فقه و رهبرى در اندیشه سیاسى فارابى
مقدمه
على رغم برداشت ناصواب بسیارى از محققان و نویسندگان معاصر, كه رویكرد اندیشه سیاسى فارابى را كشف و شهودى پنداشته, تصور كرده اند فارابى به راهى اوتوپیایى و ماورإالارضى گام نهاده است; همچنان كه پیش از او مدینه فاضله افلاطونى, در دام آن گرفتار شده بود. راقم این سطور را اعتقاد بر آن است كه این تلقى, قرائتى است كه از منظر افلاطون به فارابى نظر كرده است و مع الاسف موسس فلسفه اسلامى و سیاسى (1)و بزرگترین فیلسوف جهان اسلام را ناخواسته و یا ناآگاهانه به اتهام تقلید از فلسفه سیاسى كلاسیك یونانى به حاشیه كشانده اند, كه اگر در اعتقادشان صائب هم باشند در عمل به خطا رفته اند. زیرا فارابى علاوه بر اخذ مكتب افلاطون, ارسطو و فلوطین و جمع بین آراى متناقض آنها(2), بخشى از آن آرا را كه با مبانى دینى ناسازگار بوده حذف نموده بخشى را بازسازى و اصلاح كرده است و آراى بسیارى از تفكر خویش بر آن افزوده است فلذا اهتمام به اندیشه فارابى در قیاس با اندیشه افلاطون و ارسطو به مراتب از اولویت بیشترى برخوردار است .
بر این اساس جا دارد قرائت جدیدى از اندیشه سیاسى وى با رهیافتى فلسفى, مورد مذاقه قرار گیرد. در این راستا, نگارنده بعد از دو سال مطالعه و تحقیق بر روى تمام آثار موجود(3)فارابى و تحقیقات پیرامونى سعى دارد با توجه به منظومه فكرى معلم ثانى, كه تلفیقى است از عناصر زمان, عمل سیاسى, اعتقاد شیعى و تفكر سیاسى از زوایاى مختلف, (( فلسفه سیاسى)) او را مورد كنكاش و مطالعه قرار دهد.(4)و تحقیق حاضر, بخشى از این پروژه وسیع است .
فرضیه تحقیق این است كه فارابى بر اساس عناصر فوق, ((مصالح)) یونانى را اخذ, و با دیدى واقعگرا, نظام مطلوب خویش را معمارى كرد. كه ماهیت این نظام به هیچ وجه در اندیشه فیلسوفان پیشین, طرح نشده است. بنابر این اگر چه در حیات علمى او سهم زیادى از ارثیه ((نهضت ترجمه)) وجود دارد و او بر سر سفره رنگین مترجمان زیادى نشسته است و حقیقتا بزرگترین شارح و مفسر دسترنج مترجمان قرون دوم و سوم هجرى قمرى است, اما علاوه بر اخذ ((علوم عقلى)) با الهام از تفكر اسلامى شیعى, براى حل ((بحران)) زمانه خویش, پاسخهاى خود را در قالب یك منظومه منسجم فكرى, ارائه نمود. فلذا بحث ((علت فاعلى)) را از افلاطون گرفت و بر خداوند منطبق نمود. ((حادث و قدیم)) او را بر ((واجب الوجود و ممكن الوجود)) و ((سعادت قصوایش)) را بر ((بهشت)) و نشئه ((مكافات عمل)) را بر ((جهنم)) و ((عقل فعالش)) را بر ((فرشته وحى)) و ((مله فاضله اش)) رابر ((اسلام)) و ((نظامهاى فاسدش)) را بر مدینه هاى ((جاهله)), ((فاسقه)) و ((ضاله)) (كه در 54 ساختار مستقل طراحى شده) منطبق نمود. ((مدنیت طبیعى)) ارسطویى را گرفت و عنصر ((كمال طلبى)) و ((افضلیت خواهى)) دینى (5)را در كنار ((ضرورت بقا)) بر آن افزود و با صراحت تمام اعلام نمود كه ((من هیچ گاه مقلد ارسطو نیستم))(6). در خصوص موضوع این تحقیق فارابى ((مدینه فاضله)) افلاطونى را اخذ نمود و آن را پایه دو نظام سیاسى گسترده تر قرار داد(7)و آن را از برخى ویژگیهاى ((دولت شهرى)) یونانى منسلخ و بر ((مدینه الرسول)) منطبق نمود و آنگاه براى ترسیم ساختار رهبرى در نظام سیاسى خویش ((فیلسوف ـ شاه)) را بر ((نبى)) و ((امام)) در تفكر شیعى منطبق كرد(8)اما برخلاف افلاطون در این سطح توقف ننمود تا گرفتار آرمانگرایى اوتوپیایى بشود و فیلسوف ـ شاهش غیر قابل دسترس باشد, بلكه با الهام از همان تفكر شیعى خود, بعد از نظام سیاسى به رهبرى انسان حكیم متصل به وحى الهى, چهار نوع رهبرى دیگر را كه به صورت متناوب و على البدل در طول هم قرار مى گیرد, به شرح ذیل مطرح نمود:
1 ـ رهبرى رئیس اول ـ< رهبرى پیامبر اكرم (ص);
2 ـ رهبرى, ریاست تابعه مماثل ـ< رهبرى امامان شیعه (ع);
3 ـ ریاست سنت (تابعه غیر مماثل) ـ< رهبرى فقیه جامع الشرایط;
4 ـ رهبرى روساى سنت ـ< رهبرى شوراى فقها(دو نفرى) ;
5 ـ رهبرى روساى افاضل ـ< رهبرى شوراى شش نفره فقها.
