و انتظارات هدایت كننده مفسر,
3 ـ پرسشهاى وى از تاریخ,
4 ـ تشخیص مركز معناى متن و تفسیر متن به عنوان یك ((واحد)) بر محور آن مركز,
5 ـ ترجمه متن در افق تاریخى مفسر)).

در اینجا این سوال بوجود مىآید كه آیا این پنج مسإله اصلى بین نحله هاى مختلف هرمنوتیك اجماعى هستند

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 24 آذر 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: معرفی کتاب، نقد کتاب،     | نظرات()

اندیشه سیاسى شهید مدرس

نویسنده : رضا عیسى نیاتهیه : پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى پژوهشكده علوم و اندیشه سیاسى ناشر: مؤسسه بوستان كتاب نوبت چاپ : اول / 1386بها: 950تومان

این اثر داراى یك مقدمه و سه فصل مى باشد كه فصل اول آن، خود به سه بخش تقسیم مى شود. بخش اول بحران هاى عصراین شهید بزرگوار را بررسى كرده وشكل گیرى اندیشه سیاسى او را در پاسخ به بحران هاى عصرش ارزیابى مى كند. بخش دوم مربوط به زندگى شخصى او از تولد تاشهادتش مى شود و بخش سوم در باره ءتألیفات و آثار ایشان است كه بخشى از آن به صورت مجموعه سخنان وى در مجلس شوراى ملى، بخشى دیگر در حوزه فقه و سومین بخش از آثار شهید مدرس كه مهم تر از دو بخش قبلى است، «كتاب زرد» است.

فصل دوم این مجموعه را كلید واژگان سیاسى ـ اجتماعى مدرس؛ هم چون سیاست، نظریه سیاسى، موازنه عدمى،ملت، وطن، قانون و مشروطه مشروعه،الگوى حكومت اسلامى از نظرمدرس تشكیل مى دهد. فصل سوم به مؤلفه هاى اساسى اندیشهء سیاسى شهیدمدرس مى پردازد.

اندیشه سیاسى قطب الدین شیرازى

نویسنده : مرتضى یوسفى زاده تهیه : پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامى پژوهشكدهء علوم و اندیشه سیاسى ناشر: مؤسسه بوستان كتاب نوبت چاپ : اول / 1386بها: 1200تومان

 

این كتاب شامل یك مقدمه كه بیانگرآشفتگى ها و ناآرامى هاى جهان اسلام به خاطر حملات پى درپى مغولان مى باشد وداراى هفت فصل و جمع بندى ونتیجه گیرى است. در فصل اول، زندگى وعصر قطب الدین شیرازى از نظر حیات علمى و اجتماعى، مناصب و مشاغل دولتى، مذهب و خلق و خوى وى و آثار وتألیفات ایشان مورد بررسى و اشاره قرارگرفته است.

 

 

 

 

 

 

|290|

فصل دوم و سوم این اثر، بنیادهاى معرفتى فلسفه سیاسى و بنیادهاى هستى شناختى فلسفهء سیاسى ایشان كه شامل معرفت عقلى، حسى، غیبى ـ روحانى ومعرفت نقلى است را بیان مى كند.

 

 

در فصل چهارم به انسان مدنى وسیاسى در اندیشهء قطب الدین شیرازى پرداخته و انسان را داراى دو جهت الهى وشیطانى، انسانى و حیوانى و مادى و معنوى مى داند كه جهت معنوى و الهى و انسانى رافطرتاً در خود دارد و جهت شیطانى وحیوانى را با اختلاط و مجاورت با محیطناسالم اخذ مى كند و این اختلاط ومجاورتِ با محیط ناسالم، ممكن است یك فرد و یا یك جمع و جامعه را به فسادبكشاند.

 

 

در فصل پنجم و ششم در رابطه باسیاست شناسى ـ رابطهء دین و سیاست،سیاست انبیا ـ و فلسفهء سیاسى قطب الدین شیرازى بحث شده است.

