ویژگى هاى فقه سیاسى اهل سنت
شیعه و اهل سنت دو مذهب عمده و اصلى مسلمانان معتقد به مكتب وحیانى اسلام به عنوان طرح هادى و نقشه راهبردى تإسیس, ساماندهى و اداره امت, دولت و نظام اسلامى هستند. هر دو مذهب شیعه و سنى اقامه مكتب دینى و سیاسى كامل و برتر یا فاضله را كه حاوى نظریه سیاسى و نظام سیاسى كارآمد است ضرورى, مفید و عملى دانسته و اجرا و پیاده كردن آن را رسالت خویش مى دانند. شیعه بر اساس صریح قرآنى ((الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتى)) مدعى اكمال و اتمام مكتب مدنى اسلام است نظریه اصول متناهى در قبال مسائل نامتناهى یا نظریه اكمال نص و ضرورت امامت به عنوان مفسر, عالم و عامل وحى, اساس نظریه فقهى سیاسى شیعه مى باشد. در مقابل, اهل سنت با عدم اهتمام به امامت به عنوان ركن دوم مكتب در فقه سیاسى خویش, حتى با طرح نظریه تناهى احكام در مقابل مسائل نامتناهى, نقض نص و نارسایى مكتب را به عنوان طرح هادى تداعى مى كنند. تلقى اجتهاد به عنوان بدل و جایگزین نقص یعنى مكمل نص نیز بر این تلقى و تداعى دامن زده است. این موضوع سبب آسیب هاى دینى و سیاسى جدى و جبران ناپذیر گشته و سازوكارهاى همچون قیاس, استصلاح, استصواب و استحسان نه تنها مشكل را كاهش نداده بلكه بردامنه هرج و مرج فقهى افزوده است; هرج و مرجى كه سبب انسداد باب اجتهاد فقهى در جهان اهل سنت و فتح مجدد آن بدون اصلاح بنیادین اشكالات فوق شده است.
واژه هاى كلیدى: فقه سیاسى, اهل سنت, نقص نص, اجتهاد به رإى, تصویب.
فقه سیاسى
با عنایت به مفهوم ((فقه)) به مثابه ((علم احكام شرعى)) از یك طرف و با توجه به مفهوم ((سیاست)) به مثابه ((تدبیر و اداره ملت و مملكت در موجودیت و روابط داخلى و خارجى آن)), مى توان گفت كه ((فقه سیاسى)) به مفهوم عمومى آن عبارت است از علم حقوق سیاسى به معناى وسیع كلمه فقه سیاسى و در برگیرنده امتیازات و اختیارات, نقش, وظایف و تكالیف, حدود و ثغور و احكام مربوط به روابط, اعمال و رفتار مقامات و نهادهاى مختلف در مجموعه حیات سیاسى امت اسلامى و نظام سیاسى و دولت اسلامى است, در شكل فردى, جمعى و اجتماعى و حتى شخصى, مواردى كه به طور مستقیم یا غیر مستقیم در تإمین سرنوشت سیاسى یك قوم و ملت ایفاى نقش مى كنند; اعم از آن كه موضوعا سیاسى باشند, از قبیل ذمه و معاهده با اهل كتاب, دیپلماسى, دعوت جهانى حج و جمعه و جماعات, حدود و شعائر, مباحث حاكمیت, دولت و حاكم و مانند آن یا آن كه منظرا سیاسى باشند, مثل احكام مربوط به اقتصاد و فرهنگ(سیاسى). اجمالا فقه سیاسى همان حقوق سیاسى در كلیه جنبه هاى اقتصادى, ادارى, نظامى, قضایى و جزایى و در قلمروهاى داخلى, خارجى, بین المللى و جهانى و در سطوح رسمى و حتى غیر رسمى است.
فقه اهل سنت گر چه در اقصا نقاط عالم اسلامى, فقه رسمى حاكم بوده و همچنین اكثریت فقهاى متعلق به این نحله فقهى سیاسى همواره با حكومت هاى وقت داراى مناسبات و روابط نسبتا خوبى بودند, اما این جریان فقهى سیاسى تا قبل از ابوحنیفه (80 ـ 150ه' .) حوزه مجزا و رسمى یعنى مرجعیت دینى و نسبت به خلافت یا مرجعیت سیاسى, نبود. و حداقل مى توان گفت از آن جایى كه تا آن زمان به صورت مكتبى واحد و منسجم درنیامده بود بلكه آمیزه از آموزه ها یا حتى توده اى ناهموار از نظریات جسته و گریخته شخصى بوده است, از این رو به صورت مذهب رسمى حاكم آن گونه كه بعدها موضوعیت یافت, هنوز شكل و جایگاه خویش را در نظام سیاسى دولت پیدا نكرده بود.
