همراهى با ابرقدرت قرن جدید

 

 

 

 

تلاش كشورهاى در حال توسعه براى دستیابى به آزادى عمل، همبستگى و نزدیكى تنها با تلاش براى احراز سیاست خارجى نسبتاً فعال تر، پاسخگوتر، متنوع تر، همسازتر، پیچیده تر و موثرتر میسر مى شود. وصف فعال ناظر بر الگوهایى از تلاش پایدار براى به دست گرفتن ابتكار عمل در نظام بین المللى است. این تلاش ها تا حدود زیادى در قالب پیوندهاى دوجانبه با دیگر كشورها نمود مى یابد. پیش انگاره هاى سیاست خارجى جمهورى اسلامى ایران با توجه به فضاى متناقض با غرب بعد از انقلاب اسلامى به سمت رویكرد شرقى _ آسیایى تسرى یافته است. یكى از این رویكردها كشور پهناور و متمدن چین است. چین كمونیست با توجه به رویكرد اقتصادمحور خویش عمدتاً سطوح رفتارى بین المللى خویش را در تعاریف و معادلات اقتصادى برجسته تر ساخته است. پكن همواره در سیاست خارجى ایران یك وزنه نسبتاً موثر و

اعتمادساز قلمداد مى شود.

 

 

روابط تهران _ پكن

روابط ایران و چین به سال ۱۹۲۲ بازمى گردد، ولى با تاسیس جمهورى خلق چین و با توجه به رویكرد ایران به اردوگاه غرب، روابط سیاسى میان دو كشور قطع شد. روابط دو كشور با پیوستن ایران به جمع اكثریت اعضاى سازمان ملل در سال ۱۹۵۱ و محكومیت چین توسط ایران به خاطر بحران كره بیش از گذشته تیره شد و پیوستن ایران به پیمان بغداد در سال ۱۹۵۵ مزید بر علت شد. با پذیرش جمهورى خلق چین در جمع اعضاى سازمان ملل در ۱۹۷۰ دولت وقت ایران با تاثیر از فضاى حاكم بر عرصه بین الملل و گسترش روابط پكن با ایالات متحده و رویكرد واقع گرایى در سیاست چین در دوره ریاست دنگ شیائوپنگ و علاوه بر آن رقابت دو ایدئولوژى یعنى شوروى و چین زمینه گسترش نسبى روابط ایران با چین را بسترسازى كرد.

انقلاب اسلامى و روابط میان دو تمدن

با پیروزى انقلاب اسلامى و به رسمیت شناختن حركت مردمى ایران توسط دولت چین و دیگر خوددارى این كشور از تائید قطعنامه تحریم شوراى امنیت بر ضد ایران در پى تسخیر سفارت آمریكا در تهران در سال ۱۹۷۹ فضاى حاكم بر روابط دیپلماتیك دو كشور وارد پویش جدیدى شد.

با آغاز تجاوز حكومت بعثى عراق بر ضد ایران اهمیت چین براى دستگاه سیاست خارجى كشور دوچندان شد. چین در طول اكثر سال هاى جنگ محور شریك بین المللى ایران بود. مسئولان ایران براى تامین جنگ افزارهاى خود از یك سو و گریز از تحریم هاى بین المللى از سوى دیگر چین را بیش از پیش حائز اهمیت یافتند.

البته چین آن زمان از حمله شوروى به افغانستان و تهدید مرزهاى غربى خویش و همچنین براى جلوگیرى از بالا رفتن نقش ایالات متحده در خلیج فارس با پیروزى احتمالى عراق علیه ایران، مشى سیاست خارجى خود را با اهداف ایران هماهنگ كرد.

دهه ۹۰ و همكارى هاى اقتصادى

با سقوط قطب كمونیسم شوروى و محو آنتى تز مقابله گرایى با ایدئولوژى كمونیستى _ مائوئیستى چین این كشور همزمان با درك صحیح از شرایط نظام بین المللى و با ایجاد دگرگونى در پویایى رشد و توسعه اقتصادى خویش توانست همواره براى كشورهایى همچون ایران به یك فرصت مناسب تبدیل شود. البته این عملكرد دوجانبه اقتصادى پكن _ تهران توانست حساسیت هاى كاخ سفید را برانگیزد. واشینگتن در ربع قرن گذشته همواره به همكارى هاى دو كشور با دیده تردید نگریسته است. كاخ سفید از سال ۱۹۹۰ تاكنون چین را به انتقال فناورى پیشرفته متهم مى كند. لذا شركت هاى چینى را در صدر لیست كشورهاى صادركننده فناورى تسلیحاتى به ایران مورد تحریم قرار داده است و دولت مركزى پكن را متهم به فروش تسلیحات غیرمتعارف مى كند.

مسئله هسته اى ایران و موضع چین

اگر چه روابط صلح آمیز هسته اى بین ایران و چین به اوایل دهه ۹۰ میلادى برمى گردد و این امر همواره باعث نگرانى سران كاخ سفید شده است، ولى حمایت دولت چین براى دستیابى ایران به فناورى صلح آمیز هسته اى توانسته بستر هر چه بیشتر نگاه نوین ایران به شرق از جمله چین را فراهم سازد.افزایش فشارهاى ایالات متحده با تمركز بر حقوق بین الملل و رژیم هاى بین المللى مانند ان پى تى و استفاده از شكار سیاسى روابط اروپا و ایران و گفت وگوهاى هسته اى بین آنان، و دیگرى احتمال ارجاع پرونده هسته اى ایران به شوراى امنیت از سوى دیگر باعث شده است تا دو كشور بیش از پیش به یكدیگر نزدیك شوند. ایران امیدوار است با وارد كردن وزنه چین و روسیه در شوراى امنیت از تصویب قطعنامه احتمالى تحریم بر ضد ایران جلوگیرى كند. قرارداد عظیم امضا شده میان دو كشور در زمینه انتقال نفت و گاز ایران به چین مى تواند با توجه به وابستگى اقتصاد رو به رشد چین به انرژى زمینه هاى گسترش روابط سیاسى را فراهم سازد.

با توجه به پارامترهاى حداكثرى _ ایجابى موضع پكن در قبال ایران و پارامتر حداقلى _ سلبى این كشور در قضیه هسته اى بایستى روابط اقتصادى در پیشتازى سیاسى آن را تحلیل كرد. كشور چین هم اكنون به دومین مصرف كننده نفت در جهان تبدیل شده است. براساس گزارشى كه اخیراً وزارت دفاع آمریكا به كنگره این كشور ارسال كرده چین تا سال ۲۰۲۵ میلادى روزانه ۸/۱۲ میلیون بشكه نفت مصرف خواهد كرد. این رقم در حال حاضر اندكى بیش از شش میلیون بشكه در روز است. ایالات متحده نیز كه با گسترش روابط چین با ایران در زمینه هاى انرژى مخالفت مى كند چند پارامتر را براى خود تامل برانگیز مى داند: ۱ _ گسترش روابط پكن _ تهران حتى در زمینه هاى اقتصادى باعث نفوذ این كشور در منطقه خلیج فارس و خصوصاً عراق خواهد شد. ۲ _ تسلط آمریكا بر منطقه ساختارشكن خاورمیانه یكى از اهداف بازدارنده در قبال چین و سیاست انقباضى كاخ سفید در زمینه انرژى علیه چین محسوب مى شود. ۳ _ بسط روابط چین با ایران مستلزم تشكیل مثلث همكارى هاى میان پكن _ مسكو _ تهران است كه مى تواند نفوذ فزاینده آمریكا در منطقه آینده ساز آسیاى میانه را محدود كند.پس با این پارامترها معلوم مى شود كه صرف نظر از چالش  هاى هسته اى ایران با غرب و موضع چین در قبال این مسئله این دو كشور بهره هاى زیادى از تعامل با یكدیگر مى برند. جمهورى اسلامى ایران نیز با توجه به توسعه اقتصادى و امنیت ملى _ منطقه اى بین المللى خویش باید یك راهبرد اساسى را با كشور چین تنظیم كرده و مدیریت گفت وگو و آمیزش میان دو تمدن را با یك رویكرد سیستمى نهادینه سازد و با هماهنگ سازى و فرصت شناسى در منطقه آسیاى شرقى آن را بسترسازى كند. در نتیجه موضع چین در قبال مسئله هسته اى ایران رابطه تنگاتنگى با امنیت منطقه اى چین خواهد داشت و دستگاه دیپلماسى باید با عملكردهاى مفید موضوع هسته اى را تا آستانه شوراى امنیت نكشاند چرا كه با توجه به اقتصاد سیاسى حاكم بر نظام بین الملل و امنیت اقتصادى چین بعید است وزنه پكن مفید حاصل آید. بنابراین با سپرى كردن چالش هسته اى، ایران در آینده اى نزدیك شاهد زایش ابرقدرتى جدید از دل جهان تك قطبى به نام چین خواهد بود.

 

نویسنده: نبى الله - ابراهیمى

منبع: روزنامه - شرق

گردآوری : علی خدامرادی (دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب - آذر 1386)

نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 3 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: روابط بین الملل، استراتژیک بین الملل، مطالعات چین،     | نظرات()

بازگشت آسیا به صحنه جهانی

 

به دنبال ژاپن و کشورهای تازه صنعتی شده ی آسیای شمال شرقی، چین در طی بیست سال گذشته، با پویایی رشد اقتصادی ای رو در روست که این کشور را به یکی از پایه های اصلی اقتصاد جهانی تبدیل کرده است. این کشور در حال تبدیل شدن به قطب سازماندهنده شبکه مبادلات منطقه ای است. این دگرگونی، « خود مرکزبینی» غربی ای را زیر علامت سوال می برد که بر اساس آن، فرهنگ جبری در شرق (اعم از دور یا نزدیک)، مانع از دستیابی آن به مدرنیته ای می شود که پس از انقلاب صنعتی تنها یک « ویژگی غربی » به حساب می آید. عظمت این تغییرات ازسوی دیگر سالهاست که سوالات و نگرانی هایی را در غرب در مورد یک تمرکز مجدد اقتصاد جهانی حول آسیا برانگیخته است، امری که در درازمدت باعث بازبینی مهم ترین عوامل توازن بین المللی خواهد شد.

این چنین است که مجله ی نیویورک تایمز از خود می پرسد که آیا قرن بیست و یکم، « قرن چینی » نخواهد بود؟ (١) . در واقع تحول به سبک چینی، علی رغم مسیر ناهموار آن، کارآ است. با فرض ادامه داشتن پویایی اقتصادی آن، بدون هیچ گسست سیاسی و اقتصادی، چین بی شک در قرن حاضر به یکی از بازیگران برتر سیستم اقتصادی و مالی بین المللی تبدیل خواهد شد.

این حرکت عمیق و بطئی، ریشه های کهن در جایگاهی دارد که آسیا قبلا در اقتصاد جهانی اشغال می کرده است، زمانی که هنوز سیستم جهانی به « شمال و جنوب » و « جهان سوم » (٢) تقسیم نشده بود. پدیده ای که ثمره ی انقلاب صنعتی اروپا و سیستم مستعمراتی آن بود. در چشم اندازی درازمدت، چین و اصولا آسیا در مجموعه ی آن، در حال پیوند مجدد با تاریخ پیش مستعمراتی اش است و به آرامی جایگاهی را می یابد که قبل از ١٨٠٠ دارا بوده است. زمانی که یکی از مراکز اقتصاد جهانی محسوب می شده و اولین قدرت تولید کننده ی صنعتی (مانوفاکتور) جهان به حساب می آمده است. چین در آنزمان در مرکز شبکه انبوهی از ارتباطات منطقه ای با قدمت چند قرن قرار داشت چرا که آسیا منطقه اصلی تولید و بهره وری جهان بود.