 

 

در فصل هفتم، دولت و اركان سیاست آن به اعتقاد قطب الدین شیرازى مورداشاره قرار گرفته و ركن اول این سیاست راشناخت مردم و حفظ و حراست از آنهادانسته است.

   

--------------------------------------------------------------------------------

 

امام على‏(ع)و هم گرایى اسلامى در عصر خلافت

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

نویسنده : دكتر على اكبر احمد پورناشر: مؤسسهء بوستان كتاب نوبت چاپ : اول / 1386بها: 3200تومان

 

كتاب امام على‏(ع)و هم گرایى اسلامى در عصر خلافت شامل شش فصل است.فصل اول در مباحث مقدماتى به مفهوم هم گرایى، موانع هم گرایى و محور هم گرایى اشاره كرده و مورد بررسى و تحلیل قرارداده است. در فصل دوم به مسأله سقیفه، امام على و سقیفه، تبیین مواضع،جایگاه ویژهء امام در نزد رسول خدا(ص)ونقد استدلال مخالفان از جانب امیرالمؤمنین على‏(ع)پرداخته است.

 

بیعت و هم گرایى، واكاوى ریشه هاى بیعت، عرصه هاى هم گرایى، بخشى از

 

 

 

 

 

 

 

|291|

عناوین این دو فصل مى باشند. و بالاخره فصل پنجم و ششم این اثر به بحث درخصوص پذیرش عضویت در شور، گامى در جهت هم گرایى و امام على‏(ع)و عثمان میانجى گرى و اصلاح، پرداخته است.

 

 

 

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

درآمدى به مستندات قرآنى فلسفه سیاسى امام خمینى

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

نویسنده : دكتر نجف لك زایى تهیه : مركز فرهنگ و معارف قرآن ناشر: مؤسسه بوستان كتاب نوبت چاپ : اول / 1386بها: 1950تومان

 

این اثر مشتمل بر یك درآمد و پنج فصل است.

 

در بخش درآمد، بحث تمسك به قرآن و عترت، عدم توجّه بایستهء مفسران به

 

   موضوع سیاست و پیشینهء آثار سیاسى قرآنى مطرح شده است.

 

 

در فصل اول، مفاهیم و چارچوب نظرى كه شامل مفهوم فلسفه سیاسى،جایگاه دانش سیاسى در اندیشه ءامام خمینى، مفهوم دین، مفهوم سیاست درفرهنگ اسلامى، رابطهء دین و سیاست،جایگاه سیاست در قرآن و جایگاه قرآن دراندیشهء سیاسى امام خمینى مى شود، موردكندوكاو قرار گرفته است.

 

 

هستى شناسى و انسان شناسى سیاسى ازمنظر قرآن كریم و امام خمینى از مباحثى هستند كه فصل دوم و سوم این مجموعه راتشكیل مى دهند.

 

 

در فصل چهارم و پنجم این كتاب مباحثى چون نظام سیاسى اسلام، اهداف وكارویژه هاى این نظام از دیدگاه قرآن و امام مورد بررسى و تحلیل قرار گرفته است.

 

 

 

 

 

 

|292|

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

اتحاد اسلامى در آثار  شهید آیت الله مطهرى

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

به كوشش : سید مجید جاوید موسوى ناشر: انتشارات صدرانوبت چاپ : اول / خرداد1386بها: 900تومان

 

این كتاب داراى یك دیباچه و هشت فصل است كه در فصل اول آن وحدت كلمه در كلام قدسى با عناوین رسول اكرم‏(ص)وعقد اخوت، سیره على‏(ع)در زمینه وحدت، على‏(ع)و اتحاد اسلامى، سكوت براى وحدت، على‏(ع)فدایى وحدت،قرآن و وحدت و وحدت در احادیث، موردبحث قرار گرفته است.

 

فصل دوم با عنوان «پیشگامان وحدت اسلامى» شخصیت هاى برجستهء دنیاى اسلام را كه در این زمینه تلاش و فعالیت

 

   كرده اند، معرفى مى كند.

