استقلال قوا در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران (قسمت دوم)
الگوی اول
در الگوی اول، ما در جمهوری اسلامی ایران با تعدد قوا مواجه هستیم به گونهای كه میپذیریم نمیتوان این قوای مختلفه را در زیر سه چتر مجریه، مقننه و قضاییه جمع كرد، بلكه باید واقعیت تعدد قوا را به رسمیت شناخت و مسأله استقلال قوا را در چارچوب وجود تعدّد قوا تبیین و توصیف نمود.
قوای مورد نظر در الگوی اول عبارتند از:
1. قوه یا نهاد مجلس خبرگان رهبری
2. قوه یا نهاد رهبری نظام.
|67|
3. قوه یا نهاد ریاست جمهوری
4. قوه یا نهاد دولت
5. قوه یا نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام
6. قوه یا نهاد قضاییه
7. قوه یا نهاد مجلس شورای اسلامی
8. قوه یا نهاد شورای نگهبان
9. قوه یا نهاد شورای عالی امنیت ملی
10. قوه یا نهاد ارتش
11. قوه یا نهاد سپاه پاسداران
12. قوه یا نهاد صدا و سیما
13. قوه یا نهاد نیروهای انتظامی
فهرست بالا را مطابق با قانون اساسی در نظر گرفتهایم و البته میتوان با نهادهای موجود و مؤثر دیگر تكمیل كرد (از جمله نهاد ائمه جمعه، نهاد شورای عالی انقلاب فرهنگی و غیر آن). اینك ما باید بتوانیم روابط بین این قوا را تعریف كنیم و اندازه و روابط بین قوا را میان نهادهای قانونی بالا مورد بررسی قرار داده، ضرورتهای اصل تفكیك قوا را در وضعیت تعدد قوا تبیین نماییم. این كار اگر چه در بعد نظری نشدنی نیست، اما در عمل، پیچیده وغیرممكن است. در واقع ما باید فرض كنیم W1 اندازه قوه نهاد خبرگان رهبری و W2 اندازه قوه نهاد رهبری و... W2 اندازه قوه یا نهاد نیروی انتظامی باشد. در این صورت میتوانیم بنویسیم: W1+W2+...+w3=100
قدم بعد، تعیین اندازه هر یك از قوا است و قدم بعد، توصیف روابط بین قوا و بررسی چگونگی حفظ توازن و تعادل میان آنها است، چرا كه بدون تعیین اندازه قوا چگونه میتوان مكانیزمهای كنترلكننده را شناسایی و مورد ملاحظه قرار داد و به دنبال آن قدرت تمیز و تشخیص تعدّی از حدود قانونی را شناسایی نمود.
با این حال اگر چه تعیین اندازه قوا مفید است، اما انجام آن در شرایط موجود غیرممكن است. بنابراین ما چارهای نداریم مگر اینكه تعداد قوا را كاهش دهیم. برای كاستن از تعداد قوا میتوان به رابطه عمودی میان قوا توجه كرد. مثلاً قوه قضاییه نهادی زیر نظر مقام رهبری
|68|
است، یعنی در رابطه طولی نسبت به رهبری قرار میگیرد؛ یا دولت زیر نظر ریاست جمهوری است؛ همچنین ارتش و سپاه پاسداران و نیروهای انتظامی، همگی از نهادهای زیر نظر رهبری هستند. بنابراین ما میتوانیم برای ساده كردن الگوی استقلال قوا نهادهای پایینسری را در نهادهای بالاسری ادغام نماییم. در حقیقت این كار نوعی سادهسازی است و ما چارهای غیر از سادهسازی نداریم تا امكان بررسی استقلال قوا را بهصورت عملیاتی و شفاف ایجاد كنیم. بدین ترتیب ما به الگوی دوم میرسیم.
