مکتب فرانکفورت در فرهنگی کردن اندیشه و فرهنگی دیدن مسائل به لوکاچ و گرامشی مدیون است. نبردگاه مارکسیستی آنقدر در اقتصادی کردن تحلیل هایش پیش رفته بود که فرهنگ را به انزوا در ادبیات فکری سوق داده بود و حال آنکه انتقادی ها تقلیل گرایی ارتدوکسی را برنتافتند و با عریان نمایی سرمایه داری از زاویه و پارادایمی منفک نقشی دیگر در حوزه جامعه شناسی ایفا نمودند.
این مکتب با نام مردانی چون هورکهایمر، آدورنو، مارکوزه، اریک فروم و هابرماس شناخته می شود.اندیشمندانی که پوزیتوسیم، مارکسیم اقتصادی، ایدئولوژی، و حتی خود متد جامعه شناسی را به بوته نقد کشاندند.از منقدان و و متفکران بزرگ این مکتب هربرت مارکوزه است و یکی از شاهکارهای او انسان تک ساحتی می باشد.او یکی از لیدرهای مکتب فرانکفورت است ما که بدو لقب پیغمبری هم به جهت رهبری جنبش دانشجوی دهه 60 نیز داده اند یکی از نوشته های معروف مارکوزه کتاب انسان تک ساحتی می باشد کتابی که در آن تمام سعی نویسنده جهت برجسته کردن معایب و خلأهای جامعه سرمایه داری است.اساساً در این تلخیص سعی می شود تک ساحتی شدن را در عرصه های مختلف جامعه سرمایه داری تبیین و بررسی نماییم و آنچه را که در کتاب آمده است را با کمی دستکاری و تنقیح بازنویسی کنیم.
جامعه تک ساحتی
از نظر مارکوزه به همان نسبت که وضع اقتصادی جوامع بشری بهبود یافته آزادی اعتبار خود را از دست داده است و از معنای کلی خود فاصله گرفته است. بی شک استقلال فکری خودمختاری حق مخالفت سیاسی بی آنکه از لحاظ نقش انتقادیشان در یک جامعه در نظر گرفته شوند عواملی هستند که پیوسته صلاحیت خود را در برآوردن نیازهای طبیعی انسانها آشکار می سازند . جامعه هایی که از این ویژگیها برخوردارند توجیه اصول و نهادهایشان به صورت قابل پذیرشش مسیر است در این جامعه هاست که انگیزه رویدادهای سیاسی را در درون باید جست تنها در این شرایط از زمینه ی مخالفتها می توان کاست نظام حکومتها هرچه باشد خواه در چارچوب آزادیهای فردی و خواه دیکتاتوری برآوردن نیازمندیهای روزافزون مردم به صورت کامل در صورتی عملی خواهد بود که استاندارد زندگی مترقی از آشکارا با نظام اقتصادی و اجتماعی و سیاسی حاکم بر مقدرات آنان تطبیق کند نه آنکه در سرنوشت افراد زیان بخش و بی اثر باشد ناهماهنگی وقتی بیشتر خواهد بود که دشواریهای سیاسی و اقتصادی مانع پیش برد کارجمعی در یک اجتماع کردد و بی برنامه های سودمند به حال مردم بخوبی اجرا نشود در این صورت باید پرسید به چه علت توزیع ثروت باید تابع رقابتهای ناشی از آزادیهای فرد باشد در حالی که نیازمندیهای حیاتی گروهی همچنان به قوت خود باقی است؟ در ابتدا آزادی عمل در جوامع بشری به نتایج موفقیت آمیزی نرسیده و به آزادی کارکردن یا از گرسنگی مردن و خلاصه قبول کارهای دشوار محدود و منحصر بوده است.