شخص ((ابوحنیفه)) اگر چه از موضع مرجعیت دینى وارد تشكیلات دولتى معاصر خویش نگردید ولى عملا از مساعدت فكرى با آنها دریغ نكرده و در پاسخ به مسائل حقوقى با حكومت همیارى مى نمود, به گونه اى كه بسیارى از نظریات فقهى سیاسى وى كه بعدها شاگردانش جمعآورى كردند و شرح و بسط دادند با همین انگیزه طرح و ارائه شده بود; به خصوص كتاب الفقه الاكبر او كه در زمینه مسائل مختلف فقهى سیاسى آغشته به كلام سیاسى تدوین شده است. به ادعاى ابوالاعلى مودودى, ((ابوحنیفه نخستین كسى بود كه این عقاید را در اثر مشهور خویش, الفقه الاكبر به وضوح ثبت كرد كه عبارت از نظرگاه اهل سنت در باب مسائل مورد اختلاف بر ضد مذاهب فرقه هاى دیگر است)).(2)
پس از ابوحنیفه, شاگرد برجسته اش ((ابو یوسف)) به عنوان فقیه مبرز اهل سنت ـ به ادعاى برخى بر اثر نیاز و عدم تمكن مالى و مادى, ولى بیش از آن به جهت احساس ضرورت و بر اساس همگنى اصولى ـ وارد دستگاه حكومتى گردید. وى عهده دار بالاترین منصب قضایى كشور یعنى اقضى القضاتى یا ریاست دیوان عالى كشور شد. همو اولین كتاب مستقل فقهى سیاسى اهل سنت را در زمینه فقه الدوله تحت عنوان ((الخراج)) تإلیف كرد.
پس از آن در جهان اهل تسنن به لحاظ ابتلا و همچنین علقه و علاقه و نیز انعطاف مبانى نظرى فقهى سیاسى, آثار متعدد و متنوعى به طور مستقل در فقه سیاسى تحت عناوینى همچون الخراج, الاحكام السلطانیه و الحسبه, براى پاسخ گویى به نیازهاى فقهى دولت هاى حاكم و به ویژه در خصوص تطبیق اسلام با مقتضیات سیاسى زمان و مكان نوشته شد. در میان این آثار كتاب الاحكام السلطانیه ابوالحسن ماوردى جایگاه ویژه و مهمى دارد. این كتاب كه در اواسط قرن پنجم هجرى یعنى در اوج عصر شكوفایى اندیشه سیاسى در تاریخ و جهان اسلام نوشته شده, به نحو مستوفا و جامع, شامل كلیات اصول نظریات فقهى سیاسى اهل سنت است. كتابى كه در عین اختصار, از نظم, جامعیت و استحكام ویژه اى برخوردار است. ماوردى در میان متقدمان و متإخرین در تمام جهان اهل سنت بى نظیر بوده و نوعا تفكر فقهى سیاسى اهل سنت پس از وى نفیا یا اثباتا متإثر از آراى ماوردى و اثر اوست.
مبادى بینشى جریان و مكتب فقهى سیاسى اهل سنت
شیعه و اهل سنت در این واقعیت اتفاق نظر دارند كه چون دوره نزول وحى الهى از جهت زمانى و مكانى محدود بوده و نظام سیاسى و مسائل ثانوى سیاسى بسیط و اجمالى بوده است, پاسخ بسیارى از مسائل و موضوعات مبتلابه به طور بالفعل وجود نداشته و استحصال آنها نیاز به كوشش و اجتهاد دارد.
نظریه نقص نص
به اعتقاد متفكران اهل سنت با طرح احكام متناهى در قبال مسایل نامتناهى, عملا مدعى آن هستند كه برخى از پاسخ ها حتى به صورت بالقوه هم در منابع اولیه اسلام و لسان وحى وجود ندارد. در این جا از این مسإله تعبیر به نارسایى مكتب یا (نقص نص) گردیده است.(3)
برخى از اهل تسنن مى گویند ((احكامى كه به وسیله كتاب و سنت تشریع شده محدود و متناهى است و حال آن كه وقایع, حوادث و مسائلى كه پیش مىآید نامحدود است)). طرح صورت مسإله به دین صورت شبهه ناك بوده و در سنخ نتیجه گیرى مربوط تإثیر منفى دارد. چرا كه بر این اساس لازم است یك منبع دیگر غیر از كتاب و سنت براى تشریع احكام الهى معین شده باشد و این همان ((اجتهاد به رإى)) است.
هرچند كه خود متفكران اهل سنت ممكن است از انگشت گذاشتن روى این اصل در تفكر فقهى سیاسى خویش ابا داشته باشد لكن به صراحت مبین موضوعیت این اصل در زیر ساخت تفكر فقهى سیاسى اهل سنت است; براى نمونه ابوحنیفه كه اتهام ترجیح رإى و نظر خویش را بر نص صریح قرآن و سنت شدیدا رد كرده و مى گوید: ((خدا مى داند كه هر كس كه گفته است من نظر خود را بر نص صریح رجحان مى دهم دروغ گفته است و ناعادلانه مرا متهم كرده است; ما چگونه جرإت مى كنیم تشخیص و نظر خود را به كار بندیم, وقتى كه ((نصى)) در دست داریم))(4), به طور ضمنى امكان فقدان نصوص یا نقص نص در برخى مواضع را تبیین كرده است كه تنها در آن مواضع به تشخیص خویش و به قیاس عمل مى كند. وى در موضعى دیگر به طور صریح تر بر این مطلب تإكید نموده و مى گوید:
وقتى من فرمانى را در كتاب خدا مى یابم آن را از آن جا مى گیرم; وقتى آن را در آن جا نیافتم از قول, فعل و سنت پیامبر(ص) مى گیرم كه از مآخذ معتبر به دست ما رسیده است; وقتى آن را در كتاب خدا و در سنت رسول(ص) نیافتم, از عقیده متبع صحابه رسول پیروى مى كنم; در صورت اختلاف میان آن عقاید, آن عقیده اى را كه خودم مى خواهم مى پذیرم و آن را كه نمى خواهم رد مى كنم; ولى من همه آنها را براى این رد نمى كنم كه عقیده اى را از خارج بپذیرم... اما در مورد امور دیگر[ كه نه در قرآن و نه در سنت به صورت بالفعل و به ویژه به صورت بالقوه وجود ندارد], من به همان اندازه حق دارم بررسى كنم و نتیجه بگیرم كه دیگران.(5)
اجتهاد به رإى شخصى به عنوان نعم البدل نقص نص
تفكر فقهى سیاسى اهل سنت از بدو رحلت ختمى مرتبت(ص) با طرح اصل ((كفایت كتاب)) ضمن سخن ((حسبنا كتاب الله)) كه خلیفه دوم بیان كرد, در واقع ناقض ((اصل ثقلین)) مورد استناد و مورد اعتقاد شیعه محسوب مى گردید.
این تجزیه, تفرقه و جدایى بین كتاب و امام, از نظر متفكران شیعه و برخى متفكران قویم اهل سنت, نقطه آغازین و مبناى تحریفات و انحرافات علمى و عملى سیاسى در جهان اسلام گردید; اما در محدوده این بحث بازتاب نظریه مزبور در جهان اهل تسنن ضرورتا از طرفى, به نظریه نقص نص كشیده شده و از طرف دیگر, بهترین وسیله و اصل جایگزین نقص محسوب مى شده است; براى نمونه ((ابوالاعلى مودودى)) با تإكید بر توجه اكید ابوحنیفه به قرآن و سنت, مى گوید: ((و به نظر او[ یعنى ابوحنیفه]... قیاس و رإى باید در خدمت تشریع یا قانون گذارى در مسائلى باشد كه آن جا دستورى داده نشده باشد.))(6) ((ابن حزم اندلسى)) نیز در این خصوص متذكر مى شود: ((همه شاگردان او اقرار كرده اند كه اسلوب كار ابوحنیفه این بود كه حتى یك حدیث ضعیف را بر عقیده شخصى, كه بر پایه قیاس یا رإى شكل گرفته باشد, مرجح مى دانست)) كه در این خصوص اجتهاد فقهى را مرادف عقیده شخصى لحاظ كرده است.