الگوی دوم
در این الگو با توجه به روابط ریاستی میان قوا میتوانیم به الگوی سادهتری از تعدّد قوا در جمهوری اسلامی ایران برسیم به طوری كه از 13 قوه یا نهاد مطرح در الگوی اول به 6 قوه یا نهاد به شرح زیر برسیم:
1. نهاد مجلس خبرگان رهبری
2. نهاد رهبری
3. نهادهای زیر نظر مقام رهبری (مجمع تشخیص مصلحت نظام، قوه قضاییه، ارتش، سپاه پاسداران، نیروهای انتظامی، صدا و سیما و شورای نگهبان)
4. نهاد ریاست جمهوری
5. نهادهای زیر نظر ریاست جمهوری (دولت، شورای عالی امنیت ملی)
6. مجلس شورای اسلامی
در این رابطه لازم به توضیح است كه نهاد شورای نگهبان را از نظر رابطه طولی نهاد زیر نظر رهبری در نظر گرفتهایم و این با توجه به این خصوصیت است كه شش نفر از فقهای شورای نگهبان مستقیماً توسط مقام رهبری نصب میگردند و شش نفر حقوقدان شورای نگهبان توسط مجلس شورای اسلامی انتخاب میگردد؛ ولی معرفی آنان توسط ریاست قوه قضاییه انجام میگیرد كه منصوب مقام رهبری است. البته انتخاب حقوقدانان توسط مجلس باعث میشود رابطه شورای نگهبان با مقام رهبری را نتوان با رابطه مجمع تشخیص مصلحت نظام با مقام رهبری یكسان گرفت، بلكه عملاً استقلال این دو نهاد نسبت به مقام رهبری متفاوت خواهد شد و این تأكیدی است بر قاعده اول كه مطابق با آن استقلال از نوع همه یا هیچ نیست.
در الگوی دوم، فارغ از سلسله مراتبی كه میان اركان و نهادهای مختلف وجود دارد، یك
|69|
نكته اساسی ظهور پیدا میكند و آن انفصال یا انفكاك سه گروه از نهادهای جمهوری اسلامی است، چنانچه در نمودار 2 مشاهده میگردد:
الگوی دوم را میتوان بهصورت سادهتری هم وصف نمود، به طوری كه در آن، سه قوه قابل تمیز و تفكیك باشند. این سه قوه عبارت خواهند بود از قوه رهبری (شامل مجلس
|70|
خبرگان رهبری، رهبری نظام و نهادهای زیر نظر رهبری)، قوه مجلس شورای اسلامی و قوه مجریه (به معنای رئیس جمهوری، دولت و شورای امنیت ملی).
اما با فرض اینكه الگوی دوم الگوی درستی از تفكیك قوا در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران باشد، مشاهده میگردد كه تفكیك كامل میان سه قوه به شرح فوق عملاً غیرممكن است. مثلاً قوه رهبری را چگونه میتوان از قوه مجلس شورای اسلامی منفصل در نظر گرفت؟ در حالی كه قوه مجلس شورای اسلامی در سطوح مختلف با قوه رهبری تعامل دارد، مثلاً از طریق شورای نگهبان و یا مجمع تشخیص مصلحت نظام. با این حسابانفصال كامل میان دو قوه فوق امری غیرواقعی و نا مطابق با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است.
همچنین قوه رهبری مطابق با الگوی دوم با قوه مجریه تعامل دارد. بهعنوان مثال شورایامینت ملی نهادی است كه ریاست جمهوری در آن با نیروهای نظامی و انتظامی كه ازنهادهای قوه رهبری است، تعامل دارد. بنابراین الگوی دوم تفكیك قوا را میتوان مطابقباطرح موجود در نمودار 3 توصیف كرد كه در آن، سه قوه، ضمن انفصال،دارایاشتراكاتی بایكدیگر هستند. همین رابطه تعامل مجلس و قوه مجریه واضح است و نیازی به توضیحندارد.
الگوی دوم بدین ترتیب، دارای اشكالاتی است كه اجازه نمیدهد الگوی موفق استقلال قوا، در جمهوری اسلامی ایران باشد. اولین اشكال این است كه درست است مطابق با این الگو، انفكاك قوا انجام گرفته اما قوه رهبری را در سطح و تراز دیگر قوا تعریف كرده است. و بنابراین، مطابق با قاعده توازن و تعادل لازم است، این قوا یكدیگر را متعادل و كنترل نمایند كه بهنظر میرسد منظور نظر خبرگان قانون اساسی باشد.
اشكال دوم این است كه مسؤولیتها و اختیارات رهبری را در سطح بالای حاكمیتی با سطوح پایینتر آن از جمله امور قضایی یا فرماندهی نیروهای مسلح و غیر آن یكسان گرفته است، این در حالی است كه مقام رهبری بهعنوان عالیترین مقام رسمی كشور مسؤولیت و مظهریت حاكمیت نظام جمهوری اسلامی ایران است.
اشكال سوم این است كه قوه قضاییه در این طرح بهصورت یك قوه مستقل مشاهده نمیشود چرا كه قوای سهگانه به قوه رهبری، قوه مجلس شورای اسلامی و قوه مجریه محدود شده است. البته میتوان قوه قضاییه را جداگانه در نظر گرفت و طرح نمودار 4 رابهعنوان الگوی عملی استقلال قوا در جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد كرد. با این حال حتی
|71|
این طرح نمیتواند اشكال اول و دوم را مرتفع سازد و بنابراین ما به الگوی سومی برای استقلال قوا خواهیم رسید.
نمودار4 الگوی استقلال بر مبنای چهار قوه
الگوی سوم
تعدد قوا چنانچه در الگوی اول مورد ملاحظه قرار گرفت در نظامهای حكومتی امری عجیب و غیرعادی نیست. معمولاً سازمانها و ساختارهای مدیریتی مورد نیاز در اداره كشور متعددند؛ زیرا مسائلی كه در حیطه وظایف و اختیارات حكومتها مطرح میگردند، بسیار متنوع و گوناگونند. به عنوان مثال، سازمان مورد نیاز برای دفاع و امنیت ملی نمیتواند سازمانی بسیط و غیرپیچیده باشد. بنابراین از این نظر الگوی اول استقلال قوا را نمیتوان به دلیل تعدد قوا مورد ایراد قرار داد. آنچه در آن الگو مشكلساز است نبود فرماندهی واحد یا به بیان بهتر، وجود و تعدد فرماندهی است. اداره كشور و اعمال حاكمیت نیازمند فرماندهی واحد است. به همین دلیل محدود كردن تعداد قوا در كشورها به سه قوه چنانچه مرسوم است، امكان فرماندهی بهتر را فراهم میسازد و بهنظر میرسد در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران همین نگرش مورد توجه بوده است، آنجا كه در اصل 57 قوای كشور را سه قوه
|72|
زیر نظر مقام رهبری توصیف نموده است، اما این توصیف را نمیتوان مطابق با الگوی دوم توجیه كرد؛ زیرا در این الگو، قوه رهبری در عرض قوای دیگر (مجلس و مجریه) قرار داده شده است، در صورتی كه اصل 57 به صراحت قوای سهگانه را زیر نظر رهبری در نظر میگیرد. بنابراین بهنظر میرسد الگوی صحیح استقلال قوا در جمهوری اسلامی، الگویی است كه در آن سه قوه همعرض و نسبتاً مستقل از یكدیگر زیر نظر فوق قوه رهبری اداره و هماهنگ میشوند، چنانچه در نمودار 5 مشاهده میگردد.
نمودار 5 الگوی تقسیم قوا در جمهوری اسلامی
نمودار 6 الگوی استقلال قوا بر مبنای سه قوه.
|73|
الگوی تقسیم قوا در جمهوری اسلامی ایران را میتوان به روش مجموعهها نیز مطابق با نمودار 6 نشان داد. در این الگو سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه در محیط اراده رهبری شكلگرفته و تعامل دارند و این مهمترین خصوصیت نظریه تفكیك قوا در جمهوری اسلامی ایران است.
بهعنوان مثال، اگر تعامل رهبری را با مجلس شورای اسلامی مورد توجه قرار دهیم، نشاندهنده خوبی از نوع و روش تعامل قوای سهگانه با فوق قوه رهبری است. رهبری در سه سطح با مجلس شورای اسلامی به تعامل میپردازد. در سطح اول كه سطح شورای نگهبان است، كلیه مصوبات مجلس پس از تأیید شورای نگهبان قانونی میشوند. این در حالی است كه شورای نگهبان در بعد شرعی فقهی آن مستقیماً توسط رهبری منصوب میشوند و در بُعد حقوقی قانونی آن از طریق معرفی رئیس قوه قضاییه توسط مجلس شورای اسلامی انتخاب میشوند كه منصوب رهبری است.
بنابراین در سطح اول، رهبری از طریق شورای نگهبان به تعامل با مجلس میپردازد. در سطح دوم كه سطح مجمع تشخیص مصلحت نظام است هم از نظر تعیین سیاستهای كلان نظام و هم در بعد رفع اختلاف بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان، تعامل رهبریرا با مجلس نشان میدهد، چرا كه نهاد مجمع تشخیص مصلحت نظام، منصوب مقام رهبری است.
با این حساب بهصورت روشمند و معمولی رهبری در دو سطح با مجلس شورای اسلامی تعامل مینماید؛ اما اگر این سطح كافی نباشد رهبری در سطح سوم با اتكا به ولایت مطلقه بهصورت حكم حكومتی با مجلس شورای اسلامی تعامل میكند.
[34]
توجه داریم كه ما میتوانیم همه نهادها و اركان نظام را در دو مقام كلی طبقهبندی نماییم كه یكی مقام قانونگذاری و دیگری مقام اجرا باشد. بدین ترتیب مجلس شورای اسلامی همراه با تعاملات قانونی خود با رهبری به شرحی كه گذشت وظیفه منحصر به فرد قانونگذاری را در جمهوری اسلامی ایران عهدهدار است. سایر قوا با این حساب مجری قوانینی هستند كه به تصویب مجلس شورای اسلامی رسیده است. البته مجلس خبرگان رهبری در اینجا مستثنی است، زیرا این مجلس، خود برای خود قانونگذاری میكند.
|74|
با این حساب اگر ما سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه را از این منظر مورد بررسی قرار دهیم، مشاهده خواهیم كرد كه دو قوه مجریه و قضاییه درمقابل قوه مقننه هیچگونه استقلالی ندارند، بلكه برعكس كاملاً تابع قوه مقننه به حساب میآیند چنانچه در نمودار 7 نشان دادهشده است. مطابق این نمودار مجلس شورای اسلامی زیر نظر مقام رهبری قرار دارد اما بر دو قوه مجریه و قضاییه ریاست دارد. اگر چه این ریاست در بُعد اجرایی نیست. یعنی درست است كه از نظر اجرا، سه قوه، مستقل از یكدیگرند؛ اما در بُعد قانون، این استقلال به وابستگی تبدیل میشود.
در نمودار 7، همچنین رابطه بین مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان و مجمعتشخیص مصلحت نیز نشان داده شده است. این رابطه را رابطه استقلال میدانیم. اگر چه نوعی برتری و بالاسری بین این اجزا وجود دارد، اما این برتری را نمیتوان به معنای ریاست در نظر گرفت. اگر این برتری ریاست باشد، آنگاه نمودار 7 نشاندهنده سازمان صحیح بین قوای مورد نظر خواهد شد.
|75|
در نمودار 8 مجلس شورای اسلامی زیر نظر شورای نگهبان و شورای نگهبان زیر نظر مجمع تشخیص مصلحت و این مجمع زیرنظر مقام رهبری قرار دارد. اما بهنظر نمیرسد روابط بین قوا را بتوان مطابق با طرح نمودار 8 الگوسازی كرد، بلكه نمودار 7 الگوی مناسبتری در مطابقت با قانون اساسی است. توجه داریم كه در طرح نمودار 8 مجلس شورای اسلامی هیچگونه استقلالی نسبت به شورای نگهبان ندارد در حالی كه مطابق با قانون اساسی مجلس شورای اسلامی میتواند نظرات كارشناسی شورای نگهبان را نپذیرد و موضوع را به مجمع تشخیص مصلحت نظام ارجاع دهد.
با این حساب آنچه در كشور اتفاق میافتد مبتنی بر قانونی است كه توسط قوه مقننه(یعنی مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان) تدوین و تصویب شده است و توسط
|76|
مجریان قانون یعنی قوه مجریه و قوه قضاییه پیادهسازی میشود. این تقسیم كاری است كه بین سه قوه انجام گرفته است.
اما مطابق با اصل تفكیك قوا باید دید چگونه قوا میتوانند از حدود قانونی خود خارج شوند و اگر خارج شدند چگونه و با چه مكانیزمی به حدود خود بازگردانده میشوند.
در این ارتباط قابل توجه است كه بالاترین اهرم كنترل، عزل و كنار گذاشتن است كه در صورت لزوم میتواند مورد استفاده قرار گیرد. رئیس جمهوری مطابق با قانون اساسی هم توسط مجلس شورای اسلامی (بر اساس عدم كفایت سیاسی) و هم توسط دیوان عالی كشور از قوه قضاییه (تخلف از وظایف قانونی) قابل عزل است. بنابراین رئیس جمهوری توسط دو قوه دیگر قابل كنترل است.