 

 

فصل سوم به موضوع اسلام و وحدت اسلامى و فصل چهارم «حج همایش اتحاد»، با عناوین پیامبر و حج وحدت بخش، حج در كلام على‏(ع) امام صادق‏(ع)و حج اختصاص دارد.

 

 

فصول پنجم تا هشتم این اثر پیرامون موضوعاتى چون جلوه هاى اتحاد در آیینه ءاجتماع، غوغاى تفرّق، اغواى شیطان،پریشان با باد در كوچه هاى اتحاد و بزم اتحاد در ضیافت كلمات، سخن به میان آورده است.

 

 

 

 

 

 

|293|

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

امنیت در نظام سیاسى اسلام

 

--------------------------------------------------------------------------------

 

نویسنده : بهرام اخوان كاظمى ناشر: تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى (كانون اندیشه جوان)نوبت چاپ : اول، 1385

 

 

یكى از مفاهیم با اهمیت، پیچیده وجدید در دنیاى امروز و در بسیارى ازمباحث سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و...موضوع و مفهوم امنیت است. امروزه دردنیاى غرب و در حوزه اندیشه هاى سیاسى ، اجتماعى، اقتصادى و... بر حسب اندیشمندان و همچنین بر حسب مفاهیم واصطلاحات مهم؛ صدها و شاید هزاران جلد كتاب و مقاله نوشته شده است و واقعاًیكى از چیزهایى كه جاى آن حتى بعد ازگذشت یك ربع قرن از انقلاب اسلامى،هنوز تا حدود زیادى خالى است؛ تهیه

 

   مجموعه كتب و دایرة المعارف هایى درحوزه تبیین آراء اندیشمندان اسلامى و یابراساس مفاهیم عمده سیاسى، اجتماعى،اقتصادى و... است تاءلیف كتاب حاضرمى تواند قدمى در این مسیر باشد. آن چه تحقیق در این زمینه را بایسته تر مى كند، دردرجه اول؛ نیاز كشور به چنین پژوهش هاى كاربردى در جهت استفاده عملى و اجرایى از نتایج آن در سامانه و نظام سیاسى اسلامى است و در درجه دوم این است كه بحث امنیت در فقه ومعارفاسلامى فاقد بخش و كتاب و باب مستقلى بوده و در حوزه موضوعاتى مانند ایمان،صفات موءمنین، جهاد، امر به معروف و نهى از منكر، دفاع فردى و عمومى، جهاد،برقرارى قسط و عدل، قضاوت. اجراى حدود الهى، امانت و امانت دارى، برخوردبا اشرار و محاربان و باغیان و یاغیان ومفسدان، جاسوسان، رفع فقر ومحرومیت، عدم سلطه بیگانگان، نوع تعامل با كفار و مشركین و غیره مطرح شده است. لذا ضرورت تدوین كتابى مستقل دراین زمینه لازم است كه نگارنده تا كنون مشابه آن را به هیچ یك از زبان هاى فارسى و غیر آن مشاهده نكرده است. متاءسفانه پیشینة این پژوهش از چندین مقاله كه درفصلنامه هاى تخصصى اسلامى و یا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

|294|

همایش هاى چند سال اخیر ارائه شده وتجاوز نمى كند و خلاء انجام چنین پژوهشى به خوبى احساس مى شود. ازسویى طبیعى است همان طور كه درروش هاى تحقیق و متدولوژى بحث مى شود؛ هر پژوهشى تنها در پاسخ به شبهات و رفع آن ها صورت نمى پذیرد،بلكه مى تواند به عنوان نمونه، نتایج تحقیق قبلى را تاءیید كند و یا دیدگاه شاذ و نادرى راتثبیت كند و یا دیدگاه مهمى را تنویر وتشریح نماید. پژوهش حاضر نیز بیشتر درراستاى تنویر، تفصیل، تبویب، و تدوین دیدگاه هاى اسلامى در موضوع حاضربراساس قرآن و روایات نبوى ومعصومین (ع) انجام شده است با این وجود نیز مى تواند به شبهاتى مانند مواردزیر پاسخ دهد:

 

 

1. اسلام فاقد دیدگاه مدون و امروزى (عصرى) درباره مفهوم متحول و پیچیده امنیت، به ویژه در ابعاد همه جانبه آن ازجمله معنوى، فردى و اجتماعى، سیاسى ونظامى، اقتصادى، حقوقى و... است !