به قول ((استاد مطهرى)) مراد از كلمه اجتهاد نزد اهل سنت, معناى شایع آن در عصر ما یعنى كوشش در استخراج حكم شرعى از روى ادله مربوط نیست, بلكه مقصود عمل به رإى است, یعنى این كه در موردى كه تكلیف الهى براى آن معین نشده یا معین شده و مخفى مانده, انسان ببیند ذوق و عقل چگونه مى پسندد, هر طور كه با عقل و ذوق متناسب تر و به حق و عدالت نزدیك تر و به سایر احكام و دستورهاى اسلامى شبیه تر است همان را انتخاب كند.(7)
علماى اهل سنت طرز تلقى مزبور را مستند به یك رشته احادیثى مى دانند, براى نمونه روایت كرده اند كه رسول خدا(ص) هنگامى كه معاذ بن جبل را به سوى یمن گسیل مى داشت, پرسید كه در یمن چگونه حكم خواهى كرد؟ گفت: مطابق سنت پیغمبر خدا(ص). فرمود: اگر در سنت پیغمبر نیافتى چگونه حكم مى كنى؟ گفت: به رإى خودم اجتهاد مى كنم. رسول خدا دست روى سینه او گذاشت و فرمود: شكر خدا را كه فرستاده پیغمبرش را به آنچه پیغمبرش دوست مى دارد, موفق كرد.
بر این اساس, در دیدگاه متفكران اهل سنت, اجتهاد مرادف با فقاهت و مجتهد مرادف با فقیه نیست, بلكه یكى از كارهاى فقیه, اجتهاد است, فقیه باید معرفت به كتاب خدا و حدیث پیغمبر داشته باشد و در موارد خاصى هم باید اجتهاد و اعمال رإى كند; از این رو شهید مطهرى مى نویسد: ((روى این حساب, اجتهاد نیز مانند كتاب و سنت یكى از منابع تشریع اسلامى است)),(8) هر چند اجتهاد در عرض كتاب و سنت نیست یعنى تا كتاب و سنت هست نوبت به اجتهاد و اعمال رإى نمى رسد, و لكن با نبودن كتاب و سنت و اجماع, اجتهاد هم به نوبه خود یك دلیل شرعى و یكى از منابع تشریع است, و روى این حساب مى توان گفت و همچنان كه گفته اند, منابع تشریع چهار تا است: كتاب, سنت, اجماع و اجتهاد (قیاس).
نظریه اجتهاد به معناى وسیع كلمه, دیدگاه صاحب نظران اهل سنت و همچنین ساز و كارهاى مربوط از جمله استصلاح, استحسان و حتى قیاس چه بسا توسط ظاهر بینان و یا مستشرقان مغرض و مزور, به عنوان واقع نگرى و واقع گرایى علمى و عملى سیاسى طرح گردیده و حتى مورد ستایش و تجلیل قرار گرفته است و ظواهر امور نیز تا حدودى این ظن را تإیید و تقویت مى كند, چرا كه از یك طرف, با نگرشى سطحى به وحى اولا, محدود تصور شده ثانیا, متعلق به دوره اى به خصوص است و از طرف دیگر, مسائل فكرى فقهى سیاسى را اولا, فوق العاده متعدد و متنوع یافته و نامحدود مى بینیم و ثانیا, متعلق به سیر عمومى تاریخ سیاسى امت و دولت اسلامى و مربوط به اوضاع و شرایط كلى تصور و تصویر مى كنیم; بدون تعریف و تحدید صحیح و همه سونگر اجتهاد, مى تواند عامل انحرافات جدى و باعث سوء استفاده هاى عمومى به ویژه سیاسى شود, همان طور كه در تاریخ سیاسى اهل سنت عملا این گونه شد.
علل و مبانى نظریه نقص نص
رهبران اولیه اهل سنت و به ویژه خلیفه دوم, علاوه بر محدودیتى كه قائل بودند, پرچم حركتى را برافراشتند كه این حركت عبارت بود از نهى و برحذر داشتن همگانى از انتشار حدیث و سنت پیامبر(ص) حتى كسانى كه بدین امر مبادرت مى كردند مجازات مى شدند. ((حافظ ذهبى)) در ((تذكره الحفاظ)) مى نویسد: ((ابوبكر روزى مردم را گرد آورد و گفت شما از پیامبر احادیثى روایت مى كنید كه در آنها اختلاف دارید و مردم بعد از شما بیشتر اختلاف خواهند داشت. از پیامبر هیچ سخنى را نقل نكنید و اگر از شما پرسشى شد در پاسخ بگویید كه میان ما و شما كتاب خدا مى باشد; پس حلال آن را حلال و حرام آن را حرام بدانید.))(9)
همو در كتاب فوق از ((قرضه بن كعب)) روایت مى كند: ((هنگامى كه عمر بن خطاب ما را به عراق فرستاد با ما مقدارى راه آمد و به ما گفت: آیا مى دانید چرا شما را همراهى كردم؟ گفتیم: براى بزرگداشت ما. گفت: و همچنین چون شما به سوى گروهى مى روید كه با قرآن بسیار مإنوس هستند و همیشه آن را تلاوت مى كنند, پس با احادیث آنان را از قرآن باز ندارید و سرگرمشان نسازید, حدیث را رها كنید و از پیامبر روایت نكنید, من با شما در این مورد همگام هستم.))(10)
هنگامى كه قرضه وارد عراق شد به او گفتند: ((براى ما حدیث بگو.)) به آنان گفت: ((عمر ما را از بازگو كردن حدیث نهى كرده است.))(11)
هنگامى كه ((ابى بن كعب)) از ساختمان بیت المقدس روایت مى نمود, عمر او را سرزنش كرد و تصمیم گرفت او را مجازات كند و پس از آن كه گروهى از انصار شهادت دادند كه این حدیث را از پیامبر شنیده اند, عمر او را رها كرد. پس ابى بن كعب به عمر گفت: ((آیا مرا به علت این كه از پیامبر(ص) حدیث روایت كرده ام متهم مى كنى؟ عمر گفت: اى ابامنذر, به خدا سوگند من تو را متهم نمى سازم, ولى نقل احادیث پیامبر را خوش ندارم.))(12)
بعد مكانى از مهبط وحى یعنى مدینه و حتى مكه از یك طرف و بعد زمانى از عهد رسالت نیز در تحولات تفكرات اجتماعى تإثیر جدى داشته است; به ویژه تإثیر تفكر فلسفى و ایرانى در حوزه بصره كه در آن ابوحنیفه بر رإى و اجتهاد و عقل هر چند قیاسى, تمثیلى و جدلى تإكید مى كرد, قابل توجه است.
توجیه سخت گیرى در كتابت حدیث و سنت با ادعاهایى از قبیل جلوگیرى از مجعولات عمدى یا سهوى و جلوگیرى از اهمیت افتادن قرآن صورت گرفت; ولى یقینا اغراض سیاسى نمى توانسته بى تإثیر بوده و انگیزه هاى اصلى یا حداقل جدى را در آنها مى توان جست و جو كرد و به ویژه شیعیان موارد ذیل را در این خصوص مطرح مى كردند:
الف) مكتوم ماندن نصوص اصلى راجع به ولایت, امامت و ولایت امام على(ع);
ب) جلوگیرى از بروز علم و شایستگى ائمه اطهار به عنوان عالمان به دین, ساسه العباد (سیاست گذاران امت) و عالمان به سیاست.
ج) آزاد و مبسوط الید بودن خلفا و حكام در انجام خواست هاى خویش. این مورد از سخن عمر با قرضه انصارى مشخص است كه گفت: ((شما به سوى گروهى مى روید كه با قرآن بسیار مإنوس هستند و همیشه آن را تلاوت مى كنند, پس با احادیث آنان را از قرآن باز ندارید و سرگرمشان نسازید, حدیث را رها كنید و از پیامبر(ص) كم روایت كنید من با شما در این كار همگام هستم.))(13)
به احتمال قریب به یقین جریان افراطى تحدید دامنه نص و محدود دانستن, كه در دوره خلفاى نخستین صورت گرفت, آن سبب جهتى تفریطى در این زمینه گردید تا جایى كه براى هر قال رسول الله هر چند با عنایت به جعلى بودن آن, حجیت و اعتبار قائل شدند. درست همین جریان هاست كه زمینه هاى نگرش و گرایش هاى فكرى و مكاتب فقهى مسانخ را به وجود آورد كه در یك سو, مذهب افراطى ابوحنیفه در اواخر قرن اول و اوایل قرن دوم است و در طرف دیگر, مذهب تفریطى احمد بن حنبل در اوایل قرن سوم قرار دارد.
نقض نص
به تعبیر علامه ((شرف الدین)), اجتهاد در مقابل نص, در مواردى بود كه حتى نصى وجود داشته و على رغم آن و حتى درست بر ضد آن, اجتهاد مى شده است. نقص نص در واقع خود نیز منبعث از نظریه نقض نص بود. نظریه نقض نص با اجتهاد در مقابل نص بیش از هر چیزى تحت تإثیر اغراض و انگیزه هاى سیاسى طرح و توجیه شده و بیشترین آثار و آسیب هاى سیاسى را نیز در پى داشته است. دو جریان فقهى (سیاسى) حنفى یا برخورد افراطى در اجتهاد عقلى جدلى قیاسى و حنبلى گرى با برخورد تفریطى در استناد حدیثى و صورى گرایى, در این جهت مسامحه روا داشتند; یكى با نفى و نادیده انگاشتن نص و نصوص و دیگرى با برخورد مسامحهآمیز با منابع فقهى و راویان حدیث و سنت و نیز تلقى ساده و صورى و برداشت سهل انگارانه و ظاهرى از نصوص و حتى گاه از ظاهر آنها.
علامه شرف الدین در كتاب النص و الاجتهاد(14) بیش از یك صد مورد اجتهاد و رإى آورده است كه رهبران و علماى اهل سنت, در عین وجود و تصریح نص, در مقابل و ضد همان نصوص به كار برده اند. وى جریان سقیفه و تغییر مسیر امامت و تعیین خلیفه در آن واقعه و در آن روز را در عین وجود نص, به عنوان نخستین نقض نص آورده است. (15)
دومین مورد را جریان انتصاب شخصى مى داند, به تعبیر امام على(ع), ((در حالى كه او[ ابوبكر] در زمان حیاتش خود را از خلافت كنار مى كشید و مى گفت: ((مرا رها كنید كه با وجود على من كسى نیستم, با این حال این منصب را براى دیگرى[ عمر خلیفه دوم] پس از مرگش تهیه مى دید, و آن را مانند دو پستان شتر میان خود تقسیم نمودند. ))(16)
از این رو نخستین و تاریخ سوزترین اجتهادات در مقابل و بر ضد نص و نقض نص ها, در حوزه سیاسى رخ داده و انگیزه ها و آثار سیاسى بسیار شدید و مخربى داشته اند.
علامه شرف الدین تصریح مى كند:
این كتاب مشتمل بر صد مورد از مواردى است كه خلفا و بستگان و عمال دولت آنها در مقابل نص خدا و پیغمبر اجتهاد نمودند و بر خلاف گفتار صریح آنها, رفتار كردند. (17)
همچنین مى گوید:
من در بسیارى از نصوص حیران و سرگردانم كه چگونه بسیارى از سیاست مداران گذشته و بزرگان مسلمین آن را تإویل كردند به طورى كه آن نصوص صریح را كه بر خلاف معانى آنها به اذهان خطور مى كند بدون قرینه معنا كردند و با جرإت و جسارت به معارضه با آنها برخاستند؟! و مردم را با تمام قدرت به میل و اجبار به معارضه با آن وادار نمودند.(18)
آن گاه ادامه مى دهد: ((این كارى است كه نمى توان علتى[ جز نفس را] براى آن یافت (فانا لله و انا الیه راجعون)).(19)
شرف الدین سپس به ذكر نمونه هایى از آیات قرآنى در این خصوص پرداخته و مى گوید خداوند در قرآن مى فرماید:
ما إتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا;(20) آنچه پیامبر(ص) براى شما آورده است بگیرید و آنچه كه شما را از آن برحذر داشته است ترك كنید و از خدا بترسید كه عذاب خداوند سخت است.(21)
همچنین:
ما كان لمومن و لا مومنه اذا قضى الله و رسوله إمرا إن یكون لهم الخیره من إمرهم و من یعصى الله و رسوله فقد ضل ضلالا مبینا;(22)
هیچ مرد و زن مومنى را نمى رسد كه وقتى خدا و پیغمبر(ص) فرمانى دادند, از پیش خود اختیارى داشته باشند. هر كس از فرمان خدا و پیغمبرش سرپیچى كند, در گمراهى آشكار فرو رفته است.(23)
وى بر همین اساس و با استناد به آیات متعدد دیگر, نتیجه مى گیرد كه البته حضرات آن را كنار نگذاشته ولى نصوص خدا و پیغمبر را به نظر خود تإویل كردند و در آن با رإى[ شخصى] خویش اجتهاد نمودند و پنداشتند یا وانمود ساختند كه كار خوبى كرده اند. ((و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا)).
تإویل نص
مراد از تإویل نص تعبیر و تفسیر نص بر خلاف ظاهر و نیز انحراف در كاربرد و تطبیق نص (و به اصطلاح استفاده در غیر ما وضع له) است.
هر چند در این مقام از اصطلاح تإویل یا تفسیر نص استفاده شده, لكن در برخورد دقیق مراد همان تحریف نص است, چرا كه تإویل, تبیین و تجویز معناى نص است, هر چند خلاف ظواهر آن باشد و تفسیر,(24) تشریح و تحلیل و تعلیل (حكمت احكام) است. به قول جرجانى در تعریفات, ((تإویل در شرع عبارت است از گرداندن لفظ از معناى ظاهرى آن به معنایى كه در لفظ پنهان و در نظر مفسر, موافق كتاب و سنت باشد [ تإویل در نظریه فقهى و فلسفى سیاسى شیعه] مثلا در آیه ((الحى من المیت;(25) زنده را از مرده بیرون آوردن)), اگر بیرون آوردن پرنده از تخم اراده شد تفسیر (نه تحریف) است و اگر بیرون آوردن مومن از كافر یا عالم از جاهل اراده شود, تإویل است)).(26)
از نظر شیعه, اولین تحریف هاى نص را اهل سنت در واقعه سرنوشت ساز و بلكه سرنوشت سوز سقیفه كه یكى از خطیرترین نقاط عطف و واگشت تاریخ اسلام و بلكه بشر است انجام دادند.
1. تإویل ((الائمه من القریش)) براى خارج كردن رقیب یعنى سعد بن عباده خزرجى كه مدعى امارت بود از صحنه به دست یاران ابوبكر یعنى عمر و ابوعبیده جراح. بعدها مولاى متقیان(ع) به نحو مستوفا اصل معنا و مراد این روایت و استناد و اختصاص آن را به معصوم(ع) مطرح مى كند.(27) و الا ابولهب هم از قریش بود.
2. تإویل اصل شورا و اجماع امت: مولاى متقیان(ع) در این خصوص به توضیح شورا و رد سوءاستفاده سیاسى از آن پرداخته است و این كه اساسا اهل سقیفه نه تنها اهل شورا نبودند, بلكه اهل شورا تنها آنها نبودند.(28)
3. تإویل اصل ((بیعت امت)) و انحراف شیوه نیل به حاكمیت;
4. بزرگ ترین تإویل را مى توان در تغییر, تحریف و انحراف ماهیت, هویت و حقیقت اصل حكومت از یك امانت, تكلیف, وظیفه, مسوولیت, رسالت و خدمت به یك امتیاز و غنیمت و به تعبیر مولاى متقیان(ع) طعمه دانست; ((حكومت و ولایت و خلافت امانتى است و نه طعمه اى چرب و شیرین)).(29)
همان گونه كه پیشتر اشاره شد, عمده ترین عامل انحراف تئورى خلافت, به قول ((محمد رشید رضا)) پدر سلفیه و بنیادگرایى سیاسى معاصر در جهان اهل سنت, ناشى از این تإویل نص توسط علماى سلف اهل سنت بوده و همین علت اصلى تحریف تئورى سیاسى و خلافت اهل سنت و در نتیجه عله العلل ناهنجارىها, تشتت ها, تعارضات و واگرایى ها و تجویز, تشریع و توجیه هر نوع ظلم و فساد و استبداد توسط متفكران و فقهاى پیشین اهل سنت گردیده است.(30)
آثار سیاسى نگرش نقص نص و گرایش به اجتهاد
دو اصل فوق یعنى اصل فقدان نص یا نقص نص و نیز اصل گرایش به اجتهاد و رإى شخص مسلمان به عنوان نعم البدل آن خلا, در جهان و زندگى علمى و عملى اهل سنت آثار ویژه خویش را در پى داشته است, چرا كه این تئورى, اولا, مكانیسمى شد براى تطبیق اسلام با مقتضیات سیاسى زمان و مكان (نه تطبیق اسلام ((و)) مقتضیات سیاسى زمان و مكان) و حتى همین عامل موجب بسیارى از دست كارىها و تحریف ها در خود اصول اساسى نظریه سیاسى اهل سنت گردید. مواردى كه در سیر بحث ترسیم و تشریح خواهد شد;
ثانیا, بر همین مبنا بدوا به علت به كارگیرى عوامل گوناگون و استخدام منابع و شیوه هاى مختلف در رفع نقص مذكور و جواب گویى به مسائل فقهى سیاسى, مذاهب فقهى عدیده اى در جهان اهل سنت به وجود آمدند و این خود باعث تشتت و دردسرهاى فراوان گردید تا جایى كه خود رهبران و علماى اهل سنت, صلاح را در انسداد باب اجتهاد و جلوگیرى از هرج و مرج فقهى دانستند. مطابق نقل ((خطط مقریزى)) در سال 665 هجرى, ((الملك الظاهر)) با جلب نظر فقهاى وقت رسما در مصر اعلام كرد كه جز چهار مذهب حنفى, شافعى, مالكى و حنبلى, هیچ مذهب دیگرى رسمیت ندارد, و هیچ قاضى حق ندارد جز بر طبق یكى از این چهار مذهب حكم و فتوا دهد و از آن تاریخ موضوع حصر مذاهب عامه به چهار مذهب آغاز شد.(31)
((ابن خلدون)) در این مورد مى نویسد: ((تقلید در تمام كشورهاى اسلامى, در مذاهب اربعه منحصر شد و پیروان سایر مذاهب محو و نابود شدند و مردم چون تشعب اصطلاحات را در علوم دیدند و عوایق پیش آمده كه مانع وصول به رتبه اجتهاد گردید و بیم آن مى رفت اشخاصى كه از لحاظ علم و دیانت شایستگى این مقام شامخ را نداشته باشند به اجتهاد منسوب شوند, ابواب اجتهاد را مسدود و به عجز و قصور خود و نایابى مجتهد جامع الشرایط اعتراف نمودند و مردم را به تقلید یكى از ائمه اربعه وادار كردند. ))(32)
این حصر و انسداد همچنان ادامه داشت تا در دوران معاصر و عصر باز خیزى سیاسى و تجدید حیات سیاسى اسلام و مسلمانان كه فتح باب اجتهاد به عنوان یكى از شاخص هاى اندیشه بازنگرى و اصلاح گرى و یكى از اولیات ضرورى نظریه بازگشت در میان متفكران معاصر اهل سنت, محل توجه و مورد تإیید و تإكید قرار گرفت و نظریه ((رشید رضا)) در این میان نقش و جایگاه ویژه اى دارد.(33) تا این كه حكم هزار ساله سد باب اجتهاد و انحصار آن در چهار مذهب رسمى به دست ((شیخ محمد شلتوت)), رئیس و مفتى جامع الازهر, با شهامت و جسارت در هم شكسته شد و رجوع پیروان هر یك از مذاهب به مذاهب دیگر, از جمله شیعه را در صورتى كه حجت اقوا داشته باشد جایز دانست.
از این رو ضمن تحولات فوق در بینش و تفكر فقهى اهل سنت و رویه علمى حقوقى آنها, شیخ شلتوت عملا در پى ریزى اساس وحدت و زیرساخت یگانگى امت اسلامى و تقریب مذاهب و فرق مختلف اسلامى و به ویژه شیعه و اهل سنت گامى بس موثر و سرنوشت ساز برداشت. بر خلاف نظریه امثال ((شاه ولى الله دهلوى هندى)), كه در رساله ((الانصاف فى بیان سبب الاختلاف)) مسإله انسداد باب اجتهاد استقلالى و پیروى كردن علماى متإخر از یكى از ائمه سلف را تحسین كرده و مى گوید: ((هذا سر الهمه الله تعالى الى العلمإ; این یك رازى بود كه خداوند (براى حفظ اسلام و حفظ حوزه دین از تشتت) به قلب علما القا كرد)). بر عكس به قول استاد ((مطهرى)) در مورد كار شیخ شلتوت در افتتاح و تجدید باب اجتهاد و تقریب مذاهب اسلامى, ((بدون شك از زمانى كه فقه اسلامى تدوین شده, گامى به این بلندى به سوى خیر و صلاح عموم مسلمین برداشته نشده است, آینده بهتر قدر این عمل را خواهد شناخت)).(34)
البته اساس نظریه دهلوى در این خصوص به اعتبار مبادى تحریف و تشتت و روند فزاینده و شتابآلود آن بوده است, ولى از آن جایى كه دواى درد چشم, كور كردن آن نیست, حل و اصلاح و سد باب تشتت و تحریف با انسداد اجتهاد عقلى, علمى و عملى ممكن نیست, بلكه تنها با اصلاح مبادى, ریشه ها و آسیب ها میسور است.