در عین حال مجلس شورای اسلامی قابل انحلال نیست و در واقع تنها نهاد جمهوری اسلامی است كه قابل عزل نمیباشد. اما با این حال مجلس شورای اسلامی، مرجعقانونگذاری و نه اجرایی است. قوایی كه قدرت اجرایی دارند قوه مجریه و قوه قضاییه هستند و بنابراین این دو قوه را باید بتوان كنترل كرد. مجلس شورای اسلامی حداكثر كاری كه میتواند انجام دهد قانونگذاری خارج از حدود قانون اساسی و حدود شرعی است كه در هر دو صورت توسط شورای نگهبان كنترل میشود، بنابراین اگر فرض كنیم مجلس تصمیمات خارج از حدود اختیارات خود اتخاذ نموده، عملاً نمیتواند موجب اخلال در نظام گردد. شاید برای نظامهایی كه در آن رئیس جمهوری توسط مجلس انتخاب میشود و خود ِامكان ِانحلال، امری ضروری باشد، چرا كه باید به نوعی اهرم كنترلی وجودداشتهباشد، اما در قانون اساسی جمهوری اسلامی نداشتن امكان انحلال مجلس، خللی را موجب نمیشود.
سومین قوهای كه از نظر اهرمهای كنترلی نیازمند مطالعه است، قوه قضاییه است.
در این ارتباط، كنترل مجلس شورای اسلامی بر قوه قضاییه از طریق كمیسیون اصل 90 قابل انجام است. البته قوه قضاییه قوهای غیر سیاسی است و وظیفه اصلی آن داوری در اختلافات میان مردم با یكدیگر و اختلافات مردم با نهادها و اركان حكومتی است. قوه مجلس شورای اسلامی همچنین میتواند از طریق تحقیق و تفحص نظارت لازم را بر عملكرد قوه قضاییه اعمال نماید. البته این نظارتها نمیتواند بهصورت دخالت باشد، مثلاً
|77|
هیچ حكمی توسط مجلس شورای اسلامی قابل نقض نمیباشد و از منظر اجرایی، قوه قضاییه كاملاً در مقابل مجلس استقلال دارد.
مجلس شورای اسلامی از طریق اصلاح قوانین و تصویب بودجه هم میتواند قوه قضاییه را كنترل نماید و بدین ترتیب نظارت و كنترل خود را اعمال نماید.
از نظر قوه مجریه و كنترلی كه بر قوه قضاییه قابل اعمال است، نظارتی است كه مطابق با مسؤولیت اجرای قانون اساسی برعهده رئیس جمهوری است. بدین صورت اگر رئیس جمهوری بر این باور باشد كه قوه قضاییه از حدود قانونی خود خارج شده، میتواند از طریق تذكر قانون اساسی، این نظر خود را اعلام نماید.
با این حال مشاهده میگردد كه نه قوه مجلس شورای اسلامی و نه قوه مجریه، قادر به عزل رئیس قوه قضاییه نیستند و این امتیازی است كه قوه قضاییه به خاطر موقعیت و وظیفهای كه به عهده دارد از آن برخوردار است. در واقع، قوه قضاییه از استقلال شایستهتری در مقابل قوه مجریه و قوه مقننه برخوردار است.
بدین ترتیب مشاهده میشود كه مكانیزمهای كنترلی برای حفظ حدود و ثغور قوای سهگانه تا حد خوبی فراهم گردیده است و از این نظر امكان عملی صیانت از توازن و تعادل قوا در جمهوری اسلامی ایران وجود دارد. با این حساب قانون اساسی،هم تقسیم قوا و هم توازن قوا را مورد توجه قرار داده است، چنانچه از نظریه تفكیك قوا انتظار میرفت.
از طرف دیگر، از آنجا كه مقام رهبری فوق قوه است، لزومی ندارد بهعنوان یك قوه در عرض قوای دیگر در نظر گرفته شود و بنابراین برای پرهیز از تمركز قدرت نیازمند كنترل قوای دیگر باشد. منظور از فوق قوه این است كه مقام رهبری امكان بالقوه لازم برای كنترل قوای سهگانه را در اختیار دارد. این امكان بالقوه ناشی از این است كه قوه قضاییه مستقیماً منصوب رهبری است؛ قوه مجلس شورای اسلامی زیر نظر شورای نگهبان و یا مجمع تشخیص مصلحت قرار دارد كه منصوب رهبری هستند و قوه مجریه بدون نیروهای نظامی و انتظامی كه منصوب رهبری هستند، فاقد امكان لازم برای تمركز و تجمع قدرت است.بدین ترتیب رهبری نظام در موقعیت كاملاً ممتازی برای اعمال توازن و تعادل بین قوای سهگانه قرار میگیرد. در واقع اگر مكانیزمهای كنترلكننده قوا نسبت به یكدیگر مؤثر واقع