 

 

2. امنیت مورد ادعاى آراء اسلامى،امنیت پلیسى و در سایه شمشیر وخودكامگى است و اسلام براساس روایاتى مانند «لابد من امیر بر او فاجر» و غیره معتقدبه تقدم امنیت بر فضایل و آرمان هایى مانند

 

   عدالت و آزادى است !

 

 

3. در آراء اسلامى وجه دنیایى و مادى امنیت جهت شهروندان و مردم، به نفع تاءمین امنیت و طماءنینة معنوى، مغفول واقع گشته است !

 

 

سوءال اصلى این پژوهش را مى توان اختصاراً این گونه بیان كرد:

 

 

«آیا امنیت و انواع و ابعاد وسازوكارهاى تاءمین آن در منابع قرآنى وروایى تعریف شده است ؟ از این منظر، چه ارتباط و پیوندى میان ابعاد امنیت وجودداشته و شاكلة آن بر چه مبنایى استواراست ؟ همچنین سازوكارهاى تاءمین امنیت در كلیه ابعاد آن كدام است ؟»

 

 

این پژوهش اگر چه اكتشافى است و به دنبال مفهوم امنیت و راه كارهاى تاءمین آن در نظام اسلامى است، با این وجود مدعا وفرضیه خود را این گونه مطرح مى سازد:«به نظر مى رسد امنیت و سازو كارهاى تاءمین آن در كلیه ابعاد، در منابع اسلامى آمده است. ایمان و امنیت معنوى،سرچشمه و مبناى اصلى كلیه ابعاد امنیت وسازوكارهاى تاءمین آن بوده و بین این ابعادو سازوكارهاى تضمین آن بوده و بین این ابعاد و سازوكارها هم، پیوند و توازن عمیقى برقرار است و هر گونه قوت یاضعف و ناامنى در یك بُعد بر سایر ابعاد و

 

 

 

 

 

 

|295|

حوزه ها كاملاً موءثر است.»

 

 

در بخش قرآنى این تحقیق علاوه برمطالعه و بررسى كامل تفسیرالمیزان، به تفاسیر نمونه و مجمع البیان نیز مراجعه شده است. همچنین هزاران حدیث وروایت با مراجعه به نهج البلاغه امام على‏(ع)و كتب روایى، مورد بررسى قرارگرفته است.

 

 

سازماندهى تحقیق شامل چهار فصل است، در فصل اول كلیات، مفهوم و ابعادامنیت و در فصل دوم نظریه هاى مختلف در این باب بررسى شده اند. فصل سوم شامل دیدگاهها و نظرات اندیشمندان اسلامى در موضوع امنیت است.فصل چهارم به جایگاه امنیت و سازو كارهاى تاءمین آن در قران و روایات مى پردازدضمن این كه در فصل مذكور سعى شده به تفكیك ابعاد امنیت، سازوكارهاى تاءمین امنیت به شكل دقیق تر معرفى گردند و بااین راه كار از حجم استنتاج نهایى كاسته شده است.

 

 

شایان ذكر است سعى شده در ارائه سازوكاره، كلیه موارد تا حد امكان مستندبه قرآن و روایات باشد و نگارنده بر حسب دریافت و تحلیل خود بدین كار مبادرت كرده و امیدوار است كه چنین پژوهش هایى با فعالیت سایر محققین، از غنا و محتوا و

 

   پیگیرى لازم برخوردار شود. همچنین این اثر قبل از چاپ نیز در كنگره دین پژوهان در سال 1384به عنوان پژوهش شایان تشویق و یكى از 21اثر برتر دینى سال مزبور شناخته شده است.

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 16 آذر 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: معرفی کتاب،     | نظرات()
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات