هانا آرنت و هویت یهودی اش
آرنت كه در دوران جمهوری وایمار، پرورش یافته بود، به ناچار در مباحثات روشنفكران یهودی آلمانی راجع به نقش شان در فرهنگ آلمانی وارد شد. مهمترین درونمایه این مباحثات كه حدود نیم قرن به طول كشید عبارت بودند از: معضل همزیستی یهودی-آلمانی، عدم استحاله یهودیان در آلمان، معنای یهودیت و آلمانی بودن، و مسئله وفق (نا) پذیری این دو گفتمان. موضع آرنت درباره مسائل فوق، بر درك وی از هویتش، پرتو می افكند.
آرنت اندكی پس از تحصیل ادبیات باستان، الهیات و فلسفه، و سپس اتمام رساله دكترای خود نزد كارل یاسپرس در سال 1928، ازدواج كرده و به برلین نقل مكان نمود. وی در دوران دانشجویی خود، علاقه چندانی به سیاست از خود نشان نداد. با این حال وی در برلین با جنبش در حال رشد نازیسم و افول جمهوری جوان وایمار، مواجه شد. وی در اواخر دهه 1920، تعلیمات صهیونیستی را به طور غیر رسمی از بلامنفیلد، رئیس وقت سازمان صهیونیستی آلمان فراگرفت. با آنكه بلامنفیلد تلاش داشت تا آرنت را به یك عضو فعال جنبش صهیونیستی تبدیل كند، ولی نتوانست در این كار موفق شود. هانا آرنت، روایت سوزناك از تاریخ یهودیت كه یهودیان را به عنوان قربانی و شهدا توصیف میكرد را رد می نمود. در واقع، وی از همان نوشته های اولیه اش، بر عاملیت و پذیرش مسئولیت وضعیت تاریخی، اصرار می ورزید.
در سال 1930 نامه هایی بین یاسپرس و آرنت راجع به وضعیت یهودیان رد و بدل شد. آرنت در یكی از این مكتوبات به یاسپرس یادآور شد كه رسالت پیامبرگونگی روشنگری فقط با بریدن از یهودیت صورت می پذیرد و سپس با گفتن اینكه وی علاقه اش به بحث مذكور را از دست داده به این مباحثه پایان داد. چندین سال بعد، جرشوم اسشولم آرنت را متهم كرد كه هیچگونه محبتی نسبت به یهودیان ندارد.
شاخص دیگری درباره دیدگاه آرنت نسبت به هویتش در مكاتبه كوتاه وی با یاسپرس در اوایل سال 1933 نمایان می شود. آرنت در واكنش به كتاب تازه منتشرشده یاسپرس در مورد ماكس وبر، به تعریف یاسپرس از ذات آلمانی به عنوان “عقلانیت و انسانیت ناشی شده از شور و هیجان” اعتراض كرد. آرنت در این نامه اذعان كرد كه از نظر وی آلمانی به معنای زبان مادری، فلسفه و ادبیات می باشد.
یكسال بعد، یاسپرس این مكاتبات را از سر گرفت و با مطرح نمودن دوباره موضوع، از آرنت پرسید كه وی یك یهودی است یا آلمانی؟ و آرنت نیز اینگونه پاسخ داد:
“صادقانه باید بگویم كه حداقل در سطح فردی، برای من یهودی یا آلمانی بودن هیچ اهمیتی ندارد، و از نظر سیاسی من فقط موقعی به نام یهودی سخن خواهم گفت كه شرایط، مرا به این كار وادار سازد. ”
آرنت هیچگاه بهطور رسمی به جنبش صهیونیسم آلمان نپیوست. با این حال با به قدرت رسیدن هیتلر در سال 1933 آپارتمان آرنت برای مدت كوتاهی به پناهگاه فراریان در معرض خطر بازداشت تبدیل شد. وی همچنین بنا به اصرار كورت بلامنفیلد شروع به جمع آوری اسناد یهودی ستیزی از كتابخانه دولتی پروس نمود و به خاطر جرم بودن این عمل برای مدت كوتاهی دستگیر شد.
آرنت پس از آزادی از آلمان گریخت و با عبور از پراگ و ژنو وارد پاریس شد. وی در آنجا به فعالیت های صهیونیستی روی آورده و در سال 1935به انتقال گروهی از كودكان یهودی به فلسطین كمك نمود. وی در این مدت، با هنریش بلاخر، از اعضای غیریهودی حزب كمونیست آلمان آشنا شد. بلاخر در اوایل آشنایی با آرنت نامه ای كه آن را جنگ یهود می نامید به آرنت ارسال كرد. وی در این نامه خواستار اتحاد جنگی یهود در برابر فاشیسم شد. بلاخر همچون خواستار آزاد سازی فلسطین از دست انگلیس توسط كارگران یهودی شدكه نیروهایی از كارگران عرب نیز در چارچوب انقلاب جهانی كمونیستی به آنان می پیوستند. آرنت در پاسخ وی گفت كه یهودیان با دیگران تفاوت دارند و نباید انتظار داشت كه با طبقه بین المللی كارگران یكی شوند. آرنت همچنین از تقویت اقداماتی در فلسطین علیه مالاریا، باتلاق و... استقبال كرد.
آرنت و بلاخر در سال 1941در حالیكه تجربه جنگ، بی وطنی و بی خانمانی بر آنان تاثیر گذارده بود، به ایالات متحده رسیدند. آرنت در اوایل حضورش در ایالات متحده عمدتا برای نشریات یهودی و یك نشریه آلمانی زبان قلم می زد ولی به تدریج وارد عرصه مطبوعاتی گسترده تری شده و مقالات وی درروزنامه های سراسری و نشریات علمی نیز به چاپ رسید.