اقتدار كاریزمایى حضرت محمدصلى الله علیه وآله (تیپشناسى معادل قرآنى)
نویسنده در صدد است تا با ملاك قرار دادن تیپشناسى اقتدار كاریزمایى وبر، تیپشناسى معادلى را در بافت اسلامى تدوین كند تا بتواند به طور خاص اقتدار كاریزمایى حضرت محمدصلى الله علیه وآله را توصیف كند. وى ضمن ارائه چندین معیار، معتقد است تنها مفهوم اسلامى معادل براى توصیف اقتدار كاریزمایى آن حضرت، مفهوم «رسالت» است نه «كرامت» یا «ولایت»، آنگونه كه برخى پنداشتهاند.
واژههاى كلیدى: اقتدار كاریزمایى وبر، اقتداركاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله، رسالت، كرامت، ولایت.
«من شهادت مىدهم كه هیچ خدایى جز الله نیست و شهادت مىدهم كه محمد پیامبر اوست» - (شهادت یك مسلمان به ایمان و اسلام). تیپشناسى اقتدار كاریزمایى وبر جهت كاربرد در مورد [حضرت] محمد نیازمند توجهى دقیق بر این سبك از سلطه مشروع در بافت اسلامى (قرآنى) است. این فصل [از كتاب اقتدار در اسلام] به تدوین یك تیپشناسى معادل اسلامى مىپردازد كه به طور خاص اقتدار كاریزمایى پیامبر اسلام را توصیف كند.
گر چه «كاریزما» اساساً پدیدهاى مسیحى است و مسیحى باقى خواهد ماند، اما طبقه بندى مفهومى وبر از «اقتدار كاریزمایى» به مثابه یك عنوان جامعهشناختى «خنثى» از سبك اقتدار، توجه انسان را به سایر نوعیتهاى «مشابه» فرمان و اطاعت معطوف مىسازد. این عطف توجه و استلزامات نظرى آن، تنها توجیه براى مشخص كردن بافت اسلامى است كه در آن، اقتدار [حضرت]محمد را، هم بر مریدان بلافصل خود و هم بر جامعه اسلامى بعدى مىتوان كاریزمایى تلقى كرد. قصد این نامگذارى هرمنوتیك این نیست كه به سادگى اظهار كند كه اقتدار محمد كاریزمایى بوده است، بلكه هدف آن است كه بررسى كنیم از چه طریق خاصى، آن اقتدار، كاریزمایى بوده و چه میزان آن طریق خاص براى جریان تحولات فرهنگ سیاسى اسلام پس از محمدصلى الله علیه وآله، حائز اهمیت بوده است. منحصر به فرد بودن اقتدار محورى محمدصلى الله علیه وآله و سبك خاص مشروعیت آن اقتدار، عاملى ضرورى براى خودِ ماهیت و سازمان اقتدار در شكلگیرى آینده فرهنگ سیاسى اسلام مىباشد.
در بافت جامعه شناختى، كاریزما «به كیفیت خاصى از شخصیت یك فرد اطلاق مىشود كه به سبب آن، فرد مورد نظر، فوق العاده تلقى مىگردد و تصور مىشود كه نیروها یا صفات فوق طبیعى، فوق انسانى یا دست كم به طور خاص استثنایى به او ارزانى شده است».1
ایمان به این صفات از جانب پیروان، شبكه ارتباطى اقتدار - اطاعت را ایجاد مىكند كه درون آن، فرمانهاى رهبر كاریزمایى چنان پیروى مىشوند كه گویى خواستهاى پیروان است. براى این كه این رابطه، عملى گردد، وبر آن را به دو شرط خاص «توجیه درونى»2 و «ابزار بیرونى»3 منوط كرده است.4
«توجیه درونى» عبارت است از فرآیند ارتباطى میان رهبر و مریدان كه از سبك سلطهاى كه اقتدار از طریق آن، مشروع تلقى مىشود جداشدنى نیست. «ابزار بیرونى» عبارت است از ابزار سیاسى سلطه كه شخصیتهاى اقتدار از آنِ خود مىسازند.
یك عامل اصلى مشخص كننده این سبك اقتدار از دو سبك دیگر (سنتى و عقلانى - قانونى) ایمان پیروان به «قدرتهاى فوق طبیعى، فوق انسانى... یا استثنایى» است كه تصور مىشود به رهبر كاریزمایى ارزانى شده است. هنگامى كه اقتدار كاریزمایى به وجود مىآید، روابط اجتماعى موجود، اعم از سنتى و عقلانى - قانونى، به طور بنیادى از سوى سبك «غیر عقلانى» روابط اجتماعى به مبارزه طلبیده مىشود و از دور خارج مىگردد. در نتیجه، رهبران كاریزمایى معمولاً جنبشى انقلابى برپا مىكنند و مىكوشند تا وضع موجود را تغییر داده و نظام جدیدى را تأسیس كنند.
انقلاب كاریزمایى، گسستى اساسى اما نه كامل، با اقتدار گذشته از طریق عامل شخصیت كاریزمایى كه همواره به طور همزمان در عین تخریب نظم قدیم، نظم جدیدى را احداث مىكند، ایجاد مىنماید. ساختمان نظم جدید معمولاً آكنده از عناصر مشخص كننده نیرومندى از نظم گذشته است. جوامع از این شخصیتهاى كاریزمایى پیروى مىكنند، چرا كه احساس مىكنند این صفات آنها «براى یك شخص عادى دستیافتنى نیست بلكه داراى منشأ الهى یا به عنوان اسوه تلقى مىشوند»5.
«منشأ الهى» سلطه كاریزمایى درون مایه مشتركى است كه این شكل از اقتدار را مشروعیت مىبخشد. به علاوه، هر معنایى كه از این مفهوم در محیطهاى گوناگون اجتماعى - دینى ممكن است درك شود، ظاهراً منبع كاریزما را «خارج» از دسترس انسان القا مىكند.
در نتیجه رهبر كاریزمایى اقتدار خود را از جامعهاى كه بر آن حكم مىراند یا از منصبى كه اشغال مىكند، كسب نمىنماید، اقتدار او صرفاً اقتدارى «شخصى» است؛ پیروان از او اطاعت مىكنند به دلیل آنچه او «شخصاً، داراست؛ لكن این «شخصیت»، مقدر شده الهى محسوب مىشود. با اطاعت از رهبر كاریزمایى، «رستگارى»، به هر معنایى كه این واژه ممكن است به یك جامعه دینى خاص بفهماند، تأمین مىگردد.
اگر یك شخصیت كاریزمایى، به طور خاص اقتدار سیاسى را اعمال كند، مانند محمدصلى الله علیه وآله و بر خلاف بودا و موسى، آن گاه پذیرش مشروعیت او سؤال اطاعت از حاكم را موجب مىگردد، این مطلب بخش مهم دیگر شبكه ارتباطى فرمان - اطاعت است. وبر خاطر نشان ساخته كه «تصدیق از جانب كسانى كه تحت سلطه اقتدار مىباشند، براى اعتبار كاریزما تعیین كننده است».6
همان گونه كه وبر روشن ساخته است، رهبر كاریزمایى اقتدار خود را از پیروانش كسب نمىكند. تنها منبع این اقتدار، منبع «متافیزیكى» است كه فوق و وراى منبع اجتماعى - فیزیكى است. در واقع، ایمان پیروان به این منبع متافیزیكى است كه اقتدار شخصیت كاریزمایى را مشروعیت مىبخشد.
پیامبران در زمره شخصیتهاى مهمى هستند كه وبر آنها را در تیپشناسى اقتدار كاریزمایى خود جاى مىدهد. وى همچنین «در عرصه سیاست... نظامیان منتخب، حاكمان بر اساس همهپرسى، عوام فریب بزرگ، یا رهبر حزب سیاسى»7 را در تیپشناسى خود مىگنجاند. وبر مىگوید:
از دیدگاه جامعه شناختى، پیامبر كیست؟... بنا به درك ما «پیامبر» به معناى صرفاً یك فرد حامل كاریزما مىباشد كه به وسیله مأموریت خود یك مكتب دینى یا حكم الهى را اعلام مىنماید.8
او بار دیگر اضافه مىكند كه «ادعاى پیامبر مبتنى بر وحى شخصى و كاریزما مىباشد».9 به طور خاصتر، وبر زرتشت، عیسى و محمدصلى الله علیه وآله را پیامبرانى مىداند كه پیروان، به دلیل شخصیت آنها یعنى اقتدار كاریزمایى آنها، جذب آنها شدهاند. او این سه پیامبر را كه اقتدارشان شخصى بوده است، با بودا و پیامبران اسرائیل كه پیروانشان به مكاتبى كه عرضه كردند پیوستند، مقایسه كرده است.10
ماهیت خاص اقتدار كاریزمایى پیامبر اسلام یعنى شیوه كاریزمایى بودن اقتدار وى، براى تیپشناسى وبر مورد خاصى را به منظور مشاهده عناصر سازنده یك جنبش كاریزمایى در حال ظهور، فراهم مىسازد.
در بافت اسلامى، «كاریزماى» محمدصلى الله علیه وآله یا «اقتدار كاریزمایى» به وسیله دو اصطلاح شناخته مىشود: كرامت و ولایت. اما هر دو مشكلاتى را به عنوان معادلهاى «اقتدار كاریزمایى» پیامبر اسلام به وجود مىآورند. توضیح این مشكلات همچنین باید محتواى اصلى مفهومى اسلامى را كه به بهترین نحو به «اقتدار كاریزمایى محمد» مربوط مىشود روشن سازد. مك دونالد11 در دائرة المعارف مختصر اسلام، نظر گاردت12 را درباره این كه كرامت معادل مناسبى براى «كاریزما» مىباشد تأیید كرده است. گاردت مىگوید: «در اصطلاحات فنى علوم دینى، كرامت... معناى كاریزما را به خود مىگیرد، لطفى كه توسط خداوند به طور كامل و آزادانه و به وفور ارزانى شده است». وى همچنین بیان كرده است:
این كلمه به معناى «اعجازهاى» ایجاد شده توسط «دوستان خدا»، «اولیا» مىباشد... كه خدا انجام آنها را به ایشان واگذار مىكند. این اعجازها معمولاً شامل اتفاقات اعجاب آور در جهان مادى یا پیشبینىهاى آینده یا تفسیر اسرار قلوب و غیره مىباشد.13
با در نظر گرفتن معناى فنى این اصطلاح اسلامى - عربى، به نظر مىرسد كه از نظر ریشه شناختى، ریشه این كلمه یكى بودن «كاریزما» و «كرامت» را اثبات مىكند.
گاردت معتقد است:
«كرامت» به احتمال زیاد از طریق همگون سازى آواشناختى با كلمه یونانى «X×قغغxtx» كه از نظر ریشه شناختى ریشه كلمه مسیحى «كاریزما» مىباشد، پدید آمده است. مك دونالد این شباهت ظاهرى را بیشتر بسط داده است: این هماهنگى در صورت، در ریشه و در معنا میان این كرامت و كلمه «X×قغغxtx» در كلیساى مسیحى اولیه )ICor.XII( بسیار درخور توجه است و به هیچ وجه نمىتواند تصادفى بوده باشد. پدیدههاى دینى پشت سر هر دوى آنها یك چیز مىباشد، اما ارتباط زبانى آنها روشن نیست؛ كلیساى سریانى كلمه «X×قغغxtx» را كه صرفاً به معناى «هدایا» مىباشد Mauhebhatha نامید كه به عربى مواهب گفته مىشود و در واقع به همین معناست؛ ممكن است كلمه یونانى كه به سریانى راه یافته است براى استعمال كنندگان عربى، كلمه كرامت خودشان را القا كرده باشد.14
كرامت هر قدر هم به عنوان معادل براى «كاریزما» مزیتهایى داشته باشد، در حفظ مقتضیات نظرى مفهوم «اقتدار كاریزمایى» وبر داراى مشكلات جوهرى است.
در بافت اسلامى هر اصطلاحى كه اقتدار كاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله را شناسایى مىكند باید مختص به او باشد نه كس دیگرى، باید به خصوصیتى در خود - دركى محمدصلى الله علیه وآله اشاره كند كه هیچ كس دیگر در محدودههاى اجتماعى و كلامى اسلام در آن خصوصیت با وى شریك نباشد.
این اصل از تصریح وبر مبنى بر این كه اقتدار كاریزمایى یك ویژگى «شخصى» است درك مىشود. وبر خاطر نشان ساخته است كه «رهبران طبیعى در لحظات اندوه و گرفتارى... حاملان موهبتهاى جسمى و فكرى هستند كه فوق طبیعى تلقى مىشوند (بدین معنا كه هر فردى نمىتواند به آنها دست بیابد)».15 افزون بر این، وى در تعریف اقتدار كاریزمایى گفته است:
اقتدارى خارق العاده و هدیه شخصى فیض الهى (كاریزما) وجود دارد، سرسپردگى كاملاً شخصى و اطمینان شخصى به وحى، قهرمانىگرى یا سایر ویژگىهاى رهبرى فردى.16
ضرورى است كه اصطلاح اسلامى، چیزى را مختص محمدصلى الله علیه وآله و نه كس دیگر تعیین كند. اگر اصطلاح انتخاب شده به طور مساوى بر سایر شخصیتهاى دینى و معنوى در اسلام از قبیل علما و متصوفه اطلاق شود، آن گاه ماهیت بىنظیر و شخصى اقتدار محمدصلى الله علیه وآله شناخته و مشخص نمىشود. بر اساس همین استدلال، اگر بنا باشد اقتدار كاریزمایى على شناسایى شود، باید صرفاً درباره على و تصور جامعه شیعیان على از او كار برد داشته باشد. نمىتوان به محمدصلى الله علیه وآله، براى مثال، شیخ (رئیس) یا سید (آقا) را نسبت داد، چرا كه اینها جایگاهى هستند كه بسیارى از رهبران عرب پیش از اسلام در آن شریك بودند؛ در نتیجه هیچ عامل تمیزدهندهاى كه اقتدار كاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله را ایجاد كند وجود نمىداشت؛ اما از شروط وبر برمىآید كه اصطلاح اسلامى باید در مورد محمدصلى الله علیه وآله و صرفاً در مورد او در بافت اسلامى قابل اعمال باشد.
«كرامت» این ویژگى را ارضا نمىكند، چرا كه ممكن است به لحاظ نظرى تقریباً به همه مسلمانان تا آن جا كه از جانب خدا بركت دریافت مىكنند گسترش یابد. «كرامت» به عنوان «موهبتى الهى» حق انحصارى پیامبر اسلام نیست. هر مسلمان درستكار و صالحى ممكن است به درجهاى از تقوا برسد و این مقام را كسب كند.
هنوز مشكل دیگرى درباره كرامت به عنوان مفهومى كه اقتدار كاریزمایى پیامبر اسلام را شناسایى مىكند وجود دارد. در نظریه وبر در باب اقتدار، مسأله «سلطه» و «جامعه سیاسى» چه در شكل ابتدایى (خویش و قوم)17 و چه در شكل مدرن (دولت)18 با یكدیگر ارتباط دارند. در حقیقت وبر «دولت» را بر حسب «سلطه» تعریف كرده است:
دولت مانند نهادهاى سیاسى كه به لحاظ تاریخى بر آن مقدم بودند، عبارت است از رابطه انسانهایى كه بر انسانها سلطه دارند، رابطهاى كه به وسیله خشونت مشروع (یعنى خشونتى كه مشروع تلقى مىشود) حمایت مىگردد. اگر دولت مىخواهد وجود داشته باشد افراد تحت سلطه باید از اقتدار مورد ادعاى قدرتهاى موجود پیروى كنند.19
مسأله «اقتدار» یا «سلطه» از «دولت» و كاربرد «خشونت مشروع» تفكیكناپذیر است. هر دو اصطلاح، ترجمه Herrschaft هستند. جمله اصلى وبر كه با شدت بیشترى با «اقتدار» و كاربرد «خشونت مشروع» ارتباط دارد چنین است:
Der. Staat ist. ebenso wiedie ihm geschichtlich vorausgehenden politischen
Verbnde, ein auf das Mittel der legitimen )das heisst: als legitim angesehenen(
Gewaltsamkeit gestدtztes Herrschaftsverhltnis von Menschen دber Menschen.
Damit er bestehe. mدssen sich also die beherrschten Menschen der beans pruchten Autoritat der jeweils herrschenden fدgen.20
تأسیس اسلام توسط محمدصلى الله علیه وآله به عنوان یك دین «عمومى» یا فراتاریخى از طریق نیروى فیزیكى انجام گرفت و همزمان با بنیاد نهادن دولت اسلامى بود. با توجه به ارتباط ذاتى اقتدار با خشونت، اصطلاحى كه اقتدار كاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله را شناسایى كند باید اشارات خاصى به توانایى او جهت استفاده «موجه» از نیروى فیزیكى داشته باشد، «كرامت» این نیاز را ارضا نمىكند. كرامت به عنوان بركتى (هدیهاى) كه از جانب خداوند دریافت مىشود، استفاده از نیروى فیزیكى توسط دریافتكننده را مشروع نمىسازد. در نتیجه ممكن است برخى دریافت كنندگان كرامت باشند كه هیچ سلطه «سیاسى» بر تودهاى از مردم اعمال نكنند؛ براى مثال، مهمترین شخصیتهایى كه به لحاظ تاریخى تصور شده است كه از كرامت یعنى الطاف خاص از جانب الله برخوردارند، اولیاءالله (دوستان خدا) هستند. نمایندگان اصلى این نوع، اوتاد صوفیه مىباشند كه هم به لحاظ تاریخى و هم به طور ایدهآل با تصویر «انسان كامل» (الانسان الكامل) شناسایى شدهاند.
در زمره نظریه پردازان عمده صوفیه كه این مفهوم را به وجود آوردهاند، عزیزالدین نسفى21 (متوفاى 1290م.) قرار دارد كه در كتاب الانسان الكامل به طور مفصل ویژگىهاى این نوع ایدهآل را شرح داده است. نسفى استدلال مىكند كه علىرغم همه فضیلتهاى مقدس از قبیل گفتار خوب، اعمال خوب و رفتار خوب و معرفت به خدا این انسان كامل هیچ قدرتى ندارد و با آرزوهاى تحقق نیافتهاش زندگى مىكند... او از نظر معرفت و اخلاق، كامل است، اما بر حسب قدرت و [تحقق یافتن ]آرزوهایش غیر كامل مىباشد.22 از آن جا كه كرامت حق كاربرد نیروى فیزیكى را به پیامبر اسلام اعطا نمىكند تا در ایجاد سلطه بر تودهاى از پیروانش از آن استفاده نماید، بنابراین نمىتواند دقیقاً ماهیت اقتدار كاریزمایى وى باشد.
مشكل بعدى «كرامت» این است كه دربردارنده هیچ اشارهاى به مفهوم اساسى اقتدار نیست. اگر پیامبر اسلام داراى كرامت تلقى مىشد، این به تنهایى او را محق نمىساخت كه بر پیروانش اعمال اقتدار نماید و از آنان اطاعت طلب كند. «اقتدار كاریزمایى» در چارچوب تئورى سلطه و بر، اولین و مهمترین ویژگىاش آن است كه یك سبك اقتدار مىباشد. اقتدار كاریزمایى اشاره مىكند به یك «وضعیتى كه در آن مقصود از اراده تجلى یافته (فرمان) حاكم یا حاكمان، تحت تأثیر قرار دادن رفتار یك یا چند فرد دیگر (فرمانبرداران) است و در واقع به شیوهاى در آن تأثیر مىگذارد كه رفتار آنان با چنان درجهاى از ربط اجتماعى رخ مىدهد كه گویى فرمانبرداران محتواى فرمان را به خاطر خود آن فرمان ضرب المثل رفتار خود ساختهاند؛ با نگاه از سوى دیگر این وضعیت اطاعت نامیده مىشود».23
اگر یك «هدیه لطف»24 خاص، دریافت كننده خود را شایسته مقام اقتدار نسازد، كاریزما اساساً یك صفت «خصوصى» باقى مىماند كه شمار محدودى از مریدان آن را تصدیق مىكنند؛ براى مثال ممكن است تصور شود كه یك هنرمند، «هدیه» نقاشى را دریافت كرده است و یك خواننده، هدیه آواز خواندن را و یك صوفى هدیه وحدت الهى را، با این حال این هدایا، اطاعت تودهاى از مردم را تا آن جا كه به سیاست مربوط است، طلب نمىكند. همچنین آن هدایا، شخصیت كاریزمایى را جهت اعمال اقتدار محق نمىسازند؛ باید امرى ذاتى در ماهیت «هدیه»اى كه دریافت مىشود وجود داشته باشد كه اقتدار ارزانى كند و اطاعت طلب نماید. بنابراین اصطلاحى كه اقتدار پیامبر اسلام را شناسایى مىكند باید با خود حامل اقتدار باشد؛ بدین معنا كه باید در تأسیس جامعه سیاسى، خشونت را مشروع سازد.
همچنین گفته شده كه «ولایت» معادل مناسبى براى «اقتدار كاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله» است.25 ریشه این كلمه در عربى «ولى»26 به معناى «متصدى بودن»، «اداره كردن»، «گرداندن»، «اجرا كردن»، «حكومت كردن» و «فرمانروایى كردن» مىباشد. استدلال براى این معادل به قرار زیر بیان مىشود: «در میان مفاهیم اسلامى ما ناچاریم به دنبال اصطلاحى بگردیم كه حامل ایده سلطه باشد».27 آیه قرآن كه به عنوان توجیه ارائه شده آیه 44 سوره 18 است كه در آن همه اقتدارها متعلق به خدا ذكر شده است. ترجمه این آیه توسط پیكتال28 مىگوید: در این مورد محافظت (ولایت) فقط از جانب الله است كه حق است.
نورى علاء «ولایتِ» در این آیه را به معناى «اقتدار» تفسیر مىكند، در حالى كه پیكتال آن را به «محافظت» ترجمه كرده است. هر دو معنا در زمره معانى واژه نامهاى این اصطلاح مىباشد. هم آربرى29 (1979) و هم داود30 (1956) ولایت در این آیه را «محافظت» ترجمه كردهاند. همه اقتدارها در اسلام باید بر حسب این منبع نهایى، مشروعیت یابد. این استدلال ادامه مىدهد كه اقتدار پیامبر از طریق همین منبع، مشروعیت یافته است. براى این نكته، نورى علاء به آیه 55 سوره 5 اشاره مىكند: «دوست شما (ولیّكم) فقط الله مىتواند باشد و پیامبر او و آنهایى كه ایمان دارند؛ كسانى كه نماز برپا مىكنند و در حالى كه ركوع مىروند زكات مىدهند». همچنین آیه 6 سوره 36: «پیامبر به مؤمنان نزدیكتر (اَوْلى) از خودشان است...».
علاوه بر این، معناى ریشه «ولى»31 همه معانى «دوست»، «نزدیكتر»، «آقا» و «رهبر» را ممكن مىسازد. ریشه ثلاثى در معناى كلى خود همه این ترجمهها را موجه مىسازد؛ از این رو «ولایة النبوى» بر طبق نظر نورى علاء، معادل اسلامى براى «اقتدار كاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله» است.32
این بیان، مستقیمتر به تیپشناسى وبر پرداخته است و مفهوم بهبود یافتهترى به لحاظ جامعهشناختى مىباشد. با این حال این نیز به عنوان معادل دقیق براى «اقتدار كاریزمایى پیامبر اسلام» به دو دلیل بحثانگیز است: یكى این كه بسیار كلى است و دیگر این كه بسیار مبهم است.
این مطلب درست است كه مفهومى كه به طور مناسب حامل اقتدار پیامبر اسلام است باید مستلزم ایده سلطه باشد و در حقیقت، یكى از ملاكهایى بود كه با آن «كرامت» مورد ارزیابى قرار گرفت، اما «ولایت» به اندازه كافى مشخص یا معیّن نیست تا به عنوان معادل «اقتدار كاریزمایى محمدصلى الله علیه وآله» به كار رود. بر اساس این طبقهبندى، سه مشكل اساسى در مورد این اصطلاح وجود دارد: 1. هیچ اشاره خاصى به «كاریزما» به عنوان «هدیه لطف» ندارد؛ 2. هیچ اشارهاى به كاربرد مشروع نیروى فیزیكى در تأسیس اقتدار كاریزمایى ندارد؛ 3. اختصاص به پیامبر اسلام ندارد.
ولایت هیچ اشاره ذاتى به رابطه «كاریزمایى» میان خدا و «وَلىّ»33 از یك طرف و میان «ولى» و پیروان احتمالىاش از طرف دیگر ندارد. معادل مناسب «اقتدار كاریزمایى» براى محمدصلى الله علیه وآله باید رابطه «منحصر به فرد» و «مشخصى» میان الله و محمد را نشان دهد و در همان زمان، خواهان اطاعت مردم از اقتدار او به سبب این رابطه باشد.
شكلهاى مختلف «ولایت» در قرآن همگى دلالت مىكنند: [1.] بر الله به عنوان «دوست محافظت كننده» (براى مثال آیه 120 سوره 2 مىگوید: «و اگر از امیال آنها پیروى كنى بعد از این كه علم پیدا كردى، آن گاه از جانب خدا هیچ دوست محافظت كنندهاى [ولى] و نه یاورى براى تو نخواهد بود»)؛
[2.] بر «دوست» به طور كلى، بر «شیاطین به عنوان دوستان محافظت كننده غیر مؤمنان» (براى مثال، آیه 27 سوره 7: «همانا ما شیاطین را دوستان محافظت كننده كسانى قرار دادیم كه ایمان نیاوردهاند»)؛
[3.] یا بر «دوستان الله» (براى مثال آیه 62 سوره 10: «آگاه باشید كه همانا دوستان الله كسانى هستند كه براى آنها ترس نیست و آنها محزون نمىشوند»).
حتى در معناى آخر كه به سبكى از رابطه میان الله و انسان اشاره مىكند، این اصطلاح تقریباً همه مسلمانان را شامل مىشود و در عین حال هیچ انسان یا گروهى را به طور خاص در بر نمىگیرد.
تا آن جا كه مسلمانان، الله را عبادت مىكنند و سایر واجبات دینى خود را انجام مىدهند، «دوستان خدا» هستند (براى مثال آیه 55 سوره 5: «دوست شما فقط الله مىتواند باشد و پیامبر او و آنهایى كه ایمان آوردهاند، كسانى كه عبادت برپا مىدارند و زكات مىدهند در حالى كه ركوع مىكنند»). اما «اقتدار كاریزمایى» یك ویژگى شخصى متعالى و استثنایى است و با این باور كه به شخص خاصى ارزانى شده است مشروعیت مىیابد. اگر ویژگىاى كه در بافت اسلامى، اقتدار كاریزمایى پیامبر اسلام را شناسایى مىكند بتواند توسط دیگران مورد مشاركت قرار گیرد، چیزى مختص پیامبر اسلام باقى نمىماند و در این صورت وى منبع مشروعیت خود را از دست خواهد داد.
در تعریف «پیامبر» و متمایز ساختن وى از «كشیش»، وبر خاطر نشان ساخته است:
«نداى شخصى، عنصر تعیین كنندهاى است كه پیامبر را از كشیش متمایز مىسازد. كشیش به واسطه خدمت خود در سنت مقدس ادعاى اقتدار مىكند، در حالى كه ادعاى پیامبر مبتنى بر وحى شخصى و كاریزما مىباشد.34