آدام اسمیت در سال ١٧٧٦ در این مورد می نویسد : « چین کشوری است که به تنهایی از تمام اروپا ثروتمندتر است» (٣)، واقعیتی که مستشاران مذهبی، مدتها قبل از او، از آن به خوبی آگاه بودند. پدر روحانی « ژان باتیست دوهالد » که دایره المعارف نوشته ی او درباره ی چین، ولتر را تحت تاثیر قرار داده، در او نظرات مثبتی در مورد این کشور ایجاد کرده بود، در سال ١٧٣٦ متذکر می شود که امپراطوری پر رونق چین، دارای تجارت داخلی ای است که مقدار آن از مشابه اروپایی اش بیشتر است. (٤)

صد سال پس از این تاریخ، اروپا که به تازگی مواضعی سلطه گرانه پیدا کرده بود، می پنداشت که آسیایی را کشف کرده است که برای همیشه در دوران پیش از مدرنیته حبس خواهد بود. فیلسوفان آلمانی و از جمله هگل، چین را همچون جهانی بسته، ویژه و دایره وار فرض می کردند (٥). برای ارنست رنان، « نژاد چینی »، « نژادی کارگر، با دستهایی بامهارت بی نظیر و بدون هیچ احساس غروری » بود. او پیشنهاد می کرد که با او« با عدالت رفتار گردد و بخشی از درآمدش برای نژاد پیروزمند کنار گذاشته شود» (٦). این مطالب در زمان اوج دوران استعمار نوشته شده اند.

قبل از سال ١٨٠٠، میزان مبادلات تجاری ما بین چینی ها، هندی ها، ژاپنی ها، جاوه ای ها، سیامی ها و عرب ها بیشتر از مبادلات بین کشورهای اروپایی بود و سطح دانش علمی و تکنیکی در این منطقه در بسیاری از زمینه ها در سطحی بالاتر از اروپا قرار داشت. ژوزف ندهام، تاریخ نگار و متخصص در تاریخ علوم در این رابطه متذکر می شود که : « از نقطه نظر تکنولوژیک، (چین) در موقعیتی مسلط نسبت به اروپای قبل و بعد از رنسانس قرار داشت » (٧). این پیش افتادگی به ویژه در زمنیه هایی مانند آهن و فولاد، ساعت های مکانیکی، مهندسی ساختمان (پل های آویزان)، سلاح های گرم و ابزارهای حفاری عمیق بود.

از اینرو، جای تعجب ندارد که چین در آن زمان مقام نخست را در اقتصاد مانوفاکتوری جهان دارا باشد. براساس ارزیابی های پل بیروش (٨)، تاریخ نگار، سهم نسبی تولید صنعتی (مانوفاکتوری) چین در تولید جهانی در سال ١٧٥٠، ٣٢٫٨ درصد بوده در حالی که اروپا تنها ٢٣٫٢ درصد این تولید را به خود اختصاص میداده است و جمعیت آنها به ترتیب ٢٠٧ ملیون و ١٣٠ ملیون نفر بوده است. تولید صنعتی (مانوفاکتوری) چین و هندوستان بر روی هم در این دوران ، ٥٧٫٣ درصد تولید جهانی را دربر می گرفته است. و اگر به این مقدار، تولید کشورهای دیگر آسیای شرقی، ایران و امپراطوری عثمانی را اضافه کنیم، آسیا به معنای وسیع آن (به غیر از ژاپن) حدود ٧٠ درصد تولید صنعتی (مانوفاکتوری) جهان را در بر میگرفته است. آسیا به ویژه در بخش تولیدات نساجی (پارچه های نخی و ابریشمی چین و هند) نقش مسلط را دارا بوده است و اتفاقا همین صنایع هستند که بعدها در اروپا، در دوران انقلاب صنعتی، نقش پیشرو را به عهده می گیرند.

بازهم، براساس ارزیابی های بیروش، چین در ١٧٥٠ دارای سطح تولید متوسطی بالاتر از اروپا بوده است. با توجه به تعداد جمعیت در آن زمان، تولید خالص ملی سرانه در چین حدود ٢٢٨ دلار (٩) در مقابل ١٥٠ تا ٢٢٠ دلار برای کشورهای مختلف اروپایی بوده است. آسیا به معنی وسیع آن در سال ١٧٥٠، با داشتن ٦٦ درصد جمعیت جهانی، ٨٠ درصد ثروت جهان را تولید می کرده است. پنجاه سال پس از این تاریخ، تولید ناخالص ملی چین و اروپا به هم نزدیک می شوند و انگلستان و فرانسه، تنها کشورهای اروپایی هستند که سطح صنعتی شدن آنها (نسبت تولید مانوفاکتور بر جمعیت) اندکی بیش از چین است.

آندره گوندرفرانک در این باره می نویسد : « چین و هند دو بخش بزرگ « مرکزی » را در اقتصاد جهانی تشکیل می دادند، این جایگاه برای هند به دلیل سهم « مطلق و نسبی » آن در تولید نساجی جهان در نظر گرفته می شود و برای چین به دلیل سطح تولیدش در بخش های صنعتی و کشاورزی و جایگاهش در زمینه ی حمل و نقل آبی و تجاری.» (١٠)

 

نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 3 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: روابط بین الملل، مطالعات آسیا، مطالعات چین،     | نظرات()

هژمونی زرد آسیایی

 

 

تهدید فزاینده چین برای سلطه طلبی آمریكا در آسیا

 

چین با جمعیتی در حدود 3/1 میلیارد نفر و داشتن مرز مشترك با 13 كشور جهان قصد دارد قدرت برتر خود را به رخ سایر كشورهای آسیایی بكشد. اگرچه هنوز چین را می توان یك كشور نسبتا ضعیف قلمداد كرد اما حركت سریع آن به سوی مدرنیزاسیون اقتصادی باعث شده است تا رشد اقتصادی این كشور همواره در طول سالیان اخیر یكی از بالاترین ارقام رشد در سرتاسر جهان باشد. اگر چین قادر باشد تا برنامه مدرنیزاسیون اقتصادی خود را بدون كارشكنی های خارجی همچنان ادامه دهد این كشور می تواند در آینده به یكی از ثروتمندترین و قدرتمندترین كشورهای جهان تبدیل شود و حتی از اقتصاد برنامه ریزی شده و قدرت نظامی فائقه آمریكا پیشی بگیرد. در حالی كه این موضوع باعث تهییج و تشویق هر چه بیشتر رهبران چین و مردم این كشور برای پیگیری برنامه های درازمدت اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی می شود اما نگرانی فزاینده سیاستگذاران و مردم آمریكا را نیز كه شدیدا نگران سر برآوردن یك ابرقدرت جدید در صحنه روابط بین الملل هستند در پی خواهد داشت.

 

 

 به علاوه، كادر فعلی رهبری آمریكا صریحا در  استراتژی امنیت ملی این كشور به طور مفصل به این موضوع پرداخته اند كه آمریكا نهایت تلاش خود را خواهد كرد  تا از تبدیل شدن كشور چین به یك ابرقدرت سیاسی و نظامی هم سطح با آمریكا یا حتی قوی تر از آن جلوگیری كند. به عقیده زمامداران كاخ سفید، «چین در تعقیب برنامه های پیشرفته نظامی اش كه می تواند تهدید مستقیمی برای همسایگانش در منطقه آسیا - پاسیفیك قلمداد شود در حال تبعیت از الگوی تاریخ مصرف گذشته ای است كه در پایان به ناكامی این كشور در رسیدن به اهداف بزرگ ملی اش خواهد انجامید.» با این وجود زمامداران آمریكا از این نكته غافل نیستند كه در مقابل،  «آمریكا باید قدرت دفاعی اش را برای حفظ برتری نظامی اش در منطقه وجهان حفظ و تقویت كند.»

اتخاذ چنین رویكردی از سوی زمامداران كاخ سفید به هیچ وجه تعجب برانگیز نیست. دلیل این كه آمریكا خود را در یك موقعیت ممتاز در كل جهان می بیند تفوق بی چون و چرای این كشور بر نیمكره غربی و فقدان قدرت های بزرگ منطقه ای در سایر نقاط جهان است. زمانی كه آلمان با به راه انداختن جنگ های جهانی اول و  دوم سعی كرد تا معادلات منطقه ای و جهانی  را به نفع خود تغییر دهد آمریكا به كمك سایر كشورها شتافت تا از اوج گیری حس برتری جویی آلمان ها جلوگیری كند. زمانی كه ژاپن در طول دهه های 1930 و 1940 تلاش كرد تا خود را به عنوان ابرقدرت منطقه ای بر سایر كشورهای شرق و جنوب شرقی آسیا قالب كند آمریكا با انجام اقداماتی همچون اعزام واحدهای آموزش دیده نظامی و شركت در یك جنگ همه جانبه با ژاپن سعی كرد تا از اوج گیری قدرت ژاپنی ها جلوگیری كند. آمریكا همچنین پس از پایان جنگ جهانی دوم با اعزام نیروهایی به اروپا سعی كرد تا به سردمداران شوروی سابق هشدار دهد كه از هر گونه تلاشی برای تسلط بر كل اروپا خودداری كنند. بنابراین اگر چین قصد داشته باشد كه قدرت خود را به كشورهای منطقه و همسایگانش دیكته كند و به همان سطحی از توانایی در عرصه های سیاسی، نظامی و اقتصادی در آسیا دست یابد كه آمریكا در نیمكره غربی به آن دست یافته است در این صورت آمریكا اقداماتی را برای تضعیف چین و جلوگیری از اهداف توسعه طلبانه آن انجام خواهد داد.

این مسئله ذهن اعضای بلندپایه دولت بوش و همچنین برخی اعضای كنگره آمریكا را كه همواره از لزوم برخورد قهرآمیز با چین سخن می گویند به خود مشغول ساخته است. این افراد دائما فشار می آورند كه آمریكا پیوندهای نظامی اش را با كشورهای آسیایی دیگر نظیر ژاپن، تایوان، كره جنوبی و فیلیپین مستحكم تر سازد. آنها همچنین حمایت صریح خود را از تاسیس پایگاه های نظامی آمریكا در حاشیه مرزهای غربی چین در كشورهای قرقیزستان، افغانستان و ازبكستان اعلام می كنند. در كشورهایی نظیر تایوان و ژاپن نیز كه شدیدا به كمك های اقتصادی و نظامی آمریكا وابسته اند این مقامات خواهان ارائه مجوزهای بیشتر از سوی زمامداران آمریكا به مقامات این دو كشور برای توسعه برنامه های نظامی شان هستند تا به عنوان سدی در برابر چین قدرتمند آینده قد علم كنند. این سیاست ها تا حدود زیادی بحث برانگیز بوده اند زیرا ژاپن خود سابقا یكی از كشورهای توسعه طلب و جنگ افروز منطقه بوده است. ارائه كمك های نظامی روزافزون به تایوان نیز همواره موضوعی مناقشه آمیز بین زمامداران چین و آمریكا بوده است زیرا چین، تایوان را بخش جدایی ناپذیری از خاك خود می داند و هر گونه دخالت كشورهای خارجی در مباحثات مربوط به این جزیره را دخالت در امور داخلی خود می داند.

 

نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 3 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: مطالعات چین، روابط بین الملل، استراتژیک بین الملل،     | نظرات()

نگاهی به سیاستهای راهبردی و منطقه ای پکن برای سده بیست و یکم

 

 

اگر چه امریکایی ها بر این تصورند که می توانند با اعطای امتیازات ویژه به چین ، این کشور را در مسائل مربوط به خاورمیانه از جمله بحران اخیر در مورد عراق با سیاست های خود همراه سازند اما به نظر می رسد که چینی ها طرح های استراتژیک مخصوص به خود را دنبال می کنند. همراهی ضمنی چین با روسیه ، فرانسه و آلمان در مخالفت با طرح امریکا برای حمله به عراق از این جمله است . چینی ها برآنند تا به آرامی روابط خود با کشورهای خلیج فارس را تحکیم و مناسبات استراتژیک خود در این منطقه را بهبود بخشند. مقاله پیش رو که در دوازدهمین همایش بین المللی خلیج فارس (دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه) ارائه شده و اینک برای بهره برداری علاقه مندان مطالعات خلیج فارس انتشار می یابد، درصدد است برخی علائق چین به منطقه و برخی موانع پیش روی این کشور در منطقه را مورد بررسی قرار دهد.