در بخش بعدى مقاله به تفصیل انواع رهبرى بویژه سه قسم اخیر را بحث خواهیم كرد.
و اما در عرصه فقه على رغم غلبه علوم عقلى و برهانى در اندیشه معلم ثانى با رهیافت فلسفى, مقام فقه را هم در ((تصنیف علوم)) و هم در ((احصإالعلوم)) ارتقا داده آن را جزء علوم اصلى قرار داد. مقام فقیهان را هم در عرصه اندیشه بالا آورد و به رغم اصرارى كه بر اختصاص نخبگان و ((خواص)) جامعه به حكیمان و فیلسوفان دارد, فقیهان را در ردیف آنها قرار داد و فرمود: ((یجعل الخواص اولا... الفلاسفه ثم الجدلیون و السوفسطائیون ثم واضعوا النوامیس ثم المتكلمون و الفقهإ...))(9)یعنى خواص به ترتیب عبارتند از فیلسوفان و جدلیان, سوفسطائیان, واضعان نوامیس و متكلمان و فقیهان, البته چون گرایش فكرى او بیشتر فلسفى است متكلمان و فقیهان را در رتبه پنجم خواص قرار داد و در توجیه این تقسیم استدلال مى كند كه ((الفقیه یشتبه بالمتعقل)) فقیه در ماهیت نحوه استنباط صناعتش شبیه به متعقل و فیلسوف است و از نظر متدولوژیك و مبادى نظرى در استنباط آراى جزئى با او متفاوت است. زیرا فقیه مبادى و مقدماتش ((نقلى)) است و از منبع ((مله)) و شریعت در امور فرعى اخذ مى كند ; در حالى كه فیلسوف و متعقل مبادى و مقدماتش از ((مشهورات)) و ((تجربیات)) مى گیرد; بنابر این فقیه به اعتبار یك شریعت خاص و مشخص جزء ((خواص)) و نخبگان فكرى قرار مى گیرد; در حالى كه فیلسوف به اعتبار كلى از خواص مى باشد.(10)سپس او بحث ((روش شناختى)) را از رابطه فلسفه و فقه به رابطه شریعت و فلسفه گسترش داد. با مبانى فلسفى خویش كه هم حقیقت ((فلسفه)) و هم حقیقت ((دین و فلسفه)) را واحد مى داند معتقد است بین آن دو هم تفاوت متدولوژیك وجود دارد.(11)او بر این باور است كه فلسفه چون بر برهان و عملیات عقلانى متكى است, مقدم بر دین است كه بر شیوه اقناعى و تخییلى و از راه تصرف در قوه متخیله مخاطبان انجام مى گیرد. بر این اساس تقدم فلسفه بر دین در روش و مخاطبان آن است فلذا در كتاب ((المله)) هر دو بخش ((آرا)) و ((افعال)) دینى را متإخر از آرا و افعال فلسفى مى داند.(12)و در ((الحروف)) فقه و كلام را متإخر از شریعت و مله و شریعت را هم متإخر از فلسفه مى داند. بنابر این فقه با یك واسطه مله از فلسفه متإخر است .(13)علاوه بر این منظر معرفت شناسانه و متدولوژیك به فقه, معلم ثانى در جایگاه فقاهت و از منظر فقهى به دفاع از حریم علوم عقلى و منطقى مى پردازد و در دوران خویش (قرن سوم و چهارم قمرى) كه این علوم تخطئه مى شدند, مجموعه اى از ((احادیث نبوى)) را در توجیه و دفاع از آنها با شیوه اى فقیهانه مى نگارد.(14)و با این رهیافت فقهى در عرصه علوم عقلى هر جا نیاز به تبیین باشد از فقه كمك مى گیرد(15) و در عرصه سیاست در زمان انقطاع فیوضات وحیانى ((فقیهان)) را تنها رهبران و هادیان مدینه فاضله اسلامى مى داند.
سطوح رهبرى در نظام سیاسى
پیش از این در مقدمه, گفته شد كه فارابى بر اساس تفكر اسلامى و شیعى خود به پنج نوع رهبرى در پانزده شكل و ساختار حكومتى اعتقاد دارد كه در طول هم قرار مى گیرند. انواع رهبرى عبارتند از:
1 ـ رهبرى رئیس اول ; ـ
2 ـ رهبرى ریاست تابعه مماثل ;
3 ـ رهبرى ریاست سنت ;ـ
4 ـ رهبرى روساى سنت ;
5 ـ رهبرى روساى افاضل .
هر كدام از این رهبریها مى تواند در یكى از سه شكل حكومت یعنى ((مدینه)), ((امت)) و ((معموره ارض)) مطرح باشد چون در این مقاله موضوع ولایت فقیه است طبعا ما از طرح ((اشكال حكومت)) بى نیاز هستیم و دو نوع اول رهبرى را هم استطرادا بیان مى كنیم:
نوع اول رهبرى: رئیس اول :
ریاست اولى نهادى است كه در رإس هرم قدرت در یكى از سه نظام سیاسى در اندیشه فارابى قرار دارد و رهبرى كه در آن جایگاه قرار مى گیرد, رئیسى است كه از حاكمیت برتر(16) برخوردار است و با تعابیرى از قبیل ((ملك مطلق)), ((فیلسوف)), ((واضع نوامیس)), ((رئیس اول)) و ((امام)) معرفى شده است(17).
چنین رئیسى یك انسان استثنایى است كه با عوالم بالا در ارتباط است و از دو امر فطرى و طبعى و ملكات و هیئآت ارادى بهره گرفته, مراحل كمال را پیموده, كامل شده است و به مرتبه عقل بالفعل و معقول بالفعل رسیده است. قوه متخیله اش بالطبع به نهایت كمال خود نائل آمده در همه حالات خویش آمادگى دریافت فیوضات وحیانى را از طریق ((عقل فعال)) دارد و مورد عنایت خداوند است. ((و كان هذا الانسان هو الذى یوحى الیه فیكون الله عزوجل یوحى الیه بتوسط العقل الفعال فیكون ما یفیض من الله تبارك و تعالى الى العقل الفعال یفیضه العقل الفعال الى عقله المنفعل بتوسط العقل المستفاد ثم الى قوته المتخیله فیكون بما یفیض الى عقله المنفعل حكیما و فیلسوفا و متعقلا على التمام و بما یفیض منه الى قوته المتخیله نبیا منذرا))(18). چنین انسانى از آن جهت كه فیوضات را از طریق عقل فعال به واسطه عقل مستفاد و عقل منفعل دریافت مى كند, حكیم و فیلسوف و خردمند و متعقل كامل نامیده مى شود و از آن جهت كه فیوضات عقل فعال به قوه متخیله او افاضه مى شود داراى مقام ((نبوت)) و انذار مى باشد و فارابى براى چنین انسانى خصال و شرایطى را قائل است. در ((فصول المدنى)) شرایط رئیس اول را در شش شرط بیان مى كند: 1 ـ حكیم باشد(با همان مفهومى كه بیان شد) ; 2 ـ تعقل تام داشته باشد ; 3 ـ از جوده اقناع برخوردار باشد ; 4 ـ از جوده تخییل برخوردار باشد ;
5 ـ قدرت بر جهاد داشته باشد ; 6 ـ از سلامت بدنى بهره مند باشد.(19)
سپس او اوصاف و ویژگیهایى را علاوه بر شرایط ششگانه فوق قائل است كه عبارت است از :
1 ـ تام الاعضإ باشد و قوتهاى او در انجام كارهایى كه مربوط به اعضا است توانمند باشد;
2 ـ خوش فهم و سریع الانتقال باشد;
3 ـ خوش حافظه باشد و آنچه مى فهمد و مى بیند و مى شنود و درك مى كند در حافظه بسپارد;
4 ـ هوشمند و با فطانت باشد و قادر به ربط مطالب و درك روابط على باشد;
5 ـ خوش بیان باشد و زبانش گویایى داشته باشد;
6 ـ دوستدار تعلیم و تعلم باشد;
7 ـ در خوردن و نوشیدن و منكوحات حریص و آزمند نباشد و از لهو و لعب طبعا به دور باشد;
8 ـ كبیرالنفس و دوستدار كرامت باشد;
9 ـ دوستدار راستى و راستگویان و دشمن دروغ و دروغگویان باشد;
10 ـ بى اعتنا به درهم و دینار و متاع دنیا باشد;
11 ـ دوستدار عدالت و دشمن ظلم و جور باشد;
12 ـ شجاع و مصمم و از اراده قوى برخوردار باشد;
13 ـ بر نوامیس و عادات مطابق بافطرتش تربیت شده باشد;
14 ـ نسبت به آیین خویش صحیح الاعتقاد باشد;
15 ـ اعمال و رفتارش بر اساس آئینش باشد و از آنها تخلف نكند;
16 ـ به ارزشها و فضائل مشهور پایبند باشد.(20)
فارابى بین شرایط و خصال و ویژگیها, تفاوت گذاشته است به این معنا كه شرایط را در ثبوت و وجود رئیس اول لازم مى داند و ویژگیها را در تحقق خارجى و اثبات او ضرورى مى شمرد.برخى از محققان بین شرایط و خصال تفكیك قائل نشده و به زحمت افتاده اند و توجه نكرده اند كه این خصال دلایل ثبوتى نیستند و ممكن است در آثار مختلف فارابى كم یا زیاد بشوند, و نباید فورا قلم اتهام به سوى فارابى كشید كه این جا پیرو افلاطون است و آنجا تناقض دارد و آنجا كلامش مبهم است و هكذا. و در حالى كه معلم ثانى مكرر در بحث شرایط و اوصاف مى فرماید: بعضى ذاتى و طبعى هستند و برخى اكتسابى و در ((آرإ)) بعد از بیان شرایط اكتسابى تصریح مى كند كه ((فهذا هو الرئیس الاول الذى ... و لایمكن ان تصیر هذه الحال الالمن اجتمعت فیه بالطبع اثنتا عشره خصله))(21) با تحقق شرایط مذكور رئیس اول ثبوتا به این مقام نایل آمده اما در خارج او به مقام ((امامت اثباتى)) نمى رسد مگر اینكه دوازده ویژگى در او بالطبع محقق شود و در تحصیل السعاده چهار خصلت دیگر بر اینها مى افزاید.
ابهام دیگرى كه در بدو نظر ممكن است به ذهن محققان خطور كند و آنها را دچار ابهام نماید این است كه فارابى بعضى از مسائل را هم جزء شرایط رئیس اول آورده است و هم جزء اوصاف او كه البته با كمى تإمل ابهام برطرف مى شود. در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) شرایط در چهار مورد خلاصه شده (حكمت ـ قدرت بیان ـ قدرت ارشاد ـ سلامت جسمانى) كه تقریبا سه شرط آخر جزء اوصاف هم آمده است و شاید این امر سبب شده كه برخى تصور كنند شرط ثبوت رئیس اول تنها ((حكمت)) است اما با مراجعه به تحصیل السعاده كه در واقع اثر ((فیلسوف شناسى)) و ((امام شناسى)) و ((رئیس شناسى)) فارابى است متوجه مى شویم كه وى سه شرط فوق را در تحقق و ثبوت رئیس اول اساسى مى داند; زیرا معتقد است رئیس اول كسى است كه قوت ((فضایل نظرى)) را در وجود خویش دارد و با قوت ((فضایل فكرى)) و ((فضایل خلقى)) و ((فضایل عملى)) از راه ((برهان)) و یا ((اقناع)) مى خواهد خواص و عوام جامعه را به سوى سعادت هدایت نماید.
بنابر این قدرت بیان و قدرت ارشاد و سلامت جسمانى جزء تعریف ((رئیس اول)) گنجانده شده اند, اما چون اینها شرایط ثبوت هستند معلم ثانى بلافاصله خواننده را متنبه مى كند كه دچار ابهام نشود و مى فرماید این شرایط ثبوت در فیلسوف و امام و رئیس اول مانند شرایط طبیب هستند كه او با اتصاف به فن طبابت و قدرت بر علاج مریضان عنوان طبیب را ثبوتا احراز مى كند خواه مریض به او مراجعه كند یا مراجعه نكند. خواه وسایل و ابزار طبابت در اختیارش باشد و یا نباشد, خواه مبسوط الید و برخوردار از توان مالى باشد و یا فقیر باشد هیچ كدام ماهیت طبابت او را در ((مقام ثبوت)) خدشه دار نمى كند; اگر چه در مقام اثبات او بالفعل طبابت نكند. ماهیت كار رئیس اول نظام سیاسى فارابى نیز چنین است ((الملك اوالامام هو بماهیته و بصناعته ملك و امام سوإ و جد من یقبل منه او لم بجد, اطیع او لم یطع, و جد قوما یعاونونه على غرضه او لم یجد))(22) رئیس اول و امام به ماهیت و صناعتشان رهبر هستند خواه كسى از آنها بپذیرد یا نپذیرد, اطاعت بشوند و یا نشوند, كسانى آنها را یارى كنند یا نكنند. در هر صورت آنها در مقام ثبوت عنوان فوق را دارا هستند بنابر این بطور خلاصه چنین نتیجه گرفته مى شود كه شرایط ذكر شده براى رئیس اول در مقام ثبوت و اوصاف مذكور در مقام اثبات و خارج هستند. فارابى در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) بعد از بیان اوصاف و شرایط عبارتى دارد كه به نظر مى رسد مترجم محترم جناب دكتر سید جعفر سجادى, آن را درست ترجمه نكرده است و همان منشإ اشتباه فارسى زبانان و خوانندگان ترجمه این كتاب شده است. فارابى مى گوید: ((اجتماع هذه كلها فى انسان واحد عسر فلذا لایوجد من فطر على هذه الفطره الا الواحد بعد الواحد و الاقل من الناس فان وجد مثل هذا فى المدینه الفاضله ثم حصلت فیه بعد ان یكبر تلك الشرایط الست المذكوره قبل او الخمس منها دون الانداد من جهه المتخیله كان هو الرئیس)) در عبارت فوق فارابى ویژگیها را فطرى و طبعى و ((شرایط)) را حصولى مى داند. وجود شرایط حصولى براى ثبوت ریاست ضرورى است و براى تحقق خارجى آن اوصاف فطرى و طبعى هم لازم است او مى نویسد: مشكل است كه یك نفر فطرتا همه این اوصاف را یك جا داشته باشد ولى اگر یك نفر یافت شد كه بالطبع این اوصاف را داشت بعد از آن كه بزرگ شد شرایط را هم تحصیل كرد او رئیس اول است. تعبیر فارابى از شرایط ششگانه یا پنجگانه است كه دكتر سجادى بدون توجه به اصطلاح ((شرایط)) مى گوید ((بطورى كه ملاحظه مى شود دوازده خصلت برشمرده شد, منظور از شش شرط ممكن است شرط اول تا ششم باشد یعنى منظور شرایط فرعى است))(23) غافل از این كه فارابى مى گوید: ((فان وجد مثل هذا فى المدینه)) یعنى اگر انسانى در مدینه واجد دوازده خصلت, یافت شد.((ثم حصلت فیه بعد ان یكبر تلك الشرایط)) سپس بعد از آن كه بزرگ شد و شرایط را تحصیل كرد, او رئیس مدینه است. ظاهرا منشإ دیگر اشتباه مترجم محترم در این است كه فارابى در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) بر خلاف ((فصول منتزعه)) شرایط ششگانه را در چهار شرط تلخیص نموده ولى در ارجاع به آن تعبیر به شرایط ششگانه دارد و كانه در ذهن او فصول منتزعه بوده است. خلط شرایط و اوصاف را جناب دكتر رضا داورى نیز مرتكب شده است و با مقایسه اى كه بین ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) و ((فصول المدنى)) دارد دچار شگفتى مى شود و فارابى را متهم مى كند كه از نظر خویش عدول كرده است!((باكمال تعجب مى بینیم كه فارابى در فصول المدنى از این نظر عدول مى كند و شرایط رئیس اول را به شش صفت تقلیل مى دهد))(24) و نفرموده اند كه در كدام اثر فارابى بیش از شش شرط قائل شده است متإسفانه دكتر ناظر زاده كرمانى كه بحق جامعترین تحقیق را در فلسفه سیاسى فارابى گردآورى كرده است به همین خطا دچار شده است.(25)
بعد از آشنایى با اوصاف و شرایط رئیس اول مناسب است به موضوعاتى چون ((ساختار قدرت در نظام ریاست اولى, وظایف و كار ویژه رئیس اول ((مشروعیت)) و خاستگاه رهبرى او, نحوه كسب قدرت و سلب آن, نحوه توزیع قدرت و انتقال آن و ... پرداخته شود اما چون خوف اطاله مقال مى رود مشتاقان نظرات سیاسى معلم ثانى را به تفصیل این مباحث كه توسط نگارنده به زودى منتشر خواهد شد, ارجاع مى دهیم .
نوع دوم رهبرى: ریاست تابعه مماثل
در زمان فقدان رئیس اول فارابى وارد این مقوله مى شود كه تكلیف شریعت و آیین او چه مى شود به نظر مى رسد در اینجا فارابى بیشتر از منظر كلام شیعى به تبیین رهبرى مماثل مى پردازد و با ویژگیهایى كه براى آن ارائه مى دهد فلسفه امامت را در تشیع به نمایش مى گذارد زیرا او معتقد است این نوع رهبرى از شرط حكمت و اتصال به منبع فیض الهى برخوردار است و در تمام وظایف و اختیارات مانند رئیس اول عمل مى كند و متولى امور دین و شریعت است كه اگر نیاز به وضع قانون و تكمیل یا تغییر باشد, بر اساس مصلحت و مقتضیات زمان خویش اعمال مى نماید فارابى مى گوید: ((تغییر شریعت نه به این معناست كه رئیس اول اشتباه كرده است بلكه خود رئیس اول هم اگر در این زمان مى بود همین تغییرات را اعمال مى كرد. بنابر این رفتار سیاسى در توالى ریاست مماثل كه چون ملك واحد هستند بدین صورت است)).(26)
در ((السیاسه المدینه)) فارابى در تحلیل رهبران مماثل مى گوید ((این گونه از رهبران اگر در زمان واحدى در یكى از نظامهاى سیاسى سه گانه (مدینه فاضله ـ امت فاضله ـ معموره فاضله) اجتماع نمایند همه آنها مثل یك پادشاه هستند ((تكون كملك واحد)) زیرا رفتار و كردار و اهداف و اراده آنها یكى است و چنانچه به صورت متوالى در زمانهاى مختلف هم باشند باز نفوس آنها ((كنفس واحده))(27)است و دومى بر اساس سیره اولى عمل مى كند همانطورى كه رئیس اول مى تواند شریعتى را كه خویش در یك زمانى بر اساس مصلحت آورده بود در صورت مصلحت مهمتر در زمان دیگر تغییر دهد جانشین او هم مى تواند شریعت او را با همین ملاك مصلحت تغییر دهد)).
فاذا خلفه (الرئیس الاول) بعد وفاته من هو مثله فى جمیع الاحوال كان الذى یخلفه هو الذى یقدر ما لم یقدره الاول))(28) از طرف دیگر جانشین مماثل مى تواند مواردى را كه رئیس اول ناقص گذاشته است تكمیل و تقدیر نماید. بنابر این جانشین مماثل در شرایط و اوصاف و وظایف و كارویژه ها و ((حاكمیت)) و خاستگاه دینى و مشروعیت الهى مانند رئیس اول است معلم ثانى در تحصیل السعاده با اشاره به مقام ((امام)) مبانى فكرى خویش را كه بر اساس تفكر شیعى در ((رئیس مماثل)) متبلور شده به خوبى مطرح مى نماید او مى نویسد ((معناى امام در لغت عرب به كسى اطلاق مى شود كه پذیرش همگانى داشته باشد و حكومتش بالفعل موجود باشد اما وى با همان مایه هاى تفكر شیعى ادامه مى دهد كه در اصطلاح سیاسى امام مماثل با رئیس اول (نبى) است ((فالملك او الامام هو بماهیته و بصناعته ملك و امام سوإ وجد من یقبل منه او لم یجد, اطیع او لم یطع وجد قوما یعاونونه على غرضه او لم یجد .... و لایزیل امامه الامام ... الا تكون له آلات یستعملها فى افعاله و لا ناس یستخدمهم فى بلوغ غرضه))(29) یعنى امام به واسطه امامتش اصالت دارد خواه مقبول عامه باشد یانباشد مطاع باشد یا نباشد كسانى او را یارى كنند یا نكنند به واسطه عدم مقبولیت و اطاعت و یاور امامتش زایل نمى شود. دكتر جعفر آل یاسین در تعلیقه خویش بر این عبارت به مبانى فكرى شیعى فارابى اشاره مى كند كه در اعتقاد شیعه امام معصوم (ع) چه حكومت تشكیل بدهد و چه در خانه بنشیند چه مبسوط الید باشد و یانباشد در هر صورت امام است و به روایت مشهورى كه از پیامبر اسلام صلوات الله علیه و آله استناد مى كند كه فرمود ((الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا)) امام حسن و امام حسین علیهماالسلام امام هستند چه قیام نمایند و چه در خانه بنشیند.(30)
نوع سوم رهبرى: ریاست سنت (ولایت فقیه)
نظام سیاسى مطلوب فارابى, در هنگامى است كه رهبرى جامعه در دست ((رئیس اول)) یا ((رئیس مماثل)) باشد و چون چنین انسانهایى به ندرت یافت مى شوند و جامعه از وجود آنها محروم است بنابر این ضرورت ادامه حیات اجتماعى و حفظ آیین و شریعت رئیس اول اقتضا مى كند كه نظام سیاسى بدون رهبرى رها نشود و از طرفى هر كسى هم نمى تواند این مسوولیت را به عهده بگیرد بلكه شرایط لازم را باید دارا باشد ((رئیس المدینه الفاضله لیس یمكن ان یكون اى انسان اتفق))(31) بر این اساس معلم ثانى با جامع نگرى و واقع بینى بر مبناى تفكر شیعى خود رئیس سنت را پیشنهاد مى كند و با شرایط و ویژگیهایى كه براى آن بیان مى كند این نوع رهبرى همانا ریاست و ولایت فقیه بعد از امامان شیعه (ع) مى باشد. پس به اختصار این نوع رهبرى را چنین مى توان تعریف و تقریر نمود ((نوعى از رهبرى است كه در زمان فقدان رئیس اول رئیس مماثل با تدبیر, رهبرى یكى از سه نظام سیاسى ((مدینه)) یا ((امت)) و یا ((معموره ارض)) را به عهده مى گیرد و سیره و سنت و شریعت گذشته را تثبیت و تحكیم مى نماید و بر اساس آن نیازهاى زمان خویش را استنباط و جامعه را به سوى سعادت هدایت و ارشاد مى كند))(32)
معلم ثانى مى فرماید ((چنانچه بعد از ائمه ابرار یعنى كسانى كه رهبران حقیقى هستند جانشین مماثلى نباشد همه سنتهاى رئیس اول بدون كم وكاست و تغییرى حفظ مى شود و در اختیار رهبرى غیر مماثل گذاشته مى شود تا به آنها عمل كند و در امورى كه تكلیف آن توسط رئیس اول مشخص نشده ولى به اصول مقدره رئیس اول مراجعه و از طریق آن احكام امور مستحدثه و غیر مصرحه را استنباط مى كند در این جاست كه ((رئیس سنت)) نیاز به ((صناعت فقه)) پیدا مى كند و این صناعت است كه انسان را قادر مى سازد تا به وسیله آن به استخراج و استنباط همه امور و احكام وضع نشده توسط واضع شریعت بپردازد و با توجه به اغراض او در میان امتى كه شریعت براى آنها وضع شده است, همت گمارد و كسى كه متولى این امر است ((فقیه)) مى باشد.(33)
آنچه در این جا لازم به ذكر است اختلافى است كه در آثار معلم ثانى در مورد ملك سنت وجود دارد و به تبع آن برخى از محققان نیز دچار تشویش شده اند و مع الاسف به دلیل عدم توجه به منظومه فكرى كه در همه آثار او آمده, مرتكب خطا شده اند. در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) و ((السیاسه المدینه)) چون رئیس اول اعم از رئیس مماثل فرض شده رئیس سنت در مرتبه دوم قرار گرفته است در ((فصول مدنى)) در مرتبه سوم و در ((المله)) هم در مرتبه سوم بعد از جانشین مماثل آمده است و ویژگیهایى هم كه براى رئیس سنت مطرح شده, در آثار مختلف, ظاهرا با هم تفاوتهایى دارند. كه بر این اساس برخى از محققان مصداق ملك السنته را امامان شیعه دانسته اند و برخى آن را منكر شده اند. اما همانطورى كه گذشت به نظر نگارنده امام شیعه در چارچوب رئیس اول تحت عنوان رئیس مماثل صحیح است ولى با توجه به اختلافهایى كه در این خصوص وجود دارد و منشإ آن تفاوتهایى است كه در خود آثار فارابى آمده, در جمع آرا و اقوال معلم ثانى به اختصار مى توان گفت كه ملك السنته اگر مماثل باشد مراد از آن ((امام)) است و اگر غیر مماثل باشد مقصود از آن جانشین امام یعنى فقیه جامع الشرایط است .
اوصاف و شرایط ولایت فقیه (رئیس سنت)
الف ـ شرط حكمت
پیش از این در مورد رئیس اول گفتیم كه فیلسوف از راه كمال قوه ناطقه و نبى از راه كمال قوه متخیله به مقام حكمت مى رسند و جمع آن دو در رئیس اول ضرورى است زیرا او با عقل فعال در ارتباط است و ((واضع نوامیس)) و شریعت مى باشد. در مورد رئیس مماثل بر اساس تفكر شیعى هر دو بعد حكمت وجود دارد با این تفاوت كه ارتباط با عقل فعال و فرشته وحى براى بیان ((تشریع)) نیست بلكه براى تبیان و تشریح است زیرا بعد از نبى مكرم و خاتم الانبیإ (ص) پرونده تشریع و مإموریت تشریعى جبرئیل به پایان رسیده است و اما در مورد رئیس سنت پیش از این بیان شد كه او با عقل فعال و فیض وحیانى در قوه متخیله مرتبط نیست پس بطور مسلم او حكیم به این معنا نیست و اما حكمت به معناى فلسفه یعنى كمال قوه ناطقه رئیس سنت مى تواند از آن برخوردار باشد اما این كه آیا شرط اساسى آن است یا خیر؟ نیاز به بیان بیشتر دارد. فارابى در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) مى گوید یكى از شرایط رئیس سنت آن است كه باید حكیم باشد.(34) اطلاق در بیان فارابى موجب ابهام در مفهوم رئیس سنت شده است و همین ابهام سبب شده است كه بسیارى از محققان معتقد شوند اندیشه فارابى و مدینه فاضله او آرمانى و اوتوپیایى است و در كره زمین رهبر حكیم متصل به روح القدس و عقل فعال یافت نمى شود. بنابر این به نظر مى رسد علاوه بر این كه بعد وحیانى حكمت براى رئیس سنت لازم نیست بلكه بعد دوم آن به معناى فلسفه نیز ((وصف ترجیحى)) است نه ((شرط اساسى)). فارابى در جاى دیگر مى گوید: ((و اما التابعه لها التى رئاستها سنیه فلیس تحتاج الى الفلسفه بالطبع))(35) ریاست تابعه رئیس اول كه ریاستش بر اساس سنت است بالطبع نیازى به فلسفه ندارد. این سوال مطرح مى شود كه پس چرا در ((آرإ اهل المدینه الفاضله)) آن را شرط كرده است به نظر مى رسد جواب آن این است كه فارابى اعتقاد دارد روساى جانشین باید حتى المقدور واجد شرایط رئیس اول باشند, لذا پیشنهاد مى كند كه آنها هم بهتر است متصف به حكمت و سایر شرایط رئیس اول باشند.
((ان الاجود و الافضل فى المدن و الامم الفاضله ان یكون ملوكها و روساوها الذین یتوالون فى الازمان على شرائط الرئیس الاول))(36) به نظر مى رسد این تعبیر وجه جمع مناسبى است بین آرإ اهل المدینه الفاضله كه حكمت را شرط كرده است و بین ((فصول مدنى)) كه آن را شرط رئیس سنت ندانسته است و بین ((احصإ العلوم))(37) كه به صورت كلى پیشنهاد تبعیت رئیس سنت از شرایط رئیس اول را مى دهد. در نتیجه حكمت به معناى فلسفه جزء شرایط ترجیحى است و عدم آن خللى در تحقق ریاست سنت و ولایت فقیه ایجاد نمى كند.
ب ـ شرط فقاهت