ناامنی و اضطراب اکثریت افراد جامعه را تهدید می کرده در این جامعه ها فرد با وجودی که از آزادی اقتصادی بهره مند بوده نقش تولید کننده ای در بازارکار نداشته از این رو اضمحلال اینگونه آزادیها از بزرگترین رویدادهای تمدن بشری به شمار آمده است تکامل تکنولوژیکی ماشین و هم آهنگی و شباهت انواع آن بر نیروی فعال بشر افزوده و چه بسا که آینده در پیش چشم او در دریچه ای از آزادی هایی که در خیال هم نپرورانده برتر از حدود نیازمندیهای روزمره اش خواهد گشود. ساخت زندگی بشر پیوسته در حال دگرگونی است در جوامع امروز فرد در این حدود آزاد است تا به کاری که نیاز زندگی بدو تحمیل کرده و او را به سوی از خودبیگانگی کشانده تن در دهد کار تمام زندگانی او را اشغال کرده حال آنکه اگر وسایل تولید بر مبنای نیازمندیهای راستین زندگانی فرد سازمان یابند و نیازمندیهای حیاتی عامل بهره گیری از این وسایل بوده باشد به سادگی می توانند نقش خود را در صیانت آزادی و اختیار انسان ایفا کنند نه آنکه این حق را در معرض نابودی قرار دهند. ارزیابی هدف مورد نظر تکنولوژی معاصر وسیله ای است که می تواند موجودیت جامعه صنعتی و توسعه یافته امروز را توجیه کند که اندیشه ای که امروزه در جامعه های صنعتی حکومت همانا ربط دادن زمان کار و فراغت انسانها به نیازمندیهای اقتصادی سیاست توسعه یا دفاع ملی و خلاصه حاکمیت ارزشهای مادی است که البته این طرز فکر بکلی نادرست و زیان بخش است. جامعه ای صنعتی که برپایه این نظر سازمان های تکنولوژیک خود را بنیان نهاده باشد کارش به توتالیتاریسم خواهد کشید. توتالیتاریسم تنها روشی وحشتناک سیاسی نباید تلقی شود دستگاهی اقتصادی- تکنولوژیک نیز هست که به نام تأمین منافع عمومی در تمام شئون یک کشور آشکارا اعمال نفوذ می کند و مسلم است که در شرایط وحشت انگیزی که توتالیتاریسم در یک سرزمین پدید آورده است مخالفت با این سیستم ممکن نیست. توتالیتاریسم به رفتاری که از دولت یا حزب سر می زند منحصر نیست و قبل از هرچیز باید این سیستم را در امر تولید و توزیع موثر بدانیم از این بابت کاملاً به سیستم پلورالیسم احزاب و روزنامه ها شباهت دارد با رعایت اصل ( تفکیک حقوق و اختیارات) و غیره.
امروزه قدرت سیاسی بر فرایند سازمان فنی تولید تسلط دارد. دولتها در جوامع صنعتی پیش رفته و همچنین جامعه های در حال توسعه نفوذ و حاکمیت خود را در امر توزیع و بهره برداری از تولیدات تکنولوژیک – علمی یا ماشینی که مورد نیاز جامعه هاست همچنان حفظ می کنند. این شیوه تولید قدرت جامعه را به صورت واحدی بزرگ و پیوسته به کار می گیرد و قبل از هر چیز منافع افراد و گروهها را زیرپا می گذارد. در کلیه جوامعی که بر پایه ی ماشینم پدید آمده اند رفتار خشونت آمیز طبیعی ماشین نقش موثرتری از رفتار فرد یا گروهها اجتماعی بر عهده دارد از این قرار می توان دانست که ماشین وسیله و ابزار سیاسی نیرومندی برای دولتهاست با اینهمه مفهوم سیاسی ماشین معروض دگرگونه هایی واقع شده است. نیرومندی ماشین باید اساساً نیرومندی انسانی در هم فشرده و مطرود امروز باشد در قلمرو کار و تولید ماشین نیروی جنبنده ای است که با جنبش خود می تواند آدمی را به آزادی برگرداند. اینک جامعه صنعتی به مرحله ای رسیده که فرد دیگر نمی تواند براستی خود را با توجه به مفهوم سنتی آزادی (اقتصادی – سیاسی- فکری) آزاد بداند نه از آن بابت که این آزادیها مفاهیم خود را از دست داده اند بلکه بالعکس در مفهوم سنتی خود گسترش بیشتری یافته اند. امروزه از طریق به کاربردن مفاهیم ضد آزادی به تبیین انواع جدید آزادی می توان پرداخت...(صص 37، 38، 39و 40)
باید نیازهای واقعی افراد را شناخت و جهت تأمین آنها کوشید نیازهایی که منافع گروه معینی آنرا به فرد تحمیل می کند و کار توان فرسا فشار و خشونت بیدادگری و تیره بختی بدنبال دارد نادرست است تامین این نیازها ممکن است منشأ آسایش فرد باشد ولی فرد را از درک بدبختی های عمومی باز می دارد و فرصت مبارزه را به او نمی دهند و باعث تیره بختی است. دوست داشتن هرچه دیگران می خواهند خوشگذرانی ای که حاصل کار آگهی های بازرگانی است غالباً نشانه نیازمندیهای نادرست است...
فرد در نقش و محتوی نیازهایش هیچ گونه نظارتی ندارد و آنها توسط عوامل بیرونی پدیدار می شوند.
هرگونه آزادی نخست مستلزم شناخت انواع بردگی است حال آنکه امروزه بخاطر تامین نیازهای روزمره که شاید مهمتر از اندیشیدن درباره آزادی و بردگی به نظر می رسد با یادآوری این مسائل خود را ناراحت نمی کنند این طرز فکر بزرگترین اشتباه است زیرا تاریخ پیوسته در کار دگرگون ساختن شرایط و مقتضیات جوامع بشری است تنها هدف ارزنده تاریخ جانشین ساختن نیازهای صحیح به جای غلط در یک جامعه است. به وجود آوردن شرایط تاریخی در صورتی میسر است که شیوه تامین بازدارنده نیازها بدانگونه که در جامعه های امروز متداول است متروک گردد ویژگی جامعه های صنعتی پیشرفته در سرکوبی نیازهایی است که به خاطر نیل به آزادی و رهایی پدید آمده و از آن جمله است.نیاز آزاد شدن از قید و بندهایی که آسایش و رفاه نامیده می شوند- و همچنین سرکوبی نیازهایی که حمایت نیریو ویران سازنده نظام های سرمایه داری و جامعه های به اصطلاح مرفه را برعهده گرفته اند...(ص42، 43 )
آزادی های گمراه کننده ای که فرد را مجبور می کند خارج از توان خود کار کند آزادی ای که رقابت در تعیین ارزش کالائیکه قبلاً نسبت به نرخ گذاری آن توافق شده آزادی مطبوعاتیکه شخصاًٌ مطالب خود را به سود دولت سانسور می کنند و بالاخره آزادی انتخاب بین علائم تجارت گوناگون و اشیاء سرگرم کننده و بی ارزشی.
آزادی تنها به دارا بودن حق انتخاب محدود نمی شود بهره مندی از آزادی واقعی هنگامی است که توانایی درک چگونگی انتخاب و ارزیابی چیزهایی را که باید انتخاب کند داشته باشد امکان هر گزینشی را نمی توان نشانه ای بر آزادی دانست خریداری چیزهای مختلف یا قبول مشاغل محدود هرگز نشانه آزادی مرز نیست زیرا با دخالتهایی که جامعه در کار او داشته زندگانیش را به تلخکامی و اضطراب کشانده است و غفلتی او را در برگرفته ...
از طرفی این یکدست شدن اجتماعی و توده ای شدن رفتارها نشانه از میان رفتن اختلاف طبقاتی نیست بالعکس روشنگر این حقیقت ایت که گروههای سرکوفته تا چه پایه به ضرورتهایی که ضامن ادامه نفوذ حاکمیت و رهبری طبقات بالای جامعه است گردن نهاده اند و تسلیم شده اند در پیشرفته ترین جوامع صنعتی معاصر چنان نیازهای اجتماعی وفردی طبقه حاکمه با حوائج و مصلحتهای افراد درهم آمیخته که تفاوت آنها صرفاً ذهنی و نظری است. آیا می توان از بین اقداماتی که جهت منافع ملی صورت می گیرد و منافع تراستها تفاوت گذاشت یا لذت جنسی را از مقاصد بازرگانی و سیاسی که نتیجه هردو افزایش موالید است مجزی ساخت چنین شرایطی نابخردی و غیرمعقول بودن جامعه امروزی را برای ما هویدا می کند در چنین جامعه ای است نیاز واقعی افراد غیرضروری و ویرانی ها را آبادانی جلوه می دهند چنین جامعه ای عامل از خود بیگانگی انسان است انسانهای امروزه بر مبنای خرید و فروش کالاهائیکه که در جامعه موجود است ارزشیابی می شوند آنها موجودیتشان را در اتومبیل و خانه های آنچنانی می یابند. همانطور که قبلاً هم اشاره شد عامل این دخالت در شئون افراد تکنولوژی به معنای جدید آن است سیستم تکنولوژیک امروز با نفوذ هرچه بیشتر مردم را به پذیرش ضوابط نوظهوری در اصول تقسیم کار مجبور کرده است تأثیر عوامل دیگر جهت کسب درآمد برای زندگی وجود وحشت از پلیس و دادگستری نیرو مزید بر علت شده است دخالت تکنولوژیک در همه شئون زندگی وجود دارد و مخالفت با آن ناممکن است.
پس از بحث یعنی تک ساحتی شدن جامعه به تک ساحتی شدن در عرصه چون (ادبیات- هنر- سینما- ترمینولوژی- عشق ...) می پردازیم به گفته نویسنده:
ادبیات تک ساحتی
ادبیات هم دستخوش تغییر شده است و شکل قهرمان در ساحت تازه که به خود گرفته دیگر در شکل قهرمان دینی روحانی و اخلاقی نماینده نشده و غالباً ناظر به وضع موجود است یعنی خلق و خوهای ناهنجار نظیر : زندگی هنرمند امروز- فاحشه – زن نابکار – جنایت گر- محکوم- سرباز – شاعر مطرود شیطان- احمق- آنان
که زندگی شان نمی چرخد یا دست کم از راه مشروع و منظمی اعاشه نمی کنند بیان
شده اند این گونه خلق و خوها در ادبیات جامعه صنعتی پیش رفته از میان رفته ولی اصولاً زندگی نوی یافته و نمودارهای تازه ای پدید آمده اند: ستاره سینما – قهرمان ملی - بیتل- بانوی خانه دار عصبی- گانگستر- هنرپیشه – نوابغ نقش کاملاً متفاوت است. این نمودارها تصاویری از شیوه زندگانی خاصی بدست نمی دهند و شکل تغییر پذیرفته ای از همان زندگی محسوب می شوند آنان برای انکار نظام موجود به کار نمی روند بلکه وسیله ای برای تأیید آن هستند.(صص90، 91 )
هنر تک ساحتی
در این شرایط هنر هم گرفتار تک ساحتی شدن گردیده است. تکنولوژی نه تنها بسیاری از سبکهای هنری را از میان برده بلکه جوهر هنر را نابود ساخته است و امکان جدایی هنرمند از جامعه را غیرممکن کرده است.
باید اختلاف و تمایز واقعیت هنری را با واقعیت اجتماعی بشناسیم. انقطاع از واقعیت اجتماع و انکار عقلایی یا جادویی این واقعیت ویژگی اصلی هنر محسوب می شود. حتی هنر سازنده با وجودی که با مردم گفتگو می کند در عین حال از آنان فاصله می گیرد. چندین رابطه ی نزدیک و خویشاوندی می تواند بین ساختمان یک کلیسای بزرگ یا پرستشگاه کهن با مردمی که در اطراف این ابنیه هنری زندگی می کنند وجود داشته باشد.
این آثار هنری با زندگی روزانه بردگان دهقانان و صنعتگرانی که آنرا پدید آورده اند تفاوتی وحشت انگیز دارد و بدین گونه شاید با زندگی اربابان خود هنرخواه در شکل دینی یا غیر آن توجیه طرد و انکار است غایت هنر ناسازگاری با وضع موجود و نشان دادن ناخشنودی و پرخاشگری است. راه و رسم هنر در شکل گفتگوها یا سرودهایی که همه جا طنین می افکند افکار واقعیت و نوآفرینی زندگانی تازه است.
این شیوه ی طرد و نفی دینی را که هنرمند به جامعه پرآشوب که هر روز بدبختی تازه ای بر بدبختیهای گذشته اش می افزاید راه جدایی گرفته است.
جهان هنر به خاطر شکلهای افکار و نفی خود که به راستی در جامعه تجلی دارد برتری خیال پردازی خود را آشکار ساخته است هنر به زندگی خود در شکل جدایی از جامعه همچنان ادامه داده است. با وجودی که در فاصله قرن نوزدهم تا آغازقرن بیستم دوران شکوفایی دمکراسی و گسترش روابط اجتماعی بوده است فرهنگ عالی این بیگانگی را در آیین و شیوه های خاص هنر پدید آورده پیدایش سالن – کنسرت اپرا – هنرهای نمایشی بدان خاطر بوده که جامعه بشری را به ساحت دیگری ورای واقعیت رهنمون گردد. از این نظرگاه شاهکار هنری به مراسم عید شباهت دارد در این مراسم نیز آدمی از تجربه های عادی قطع می کند. در روزگار ما این بیگانگی اصولی بین هنرها و نظامات جاری تدریجاً رو به کاهش نهاده و توسعه ی تکنولوژی موجبات نابودی آنرا فراهم ساخته است امروزه گرایشهای به سوی طرد و انکار مطرود جامعه است.
ساحت معنوی انسان در دنیای مشاغل از میان رفته و آثار هنری عصیانگر و ناخشنود دیگر در جامعه ی امروز نشانی نیست هنر نیز سیری چون امور مادی دیگر یافته و از اجرای ترکیبی جامعه تکنولوژی و وسیله تزئین این جامعه تلقی شده از این قرار رنگ بازاری به خود گرفته و عامل دلگرم ساختن یا انگیزش شهوانی انسانها گردیده است.(ص 94،95 )
ترمینولوژی تک ساحتی
در سخنرانی های سیاسی کلمات معانی مخصوص یافته اند مثلاً آزادی، برابری، دمکراسی، درگفتن و نوشتن به کار می روند. در این کشورها بیان تحلیل تولید آزاد فکر آزاد انتخابات آزاد و همچنین در کشورهای شرقی توجیه کلماتی نظیر کارگران، دهقانان، سازندگی کمونیسم یا سازندگی سوسیالیسم، نابودی طبقات، معانی تازه ای یافته اند در این کشورها هرگاه طی سخنرانی های عمومی گوینده ای از مرز بسته ی مفاهیم جاری تجاوز کند مرتکب گناه و اشتباه گردیده و به تبلیغات شخصی متهم می شود. از این جهت وسایل القا مطالب و همچنین مجازات کسانی که در سخنوری از واقعیتهای جاری روی برتابند در هر جامعه متفاوت است در سخنوری های امروز گفتگو عبارت است از استعمال بیهوده ی کلمات و تکرار غیرلازم آن ها سخن گفتن مبتنی بر طرح حقیقت و بیان کیفیت نیست ساخت تحلیلی بیان به گونه ایست که الفاظ مهم را از معانی حقیقی شان منفک می سازد و آنها را نامفهوم جلوه می دهد یا دست کم در اعلامیه ها و گفتگوهای سیاسی وضع بدین منوال است کلمات به زحمت بر معانی خود دلالت دارند. اندیشه فرد به جای درک تضادهای جامعه حالت تسلیم و رضا به خود می گیرد از این قرار بهترین شکل آزادی در جامعه امرئز بردگی و اطاعت بهترین شیوه برابری است امنیت تأثیری که سخنوری های سیاسی در اذهان عمومی بر جای نهاده اند.
در قلمرو تجربه علمی آنچه که فرد درباره ی آن به گفتگو می نشیند از معنای مجرد خالی است و کلمات جز درباره ی مفاهیم عادی و مبتذل سخن نمی گویند از این قرار گفتگو تنها به خاطر عمل صورت می گیرد و رسالتهای پیشین آن از خاطر رفته است.(صص101، 102 )
کلمات در حوزه علم هم دچار تغییر محتوایی و مفهومی شده اند مثلاً فیزیک ارسطو ماده را به یک معنا به کار می برد و فیزیک گالیله معنای دیگری از آن درک می کند.
فیزیک ارسطو جزئی از فلسفه تلقی می شد و به عنوان مقدمه ای برای فلسفه ی اولی یا دانشی بحث الوجود به کار می رفت. مفهوم ماده در فیزیک ارسطو با آنچه گالیله می پنداشت و دانشمندان پس از او گفته اند به کلی متفاوت بود. خردگرایی علمی از روش بهره گیری از ماده به خاطر سود عملی آن به امید گسترش نفوذ و دخالت بیشتر در شئون مختلف زندگی پیروی خواهد کرد و هدفهای دیگری مطمح نظر خواهد بود و مفاهیم انتزاعی را از یاد برده و ماده را در معنای محدود به کار می برد.
بر این اساس فلسفه زبان در روزگار ما توانایی انجام رسالتی را در خود نمی بیند و بیان امروز بر محور مفاهیم عادی چیزها دور می زند و امکان تجربه ای تازه را در شیوه بیان مورد تردید قرار می دهد. جملات تابع نظامی هستند که جهان امروز بدو تحمیل کرده است زبان امروز به مسائل روزمره محدود شده است در گفتگوهای رایج امروز واژه های بیان تجربه جهان در اندیشه انسانها معانی مبتذلی نظیر میز، صندلی و غیره دارند.(ص184)
تک ساحتی شدن فلسفه
نخستین کوشش مغرب زمین این بود که اثبات کند حقیقت نظری یا عملی امری عینی است نه ذهنی که نتیجه آن خردگرایی تکنولوژی است و توتالیتر در مرحله پیش از صنعتی شدن نظریات راجع به انسان و طبیعت وجود داشته که در آنها کشمکش و تفاوت بسیار است. (مبانی سازنده خرد آدمی با مبانی ویرانگر آن پیکار جسته اند) این اختلافات به پیروزی تفکر مثبت بر اندیشه منفی شده تمدن صنعتی امروز تسلط واقعیت یک ساحتی بر اندیشه ها و به هیچ گرفتن تضادهای موجود نشانه این پیروزی است.
خاصیت دیالتیک تضاد را در طبیعت و ذهن مشاهده می کند بالعکس واقعیت مستقر در جامعه با منطق ما تعارض و تضاد پیکار می جوید و اندیشه هایی را که به زندگانی عادی تسلیم شده و دریافتی سازگار با جهان موجود دارند تأیید می کند منطق و کلتیک با هرگونه روش مبتنی بر اصالت عمل و نگرش عینی مخالفت است با پوزیتوسیم مخالف است و ناشایستگی های جامعه کنونی را هویدا می کند که متأسفانه مقهور اندیشه مثبت گشته است.
سخن دیگر درباره تک ساحتی شدن فلسفه تفکر مابعدالطبیعه است.
تفکر مابعد الطبیعه که در گذشته قلمرو اساسی و راستین اندیشه ی خردگرا را تشکیل می داد اینک به صورت تفکری غیرمنطقی و غیرعلمی معرفی شده است این طرز تلقی باعث گردیده که خرد ما برتری جویی و استعلا را به دور افکند و در حوزه واقعیت توقف کند. در واپسین مرحله مکتب تحصلی معاصر و پیشرفت دانش و فن عقل نیرویی برای بلند پروازی اندیشه و گریز از واقعیت به شمار نمی رود در این مرحله اندیشه در مرزهای محدود واقعیت از آن بابت می ایستد که روش فلسفی امروز این مسیر قهقرایی را ایجاب
می کند سیر زمانه به دنبال آنست که قلمرو فلسفی را محدود سازد حتی بسیاری از فیلسوفان امروز بانگ برداشته اند که ادعای فلسفه بیهوده است و از این راه به مقصدینتوان رسید فلسفه را یارای آن نیست که واقعیت موجود را لمس کند زیرا بیم آن می رود که در نظام واقعیت تزلزلی پدید آورد.
اوستن واژه ای را که در گفتگوی عادی مردمان به کار نمی رود ناچیز می شمارد و فلسفه را بدعتی می داند که ( ما در یک بعدازظهر هنگامی که به صندلی راحتی خود تکیه داده ایم) در زبان گفتگو ایجاد کرده ایم.(ص181)
محتوای کلام تفکر جدید این است که فلسفه نباید طوری باشد که همگان نتوانند آن را بفهمند و مردم عادی آن را درک کنند آیا این محدودیت استعمال واژه ها امکان شناخت مفاهیم پیچیده شاعرانه را به ما می دهد آیا ابتذال کلمات خصوصیت عاطفی و روحیه طرد و افکار انسان را نابود نمی کند اگر زبان از این مزیتها عاری باشد بی شک اوهام و کلمات بی معنی در آن بیشتر راه خواهند یافت و رسیدن به معرفت دشوارتر خواهد شد.(ص193)
در این شرایط علت نمایی هم فراموش شده است اینک در جامعه تکنولوژی علت نمایی می تواند فعالیتهای علمی و فنی را از حالت بی اعتقادی به سرنوشت بشر خارج سازد و مرحله تاریخی نوینی را به وجود آورد که با اندیشه های طارد و نافی از انسانها هماهنگی داشته باشد با چنین شیوه ای انسان به نوعی آزادی علمی خواهد رسید و بشر را از متوقف ماندن در حوزه واقعیات نجات می دهد و شکاف میان هست و باید را پر خواهد نمود.
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 22 آذر 1388 | توسط:
علی خدامرادی | طبقه بندی:
مکاتب روابط بین الملل،
تئوری پرادازان ر.ب.م، |
نظرات()