 

پس از تاسیس جمهوری خلق چین (1949) با توجه به تنش در روابط شرق و غرب و سپس وقوع انقلاب فرهنگی در چین (76-1966) ، روابط چین و کشورهای منطقه خلیج فارس از تحرک چندانی برخوردار نبود. در آن دوران ، عراق در 20اوت 1958 ، کویت در 23مارس 1971 و ایران در 16اوت همان سال با چین رابطه سیاسی برقرار کردند. راهبرد چین در آن سالها در منطقه بر خروج از انزوا و مقابله با سیاست های دو ابرقدرت و به ویژه شوروی تمرکز داشت . از اواخر دهه 1970 با اتخاذ سیاست اصلاحات و دروازه های باز اقتصادی در چین ، روابط این کشور با همه کشورهای جهان از جمله در خلیج فارس گسترش بسیار پیدا کرد و عمان در 25مه 1978 ، امارات متحده عربی در اول نوامبر 1984 ، قطر در 9ژوئیه 1988 ، بحرین در 18آوریل 1989 و عربستان سعودی در 21ژوئیه 1990 با چین روابط سیاسی برقرار کردند. طی دو دهه اخیر بر اثر دستاوردهای اقتصادی چین ، لزوم دستیابی به بازار فروش کالا، افزایش نیاز به منابع تامین نفت و گاز، فروپاشی شوروی و آثار منطقه ای آن ، وقوع جنگ بین ایران و عراق ، وقوع جنگ خلیج فارس و افزایش حضور نظامی امریکا در منطقه ، تشدید بحران در پیرامون خلیج فارس از جمله در فلسطین و رویدادهای پس از یازده سپتامبر در افغانستان ، عصر جدیدی در مناسبات چین و منطقه گشوده شده است . راهبرد چین در خلیج فارس در این عصر براساس ملاحظات زیر قرار دارد :

الف - ملاحظات اقتصادی

1- توسعه بازار صادرات کالا ، فناوری و نیروی کار

چین بر این نظر است که ساکنان حوزه خلیج فارس بر اثر درآمد حاصله از فروش نفت و عدم پیشرفت کشاورزی و صنعت در بیشتر نقاط آن ، بیشتر نیازمندی های خود را از خارج خریداری می کنند و کالاهای ساخت این کشور می تواند به بازار مناسبی در آنجا دست یابد. نیازمندی های آنها به کالاهای مختلف ساختمانی ، آهن و فولاد، حمل و نقل ، پارچه ، خودرو، دوچرخه ، موتور و مواردی از این گونه زیاد است . مقررات این کشورها در زمینه های واردات کالا و خروج سرمایه و ارز نیز به نفع چین است . بخش مهمی از صادرات چین به منطقه را فناوری ها و کالاهای نظامی تشکیل می دهد و کارشناسان چینی خواهان افزایش آن هستند زیرا رقم صادرات چین به منطقه را بسیار کمتر از صادرات امریکا، اروپا، ژاپن و روسیه می دانند. نیاز منطقه به نیروی کار متخصص و نیمه متخصص ، مورد توجه راهبرد چین قرار دارد و تلاش بر افزایش آنها به ویژه در عربستان ، امارات و قطر صورت گرفته است ؛ افزایش این نیروها در دیگر کشورهای منطقه پس از جنگ ایران و عراق و جنگ خلیج فارس قابل ملاحظه است . حضور در بازسازی منطقه را کارشناسان چینی ، «جنگ پنهانی» بین قدرت های مختلف خوانده اند که چین باید در آن نقش موثر داشته باشد. پس از پایان جنگ خلیج فارس ، اولین کشوری که به رغم قطع برق در بسیاری از نقاط کویت و خطرات احتمالی در برنامه های بازسازی آنجا حضوری فعال یافت ، چین بود و گروه 63نفری آن کشور که در 23اوت 1991 وارد کویت شد، اولین چاه نفت را در آنجا خاموش کرد. به طور کلی چین ، منطقه خلیج فارس را از مهمترین منابع دستیابی به ارز خارجی خود می داند و بر افزایش حضور اقتصادی در آنجا تلاش دارد.

2- استمرار دریافت نفت از منطقه

چین با توجه به پیشرفت های اقتصادی در سال های اخیر با کمبود منابع انرژی روبه رو شده و از سال 1993 در زمره کشورهای وارد کننده نفت درآمده است . در آن سال واردات نفت چین 2/9 میلیون تن بود که در سال 2000 به 60میلیون تن رسیده است و پیش بینی می شود که تا 2010 به 120میلیون تن و 2020 به 240میلیون تن (بیش از واردات نفت ژاپن) برسد؛ به همین دلیل خلیج فارس از نظر تامین نفت ، در سیاست خارجی چین از جایگاهی عمده برخوردار است . البته کارشناسان چینی توصیه می کنند که چین از نظر جهانی تنها به خلیج فارس و از نظر منطقه ای تنها به یک کشور در این حوزه متکی نباشد.

3- نوسازی و اصلاحات در مناطق شمال غربی چین

دولت چین از سال 1993 برنامه گسترده ای را برای بهبود وضع اقتصادی استان های شمال غربی خود ، در همسایگی آسیای مرکزی ، در پیش گرفته است . وصول به این هدف در ایجاد آرامش و ثبات در مناطق مسلمان نشین و همچنین ایجاد محیط امن برای مسیر لوله های حمل نفت و گاز از سیبری و حوزه دریای خزر به شرق آسیا بیشترین اهمیت را دارد. یکی از راههای تحقق این راهبرد که در برنامه های چین مورد توجه قرار دارد، ایجاد ارتباط اقتصادی بین مناطق شمال غربی چین و خلیج فارس از طریق آسیای مرکزی و ایران است . در این امر خط آهن مشهور به «پل دوم اوراسیا» نقش اساسی دارد.

ب : ملاحظات امنیتی

1- همراهی قدرت های بزرگ در ورود به منطقه

چین ، منطقه خلیج فارس را نقطه اشتراک و در عین حال تضاد منافع قدرت های بزرگ می داند.

نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 3 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: مطالعات آسیا، مطالعات چین، استراتژیک بین الملل،     | نظرات()

ماجرا جوئی های سلطه طلبانه

 

 

در قرن قبل پاسخ به مشکلات بازرگانی و اقتصادی که چین در آینده به آن مبتلا بود نگاه طراحان سیاست آمریکا را به خود جلب نمود. یکی از اعضاء انجمن جمهوریخواهی نیویورک و از وزراء ایالت ویلیام های در این رابطه می گوید: صادرکنندگان و تجار آمریکایی مشتاقانه از رئیس جمهور وقت (ویلیام مکینلی) در خواست کردند که به آنها این حق را بدهد تا بازار چین را از آن خود نمایند.

کمی در آمد منابع کار؛ پتانسیل و استعداد فوق العاده موجود در بازار شرق و نیز حل و رفع مشکل احتمالی بحرانهای اقتصادی كشور که در سال 1893 به صورت دوره ای به وقوع می پیوست؛ پایه های اقتصاد کشور را لرزانید و نخبگان آمریکایی را به این امر واداشت که چگونه  می توانند با گسترش اقتصاد امریكا بسمت شرق این پیامدها را مرتفع نمایند.

توماس مک کورمیک (تاریخ نویس امریکایی) چنین می گوید: رهبران آمریکا دریک تلاش یکپارچه و هوشیارانه به منظور رهایی از بحران اقتصادی خودشان با گسترش و بسط سود تجاری خارجی این انگیزه را برای بازار محدود داخل کشور فراهم كردند تا در جهت بسط و گسترش فرصت های تجاری بیشتر در چین گام بردارند. همچنین آنها برای برتری اقتصادی بر چین بیشترین تعداد اسلحه های نظامی آمریکایی را بکار بردند تا به کمک آن بتوانند درهای بازار چین را باز کنند و بر بازار این كشور غلبه پیداكنند.

در سال 1898 ویلیام مکینلی رئیس جمهور وقت آمریکا فیلیپین را گرفت چون آنها آمال و آرزویشان این بود که در آینده برای تفریح به چین بروند. آمریکا بخشی از نیروی دریایی خود را برای مدت 100 سال درآنجا مستقر کرد. بروکس آدامز و کوئینسی آدامز معتقدند که شرق آسیا یک امتیاز بسیار ویژه برای کشورهای حریص و سلطه جو است.

در سال 2005 فضای تنفسی برای امپراطوری چین ایجاد شد، کشوری که سستی و آسیب پذیری آن در سابق برای اروپائیان یک امتیاز تلقی می شد اکنون در پایان قرن 19 و 20 همه قاره ها را با کالا ها و سرمایه خود تحت پوشش قرار داده است. بطوریکه برچسب made in china در همه فروشگاهها و خانه های آمریکایی یافت می شود و دولت چین توانسته است صدها میلیون دلار و نیز مقدار قابل توجهی از اوراق بهادار ارزشمند را از خزانه آمریکا بیرون بکشد. ممکن است که اقتصاد آمریکا توسط آن ویژگی ها و امتیازاتی که قبلا در چین بود ساخته شده باشد اما در حقیقت مقامات آمریکا خیلی نگرانند که چینی ها بتوانند با نگه داشتن چرخش دلارهایی را که از مازاد سود بازرگانی به دست می آورند، دیگر اجازه بازگشت این دلارها را به چرخه اقتصاد آمریكا ندهند.

در مارس گذشته مقامات سفارت آمریکا در ملاقات با یک تاجر، محرمانه اعلام کرده اند که چینی ها معتقدند که باید قدرت آمریکا به عنوان ابر قدرتی که تاریخ مصرف آن گذشته، توسط قدرتهای دیگر و اعمال فشار ملت های قدرتمند دیگر مانند چین کاهش بیابد.

تهاجم به آمریکای لاتین

برای اثبات اینکه چگونه موقعیت استراتژیک چین در دو دهه اخیر تغییر کرده است، یک مقام رسمی سفارت چنین توضیح می دهد: چین نه تنها بازار مصرف آمریکا را اسیر خود کرده بلکه مناطق دیگری از جهان مانند منطقه آمریکای لاتین را كه آمریکا به طور سنتی برآن تفوق و سلطه داشت، مورد هجوم چین قرارگرفته است. او به دو ملاقات در سطوح بالا بین مقامات چینی و آمریكای لاتین اشاره می کند.در نوامبر 2004 رئیس جمهور چین 39 توافقنامه با 5 کشور آمریکای لاتین امضاء کرده است.چینی ها تنها در آرژانتین 20 میلیارد دلار سرمایه گذاری کرده اند.آنها به  همان اندازه در سواحل کریپ نیز سرمایه گذاری نمودند.

در ژانویه و فوریه 2005 نماینده رئیس جمهور چین با همراهی کارفرمایان برجسته اش و با همراهانی از مقامات رسمی و مدیران اجرائی به مناطق آمریکای لاتین سفر نمودند در طول این دو گردش تهاجمی و از روی سلطه چینی ها در پی سرمایه گذاری در مناطق استراتژیک بودند و آنها این استعداد و نیروی بالفعل تهاجمی خود را قدم به قدم  پیش بردند تا اینکه رئیس جمهور چین در یک پیمان غیر رسمی با رئیس جمهور ونزوئلا (چاوز) در خصوص اکتشاف چاه های نفت و گاز در ونزوئلا قرار داد امضاء کرد. همچنین چین علی رقم فریادهای آمریکا مبنی بر استبداد چاوز ، به ونزوئلا پیشنهاد اعتبار 700 میلیون دلاری جهت ساخت خانه سازی جدید و کمک در جهت رفع فقر در ونزوئلا داده است.

چاوز در 6 سال گذشته در سه انتخابات نسبتا منصفانه پیروز شده است. او به جرم مخالفت با کودتای نظامی سال 2002  آمریکا متهم به استبداد گردیده است. البته این روش آمریکا یعنی نسبت دادن عناوینی مثل مستبد بودن چاوز ، برای تمام كسانی كه چنین می اندیشند، معمول است. به علت تنشهای بین دو کشور ونزوئلا و آمریكا در سال گذشته واردات آمریکا از ونزوئلا در حد 25 میلیارد دلار متوقف ماند. و مهمتر اینکه صادرات آن کشور در مجموع به 8/4 میلیارد دلار رسیده است.

در حالی که چینی ها اعلام می کنند به کوبا اعتبارات مالی خواهند داد. به نظر می رسد که آمریکایی ها اساساً چشم خود را برروی واقعیات بسته اند و در مورد جهانی سازی منطقه نیز کوبا را یک استثا در مورد کلیه قوانین جهانی سازی می داند. اهداف سیاسی دولت بوش در منطقه آمریکای لاتین دو چیز است: یکی محدود نگاه داشتن چاوز و دیگری تنبیه فیدل کاسترو می باشد تا در حافظه جهانی آنها را به عنوان کسانی که سالهای متمادی از آمریکا سرپیچی کرده اند، ثبت کند.

ولی مقامات رسمی واشنگتن هنوز اهمیت سیاستهای چین در خصوص آمریکای لاتین را جدی نمی گیرند. در واقع رئیس جمهور چین زمان بیشتری را نسبت به بوش در آمریکای لاتین هزینه کرده است. طبق گفته های مقاله نویس میامی هیلارد: مقدار زمانی را که نماینده رئیس جمهور چین در ماه گذشته در منطقه آمریکای لاتین صرف کرده است معادل کل زمانی است که دیکچنی در طول کار سال گذشته مصروف کرده است.

دیدارهای دیپلماتیك چاره تقاضای انرژی چین

در پایان سال 2004 و آغاز سال 2005 چین به کشورهای عضو مونرو (دکترین مونرو: سیاست خارجی آمریکامبنی بر مخالفت با گسترش نفوذ اروپا در نیمکره غربی است) 50 میلیارد دلار سرمایه گذاری و اعتبار پیشنهاد کرد.

دادوستد با آمریکای لاتین می تواند به نیاز رو به گسترش انرژی چین کمک نماید. طبق تخمین CIA چین در سال 2007 نصف نفت كشورهای عضو مونرو را وارد خواهد کرد. همچنین به همان نسبت که اقتصاد چینی ها رشد می کند آنها نیازمند به واردات کالاهای دیگری نظیر مواد خام و موادغذایی هستند.

به همان میزان كه وابستگی آمریکا به نفت کشورهای بیگانه افزایش پیدا می کند، قیمت نفت خام روبه افزایش می رود به طوریکه آخیرین قیمت آن در هر شبکه به میزان 60 دلار رسیده است. در این شرایط چینی ها توانایی و قدرت مانورشان به سمت یک موقعیت بالفعل برای فروش بعضی از مواد به آمریکا تا آلاسکا بسیار زیاد است که این موقعیت را چینی ها توسط افت قیمتهای خام به وجود می آوردند. اهداف سرمایه گذاریهای جدید چینی ها در سه محصول نفت، گاز و مواد معدنی متمرکز است و نشانه های آن یکی استراتژی هایی است که چینیها پیش گرفته اند و دیگری دارا بودن بازار بیشتر نسبت به سود طرحهای ساده.

 

نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 3 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: استراتژیک بین الملل، مطالعات چین، مطالعات آسیا،     | نظرات()

جنگ ستارگان و نقش آفرینى چشم بادامى ها

 

  ژاپن نیز به درخواست ایالات متحده به سفر تاریخى و تا اندازه اى خطرناك فضا مى رود؛ كشورى كه خود یكى از شركاى فعال و مسلح واشنگتن در منطقه آسیا - اقیانوسیه است. درواقع، فناورى فضایى به دو دلیل در حال رشد و توسعه است. نخست، به دولت ها این امكان را مى دهد كه جنگهاى زمینى شان را بهتر هماهنگ و مدیریت كنند. دیگر آنكه، شمار زیادى ازكشورها و شركت ها به فضا به دیده یك «دنیاى جدید» مى نگرند. چه در سیارك ها طلا یافت مى شود، در ماه، عنصر هلیوم ۳ و در مریخ احتمال مى رود كه منیزیم، كبالت واورانیوم وجود داشته باشد. از این رو، شركتها مى كوشند سفینه هایى را به این سیارات نزدیك كنند واز طریق آنها درسالهاى آتى سودهایى هنگفت به جیب بزنند. اما نخست، باید فناوریهاى فضایى توسعه یابند تا «استخراج فضا» ممكن و اقتصادى شود.

 

 اگر بتوان مردم یك كشور را متقاعد كرد كه دولت متبوعشان براى محافظت از آنها در برابر گزند دشمنان واقعى وخیالى به تكنولوژیهاى فضایى نیاز دارد، آنگاه مى توان با این سرمایه، زیر ساخت لازم براى صنایع هوا - فضا را ایجاد و روانه كرات دیگر كرد. پس فناورى فضایى، كاربردى دوگانه دارد.یعنى با توسعه بهره برداریهاى نظامى، منافع گروهى نیز تأمین مى شود. حال، پرسش این است كه چه كسى از آن سود مى برد؟ چه كسى هزینه مى كند و چه شخصى منتفع مى شود؟ ژاپن، هم بر روى فناورى فضایى نظامى كار مى كند و هم تكنولوژى غیرنظامى آن. این كشور سرگرم توسعه سامانه به اصطلاح دفاع موشكى و نسل جدید ماهواره هاى جاسوسى نظامى است ودر همین حال، طرح هایى نیز براى ساخت ایستگاههایى مجهز در كره ماه دارد. همه این برنامه ها، هزینه هاى گزافى را به مالیات دهندگان ژاپنى تحمیل كرده است و در سالهاى آینده، حالتى تهاجمى به سیاست خارجى توكیو خواهند داد. مهمتر آنكه، پیشرفتهاى فضایى ژاپن درعرصه نظامى، این كشور و ارتش ایالات متحده را به یك رویارویى خطرناك با دیگركشورهاى منطقه خواهد كشاند. از جمله آمریكا مقابله با پیشرفت چین، حریف قدرتمند خود در عرصه اقتصاد جهانى، را آغاز خواهد كرد.

