نگاهى به كتاب اندیشه هاى سیاسى در اسلام و ایران
اندیشه هاى سیاسى در اسلام و ایران, حاتم قادرى, تهران, انتشارات سمت, 1378.
اشاره:
(اندیشه هاى سیاسى در اسلام و ایران) یكى از عناوین دروسى است كه در رشته هاى علوم سیاسى و تاریخ تدریس مى شود. كتاب حاضر نیز با این انگیزه به نگارش در آمده و منتشر شده است تا خلا ناشى از فقدان (متن) براى درس مزبور را پر كند. اكنون با توجه به این مطلب, در دو بخش به معرفى كتاب پرداخته و سپس ملاحظاتى درباره آن ارایه خواهد شد.
بخش اول: نگاهى به روش و محتواى كتاب
نویسنده با دو پیش فرض موثر كتاب را به نگارش در آورده است:
الف ـ وى معتقد است كه منابع موثر در شكل گیرى اندیشه سیاسى مسلمانان, در چهار مسإله خلاصه مى شوند:
1. تعالیم و الهامات اسلامى;
2. سنت هاى حكومتى و ملك دارى ایران باستان;
3. فلسفه و به ویژه فلسفه سیاسى یونان باستان;
4. رفتارهاى ریشه دار در آداب و باورهاى اعراب.
ب ـ پیش فرض دیگر نویسنده این است كه اندیشه هاى سیاسى در اسلام حول محور (حاكم) به معناى حكومت كننده, و در قالب هاى (خلیفه),(امام) و یا (سلطان) ارایه شده اند. در بخش دوم این مكتوب, درباره مفروضات مذكور سخن بیشترى به میان خواهد آمد.
محتواى كتاب در پنج بخش و هفده فصل ارایه شده است. بخش اول, متشكل از سه فصل و عهده دار ارایه كلیات است. در این بخش, گونه شناسى نظام هاى سیاسى در اسلام مورد بحث قرار گرفته است. فصل اول, به تبیین نظریه نظام سیاسى خلافت; فصل دوم, عهده دار تبیین نظریه سیاسى امامت و فصل سوم نیز نظریات سیاسى خوارج و مرجئه را مورد بررسى قرار مى دهد. در ذیل فصل مربوط به نظام سیاسى امامت, نظریات شیعیان اسماعیلى و زیدى نیز مورد توجه قرار گرفته است.
در بخش دوم هم آراى فقهى ـ سیاسى جمعى از علما و فقهاى اهل سنت مطرح شده است. نویسنده, آراى مذكور را در دو گروه طبقه بندى كرده است:
الف ـ آرایى كه تا زمان انقراض خلافت عباسى تنظیم و تدوین شده است;
ب ـ آن دسته از اندیشه ها كه در غیاب نهاد خلافت و در بحبوحه بحران هاى مربوط به مشروعیت حكومت و در جهت باز سازى نظریه نظام سیاسى اهل سنت ارایه شده اند.
ماوردى و غزالى در زمره متفكران گروه اول, و ابن جماعه, ابن تیمیه و فضل الله بن روزبهان خنجى نیز در گروه دوم قرار دارند. مطالب این بخش كه طى سه فصل ارایه شده است (یك فصل درباره ماوردى, یك فصل درباره غزالى و یك فصل هم درباره سه متفكر اخیر), عمدتا درباره خلافت, ارتباط آن با سلطنت و نیز مباحثى در خصوص رابطه میان نهادهاى حكومتى و مردم است. روشن است كه صبغه غالب بر مباحث مذكور, صبغه كلامى ـ فقهى است.
(ملك دارى و اندرزنامه نویسى) عنوان بخش سوم كتاب مى باشد. این بخش داراى دو فصل است:
اولین فصل حاوى كلیاتى در باب (اندرزنامه هاى سیاسى) است. بنابه تعریف نویسنده, اندرزنامه هاى سیاسى آثارى هستند كه با هدف تإثیر گذارى بر رفتار حاكمان و سیاست مداران نوشته شده اند. در این فصل همچنین به نام تعدادى از اندرزنامه ها و نیز هدف, روش و تقسیمات آنان اشاره شده است.
در فصل دوم این بخش, آراى سیاسى خواجه نظام الملك طوسى بر مبناى اثر مشهور وى, موسوم به سیاست نامه بیان شده است.
بخش چهارم كتاب, متكفل مباحث مربوط به (فلسفه سیاسى ـ اجتماعى) بوده و داراى پنج فصل است. به نظر نویسنده, (كسى كه به راستى سزاوار نام فیلسوف سیاسى است. فقط فارابى است و افراد دیگر, حتى ابن سینا یا ابن رشد را نمى توان با اطمینان, فیلسوف سیاسى نامید. پس طبیعى است كه ابتدا از فارابى به تفصیل سخن به میان آید و سپس به ابن سینا توجه شود. سه فیلسوف اسپانیاى مسلمان (اندلس) یعنى ابن باجه, ابن طفیل و ابن رشد, هیچ كدام اهمیت و شهرت فارابى را در فلسفه سیاسى ندارند; حتى در امكان قرائت سیاسى[ از] آثار آنان, تردید وجود دارد). سیاست مدن خواجه نصیر الدین طوسى از اساس وامدار فارابى است; هر چند شرح خواجه به همراه دخل و تصرف خاص او در اخلاق ناصرى, این كتاب را به اثرى كلاسیك بدل ساخته است. با توجه به همین نكته است كه با استفاده از اخلاق ناصرى, مى توان به طور همزمان, تركیبى از اخلاق, تدبیر منزل و سیاست مدن را, كه روى هم اجزاى حكمت عملى را تشكیل مى هند, مورد بحث قرار داد; كارى كه فارابى به سختى با این وضوح انجام داده است. در فصل آخر این بخش نیز درباره ابن خلدون و علم نوبنیاد (عمران) بحث شده است.
در بخش پایانى كتاب نیز كه مشتمل بر چهار فصل است, نویسنده به تإملاتى درباره زوال اندیشه پردازى سیاسى پرداخته و تلاش هایى را كه براى احیاى آن صورت گرفته, مورد بحث و بررسى قرار داده است. در این بخش, ابتدا برخى از مهم ترین عوامل موثر در زوال و انحطاط اندیشه پردازى سیاسى در میان جوامع اسلامى توضیح داده شده و سپس به نخستین پردازش هاى مهم آموزه اى ناشى از ارتباط این جوامع با تمدن و تإسیسات جدید غربى پرداخته شده است.
در اولین فصل, مباحثى در باب انحطاط عمومى جوامع اسلامى مطرح شده و در ضمن آن تإكید گردیده است كه با ظهور شرایط جدید, دیگر ادامه صورت هاى گذشته زندگى, از جمله اندیشه هاى سیاسى پیشین, امكان پذیرفت. مهم ترین بحث این فصل, بحث از نسبت سنت و تجدد مى باشد. در فصل دوم, احیاى اسلام مورد بررسى قرار گرفته است. احیا, ناظر بر دعوت مسلمانان به زنده كردن ارزش هاى اسلامى و برانگیختن میل به تجدید شكوه و عظمت گذشته است. در این فصل همچنین به آراى سید جمال الدین اسد آبادى, محمد عبده و كواكبى به طور مختصر اشاره شده است. در فصل سوم به مسإله الغاى خلافت در تركیه به سال 1924 و نیز واكنش هاى نظرى مسلمانان نسبت به این امر توجه شده و آراى رشیدرضا, اقبال و على عبدالرازق در همین جهت مورد كندوكاو قرار گرفته است. در فصل پایانى كتاب نیز با توجه به شرایط ایران در برخورد با مولفه هاى تمدن غربى, سعى شده است موضوع حكومت و مشروعیت آن در دوره غیبت امام معصوم(ع) در پرتو اندیشه پردازى در باب مشروطیت, توضیح داده شود. اندیشه سیاسى آیه الله نائینى در همین فصل مورد بحث قرار گرفته است. نویسنده در مقدمه بخش پنجم, در یك پاراگراف, به نظریه ولایت فقیه امام خمینى(ره) اشاره كرد و نگاه تفصیلى به آن و دیگر اندیشه هاى سیاسى مطرح شده در ایران پس از مشروطه را از عهده این كتاب خارج دانسته و آن را به (درس هاى مربوط به خود) ارجاع داده است.
در كتابنامه هم كتاب هایى براى مطالعه بیشتر خوانندگان فهرست شده است.
بخش دوم: ملاحظات روشى و محتوایى
انصاف حكم مى كند كه بگوییم آقاى دكتر قادرى اثرى شایسته ارایه كرده اند. ایشان توانسته اند در حجمى محدود, بیانى علمى و تقریبا روان, نگاهى نسبتا جامع با استفاده از منابع مهم و عمدتا دست اول و به ویژه با توجه به سر فصل مصوب وزارت علوم, متنى متین ارایه نمایند. مع الوصف همان انصاف حكم مى كند كه در جهت بهتر شدن متن مزبور و متون مشابه و نیز حیات علم و پیشرفت آن, ملاحظاتى را كه به نظر مى رسد, ارایه كنیم. ممكن است ملاحظاتى كه در پى مىآید, خود ملاحظات دیگرى را برانگیزد كه در این صورت, باعث مسرت بیشتر نگارنده خواهد شد.
اینك با توجه به این توصیه مولف محترم كه در مقدمه كتاب گفته اند: (مناسب تر است كلیت كتاب به لحاظ در برگیرندگى آرا و كیفیت مباحث با توجه به مشكلات و آثار موجود, سنجیده شود), نكاتى را متذكر مى شوم:
1 ـ شایسته بود ایشان به برخى از مهم ترین منابع مربوط به این درس و یا قابل استفاده در این درس, در مقدمه كتاب اشاره مى كردند تا دانشجویان نیز در جریان سایر منابع مربوط به این درس قرار مى گرفتند, آنچه مد نظر مى باشد, منابعى چون: اندیشه سیاسى در اسلام معاصر از دكتر حمید عنایت است, كه اتفاقا تطبیق سرفصل درس (اندیشه هاى سیاسى در اسلام و ایران) با كتاب مذكور نشان مى دهد كه سر فصل مذكور تقریبا از كتاب دكتر عنایت اخذ شده است. همچنین دولت و حكومت در اسلام از لمبتون, تاریخ اندیشه هاى سیاسى در ایران و جهان اسلام از على اصغر حلبى, و نیز در آمدى فلسفى بر تاریخ اندیشه سیاسى در ایران و زوال اندیشه سیاسى در ایران از دكتر سید جواد طباطبایى و... از دیگر آثار مربوط به این درس هستند. با این وجود, آقاى قادرى در مقدمه نوشته اند كه: (باید گفت كتاب حاضر كه اولین كتاب در این زمینه در ایران به شمار مىآید, نمى تواند و نباید داعیه دار جامعیت و موفقیت هاى پژوهشى بسیار بوده باشد...).
2 ـ روش به كار رفته در بخش بندى كتاب قابل دفاع نیست. بخش اول بر محور مذاهب, بخش دوم بر محور متفكران, بخش سوم و چهارم بر محور محتواى منابع و بخش پنجم هم نوعى جامعه شناسى افكار است; ضمن آن كه فصل هفدهم مجددا رنگ و بوى بخش اول را به خود گرفته است.
دانشجویى كه خواننده اثر حاضر است, تا آخر برداشت روشنى از عقاید سیاسى بر اساس مذاهب كلامى و فقهى نمى یابد و دیدگاه هاى شیعه و اهل سنت براى او روشن نمى شود; چون مباحث به صورت پراكنده مطرح شده است. همچنین محتواى تفكر سیاسى اسلامى را نیز نمى تواند طبقه بندى كند; چرا كه كتاب در این باب نیز به طور فرعى وارد شده است. به نظر مى رسد كه مولف محترم مى توانست بدون این كه طبقه بندى معتبر و علمى را تا روشن شدن تمامى زوایاى تاریك تاریخ اندیشه سیاسى در اسلام و ایران به تعویق اندازد, به یك طبقه بندى كاربردى دست بزند. این طبقه بندى مى توانست بر محور مذاهب و مكاتب كلامى ـ فقهى یا بر محور محتواى تفكر سیاسى و یا حتى بر محور اهداف تفكرات سیاسى باشد. اینجانب در جاى دیگرى تإكید كرده ام كه طبقه بندى اندیشه هاى سیاسى اسلامى در قالب سه گفتمان: اندیشه هاى سیاسى اصلاحى, اندیشه هاى سیاسى انقلابى و اندیشه هاى سیاسى تغلبى, در وضعیت فعلى, كاربردىترین طبقه بندى است.
3 ـ نویسنده محترم از بیان یكى از مهم ترین مفروضات خویش و بلكه مهم ترین آنها چشم پوشى كرده اند. دكتر قادرى به دو پیش فرض اشاره كرده اند: یكى این كه تفكرات سیاسى در عالم اسلام (حاكم محور) است و دیگر این كه منابع موثر بر تفكرات سیاسى اسلامى در چهار مسإله خلاصه مى شوند: تعالیم اسلام, فلسفه یونانى, آداب ملك دارى ایرانى و باورهاى اعراب. با این وجود, ایشان از همان فصول اولیه به این بحث توجه وافرى دارند كه آیا اندیشه هاى سیاسى, پس از (امر واقع) شكل گرفته اند و یا قبل از آن؟ مثلا در باب اهل سنت بر این عقیده اند كه عمده نظریات سیاسى اهل سنت, بر اساس (امر واقع) شكل گرفته است. بنگرید به آنچه در ص 22 و 23 كتاب آمده است:
پیش از هر چیز لازم است به یك سوال معرفتى پرداخته شود و آن این كه آیا نظریه هاى انعقاد خلافت, از گونه پیشینى بوده اند و به تعبیر دیگر, آیا نظریه بر عمل سیاسى مقدم بوده و عمل سیاسى در انطباق با نظریه شكل گرفته است یا خیر... آنچه به نظریات خلافتى بر مى گردد, آن است كه این آرا مقدم بر عمل نبوده اند; بلكه در پى رفتار و تكوین نظام ها و در توجیه آنها یا شكل بخشیدن بدانها ظاهر شده اند.
این نظریه, با مفروضات پیش گفته چگونه قابل جمع است؟ مطلب مذكور اساسا ما را به یك منبع جدید در اندیشه سیاسى اسلامى رهنمون مى كند. از منبع جدید, كه مى توان گفت مهم ترین منبع در حوزه اندیشه سیاسى اهل سنت است, به زبان فوكو مى توان تعبیر به (قدرت) و تإثیرات سرنوشت ساز آن بر حوزه (دانش) و (تولید علم) نمود. آنچه دكتر قادرى درباره منبع تإثیر گذار بر غزالى, ماوردى, ابن جماعه, ابن تیمیه و فضل الله ابن روزبهان خنجى آورده اند, موید همین نكته است.
پیش فرض (حاكم محور) نیز مخدوش است; چه, بسیارى از منابع در حوزه اندیشه سیاسى اسلام, (غایت محور) بوده اند. دلیلى ندارد كه ما (غایت محورى) و (هدف محورى) را نادیده بگیریم و (حاكم محورى) آنها را مورد توجه مطلق قرار دهیم. اساسا (حاكم محورى) در برخى از نحله هاى مذهبى, همچون شیعه, به خاطر غایاتى است كه براى حكومت قائلند. بر اساس این غایات هر كسى نمى تواند حاكم و ولى امر مسلمین شود.
4 ـ اگر هدف تعیین شده براى این درس آن طور كه دكتر قادرى در مقدمه كتاب آورده اند, (آشنایى دانشجویان و دانش پژوهان با تحولات, تفكرات سیاسى و نحوه اندیشه و تإمل متفكران سیاسى اسلام) باشد, شایسته بود با توجه به این كه اكثر دانشجویان ایرانى شیعه هستند, اگر توجه بیشترى به اندیشمندان شیعى نشده است, لااقل در یك نسبت مساوى به اندیشمندان شیعى هم توجه مى شد; در حالى كه از آراى مهم ترین علماى اهل سنت از قبیل ماوردى, غزالى, ابن جماعه, ابن تیمیه, خنجى, خواجه نظام الملك, ابن خلدون, رشید رضا, عبدالرازق و... در این كتاب بحث شده است, ولى از اندیشمندان شیعى تقریبا به اندازه نصف افراد مذكور هم یاد نشده است. اگر دكتر قادرى پاسخ دهند كه این مسإله در سرفصل نیامده است, هر چند پاسخ ایشان عذرى است موجه, ولى اشكال ما همچنان باقى است. با توجه به این كه دكتر قادرى اسم جلال الدین دوانى را كه در سرفصل هم آمده, از لیست اندیشمندان مورد بحث حذف كرده است. این اقدام نشان مى دهد كه ایشان مى توانسته اند در این زمینه, حداقل به طور اختصار به اندیشه هاى برخى از متفكران شیعى نظیر: محقق كركى, محقق سبزوارى, فیض كاشانى, نراقى, كاشف الغطا, میرزاى قمى و... بپردازند. لااقل وقتى ابن تیمیه و ابن جماعه را به بحث مى گیرند, از علامه حلى و شهید اول نیز سخن بگویند.
5 ـ دو مقطع فوق العاده مهم در اندیشه سیاسى اسلام از كتاب حاضر غایب است: یكى, دوره حیات پیغمبر اكرم(ص) و به ویژه دوره تإسیس حكومت در مدینه و دوم, بحث ولایت فقیه در عصر غیبت. بحث دوم لااقل در حدى كه سر خط مباحث را در اختیار دانشجوى امروز ما قرار دهد, لازم است در نوبت هاى بعدى چاپ كتاب حاضر مورد توجه قرار گیرد; چنان كه مقطع اول از حیات سیاسى مسلمانان نیز به عنوان مقطع مرجع و مورد استناد, شایستگى آن را دارد كه حداقل فصلى را به خود اختصاص دهد. بر این پیشنهاد یعنى افزایش مباحث مربوط به دو فقره اخیر ولو به قیمت كاهش مباحث تكرارى ابن تیمیه و ابن جماعه و خنجى و قبل از آن, ماوردى و غزالى, پا فشارى مى كنم.
6 ـ نكته پایانى, نكته اى است ویراستارانه و به اشخاص مذهبى و به ویژه رهبران الهى مربوط مى شود. خوب و بلكه لازم است كه در چاپ هاى بعدى, مسإله عرف و حساسیت هاى مذهبى و بلكه تربیت دینى رعایت شود و این مسإله قاعدتا در كتاب هاى منتشر شده توسط (سمت) نیز باید مد نظر باشد ـ تعمدا از ذكر مثال اجتناب شد. در این مورد كافى است برخى صفحات كتاب مانند صفحات: 45, 46, 50 ملاحظه شود.
7 ـ برخى اغلاط چاپى در كتاب وجود دارد كه از ذكر آنها در این جا صرف نظر شد. بعضى از این اغلاط, تغییرات معنایى مهمى را ایجاد كرده است, مثل آنچه در صفحه 51 با عنوان, (بیان حاكم مستحدثات) آمده, كه درست آن, (بیان حكم مستحدثات) است. طبیعى است كتاب بدون غلط چاپى شاید انتظارى موجه نباشد; اما امید اصلاح در نوبت هاى بعدى نیز دور از انتظار نیست.