چندى پیش، روزنامه «واشنگتن پست» در گزارشى نوشت: «پنتاگون به آسیا به دیده منطقه اى مى نگرد كه به درگیریهاى نظامى یا دست كم رقابتهاى آینده پایان خواهد داد». و در آخر نتیجه گرفت كه ایالات متحده حضور نظامى خود را در این منطقه دو برابر خواهد كرد. در این راستا، آمریكا به تازگى در جزیره «گوام» باندهاى پرواز بلندترى را ویژه نشست و برخاست بمب افكن هاى «بى یك» و «بى دو» ساخته است. آمریكا همچنین موشكهاى كروز خود را در این جزیره مستقر كرده و قرار است آن را به پایگاه هوایى مركزى ویژه عملیات هاى نظامى تبدیل كند. وزارت دفاع آمریكا (پنتاگون) در سراسر منطقه آسیا - اقیانوسیه درحال ساخت پایگاههاى نظامى كوچك است تا در مواقع ضرورى به سرعت بتواند وارد عمل شود.

یكى از برنامه هاى كلیدى زرادخانه تسلیحاتى ایالات متحده «سامانه موشكى نمایشى » (TMD) است كه با هدف محاصره جمهورى خلق چین انجام مى گیرد. این سیستم كه بر روى كشتى نصب و به نام سامانه دفاع موشكى به مردم فروخته مى شود، در واقع، براى حفاظت از متحدانى نظیر ژاپن و كره جنوبى طراحى شده است.

موشكهاى رهگیر جدید این سامانه موسوم به «اس ام - ۳» بر روى ناوشكن هاى پشتیبانى (Aegis)  نیروى دریایى ایالات متحده مستقر در ژاپن، كره جنوبى ، استرالیا و تایوان قرار مى گیرند. موشكهاى رهگیر «پاك - ۳»نیز قرار است درخاك ژاپن مستقر شوند. و هواپیماى نوسازى شده «بوئینگ ۷۴۷» موسوم به «ABL» قرار است با انجام یك پرواز در ساعت آخرین تصاویر از سواحل چین را به آمریكا مخابره كند. در نوك این هواپیما، لیزرى نصب شده است كه به هر نوع موشك پرتاب شده از چین یاكره شمالى، شلیك مى كند. اما تكمیل ABL مشكلات فنى عظیمى دارد و هزینه آن نیز به مراتب بیشتر از بودجه در نظر گرفته شده، است. ازاین رو ایالات متحده مى كوشد تا ژاپن را به مشاركت در این پروژه ترغیب و هزینه هاى آن را تقسیم كند.

در واقع، همه این كارها براى آن است كه آمریكا بتواند چین را محاصره و منزوى كند. تغییر مشى سیاسى توكیو به عنوان دولت نزدیك به واشنگتن در منطقه، آن هم در زمانى كه درگیرى بین چین و ژاپن بر سر ادعاهاى مرزى و اقدامهاى تحریك آمیزى نظیر ماجراى بازدید نخست وزیر چین ازمعبد «یاسوكونى» در اوج قرار دارد، از نظر پكن به این معنا است كه ژاپن به دنبال نقشى تهاجمى در منطقه و همكارى نزدیك تر با ایالات متحده در راستاى هدفهاى راهبردى این كشور است. پس راهبرد دفاع موشكى آمریكا بویژه براى این تهیه شده است كه توان بازدارندگى هسته اى چین را خنثى كند و به واشنگتن امكان وارد آوردن ضربه اول احتمالى را بدهد. كمیته مشورتى امور امنیتى ایالات متحده و ژاپن در نشست ۱۹ فوریه ۲۰۰۵ خود در واشنگتن با اعلام اینكه خطرات جدیدى در منطقه آسیا - اقیانوسیه در حال شكل گیر است، یگانه راه مقابله با آن را نوسازى توان نظامى بویژه سامانه دفاع موشكى بالیستیك دانستند. در بیانیه مشترك این كمیته آمده است كه آمریكا باید راهبرد دفاعى خود را در سراسر جهان نوسازى و تقویت نماید تا در اوضاع امنیتى بى ثبات بتواند بدان اتكا كند.

نقش فضا در طرح هاى راهبردى ایالات متحده

هم اكنون آمریكا در حال اجراى یك طرح خطرناك است و مى خواهد موشك هاى رهگیر «پاك - ۳» را در منطقه «فورت گریلى» واقع در آلاسكا و ناحیه «واندنبرگ» ایالت كالیفرنیا مستقر كند. این سامانه ها در حالى استقرار مى یابند كه هنوز با موفقیت آزمایش نشده اند. مى گویند این موشك ها از آمریكا در برابر حملات كشورهاى شرور حفاظت مى كند. همان كشورهایى كه تاكنون حتى این توانایى فنى را نداشته اند كه بتوانند ایالات متحده را با جنگ افزارهاى هسته اى تهدید كنند. براستى، چرا بایدآنها به این كار دست بزنند؟ آمریكا مى تواند با بیش از ۷۵۰۰ بمب اتمى خود به آسانى هر كشورى را كه تنها یك موشك به سوى ابرقدرت شلیك كند، نابود نماید.

نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 3 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: استراتژیک بین الملل، مطالعات چین، روابط بین الملل،     | نظرات()
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات