آمریکا و جنگ یمن


پرواز جنگنده‌های آمریکایی بر فراز مناطقی از یمن و بمباران مواضع حوثی‌ها در سه سطح قابل تحلیل است؛

 

سطح نخست در چرایی ورود آمریکا به نبردهای یمن که اکنون روندی فرسایشی پیدا کرده است، روحیه دادن به ارتش‌های عربستان و یمن است.

واقعیت این است که با گذشت سه ماه از حملات ارتش‌های عربستان و یمن به مواضع حوثی‌ها نه تنها از دامنه مقاومت حوثی‌ها که در نبردهای پارتیزانی زبده به نظر می‌رسند کاسته نشده که استمرار درگیری‌ها سبب فرسایشی شدن جنگ و مشکلاتی برای عربستان و یمن شده است، خصوصاً اینکه با فرارسیدن فصل زمستان و سرمای سخت مناطق کوهستانی و صعب‌العبور تحت تسلط حوثی‌ها از روحیه نیروهای مهاجم کاسته خواهد شد.

با توجه به چنین فضایی، ارتش آمریکا با ورود هوایی به صحنه نبرد تلاش دارد مقاومت حوثی‌ها را در هم شکسته و به ارتش‌های یمن و عربستان نیز پیام دهد که در نبرد با حوثی‌ها تنها نیستند.

 

دومین سطح درباره اقدام هوایی آمریکا علیه حوثی‌ها، ‌به اظهارات پترائوس فرمانده نیروهای مرکزی آمریکا بازمی‌گردد که اعلام داشته ارتش آمریکا به دنبال القاعده و جلوگیری از اقدامات آنها دست به بمباران مناطقی در یمن زده است. به عبارتی بهتر امریکا با برقراری ارتباط بین حوثی‌ها و القاعده در صدد است از یک سو حوثی‌ها را نیز گروهی تروریستی معرفی کند و از سوی دیگر بمباران مواضع حوثی‌ها و به تعبیر آمریکا ضربه زدن به القاعده در یمن را با عنوان ادامه نبرد با تروریسم توجیه نماید.

آمریکا که این روزها سخت در افغانستان گرفتار شده و حتی به اعزام نیروهای نظامی بیشتر به این کشور روی آورده است تصور می‌کند با بمباران مواضعی در یمن می‌تواند به عقبه القاعده و طالبان ضربه بزند. چنین رویکردی در حالی است که اولاً مشخص نیست اصولاً پیوندی بین حوثی‌ها با القاعده وجود داشته باشد و به همین علت شاید آمریکا برای بد نام ساختن حوثی‌ها و توجیه عملیات هوایی خود چنین تبلیغاتی را برجسته‌سازی کرده است و ثانیاً آیا بمباران نظامی مناطقی از یمن به مفهوم استمرار نظامی‌گری و سیاست مبتنی بر قدرت اوباما محسوب نمی‌شود؟ آیا با چنین رویکردی بر پیچیدگی بحران افزوده نخواهد شد؟ و سؤال دیگر اینکه نسبت بین این اقدامات با شعار تغییر اوباما چگونه است؟

 

سومین سطح در بمباران هوایی یمن از سوی ارتش آمریکا قتل عام احتمالی غیر نظامیان است که در کارنامه ارتش آمریکا مسبوق به سابقه است. آمریکا در سال‌های اخیر هزاران نفر غیرنظامی را در افغانستان، عراق و پاکستان به بهانه مبارزه با القاعده و طالبان به خاک و خون کشیده است. با توجه به حجم اندک پوشش خبری درگیری‌های یمن بیم آن می‌‌رود در سایه کم‌توجهی رسانه‌ها و سازمان‌های بین‌المللی تعداد زیادی افراد غیرنظامی بیگناه، در بمباران هوای‌ جنگنده‌های آمریکایی قربانی شوند که البته برخی خبرها نیز این نگرانی را تأیید می‌کند، چنانکه در جریان یکی از بمباران‌های روزهای اخیر 120 غیرنظامی کشته و زخمی شدند. از آنجا که در بمباران‌های هوایی ارتش آمریکا بین مواضع نظامیان و غیرنظامیان البته بنا به برخی سوابق موجود تمایزی صورت نمی‌گیرد به نظر می‌رسد دایره قربانیان غیرنظامی اقدامات ارتش آمریکا به یمن نیز گسترش یافته است که این مسأله باید حساسیت سازمان‌های بین‌المللی به خصوص سازمان کنفرانس اسلامی و رسانه‌های خبری را برانگیزد تا جهان بیش از این شاهد زیر پا نهاده شدن اصل حقوقی منع رنج بیهوده نباشد.

 

نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 17 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: استراتژیک بین الملل، مطالعات آمریکا، مطالعات خاورمیانه،     | نظرات()

جدال پنهان چین و آمریكا

 

 

نفوذهاى دیپلماتیك، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى چین بر آمریكا بسیار كمتر از نفوذهاى آمریكا بر چین است. بنابراین كاملاً طبیعى است كه در روابط این دو كشور، آمریكا نقشى تهاجمى و چین نقشى تدافعى بیابد.

از لحاظ امور دولت با دولت، چین و آمریكا نمى توانند امیدوار به برقرارى روابط دوستانه واقعى باشند. اما به نظرمى رسد كه این دوكشور مى توانند در سطوح غیردولتى و فردى روابط دوستانه اى برقرار كنند. مناسبات چین و آمریكا مانند هر رابطه بین دولى دیگر، اساساً برپایه منافع قرارمى گیرد. اما این رابطه بیش از هرچیز دربردارنده احساسات تند عشق و نفرت است.

فاكتورهاى مثبت و منفى رابطه آمریكا و چین به شدت درهم تنیده شده اند و اغلب با یكدیگر تداخل پیدامى كنند.

در چنین فضاى پویا وفشرده اى، نگاه به روابط چین و آمریكا از منظر سنتى كاملاً اشتباه است. به طور قطع، چنین نگاه ساده لوحانه اى، منافع طرفین را تهدیدمى كند.به طور قطع، تحلیل هاى سیاه و سفید نمى تواند ظرایف این وضعیت را دریابد.

براى نمونه، در صورتى كه آمریكا واقعاً بخواهد برنامه هاى مدرن سازى اقتصادى چین را نابودكند، چین تنها كشورى نخواهدبود كه از آن زیان خواهددید.بلكه بسیارى از مؤسسات و سازمانهاى آمریكایى در چین، توانایى برگشت سرمایه خود را نخواهندداشت و مردم آمریكا دیگر قادر به خرید محصولات ارزان قیمت، اما با كیفیت چینى نخواهندبود.

از سوى دیگر، اگرچه تمایل آمریكایى ها براى توسعه روابط تجارى و اقتصادى با چین مى تواند براى خود آنها سودمند باشد، این روابط مى تواند به چین نیز كمك كند تا پیشرفت هاى تكنولوژیكى و اقتصادى بسیارى حاصل كند.

این پیشرفت ها به طور طبیعى، قدرت نظامى چین را تقویت مى كند كه آمریكا ازاین بابت نگران است.

به طور قطع، این مسأله در استراتژى بلندمدت واشنگتن در قبال پكن تناقض هایى به وجود مى آورد. تا زمانى كه اقتصاد چین دچار فروپاشى نشود، بودجه دفاعى این كشور افزایش خواهدیافت.

واشنگتن به خوبى مى داند كه میزان بودجه دفاعى چین مهمترین موضوع نیست.بلكه مسأله مهم آن است كه ماشین نظامى پكن چه هدفى را دنبال كند.

بهترین راه حل براى كاهش تنش ها ازطریق گفت وگوهاى جامع و صریح استراتژیكى حاصل مى شود و نیز باید مبادلات و روابط نظامى میان دو كشور ازسرگرفته شود.

چین نیز با یك پارادوكس مشابه روبرو است: تنها ركود و افول اقتصادى مى تواند قدرت واشنگتن را كاهش دهد و از فشار استراتژیك بر پكن بكاهد.

اما این سناریو به ضرر اقتصاد چین نیز خواهدبود. علاوه بر این، احساس ناامنى در آمریكا، تبعاتى را درپى دارد كه لزوماً به نفع چین نیست. براى نمونه، اگر نفوذ واشنگتن درخاورمیانه كاهش یابد، ممكن است بى ثباتى بر منطقه حاكم شود و ذخایر نفتى موردنظر چین دراین منطقه درمعرض تهدید قرارگیرد.

همچنین افزایش بنیادگرایى مذهبى و تروریسم در آسیاى مركزى و جنوبى، امنیت چین را بویژه درمرزهاى غربى آن تهدید مى كند، چرا كه دراین بخش روابط قومى پرتنشى حكمفرماست و گرایش جدایى طلبانه یك خطرجدى است.

برخورد بالقوه چین و آمریكا برسر ذخایر انرژى را مى توان از چنین دیدگاه مشابهى بررسى كرد. هردو كشور به نیازهاى دیگرى به انرژى و منافع امنیتى آن در سطح جهانى حساس هستند.

چین درحال حاضر از ونزوئلا و سودان كه روابط غیردوستانه اى با آمریكا دارند، نفت مى خرد.

درعین حال، به نظرمى رسد كه واشنگتن نیز به چاههاى نفتى آسیاى مركزى در نزدیكى مرزچین چشم دوخته است. واشنگتن و پكن سعى دارند تا مقاصد خود را براى دیگرى تفهیم كنند و شاید بهتر آن باشد كه ازطریق پروژه هاى مشترك نظیر احداث نیروگاههاى برق هسته اى در چین، راههاى همكارى در زمینه هاى انرژى را بررسى كنند.

تاریخ ثابت كرده است كه آمریكا دشمن دائمى چین نیست و نیز چین نمى خواهد آمریكا را دشمن خود بداند.

«دنگ شیائوپینگ» پیش بینى كرده بود كه اوضاع زمانى بهتر خواهدشد كه روابط چین و آمریكا بهبود یابد، اما این قضاوتى بود كه براساس منافع بلندمدت چین صورت گرفته بود.

به طور قطع، آرزو و الهام نمى تواند جاى واقعیت را بگیرد. بهبود روابط چین و آمریكا كند، محدود، پیچیده و مشروط خواهدبود و حتى ممكن است در شرایط حساسى مانند اعلامیه استقلال تایوان، نتایج معكوس داشته باشد.

به همین دلیل، كاملاً آشكار است كه روابط دوجانبه باید بادقت و ظرافت موردبررسى قرارگیرد و نیز چارچوب باثبات جدیدى ایجادشود تا مانع از بروز مشكلات بین المللى شود و تا در شرایط و محیط مطلوب بین المللى، جوامع مرفه و موفقى به وجود آیند. رهبرى چین مصمم است تا اواسط قرن بیست و یكم به چنین موفقیتى دست یابد.

این كشور در همكارى با واشنگتن موانع اندكى پیش روى خود خواهدداشت.

 

 

منبع: روزنامه - ایران - به نقل از فارن افرز

مترجم: هرمز - برادران

 

گردآوری : علی خدامرادی (دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب - آذر 1386)

نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 3 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: روابط بین الملل، استراتژیک بین الملل، مطالعات چین، مطالعات آمریکا،     | نظرات()

آمریكا و چین؛ دو احتمال، یك گزینه

 

  اگر چین برای مهار این چالش ها همكاری نمی كرد، بحران هسته ای كره شمالی به جدی ترین بحران جهانی در دوره پس از جنگ عراق تبدیل می شد. تلاش های دیپلماتیك چین امكان ادامه گفتگوهای شش جانبه (چین، آمریكا، ژاپن، كره شمالی، كره جنوبی و روسیه) را برای حل این بحران فراهم آورده و چین و آمریكا دست كم در این زمینه خاص به شركای استراتژیك تبدیل شده اند.

گفته می شود با رنگ باختن موضوع مبارزه با تروریسم و تغییر اولویت های سیاست خارجی آمریكا، تنش های بالقوه بین دو كشور بار دیگر نمایان خواهند شد.چین نیز نگرانی های مشابهی دارد و غرب اقیانوس آرام را به عنوان آستانه و اورسیا را حیاط خلوت خود می داند. با فعال ترشدن نقش چین در صحنه بین المللی، این كشور بی تردید برای اعمال نفوذ بیشتر در این دو منطقه تلاش خواهد كرد.

 اینكه روابط آمریكا و چین امروزه به خوبی پیش می رود، واقعیتی آشكار است. نه تنها همكاریهای دوجانبه گسترده ای بین دو كشور در زمینه مبارزه با تروریسم و بحران هسته ای كره شمالی وجود دارد، بلكه تفاهم متقابل تازه ای درباره چگونگی برخورد با موضوع همه پرسی در تایوان پدیده آمده است. اما این همكاری ها و تفاهم مربوط به گذشته است و باید دید در آینده این روابط با چه تحولی همراه خواهند شد. در هر دو كشور افراد خوشبینی وجود دارند كه معتقدند شالوده مناسبات پكن - واشنگتن به اندازه كافی برای همكاری پایدار مستحكم است. در مقابل، هستند تحلیلگرانی كه در پیش بینی های خود درباره آینده روابط چین و آمریكا، احتیاط بیشتری نشان می دهند. هر یك از این دو گروه، فرضیات متفاوتی را مطرح می كنند و برای اثبات دیدگاه های خود شواهدی می آورند كه در مواردی شبیه یكدیگر است. در این مقاله، ابتدا دلیل گرایش مثبت كنونی را بررسی و مشكلات بالقوه را مشخص و سپس چندین پیشنهاد برای تداوم بخشیدن به این مناسبات ارائه خواهیم داد.

گزینه ها

در نوامبر سال ۲۰۰۳، كالین پاول وزیر امور خارجه آمریكا با ابراز دیدگاهی خوشبینانه درباره آینده روابط پكن - واشنگتن گفت این روابط از زمان اولین دیدار نیكسون از چین تا كنون این اندازه خوب نبوده است.

در دسامبر گذشته جرج بوش رئیس جمهوری آمریكا چین را شریك آمریكا در عرصه دیپلماسی توصیف كرد. برخی از كارشناسان مسایل چین و آمریكا نیز در این زمینه دیدگاه هایی مشابه دیدگاه های مقام های ارشد آمریكایی دارند، برای مثال یودید ام. لمتون مدیرمطالعات چین در دانشكده مطالعات پیشرفته بین المللی در دانشگاه جان هاپكینز روابط آمریكا و چین را به یك صندلی سه پایه تشبیه می كند: پیوندهای امنیتی، اقتصادی و فرهنگی. وی می گوید از حوادث ۱۱ سپتامبر به این طرف طول هر یك از پایه ها تقریباً یكسان شده است... آمریكا و چین به برهه ای رسیده اند كه مناسبات دوجانبه آنها تقریباً به اندازه ای عادی است كه مناسبات دو قدرت بزرگ می تواند عادی باشد. هوجین تائو رئیس جمهوری و ون جیابائو نخست وزیر چین آشكارا ارزیابی پاول از مناسبات پكن - واشنگتن را تصدیق كرده اند. كیان كیچن، معاون پیشین نخست وزیر چین در سخنرانی خود در دانشكده علوم سیاسی جرج بوش در دانشگاه آم.ام تگزاس، در ارزیابی روابط چین و آمریكا از دیگر مقامات چینی نیز فراتر رفته و اعلام كرد مناسبات دو كشور در آینده احتمالاً از وضعیت كنونی نیز بهتر خواهد شد. برخی از دانشوران چینی نیز به آینده روابط پكن - واشنگتن بسیار خوشبین هستند. فومنگزی مدیر مؤسسه مطالعات آمریكا در مركز مطالعات مناسبات معاصر بین المللی چین برای تشریح مناسبات واشنگتن - پكن كه به اعتقاد وی هرگز در طول تاریخ تا این اندازه دوستانه نبوده است سه علت ذكر می كند. نخست، بنیان مناسبات چین و آمریكا از رابطه ای تك بعدی به مناسباتی چندبعدی و ثبات بخش تحول یافته است.

نوشته شده در تاریخ پنجشنبه 3 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: روابط بین الملل، استراتژیک بین الملل، مطالعات چین، مطالعات آمریکا،     | نظرات()

جنبش سیاسى اجتماعى مسلمانان آمریكا

  سیاهانى كه براى بردگى به آمریكا برده شدند, در مخالفت با تبعیضى كه بر آنها مى رفت, بارها دست به قیام زدند. قیام هاى نخستین سیاهان برده, با انگیزه هاى ملى گرایانه (ناسیونالیستى)صورت مى گرفت; اما با ناامیدى از تإثیر این قیام ها سیاهان به ویژه سیاهان مسلمان, و به تدریج مسلمانان دیگر, براى دست یابى به حقوق شهروندى, به آموزه هاى دینى روى آوردند و در ادامه به سبب عدم تغییر در وضع مسلمانان سیاه و غیرسیاه و نیز به دلیل افزایش شمار مسلمانان مهاجر, كم كم بر دامنه فعالیت هاى آنان كه نوعى اعتراض به سیاست هاى دولت آمریكا بود, افزوده شد. مقاله حاضر تلاشى براى تبیین فرآیند شكل گیرى مبارزات مسلمانان در آمریكاست.

واژه هاى كلیدى: جنبش, مسلمانان, آمریكا, گروه ملت اسلام.

مقدمه
آمریكایى ها به منظور افزایش محصولات كشاورزى در جنوب و نیز افزایش تولیدات صنعتى در شمال آن كشور, تعداد زیادى از سیاه پوستان را از افریقا به بردگى بردند. سیاهان برده از ابتدایى ترین حقوق فردى و اجتماعى محروم بودند. آنها در اعتراض به این وضعیت, از اواسط سده یازدهم شمسى (هفدهم میلادى) تا اواسط سده سیزدهم شمسى (نوزدهم میلادى) قیام هاى متعددى را علیه اربابان سفید پوست انجام دادند.1
جنبش هاى ملى گرایانه سیاهان, در اوایل قرن چهاردهم شمسى (بیستم میلادى) به رهبرى افرادى چون ماركوس گاروى
Marcus Garvey)) و نوبل دروعلىNoble Drewali) ) علیه تبعیض نژادى و اجتماعى ادامه یافت, به گونه اى كه تنها در 1298ش1919/م. 25برخورد خونین بین سیاه پوستان و سفیدپوستان آمریكا اتفاق افتاد, اما هیچ یك از آنها منجر به دست یابى سیاهان به حقوق برابر با سفیدپوستان نشد. این سرخوردگى و ناكامى, گرایش جدیدى در مبارزات سیاهان پدید آورد كه در صدد بود تا با توسل به اسلام و توسعه آن در جامعه آمریكا, سیاه پوستان را در نیل به حقوق از دست رفته مدد رساند.2 این گرایش جدید, همان ((جنبش اسلامى سیاهان آمریكا)) بود كه در 1309ش 1930/م. شكل گرفت. اندكى بعد از آن, عالیجاه محمد (آلیجاه محمد)3 با تإسیس گروه ((ملت اسلام)) این جنش را گسترش داد. ملت اسلام تنها یك گروه سیاسى نبود, بلكه با مشاركت در فعالیت هاى اقتصادى, در جهت ارتقاى مادى زندگى سیاهان نیازمند گام برداشت. این جنبش پس از مرگ عالیجاه محمد, على رغم انشعابات مختلف, به عنوان مهم ترین و گسترده ترین گروه اسلامى سیاهان آمریكا, موجودیت خود را حفظ كرده است.4

مسلمانان, ایرانیان و آمریكاییان
از اواخر قرن سیزدهم شمسى / نوزدهم میلادى, مهاجرت مسلمانان كه اغلب آنها عرب هاى ساكن امپراتورى عثمانى (تركیه و سوریه فعلى) بودند به آمریكا آغاز شد. بیشتر مهاجران دهقانان غیر ماهر و بى سواد بودند كه به امید كسب ثروت و به قصد اقامت موقت به آمریكا رفتند, ولى بیشتر آنها به علت اشتغال در كارهاى پایین و كم ارزش (كم درآمد) مانند دست فروشى و كارگرى معدن, به ثروت فراوان دست نیافتند و به همین دلیل, نتوانستند به وطن خود بازگردند.5
با آغاز جنگ جهانى اول قوانین مهاجرت به آمریكا تغییر یافت, و بر اساس آن, تنها رنگین پوستان و قفقازى تبارها اجازه ورود به آمریكا را یافتند. اما از اواسط دهه 1320ش1940/م. موج جدیدى از مهاجرت مسلمانان به آمریكا آغاز گردید. مهاجران جدید از سواد بالاتر برخوردار بودند, و بیشتر نه براى كار, بلكه به منظور فرار از سركوب واختناق سیاسى ازكشورهاى فلسطین, مصر, عراق و اروپاى شرقى به آمریكا رفتند. از 1346ش1967/م. چهارمین موج مهاجرت مسلمانان به آمریكا اتفاق افتاد. اغلب این مهاجران از ویژگى هایى چون تحصیلات بالا, غربگرایى و تكلم روان به انگلیسى برخوردار بودند. این مهاجران یا براى بهره مندشدن از پیشرفت هاى شغلى و یا براى فرار از رژیم سركوبگر محلى به آمریكا رفتند. در مهاجران جدید, گرایش هاى سوسیالیستى, ناسیونالیستى و سكولاریستى 6 مشاهده مى شد, ولى در سال هاى اخیر گرایش به اسلام در مهاجران بسیار به چشم مى خورد.7
به این ترتیب بر تعداد مسلمانان در خاك آمریكا افزوده شد. این امر, به تدریج به شكل گیرى نهادها و سازمان هاى اسلامى براى تعمیق اعتقادات اسلامى و دفاع از حقوق صنفى و دینى كمك كرد; البته وقایعى چون انقلاب اسلامى ایران, تجاوز اسراییل به لبنان ,بمباران لیبى توسط آمریكا, چاپ كتاب آیات شیطانى سلمان رشدى, نیز به رشد سازمان هاى اسلامى در آمریكا مدد رساند, به گونه اى كه اینك تعداد نهادهاى اسلامى در این كشور به بیش از 2300 موسسه افزایش یافته است. به همین نسبت انتقاد و تعرض و محدودیت به مسلمانان در جامعه آمریكا رو به افزایش گذاشته است.8
برخى از مسلمانان مقیم آمریكا را ایرانیان تشكیل مى دهند. آنها به سه دسته تقسیم مى شوند:
گروه اول, ایرانیانى كه به صورت قانونى از كشور خارج شده و در امریكا اقامت گزیده اند, مانند تجار و روشنفكران ملى گرا(ناسیونالیست);
گروه دوم, ایرانیانى كه به صورت غیر قانونى از كشور خارج شده اند. بیشتر این گروه را افراد تحصیلكرده تشكیل مى دهند;
گروه سوم, افرادى كه به سبب فعالیت هاى سیاسى علیه نظام جمهورى اسلامى ایران و نداشتن پایگاه مردمى, مجبور به ترك ایران شده اند.
از ایرانیان مقیم آمریكا, آمار دقیقى در دست نیست. همچنین از پراكندگى آنان در این كشور تصویر روشنى وجود ندارد; اما بر اساس شواهد و قراین مى توان گفت كه ایرانیان مقیم آمریكا, بیشتر در شهرهاى لسآنجلس, واشنگتن, نیویورك و شیكاگو زندگى مى كنند. حدود 46 درصد ایرانیان مهاجر داراى تحصیلات عالى و شاغل در مراكزعلمى اند. وضع اقتصادى آنها, مشابه طبقه متوسط آمریكاست و برخى از آنها در ردیف سرمایه داران بزرگ قرار دارند. به هر ترتیب, وضع اقتصادى ایرانیان در شرایط بهترى نسبت به مهاجران آسیایى است, و این امر, از یكصد عنوان نشریه و روزنامه فارسى زبان و 36 شبكه تصویرى كه در آمریكا منتشر مى شود یا برنامه ارائه مى كند, هویداست.9
ایرانیان براساس قاعده اقامت به چند دسته تقسیم مى شوند: اقامت كوتاه مدت (مانند مإموران سیاسى), اقامت دایم (فارغ التحصیلان جذب شده فاقد تابعیت), اقامت تابعیت (دارندگان تابعیت دوم یعنى آمریكا) و اقامت پناهندگى, و بر اساس قاعده هویت عبارتند از: مإموران سیاسى, تجار, دانشجویان, گروه هاى معاند, مجریان و كسانى كه به هر دلیل زندگى در محیطهاى آن جا را ترجیح مى دهند و نیز افرادى كه به دلیل اقتصادى و رسیدن به رفاه اقتصادى ویا به دلیل دست یابى به امكانات علمى و تحقیقاتى, زندگى در آمریكا را مى پسندند.10
بیشتر مسلمانان مهاجر به آمریكا سنى مذهب و تعداد كمى از آنان شیعه اند كه در مساجد مهمى در شهرهاى دیترویت, واشنگتن, لسآنجلس و شیكاگو فعالیت دارند. اكثر شیعیان آمریكایى, ایرانى و لبنانى اند كه به علت وضعیت سیاسى و اجتماعى حاكم در این كشورها به آمریكا رفته اند. البته مهاجران شیعه مذهب نیز همانند مهاجران سنى مذهب از اواخر قرن سیزدهم شمسى (نوزدهم میلادى) وارد آمریكا شده اند. بسیارى از مهاجران شیعه ایرانى, به طبقات متوسط و بالا و با تحصیلات عالى و بیشتر آنان را شیعیان دوازده امامى تشكیل مى دهند كه مرجعیت رهبران مذهبى در ایران وعراق را قبول دارند. شیعیان امامیه یك حوزه و مدرسه اسلامى در شهر نیویورك دارند. این حوزه یك دوره چهار ساله تعلیمات اسلامى براى دانشجویان پسر و دختر جهت تصدى امامت مساجد و یا گرفتن شغل در بخش تعلیم و تربیت مدرسه خدیجه الكبرى را اداره مى كند. گروهى از شیعیان را نیز اسماعیلیه, علویه و زیدیه تشكیل مى دهند.11 به عقیده نویسنده كتاب در بهشت شداد, در آمریكا حدود نه میلیون مسلمان زندگى مى كنند كه در حدود پنج میلیون آن مسلمان مهاجرند, و چهار میلیون باقى مانده, سیاه پوستان بومى هستند. از این تعداد 1400/000 نفر شیعه اند كه مركز اصلى تجمع آنها شهر دیترویت است. به طور كلى محل اصلى اقامت مسلمانان, در واشنگتن, هوستون, كالیفرنیا, نیوجرسى, شیكاگو و ماساچوس12ت است.
از نظر هویت نژادى, اغلب مسلمانان آمریكا از مردم رنگین پوست و اصالتا از قاره آفریقا هستند. به همین جهت, همه آنها علیه نژادپرستى در آفریقاىجنوبى, موضع واحدى داشتند. به این دلیل, شوراى مسلمانان آمریكا در دهه 1360ش1980/م. به برپایى همایش اسلام علیه نژادپرستى دست زد و این خود در تشویق آمریكا به تحریم رژیم نژادپرست آفریقاى جنوبى تا آزادى نلسون ماندلا و قانونى شدن كنگره ملى آفریقا موثر افتاد. همه مسلمانان آمریكا رنگین پوست نیستند, بلكه تخمین زده مى شود حدود 45تا80 هزار نفر از آنان, سفیدپوستان مسلمان شده اند كه اكثریت آنها را زنان تشكیل مى دهند كه با مردان مسلمان ازدواج كرده اند.13

آمریكا و گروه هاى اسلامى
مسلمانان قبل از ورود كریستف كلمب به آمریكا, به آن منطقه رفته اند و نیز تعدادى دریانورد مسلمان اسپانیایى و پرتغالى به آمریكا رفت و آمد داشته و گاه در آن جا اقامت گزیده اند. همچنین یك پنجم آفریقایى هایى كه به صورت برده وارد آمریكا شدند, مسلمان بودند. همه این مسلمانان به تدریج به عنوان بومیان آمریكایى درآمدند. علاوه بر آن, مهاجران مسلمان نیز تعدادى از آمریكاییان را مسلمان كرده اند. بنابراین بخشى از مسلمانان آمریكا, مسلمانان بومى اند كه گروه هاى سیاسى مختلفى را براى دفاع از هویت خویش پدید آورده اند, مانند گروه ملت اسلام.14
گروه ملت اسلام از سوى والى فردمحمد
Wali Farrad Mohammad) )در 1308ش1929/م. در دیترویت آمریكا پایه گذارى شد. به عقیده محمد, تنها اسلام قادر است, هویت واقعى آمریكاییان آفریقایى تبار را احیا كند و آنان را در كسب حقوق و بهبود وضع سیاهان یارى نماید. او براى گسترش عقایدش كتاب نوشت, به سخنرانى پرداخت و مدرسه و دانشگاه ساخت. والى محمد كه به اسم هاى مختلف نامیده مى شد, احتمالا ترك یا ایرانى نژاد بود كه ادعا داشت در مكه متولد شده و فردى ثروتمند از طایفه قریش است و نیز با حضرت محمد(ص) قرابت دارد. نفوذ كلام و تعالیمش باعث شد كه پیروانش در 1310ش1931/م. او را مهدى بزرگ كه رهایى بخش آمریكاییان آفریقایى تبار از درد و رنج است, بنامند.15
ناپدیدشدن فردمحمد به رقابت داخلى براى تصاحب رهبرى گروه ملت اسلام در میان جناح هاى متعدد گروه گردید, ولى سرانجام معاون فرد یعنى رابرت پول كه بعدها به عالیجاه پول و عالیجاه محمد تغییر نام داد, جانشین فرد و رهبر مسلمانان آمریكایى شد. عالیجاه محمد به تإسى از فرد محمد, از اسلام به عنوان تنها دین رهایى بخش و حق طلب علیه تعصبات و تبعیضات علیه سیاهان استفاده كرد. در طى ریاست عالیجاه محمد بر گروه نزدیك یكصد مسجد, تعداد قابل توجهى مغازه خوار بار فروشى, رستوران, نانوایى, یك دانشگاه اسلامى و مراكزى براى گسترش روابط سیاسى با كشورهاى اسلامى به منظور استقلال سیاه پوستان تإسیس گردید. این گروه نوشیدن مشروبات الكلى و استفاده از مواد مخدر, خوردن گوشت خوك را تحریم و در 1351ش1972/م. گرفتن روزه را براى پیروانش مقرر كرد, و به تدریج فعالیت هایش را به حوزه كاراییب و كانادا توسعه داد. عالیجاه در جریان جنگ جهانى دوم از آن جهت كه به پیروان خود سفارش كرد مسلمانان وظیفه ندارند زیرپرچم آمریكادر جنگ شركت كنند, به زندان افتاد.16
با مرگ عالیجاه محمد در 1354ش1975/م. در گروه ملت اسلام, انشعاباتى صورت گرفت. بزرگ ترین و مهم ترین گروه انشعابى را لوئیس فراخان پدید آورد. وى در 1357ش1978/م. رهبرى گروه ملت اسلام را بر عهده گرفت, و بر خلاف عالیجاه محمد به اعضاى گروه ملت اسلام اجازه داد تا در انتخابات آمریكا شركت كنند. شاید به آن علت كه گروه دریافته است مقابله با محرومیت ها و فشارها و كسب موفقیت در احقاق حقوق سیاسى و اقتصادى و اجتماعى مساوى در آمریكا از طرقى مانند مداخله و شركت فعال در امر انتخابات میسر است. او نیز كوشید به تإسى از عالیجاه محمد, یك نظام اقتصادى قوى ویژه سیاه پوستان را كه اعضاى آن فارغ از سلطه سفید پوستان هستند, تشكیل دهد, زیرا بر این باور بود كه از طریق حل و فصل مسائل اجتماعى بر مبناى اقتصاد, مى توان به موفقیت رسید كه این موفقیت همان دست یابى به حقوق فراموش شده سیاهان مسلمان آمریكایى است.17
اعضاى ملت اسلام به یگانگى خدا اعتقاد دارند, قرآن را كتاب نازل شده از سوى خدا مى دانند, و به پیامبران اولوالعزم و كتاب هایشان احترام مى گذارند, ولى در لابه لاى این اعتقادات, عقاید التقاطى فراوانى دیده مى شود كه اغلب ناشى از برداشت هاى سطحى این سازمان و اعضایش از قرآن, تعالیم اسلامى و نیز بهره گیرى كم از علماى اسلام و همچنین رسوخ تراوشات ذهنى عالیجاه محمد و فرقه قادیانى18 و بهائیت است; براى مثال, عالیجاه محمد در كتابش نوشته است: انسان سیاه پوست خداست و اوست كه جهان را خلق كرده, اما اینك دیگر وجود ندارد, بلكه خدایى كه امروزه بر جهان حكومت دارد, خدایى دیگر است كه پر قدرت تر از خداى قبلى است. با این وضع ,این سازمان نشان داده, قادر است در جهت احیاى شخصیت پایمال شده سیاهان مسلمان و همیارى گروهى و سازمان دهى آنان موثر باشد.19
گروه ملت اسلام, انشعاب هاى دیگرى نیز پذیرفت. یكى از این انشعابات را مالكوم استیل در 1326ش1947/م. كه نام مالكوم ایكس را برگزید, به وجود آورد. مالكوم كه از قدرت سازماندهى, وجه فرهمندى و از استعداد سخنرانى بالایى برخوردار بود و در جذب افراد به عضویت گروه ملت اسلام نقش برجسته اى داشت, از سوى عالیجاه به نفر دوم گروه (معاون و جانشین) انتخاب گردید. وى فردى باهوش, زرنگ, تندرو, معتقد به خشونت و عدم ادغام سیاهان در جامعه آمریكا و این كه یگانه راه رهایى امت اسلام عمل به دستورهاى قرآن است, بود. به همین دلایل منتقدان فراوانى پیدا كرد. سرانجام او از عالیجاه محمد جدا شد و گروه ((الحاجى مالك شباز)) را تإسیس كرد. مالكوم در حال ایراد سخنرانى در هارلم آمریكا در 1334ش1965/م. به دست دو تن از اعضاى ملت اسلام و به روایتى به دست سازمان سیا به قتل رسید.20
انشعاب دیگر در گروه ملت اسلام, ((میسیون مسلمانان آمریكا)) بود. گروه جدید بعد از مرگ عالیجاه محمد به دست والاس دى محمد ـ بعدا امام وارث الدین محمد نامیده شد ـ یكى از شش پسر عالیجاه تإسیس شد. والاس تغییرات بنیادین در ساختار ملت اسلام پدید آورد; از جمله اعلام كرد سفید پوستان دیگر شیطان نیستند, بلكه آنها مى توانند به گروه ملت اسلام بپیوندند. همچنین گروه نخبگان در ملت اسلام را منحل كرد, نام گروه ملت اسلام را به ((جامعه جهانى)) تغییر داد, اسم بلالیان را بر سیاهان انتخاب نمود, پوشیدن كت و شلوار و زدن پاپیون براى مردان را كه اجبارى بود لغو كرد, با این عقیده پدرش كه خداوند بشر است, و عالیجاه, حضرت محمد(ص), مخالفت ورزید و فعالیت هاى تجارى گروه را تعطیل نمود. در عوض, ادعاى شهادتین احیا شد و پیروى از قرآن و سنت مورد توجه قرار گرفت. پیروان وارث الدین محمد چند صد هزار نفر برآورد مى شوند كه بزرگ ترین گروه مسلمانان آمریكایى آفریقایى تبارند. این گروه از برنامه رادیویى و تلویزیونى و یك نظام آموزشى سرتاسرى موسوم به دانشگاه اسلام با پنجاه شعبه كه از لحاظ آموزشى معتبر است, بهره مندند. دیدگاه گروه در مورد غرب گرایى و صلح خاورمیانه مثبت و در مورد صهیونیسم21 (اسراییل غاصب) و ایران معتدل است. این گروه به ویژه رهبرانش ازلحاظ مالى و فكرى به شدت تحت نفوذ عربستان سعودىاند .عربستان هم سعى دارد, افكار وهابیت را در آنان تقویت كند.22
علاوه بر گروه ملت اسلام و میسیون مسلمانان آمریكا, گروه هاى دیگرى از مسلمانان هم فعالیت دارند. از جمله :
((مجلس الشورى آمریكا)) مجلس الشورى در نیویورك و بیش از چهل مسجد آن شهر فعالیت مى كند. در رإس این مجلس, امام جمیل الدین سراج وهاج قرار دارد. امام وهاج در دو دوره گشایش مجلس كنگره آمریكا به همراه رهبران و مذاهب دیگر حضور داشت .
((گروه پنج درصد)): اینان به دلیل اعتقاد به این كه تنها پنج درصد افراد بشر یعنى تنها خودشان برگزیده خدا هستند, به این نام نامیده مى شوند. در نیویورك و به رهبرى كلارسن پودینگ فعالیت دارند و در موسیقى رپ بسیار فعال هستند.
((فرقه انصاریه)): این گروه را عیسى محمد كه خود را از اعقاب مهدى سودانى 23 مى داند, اداره مى كند. وى جدایى از فرهنگ آمریكایى را كه او آن را نژادپرستانه معرفى مى كند, مشى فرقه قرار داده است. مقر گروه در بروكین نیویورك است.

نوشته شده در تاریخ یکشنبه 29 آذر 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: مطالعات آمریکا،     | نظرات()

ایران و امنیت ملى آمریكا (1324 ـ 1357)

  موقعیت و اهمیت استراتژیك ایران در مقاطع مختلف تاریخى باعث طمع كشورها و قدرت هاى بزرگ منطقه اى و جهانى براى نفوذ یا سلطه بر این كشور بوده است. این مقاله بر آن است تا به تفكیك, دكترین ها و خط مشى هاى روساى جمهورى آمریكا در مورد ایران از بعد از جنگ جهانى دوم تا پیروزى انقلاب اسلامى را معرفى نماید.

واژه هاى كلیدى: دكترین, امنیت, شاه, ترومن, آیزنهاور, كندى, نیكسون و كارتر.


مقدمه
امنیت ملى بخشى تفكیك ناپذیر از منافع ملى هر كشورى را تشكیل مى دهد; از این روست كه منافع ملى به معناى ((بهترین چیزها براى ملت در رابطه اش با سایر دولت ها))2 تعریف شده است. ایران به دلایل مختلف در دوره هاى پیاپى تاریخى داراى اهمیت و موقعیت استراتژیك بوده است; زمانى به دلیل قرار گرفتن در مسیر جاده ابریشم كه راه ارتباطى اروپا با مركز و شرق آسیا بود و زمانى به علت قرار داشتن بر سر راه اروپا به شبه قاره هند كه مدت ها مورد منازعه دولت هاى انگلیس, روسیه و فرانسه بود و در دوره پیش از انقلاب اسلامى, به سبب وجود ذخایر عظیم انرژى در منطقه خلیج فارس و ایران3 و قرار گرفتن آن در سراسر سواحل شمالى خلیج فارس و تنگه هرمز و همسایگى با اتحاد شوروى كه در زمان جنگ سرد براى صدور ایدئولوژى ماركسیستى تلاش مى كرد.
پس از جنگ جهانى دوم, آمریكا با توجه به قدرت نظامى و اقتصادى خود به عنوان قدرت برتر, جانشین اروپایى ها در بسیارى از مناطق جهان از جمله خاورمیانه و ایران شد. موقعیت استراتژیك و منابع غنى طبیعى ایران, آمریكایى ها را به سوى خود جذب كرد و جایگاه ویژه اى را در خطمشى ها و دكترین هاى امنیتى آمریكایى ها پیدا نمود. در این مقاله خطمشى ها و دكترین هاى پنج رئیس جمهور آمریكا از پس از جنگ جهانى دوم تا پیروزى انقلاب اسلامى (ترومن, آیزنهاور, كندى, نیكسون و كارتر) را مورد ارزیابى قرار مى دهیم.

1. ترومن
هارى ترومن, از حزب دمكرات آمریكا, بین سال هاى 1945 تا 1953 رئیس جمهور بود. دست یابى آمریكا به بمب اتم این تصور را در آن كشور دامن زده بود كه آمریكا قادر است با داشتن این بمب همه مسائل خارجى خود را به سادگى حل كند, اما آمریكایى ها به زودى به عدم كارآیى این عامل در شرایط پس از جنگ پى بردند. خطر احتمالى سقوط دولت دست راستى یونان به دامان كمونیست ها, مشكلات تركیه و خطر تسط شوروى بر تنگه داردانل و بیرون نرفتن روس ها از ایران, زنگ هاى خطر را در آمریكا به صدا درآورد.
هرچند نیروهاى روسى بالاخره در سال 1325 ش / 1946 م. خاك ایران را ترك كردند,4 اما خطر گسترش نفوذ كمونیسم و شوروى در كشورهاى پیرامون این كشور و این دیدگاه آمریكایى ها كه شوروى مانند هیتلر در فكر سلطه بر جهان است و باید مسیرهاى توسعه طلبى او سد گردد, منجر به تدوین و اعلام دكترین ترومن در مارس 1947 در مجلس نمایندگان آمریكا شد.
براساس این دكترین, هر زمان و هرجا كه یك دولت ضد كمونیست از طرق مختلف, مانند شوراندن یاغیان بومى, دخالت خارجى و یا حتى فشار دیپلماتیك مورد تهدید قرار گیرد, آمریكا با كمك هاى اقتصادى, سیاسى و مهم تر از همه نظامى از آن دولت حمایت خواهد كرد. بدین ترتیب دكترین ترومن راه را بر هر انقلابى مى بست. ترومن معتقد بود كه كمونیسم در شرایط فقر رشد مى كند و روش مقابله با آن اعطاى كمك هاى اقتصادى است. وى توانست حمایت كنگره آمریكا را براى تصویب كمك ها به دست آورد.5 كنگره آمریكا بعدا ایران را نیز به دلیل اهمیت در ردیف یونان و تركیه قرار داد.
همچنین در ژوییه 1947 / 1326 ش, جورج كنان, مسوول ستاد سیاست گذارى وزارت خارجه آمریكا, در مجله فارین افیرز6 با نام مستعار ایكس مقاله اى تحت عنوان ((منشإ رفتار شوروى)) نوشت كه به زودى به صورت بیانیه نیمه رسمى سیاست خارجى آمریكا درآمد و در نهایت در سیاست سد نفوذ7 تجلى یافت. به موجب این سیاست, به تدریج چند پیمان دفاعى زنجیره اى از اروپا تا آسیاى جنوب شرقى در اطراف شوروى ایجاد شد. ایران عضو پیمان سنتو بود كه در زمان آیزنهاور تشكیل شد و میان پیمان هاى ناتو و سیتو قرار داشت.
آمریكا در چارچوب دكترین ترومن كمك ها و وام هایى با بهره هاى زیاد در اختیار ایران قرار مى داد; از جمله یك وام 250 میلیون دلارى در سال 1325 براى تشكیل سازمان برنامه8 و كمك ها و وام هاى نظامى به مبلغ 175 میلیون دلار بین سال هاى 1325 تا 1330 شمسى به ایران پرداخت كرد.9 همچنین ایران یكى از اولین كشورهایى بود كه ((اصل چهار ترومن)) در مورد آن اجرا شد. به موجب این اصل, كه ترومن در سال 1949 ارائه كرد, آمریكا به كشورهاى خاصى در جهان سوم از جمله ایران كمك هاى فنى و مالى مى كرد; از این رو در ایران ((كمیسیون مشترك ایران و آمریكا براى بهبود امور روستایى)) تشكیل شد. اسناد موجود نشان مى دهد كه آمریكا بعضى از عناصر این كمیسیون مانند فضل الله زاهدى, كه در پست معاونت و خزانه دارى مشغول بود, را در سال 1331 تحت پوشش آموزش به آمریكا برد. او همان كسى است كه در 28 مرداد 1332 دست به كودتا زد.10
كمك هاى آمریكا به ایران در این زمان به منظور حفظ منافع ملى و امنیتى این كشور بود, چرا كه به تصور آمریكایى ها اگر ایران از دست آمریكا خارج مى شد, راه ورود شوروى به خلیج فارس هموار گردیده و سراسر منطقه خلیج فارس در خطر نفوذ شوروى قرار مى گرفت.
شایان ذكر است كه مهم ترین عامل بازدارنده در برابر نفوذ و گسترش افكار كمونیستى در ایران, مقاومت فرهنگى مردم ما در مقابله با این افكار بوده است نه كمك هاى آمریكا به رژیم شاه. ماركسیسم, كه با مذهب سر ستیز دارد, در كشورهایى مانند ایران با هویت دینى عمیق, نتوانست جاى پایى قوى باز كند.

2. آیزنهاور
ژنرال آیزنهاور از حزب جمهورىخواه آمریكا, به دلیل شهرتى كه در زمان جنگ جهانى دوم كسب كرده بود و نیز تبلیغات مك كارتیسم مبنى بر ناتوانى ترومن براى مهار كمونیسم كه ناشى از نفوذ كمونیست ها در حزب دمكرات و وزارت خارجه و سرویس هاى امنیتى تلقى مى شد, در انتخابات ریاست جمهورى نوامبر 1952 / 1331 ش. پیروز شد.
جمهورىخواهان در این زمان اعلام كردند كه ناامنى شدید در آمریكا و درگیرى شدید این كشور در جنگ كره نتیجه اشتباهات روزولت و ترومن درباره شوروى در كنفرانس هاى تهران, یالتا و پوتسدام بوده است, زیرا آنها راه توسعه كمونیسم در دوره پس از جنگ را با از دست دادن اروپاى شرقى و خیانت به چیانكاى چك (رئیس جمهور سابق چین پیش از روى كار آمدن كمونیست ها) هموار كردند.11 به نظر جمهورىخواهان, سیاست حزب دمكرات در مورد همزیستى, به دلیل هزینه سنگین تسلیحات و كمك اقتصادى, اقتصاد ملى را نابود كرده است و هدف شوروى این است كه آمریكا با دست خود, خود را به افلاس بكشد. آنها به مردم قول دادند كه یك استراتژى دفاعى موثر (به منظور عقب راندن شوروى و تقویت دفاعى آمریكا) و یك بودجه متعادل تنظیم كنند و مالیات ها را كاهش دهند. براى این كار, به نظر آنان, بایستى جنگ كره پایان مى یافت, مرز روشنى در اطراف شوروى و چین كشیده مى شد ـ كه این كار را حكومت قبلى كرده بود, ولى باید تقویت مى گردید و خاورمیانه و خاور دور را نیز در بر مى گرفت ـ و این مرز با قدرت بازدارندگى اتمى حفظ مى گردید, به گونه اى كه هشدار داده مى شد اگر شوروى و چین از آن عبور كنند با نابودى كامل روبه رو خواهند شد. جان فاستردالس, وزیر خارجه آیزنهاور, مى گفت اگر به كمونیست هاى كره اخطار مى شد كه در صورت حمله به كره شمالى, مسكو بمباران اتمى خواهد شد, از حمله خوددارى مى كردند. وى تإكید مى كرد كه حكومت آیزنهاور این اشتباه را تكرار نخواهد كرد.12
دالس دكترین سد نفوذ ترومن را سیاست در جا زدن13 خواند و گفت این سیاست, آمریكا را آن قدر در یك موقعیت نگه مى دارد كه به دلیل خسته شدن انگیزه خود را براى مقابله با توطئه هاى بین المللى و بحران هاى منطقه از دست بدهد.14 وى معتقد بود هدف آمریكا نباید همزیستى مسالمتآمیز با كمونیسم باشد, بلكه باید آن را از میان بردارد. او هرگونه رفتار مداخله گرایانه آمریكا را مشروع مى دانست.
آیزنهاور و دالس از ((استراتژى تلافى گسترده)) كه بر مبناى آن هر كشورى كه منافع و اهداف آمریكا را در هر نقطه اى از جهان مورد تهاجم قرار مى داد با هر وسیله ممكن و در هر جا كه آمریكا انتخاب مى كرد تنبیه مى شد, پشتیبانى كردند.15 اما در خصوص خاورمیانه, ((دكترین آیزنهاور)) كه در سال 1957 میلادى در كنگره آمریكا ارائه شد تإكید داشت كه آمریكا حفظ استقلال و تمامیت ارضى كشورهاى خاورمیانه و خلیج فارس را براى امنیت خود امرى حیاتى مى داند و حاضر است براى حفاظت از كشورهایى كه مورد تجاوز مسلحانه كمونیسم بین المللى قرار مى گیرند, از نیروهاى مسلح خود استفاده كند.16
به طور كلى با اقدامات امنیتى آیزنهاور, حجم و میزان حضور و مداخله آمریكا در نقاط مختلف جهان افزایش یافت; اما تهدید به استفاده از سلاح اتمى علیه شوروى یا چین, با توجه به این كه روس ها نیز بعدا بدان دست یافتند, كارآیى خود را از دست داد. در حالى كه این كشور تا قبل از جنگ جهانى دوم هیچ گونه پیمان اتحادى با كشورهاى خارج از نیم كره غربى امضا نكرده بود و همچنین فاقد پایگاه نظامى در سایر كشورها بود, اما تا سال 1959 داراى 1400 پایگاه در 31 كشور بود.17 مداخله در ویتنام كه در تمامى دهه 1960 و نیمه اول دهه 1970 نیز به طول انجامید, كودتاى 28 مرداد 1332 / 1953 در ایران, كمك به شورشیان گواتمالا در 1954, گسیل ناوگان ششم آمریكا به مدیترانه شرقى در سال 1957 براى نجات ملك حسین پادشاه اردن در مقابل شورش افسران طرفدار ناصر و كمك ده میلیون دلارى به وى, توسل به زور و گسیل چهارده هزار نیرو به لبنان كه به دنبال كودتاى 1958 عراق در آستانه تغییرات رادیكال قرار گرفته بود و كودتا در دمینیكن در سال 1962 علیه حكومت خوآن بوش از جمله این مداخله ها هستند.18
دستگاه سیاست خارجى و سرویس هاى امنیتى دولت آمریكا در زمان آیزنهاور بسیار بیشتر از زمان ترومن بر روى ایران تمركز نموده و بر حفظ آن در زنجیره منافع غرب تإكید كردند. كودتا علیه دولت دكتر مصدق, ورود ایران به پیمان بغداد (بعدا سنتو), امضاى قراردادهاى نظامى میان آمریكا و ایران كه ورود مستشاران نظامى آمریكایى و نفوذ آنها در ارتش ایران را به همراه داشت و تشكیل ساواك كه با كمك و همكارى سازمان سیا صورت گرفت, همه موید این امر هستند.
آمریكایى ها در جریان ملى شدن صنعت نفت ابتدا براى شكستن انحصار نفتى انگلیس در ایران از ملى شدن نفت ایران حمایت كردند, اما بعدها به دلیل منافع امنیتى منطقه اى خود و نیز اطمینان یافتن از این كه انگلیسى ها سهم آنها از نفت ایران را خواهند داد, در مقابل نهضت ایستادند. اعتراض آیه الله كاشانى به سیاست آمریكا در اواخر دوره ترومن در این زمینه گویاست:
ما نمى خواهیم حكومت هاى خارجى در امور داخلى ما دخالت كنند ... آمریكا باید پیروى از سیاست انگلیس را كنار بگذارد. از این كار چیزى جز نفرت مردم دنیا به طور اعم و مردم ایران به طور اخص نصیبش نخواهد شد.19
دو هفته بعد از روى كار آمدن آیزنهاور, چند مقام بلند پایه آمریكایى و انگلیسى طرحى با نام ((رمز آژاكس)),20 كه رهبرى آن با كرومیت روزولت بود را تهیه كردند و سازمان سیا و اینتلیجنت سرویس انگلستان براى اجراى كودتا دست به كار شدند.21 بدین ترتیب, روزولت در پانزده تیر 1332 با نام مستعار جیمزاف لاكریج مخفیانه از مرز عراق وارد ایران شد. در ده مرداد نیز ژنرال شوارتسكف, كه قبلا یك مستشار نظامى آمریكا در ژاندارمرى ایران بود, وارد تهران شد. آنها در 28 مرداد با همكارى عوامل داخلى دست به كودتا زدند. پس از كودتا, آیزنهاور پیام تبریكى به محمدرضا شاه فرستاد و به سرعت به تقویت نظامى, سیاسى و اقتصادى دولت زاهدى پرداخت.
استراتژى نگاه نو آیزنهاور, كه در نوامبر 1953 / 1332 ش. تدوین شد, تإكید زیادى بر كشورهاى پیرامون شوروى از جمله ایران داشت. از دیدگاه آمریكایى ها, جایگاه ایران در خط شمالى خاورمیانه, موقعیت این كشور را براى دفاع از این منطقه و دفاع مقدم از منطقه مدیترانه و به عنوان پایگاهى براى حمله هوایى یا زمینى به درون شوروى حیاتى مى ساخت. منابع نفت ایران و دیگر كشورهاى خلیج فارس براى بازسازى اروپاى غربى و براى توانا ساختن غرب جهت دوام آوردن در یك جنگ طولانى نقش حیاتى داشتند; بنابراین حكومت آیزنهاور ایران را داراى اهمیت تعیین كننده براى امنیت ملى آمریكا خواند.22
تلاش آمریكا براى سهیم شدن در نفت ایران با قرارداد پیچ ـ امینى23 در 28 شهریور 1333, كه بین دولت ایران و كنسرسیوم بین المللى نفت در تهران امضا شد, به ثمر نشست. براساس این قرارداد, چهل درصد از سهام به شركت هاى انگلیسى, چهل درصد به شركت هاى آمریكایى, چهارده درصد به شركت رویال داچ شل (هلندى ـ انگلیسى) و شش درصد به شركت نفت فرانسه داده شد. اما دولت ایران تلاش كرد این بخشش منابع ملى را یك پیروزى و حتى گذاردن كلاه بر سر آمریكا و انگلیس بخواند. زاهدى, نخست وزیر كودتا, در جلسه مشترك هیإت دولت و روساى دو مجلس به طور مضحكى از قرارداد دفاع كرد و گفت:
در واقع ما سر انگلیس و آمریكا كلاه گذاشته ایم, زیرا تا هفت هشت سال دیگر نیروى اتم جاى نفت را مى گیرد و ذخایر نفت ایران بى مصرف مى ماند و بنابراین در این ده ساله هرچه از كنسرسیوم بگیریم وجهى بازیافتى است.24
از سوى دیگر, در فوریه 1955 / بهمن 1344, پیمان بغداد تحت عنوان قرارداد همكارى عراق و تركیه با حمایت آمریكا و انگلیس امضا شد. به زودى پاكستان و سپس ایران نیز بدان پیوستند. این پیمان پس از وقوع كودتاى سال 1958 در عراق و خروج این كشور از آن به پیمان مركزى یا سنتو تغییر نام داد.
كودتاى 28 مرداد, عقد قرارداد با كنسرسیوم نفتى, عضویت ایران در پیمان بغداد, قانون جلب و حمایت از سرمایه هاى خارجى و قانون بانكدارى مصوب 1334 كه براساس آنها دولت ایران امتیازات بى سابقه اى به سرمایه داران خارجى مى داد, باعث گسترش شدید روابط سیاسى, اقتصادى و نظامى ایران و آمریكا شد. ملاقات ها و رفت و آمدهاى زیاد مقامات دو كشور در دوره آیزنهاور از شواهد این گسترش رابطه بود.25 سپس كودتاى عراق و نزدیكى این كشور به شوروى وابستگى شاه به آمریكا را بیشتر كرد و بر تعداد مستشاران و مإموران سازمان سیا در ایران افزود.26
بجاست كه این قسمت را با ذكر تإكید صریح آیزنهاور درباره اهمیت ایران به پایان ببریم. وى در 23 آذر 1338 طى اقامت شش ساعته خود در ایران, سه بار (یك بار در فرودگاه, یك بار در مجلس و یك بار در اعلامیه صادره در پایان دیدارش) بر نقش استراتژیك ایران در حفظ ثبات منطقه و ضرورت همكارى و همزیستى دو كشور تإكید كرد. جلوگیرى از گسترش و نفوذ شوروى, دست یابى به ذخایر نفت منطقه و ایران و امنیت رژیم صهیونیستى سه هدف عمده آمریكا از بسط روابط با ایران بود.

3. كندى
جان. اف. كندى, از حزب دمكرات آمریكا, از ژانویه 1961 تا نوامبر 1963 رئیس جمهور این كشور بود كه در این سال ترور شد و جایش را به لیندون جانسن داد. به نظر وى, هرچند آیزنهاور و جمهورىخواهان در برابر شوروى خصومت آشتى ناپذیر نشان مى دادند, اما در عمل محتاط و محدود بودند و به اندازه كافى تهاجمى عمل نمى كردند. 27 با پیروزى انقلاب كوبا (1959), كمونیسم تا حیات خلوت آمریكا یعنى آمریكاى لاتین نیز پیشروى كرده بود.
در خطمشى هاى كندى تإكید بر اصلاحات از بالا و پشتیبانى از آن از راه استفاده از نیروهاى نظامى براى جلوگیرى از وقوع انقلاب در جهان سوم و مسابقه تسلیحاتى گسترده با اتحاد شوروى دیده مى شد. وى در مى1961 براى ترسیم چهره بهترى از آمریكا در نزد جهانیان و بیان دكترین خود طى پیامى به كنگره این كشور گفت:
پیمان هاى نظامى نمى تواند به كشورهایى كه بى عدالتى اجتماعى و هرج و مرج اقتصادى راه خرابكارى را در آنها باز كرده كمك نماید. آمریكا نمى تواند به مشكلات كشورهاى كم رشد فقط از نظر نظامى توجه كند. این امر خاصه در مورد كشورهاى كم توسعه یافته, كه به میدان بزرگ مبارزه تبدیل شده اند, صادق است ... هیچ مقدار اسلحه و قشونى نمى تواند به رژیم هایى كه نمى خواهند یا نمى توانند اصلاحات اجتماعى كنند ثبات و استوارى ببخشد.28
كانون اصلى برنامه كندى طرح ((اتحاد براى پیشرفت)) و شروع آن از آمریكاى لاتین بود. این منطقه در سال 1959 شاهد روى كار آمدن فیدل كاسترو در كوبا بود.29 ایران نیز در فهرست كشورهایى قرار داشت كه باید اصلاحات موردنظر آمریكا را اجرا مى كرد. كندى در دكترین خود از مشاور امنیتى اش والت ویتمن روستو و نظریه توسعه خاص او الهام مى گرفت. روستو در كتاب خود این جملات را آورده بود: ((هم اكنون كه این رساله را در دست تإلیف دارم نه به آمریكا, بلكه به جاكارتا, رانگون, دهلى نو, كراچى, تهران, بغداد و قاهره مى اندیشم)).30 نتیجه یك بررسى سیا در پایان سال 1958 این بود كه اگر محمدرضا شاه دست به اصلاحات نزند ظرف یكى دو سال سقوط خواهد كرد.31 مصاحبه والتر لیپمن, روزنامه نگار آمریكایى, با خروشچف رهبر شوروى نیز بر نگرانى مقامات آمریكایى افزود; خروشچف در این مصاحبه گفت رژیم ایران مثل یك سیب رسیده است و ما منتظر افتادن آن در دامان خود هستیم.32 به طور كلى در اوایل دهه 1960 در آمریكا این نگرانى پدید آمده بود كه به زودى در ایران اتفاقات ناگوارى خواهد افتاد. بنابراین هشدارها و پیشنهادهاى متفاوتى براى آغاز اصلاحات در ایران از سوى مقامات آمریكایى ابراز مى شد.33
اما محمدرضا شاه در ابتدا در مقابل درخواست آمریكا براى انجام اصلاحات ایستادگى مى كرد. او معتقد بود كه با قدرت پلیس و سازمان اطلاعاتى مى توان هر حركتى را از بین برد. وى در انتخابات ریاست جمهورى آمریكا با ارسال كمك هاى مالى قابل توجهى به صندوق انتخاباتى نیكسون (رقیب كندى) از او حمایت كرده بود.34 سرانجام اصرار كندى باعث شد كه دكتر على امینى, كه به طرفدارى از آمریكا شهرت داشت, به نخست وزیرى معرفى شود. از آن پس, رفت و آمدهاى زیادى بین مقامات دو كشور درخصوص ادامه اصلاحات صورت مى گرفت. از جمله در فروردین 1341 شاه به آمریكا سفر كرد. آمریكایى ها كه از همراهى محمدرضا شاه با آنها در اجراى اصلاحات راضى به نظر مى رسیدند, دست او را در انتخاب نخست وزیر باز گذاردند و او یار مطمئن خود اسدالله علم را به نخست وزیرى برگزید. شاه از این مى ترسید كه آمریكایى ها از طریق امینى به فكر تغییر او بیفتند. بدین ترتیب, اجراى اصلاحات ارضى, تدوین لایحه انجمن هاى ایالتى و ولایتى و طرح و اجراى اصول ((انقلاب سفید)) به دنبال درخواست آمریكایى ها انجام شد.
بعد از ترور كندى, جانشین او جانسن نیز به موضوع اهمیت ایران در كسب منافع ملى و امنیتى آمریكا توجه زیادى داشت. احیاى كاپیتولاسیون (مصونیت نظامیان آمریكایى مقیم ایران و خانواده هایشان) كه با واكنش شدید امام خمینى(ره) مواجه شد و باعث تبعید طولانى مدت ایشان گردید, در همین زمان (1343) صورت گرفت.

4. نیكسون
ریچارد نیكسون از حزب جمهورىخواه از سال 1969 تا 1974 رئیس جمهور آمریكا بود و در این سال به دنبال رسوایى واترگیت استعفا داد. قبل از به قدرت رسیدن او تحولات بین المللى مهمى اتفاق افتاده بود. این تحولات تغییر عمده اى را در استراتژى امنیتى آمریكا به دنبال داشت. از جمله این تحولات, درگیرى و شكست آمریكا در جنگ ویتنام و نارضایتى مردم آمریكا از شركت آمریكا در آن جنگ, پیروزىهاى بزرگ نهضت هاى رهایى بخش در آسیا, آفریقا و آمریكاى لاتین, دست یابى شوروى به بمب اتمى و تصمیم انگلیس به خروج از شرق سوئز تا 1971 بود. به علاوه, مجتمع هاى نظامى صنعتى آمریكا براى فراهم آوردن زمینه صدور تسلیحات به دولت فشار مىآوردند. یكى از مهم ترین این موارد شكست آمریكا در جنگ ویتنام بود.

نیكسون در 22 ژوییه 1969 در راه سفر به فیلیپین در جزیره گوام دكترین خود را اعلام كرد:
گمان مى كنم وقت آن رسیده باشد كه ایالات متحده در زمینه مناسباتش با كشورهاى آسیایى به دو نكته توجه كند: اولا, ما به همه تعهدات قراردادى خود احترام خواهیم گذاشت; ثانیا, تا جایى كه مربوط به مسائل امنیت داخلى و مسائل دفاع نظامى باشد ـ صرف نظر از تهدید از جانب یك دولت بزرگ كه مسلما منجر به توسل به سلاح هسته اى خواهد شد ـ دولت آمریكا ملل آسیایى را تشویق مى كند كه مسائل امنیت داخلى و دفاعى را بین خودشان حل و فصل كنند و انتظار دارد خودشان مسوولیت را به عهده بگیرند.35
نیكسون پس از آن در سخنان دیگر خود نیز مى گفت كه آمریكا به كشورهاى دیگر كمك خواهد كرد تا قادر باشند از خودشان دفاع كنند.36 براساس دكترین جدید, آمریكا دیگر در جنگ هاى محدود در اطراف شوروى مانند جنگ ویتنام شركت نمى كرد و مسوولیت دفاع را به خود كشورها واگذار مى كرد و بدین منظور آنها را به انواع سلاح هاى پیشرفته غیر اتمى مجهز مى كرد. بدین ترتیب هم باعث رونق كارخانه هاى اسلحه سازى آمریكا مى شد و هم از بدنامى شكست در جنگ ها و نیز از تلفات انسانى و مادى دور مى ماند.
در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس, نیكسون و كیسینجر, وزیر خارجه اش, براى دفاع از منافع ملى و امنیتى آمریكا روى رژیم شاه در ایران دست گذاشتند و او را به صورت ژاندارم آمریكا درآوردند; البته ایران به عنوان ستون نظامى و عربستان سعودى به عنوان ستون مالى استراتژى نیكسون در منطقه در نظر گرفته شدند. تعدادى از علل مربوط به انتخاب ایران به عنوان ستون نظامى ((استراتژى دو ستونى)) عبارت بودند از:

1 - مرزهاى طولانى ایران و شوروى;
2 - عضویت ایران در سنتو كه حلقه میانى پیمان هاى دفاعى زنجیره اى غرب در اطراف شوروى بود;
3 - موقعیت جغرافیایى ایران كه بر سراسر سواحل شمالى خلیج فارس و تنگه هرمز تسلط داشت;
4 - جمعیت زیاد ایران نسبت به سایر كشورهاى منطقه (به طورى كه از 55 میلیون جمعیت منطقه حدود 35 میلیون نفر در ایران بودند);
5 - رژیم شاه تنها متحد مورد اعتماد اسرائیل در منطقه بود;
6 - خصوصیات شخصى بلندپروازانه محمدرضا شاه.
بدین ترتیب, نیكسون تسلیح بدون محدودیت ایران را اعلام كرد. سپس افزایش بهاى بین المللى نفت, كه به دنبال بستن شیرهاى نفت از سوى اعراب در جنگ 1973 اعراب و اسرائیل رخ داد, دست شاه را براى خرید تسلیحات لازم باز گذارد. بدین گونه, تا اواسط دهه 1350 شمسى, ایران به بزرگ ترین خریدار اسلحه آمریكایى, از جمله هواپیماهاى پیشرفته, تبدیل شد. مخارج نظامى ایران از 241 میلیون دلار در سال 1946 به 3680 میلیون دلار در سال 1974 رسید و در سال هاى بعد به مراتب افزایش یافت.
در حالى كه در دهه 1340 شمسى ایران یكى از حلقه هاى زنجیره دفاعى آمریكا بود, كه باید مواظبش بود تا از دست نرود, در دهه 1350 به گونه اى تقویت شد كه بتواند به جاى حضور مستقیم آمریكا, منافع منطقه اى این كشور را تإمین كند.
مهم ترین آزمایش محمدرضا شاه در ایفاى نقش ژاندارمى آمریكا در منطقه, سركوبى شورشیان ظفار در عمان بود. به علاوه شاه به نیابت از آمریكا به تعدادى دیگر از دولت ها در خاورمیانه, شمال آفریقا و جنوب شبه جزیره عربستان كمك كرد; از جمله كمك به اردن, اتیوپى, سومالى و سلطنت طلبان یمن شمالى.

5. كارتر
جیمى كارتر از حزب دمكرات آخرین رئیس جمهور آمریكا تا پیش از پیروزى انقلاب اسلامى بود. كارتر براى ایجاد چهره اى مثبت از آمریكا و زدودن آثار مداخلات این كشور در جهان و تقویت و ایجاد ثبات در كشورهاى وابسته به آمریكا با ایده ((حقوق بشر)) پا به میدان گذاشت; البته به گفته نیكى كدى, آمریكا در زمان او هیچ گاه به طور جدى تهدید نكرد كه اگر محمدرضا شاه حقوق بشر را رعایت نكند تنبیه و تحریم تسلیحاتى و غیره خواهد شد; هرچند شاه تا حدى ترسیده و به صورت كنترل شده و گزینشى گام هایى در ایجاد فضاى باز برداشت. در زمان كارتر قراردادهاى جدیدى در زمینه خریدهاى تسلیحاتى بین ایران و آمریكا امضا شد.
كارتر نیز همانند روساى جمهور پیشین به اهمیت ایران تإكید مى كرد. وى در دى ماه 1356 در سفر به تهران, ایران را ((جزیره ثبات در یكى از پرآشوب ترین نقاط دنیا)) خواند و گفت در مسائل مربوط به امنیت نظامى, دیدگاه هاى ما با هیچ كشورى به اندازه ایران نزدیك نیست.37
در زمان وقوع انقلاب اسلامى هر دو گروه كاخ سفید ـ یعنى گروه سایر وس ونس وزیر خارجه كه سیاست هاى ملایم را تجویز مى كرد و گروه برژنیسكى مشاور امنیت ملى كارتر كه ایستادگى و برخورد قاطع با انقلابیان را تإكید مى كرد ـ بر منافع ملى و امنیتى آمریكا نظر داشتند و توصیه هاى خود را با هدف حفظ ایران در دستان آمریكا ارائه مى دادند.

ناكامى آمریكا در جلوگیرى از پیروزى انقلاب اسلامى
آمریكا به دلایل متعدد نتوانست از پیروزى انقلاب اسلامى جلوگیرى كند. تحلیلگران علل شكست آمریكا را ضعف اطلاعاتى سیا درباره ایران, درگیرى آمریكا در مسإله كمپ دیوید, سیاست حقوق بشر كارتر و غیره دانسته اند; اما به نظر نگارنده مهم ترین عامل شكست آمریكا را باید در نوع خاص انقلابى كه در ایران رخ داد جست وجو كرد. انقلاب هایى كه تا اواسط دهه 1970 اتفاق مى افتادند همگى داراى ایدئولوژىهاى ناسیونالیستى یا ماركسیستى و به قول هانا آرنت (در كتاب انقلاب) دنیوى بودند. آمریكایى ها بر این اعتقاد بودند كه ساواك مى تواند همه مخالفان ناسیونالیست یا ماركسیست را جارو كند; اما ماهیت دینى انقلاب اسلامى و روش هاى خاصى كه در رهبرى و سازماندهى آن به كار رفت باعث شد اكثریت قریب به اتفاق مردم وارد صحنه شده و با شركت در اعتصابات و تظاهرات خیابانى به انقلاب سرعتى خیره كننده بخشند و هرگونه ابتكار عملى را از آمریكا سلب كنند. به گونه اى كه در پایان, آمریكا به میانه روها در دولت موقت دل خوش كرد, اما سقوط آنها نیز امید آمریكایى ها را تبدیل به یإس كرد.

پى نوشت ها
1. عضو هیإت علمى دانشكده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران.

2. iain mclean (editor), Oxford concise Dictionary of politics (New York: Oxford university press, 1996) P. 332.

3. امروزه ایران حدود 110 میلیارد شبكه ذخیره نفتى دارد كه 4/10 درصد از نفت جهان و 4/14 درصد از نفت منطقه است. به علاوه ایران با داشتن حدود پانزده درصد از دخایر گاز جهان دومین دارنده منابع گاز پس از روسیه در جهان است. ر . ك: هوشنگ امیراحمدى, ((جایگاه استراتژیك ایران در بازار جهانى نفت)), اطلاعات سیاسى اقتصادى, ش 98 ـ 97, ص 83 ـ 82 و پیروز مجتهدزاده, كشورها و مرزها در منطقه ژئوپلتیك خلیج فارس (تهران: 1372) ص 53 و محمدرضا حافظنیا, خلیج فارس و نقش استراتژیك تنگه هرمز (تهران: سمت, 1371) ص 105.
4. در مورد علت تخلیه خاك ایران توسط روس ها دو دیدگاه متفاوت وجود دارد. ارتشبد فردوست در خاطرات خود نوشته است كه نماینده آمریكا در سازمان ملل به شوروى اولتیماتوم داد كه اگر تا تاریخ معینى نیروهایش را از ایران خارج نكند جنگ جهانى سوم رخ خواهد داد و در این جنگ, فاتح آمریكاست كه خستگى جنگ دوم را احساس نكرده, حال آن كه شوروى خستگى را بیش از همه احساس نموده است. ((حسین فردوست, ظهور و سقوط سلطنت پهلوى,2 ج (تهران: انتشارات اطلاعات, 1370) ج 2, ص 149)). اما جیمز بیل نویسنده آمریكایى معتقد است چنین اولتیماتومى هرگز وجود نداشته است. تلگراف هاى آمریكا به شوروى تنها نگرانى آمریكا از اهداف شوروى در ایران را بیان مى كرد. ((جیمز بیل, شیر و عقاب, ترجمه مهوش غلامى (تهران: كوبه, 1371), ص 64)). در این زمینه برخى از نویسندگان به اقدامات قوام در نزدیكى ظاهرى به شوروى, آوردن توده اىها به هیإت دولت و وعده دادن نفت شمال به روس ها توسط او كه مجلس آن را تصویب نكرد, تإكید كرده اند.
5. استیفن امبروز, روند سلطه گرى, ترجمه احمد تابنده (تهران: چاپخش, 1356), ص 138 ـ 139.

6. Foriegn Affairs
7. Containment Policy

8. حسین فردوست, پیشین, ص 275.
9. علیرضا ازغندى, روابط خارجى ایران; دولت دست نشانده (تهران: قومس, 1376) ص 180.
10. حسین فردوست, پیشین, ص 258.
11. عبدالرحمن عالم, سیاست خارجى آمریكا بعد از جنگ جهانى دوم (جزوه درسى) ـ (تهران: انتشارات دانشكده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران, 1367), ص 47 ـ 48.
12. همان, ص 48 ـ 50.

13. Tread mill policy

14- ابراهیم متقى, تحولات سیاست خارجى آمریكا, مداخله گرایى و گسترش 1997 ـ 1945 (تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامى, 1376) ص 55 ـ 56.
15- همان, ص 57.
16- ر . ك: عبدالرحمن عالم, پیشین, ص 57 ـ ;58 ریچارد نیكسون, فرصت را دریابیم, ترجمه حسین وفسى نژاد (تهران: طرح نو, 1371) ص 257.
17- ابراهیم متقى, پیشین, ص 58.
18- ر . ك: عبدالرحمن عالم, پیشین, ص 58 ـ 59 و ابراهیم متقى, پیشین, ص 60 و استیفن آمبروز, پیشین, ص 234 و ناصرالدین نشاشیبى, در خاورمیانه چه گذشته, ترجمه محمدحسین روحانى (تهران: توس, 1367) ص 351.
19- جیمز بیل, پیشین, ص 134.
Ajax_20.
21- علیرضا ازغندى, پیشین, ص 237.
22- مارك. ج. گازیوروسكى, سیاست خارجى آمریكا و شاه, ترجمه فریدون كاظمى (تهران: نشر مركز, 1371) ص 164 ـ 166.
23
ـ امینى وزیر دارایى كابینه زاهدى و هوارد پیچ رئیس گروهى بود كه نمایندگى كمپانى هاى نفتى را برعهده داشت.
24- سید جلال الدین مدنى, تاریخ سیاسى معاصر ایران (قم: دفتر انتشارات اسلامى, 1361) ج 1, ص 310.
25- سه ماه پس از كودتاى 28 مرداد, ریچارد نیكسون, معاون رئیس جمهورى آمریكا به ایران سفر كرد. یك سال بعد محمدرضا و همسرش با یك هیإت پنجاه نفره از مقامات سیاسى و اقتصادى به آمریكا رفته با اكثر مقامات آن كشور از جمله آیزنهاور ملاقات كردند. رفت وآمدهاى نمایندگان مجلس ایران و كنگره آمریكا هم به كشورهاى یكدیگر صورت مى گرفت. شاه بار دیگر در خرداد 1377 به آمریكا سفر كرد. همچنین آیزنهاور در 23 آذر 1338 (14 دسامبر 1959) به ایران سفر كرد.
26- علیرضا ازغندى, پیشین, ص 376 ـ 377.
27- استیفن آمبروز, پیشین, ص 254.
28- سید حمید روحانى, بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى, ص 120.
29- جیمز بیل, پیشین, ص ;161 بارى روبین, جنگ قدرت در ایران, ترجمه محمود مشرقى (تهران: آشتیانى, 1363) ص 9.
30ـ حسین فردوست, پیشین, ص 304.
31- گاز یوروسكى, پیشین, ص 169 ـ 170.
32- عبدالرضا هوشنگ مهدوى, تاریخ روابط خارجى ایران (تهران: امیركبیر 1368) ص 160. 33- جیمز بیل, پیشین, ص 185 ـ 189.
34- محمود طلوعى, پدر و پسر; ناگفته ها از زندگى و روزگار پهلوىها (بى جا: علم, بى تا) ص 817.
35- آندره فونتن, یك بستر و دو رویا, ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوى (تهران: نشر نو, 1362) ص 174.
36- هنرى كیسینجر, سیاست خارجى آمریكا, ترجمه حسن محمدىنژاد (تهران: دانشگاه تهران ـ 1355) ص 5 ـ 7.
37- عبدالرضا هوشنگ مهدوى, سیاست خارجى ایران در دوران پهلوى, 1357 ـ 1300 (تهران: البرز, 1374) ص 468 ـ 469.
 

 

نوشته شده در تاریخ یکشنبه 29 آذر 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: مطالعات آمریکا، تاریخ تحولات سیاسی ایران،     | نظرات()

آمریکا و مساله ادامه فعالیت های هسته ای ایران (قسمت دوم)

خبرگزاری فرانسه تاکید کرد: گزارش مربوط به ایران سرسختانه‌تر از گزارشی خواهد بود که در خصوص لیبی منتشر می‌شود.[۱۸]

از سوی دیگر گزارش‌هایی از سوی خبرگزاری‌ها و سایت‌های خبری منتشر شد که از حمله نظامی آمریکا و یا اسرائیل برای از بین بردن سایت‌های هسته‌ای ایران خبر داد.

از جمله سایت خبری بازتاب به نقل از شبکه تلویزیونی «ای.بی.سی» آمریکا آورد: ایالات‌متحده مطمئن است که ایران به تلاش خود برای ساخت بمب اتمی ادامه می‌دهد. بنابراین دولت آمریکا از همه راهکارها و وسایل ممکن برای برخورد با این معضل از جمله حمله نظامی استفاده خواهد کرد.

بازتاب در عین حال در تفسیری حمله نظامی را به‌خاطر پیامدهای بد آن در عراق برای آمریکا رد می‌کند و معتقد است آمریکا به جای حمله نظامی، پرونده هسته‌ای ایران را به‌تدریج به شورای امنیت می‌کشاند تا مقدمات تحریم بین‌المللی ایران را فراهم کند.

از طرف دیگر ممکن است آمریکا افراد و گروه‌های دیگری را به نمایندگی از خود به جنگ با ایران بفرستد.[۱۹] سایت بازتاب در این زمینه به خبر تلویزیون اسرائیل نیز اشاره می‌کند که اعلام کرد: اسرائیل طی چند ماه آینده به ایران و سوریه حمله خواهد کرد.

براساس این خبر، اسرائیل تاکید کرده که دیگر منتظر اعمال فشارهای آمریکا بر رژیم حاکم بر دمشق و تهران نخواهد ماند و خود شخصاً عمل خواهد کرد.

همچنین تلویزیون اسرائیل با پخش تصاویری از هواپیماهای مدرن اف ـ ۱۶ اعلام کرد: تل‌آویو در نظر دارد از این هواپیماها برای رفع خطرات هوایی از خاک خود در مقابل تهدیدات القاعده و نیز حمله نظامی ایران، سوریه و لبنان استفاده کند.[۲۰]

از طرف دیگر دکتر حسین موسویان، دبیر کمیته روابط خارجی شورای عالی امنیت ملی در مصاحبه با روزنامه همشهری درباره وجود مرکز پیشرفته‌تری از نطنز ساخت نسل جدید سانتریفوژ(G2) گفت: ایران هیچ مرکز غنی‌سازی دیگری غیر از نطنز ندارد که آنهم به اطلاع آژانس رسیده است. اینکه ایران نسل جدید این دستگاه‌ها را می‌سازد، دروغی محض است. ایران تنها مطالعات و تحقیقات بسیار اولیه در مورد این نوع سانتریفوژ را انجام می‌دهد و آژانس را از این تحقیقات قبلاً مطلع ساخته است.

وی درباره صدور سوخت هسته‌ای نیز تاکید کرد: ایران در شرایط فعلی نه سوخت هسته‌ای تولید کرده و نه تولید می‌کند. ایران تصمیم دارد ابتدا و قبل از هر چیز راجع به پروژه غنی‌سازی خود اعتماد جهانی را جلب کند. ما فعلاً در این مرحله هستیم. امضای پروتکل الحاقی مهم‌ترین اساس اعتمادسازی در این مورد است. طبیعی است بعد از اعتمادسازی ما آماده همکاری‌های متقابل بین ایران و جامعه جهانی خواهیم بود.

موسویان علت مواضع سیاسی اخیر آمریکا را هم ضربه مهلکی دانست که به استراتژی یک‌جانبه‌گرایی آمریکا ـ به‌خاطر همکاری‌های ایران و اروپا برای حل‌وفصل بحران هسته‌ای ـ وارد شد.[۲۱]

در کنار واکنش‌های رسمی به دور جدید اتهامات علیه ایران، دکتر علی‌اکبر صالحی، نماینده پیشین ایران در ‌آژانس بین‌المللی انرژی اتمی ـ که اکنون عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی شریف است ـ بین‌المللی کردن پروژه غنی‌سازی ایران را یکی از راهکارهای خروج از بن‌بست فعلی چالش‌ هسته‌ای دانست.

وی در مصاحبه با سایت خبری بازتاب افزود: دکتر البرادعی در نشست سپتامبر گذشته شورای حکام درباره روند دستیابی کشورهای جدید به تکنولوژی غنی‌سازی، پیشنهاد بین‌المللی این تکنولوژی را مطرح کرده بود.

صالحی در ادامه گفت: پیشنهاد البرادعی با توجه به محترم شناختن حق کشورهای عضو NPT بر استفاده صلح‌آمیز از سیکل هسته‌ای ویژه فرایند غنی‌سازی، بنا شده بود تا با توجه با امکان سوءاستفاده از تکنولوژی هسته‌ای توسط گروه‌های تروریستی و مراکز غیررسمی برای ایجاد امنیت بیشتر در برابر این آسیب، فرایند غنی‌سازی در کشورهای مختلف به‌صورت بین‌المللی انجام شود.

این فعالیت که با مشارکت دیگر کشورها و تحت نظارت سازمان بین‌المللی انرژی اتمی انجام می‌شود،‌ نگرانی‌هایی را که در فعالیت‌های هسته‌ای جداگانه کشورهای مختلف وجود دارد، برطرف می‌سازد.

وی تاکید کرد: در شرایط کنونی، ایران نیز با بین‌المللی کردن فعالیت‌های غنی‌سازی خود می‌تواند توسعه آنرا تسریع کند و همه نگرانی‌های جهانی را نسبت به فعالیت‌های هسته‌ای خود کاهش دهد و سیاست اعتمادسازی را شدت بخشد.[۲۲]

البته بحران هسته‌ای ایران و درکنار آن بحران هسته‌ای لیبی وارد مراحل حساسی شده است و علاوه بر متهم شدن کشورهایی مانند پاکستان و مالزی در صدور تجهیزات هسته‌ای به این کشور، از کشورهای اروپایی به‌عنوان تامین‌کننده تجهیزات و سانتریفوژهای مورد استفاده ایران و لیبی نام برده شده است.

روزنامه فایننشال تایمز در سایت خبری‌اش با اشاره به این خبر نوشت: گزارش‌های جدید، جزئیات تازه‌ای را در مورد شبکه‌ای آشکار می‌کند که دستگاه‌های سانتریفوژ را به ایران و پاکستان در سال‌های ۱۹۹۴و ۱۹۹۵ منتقل کرد.

این روزنامه ادامه داد: پیتر گریفین، شهروند انگلیسی ساکن فرانسه، واسطه اصلی این شبکه برای انتقال تجهیزات و مواد هسته‌ای به لیبی و ایران بود. این تجهیزات از اسپانیا و ایتالیا خریداری شده بود.[۲۳]

در همین حال صدای آمریکا گزارش کرد که عبدالقدیرخان (پدر بمب اتمی پاکستان) در مقابل سه میلیون دلار، قطعات یک سانتریفوژ اتمی را به ایران فروخته است.

سایت خبری این رادیو از قول پلیس مالزی می‌گوید که یک تبعه سریلانکایی به نام طاهر واسطه معامله بوده است. وی که اکنون در مالزی ساکن است، محموله این قطعات را از طریق کشتی بازرگانی متعلق به یک شرکت ایرانی به ایران حمل کرده است.

براساس این گزارش، پلیس مالزی اعلام کرد؛ طاهر آزاد است و می‌تواند خاک این کشور را ترک کند. از آنجا که به‌نظر نمی‌رسد وی قوانین مالزی را نقض کرده باشد.[۲۴]

سخنگوی وزارت امورخارجه ایران نیز در واکنش به این گزارش‌ها اعلام کرد: ایران وسایل و تجهیزات اتمی مورد نیازش را از بازار سیاه خریداری کرده است.

به گزارش بی‌بی‌سی، وی تاکید کرد: که مقامات کشور از منشا این تجهیزات و اینکه از کجا و کدام کشور است، اطلاعی ندارند.
براساس این گزارش این اولین‌باری است که ایران به‌طور رسمی به خرید چنین تجهیزاتی اذعان می‌‌کند. با وجودی‌که همچنان تاکید دارد که به‌دنبال ماجراجویی نیست و مقدار تولید سلاح هسته‌ای را ندارد.[۲۵]

در کنار مطرح شدن مسئله بازار سیاه برای تجهیزات اتمی که به‌شدت باعث نگرانی آژانس بین‌المللی شده است، گزارش‌هایی منتشر شده که ایران یک برنامه هسته‌ای دیگر خود را نیز از دید بازرسان این آژانس پنهان کرده است.

واشنگتن پست در مقاله‌ای با عنوان «یک برنامه هسته‌ای دیگر از ایران» از جاه‌طلبی اتمی و پنهانکاری اتمی حکومت ایران و تلاش این کشور برای ساخت سلاح اتمی سخن گفته است.

این روزنامه در اینباره نوشت: بازرسان آژانس بین‌المللی انرژی اتمی پی برده‌اند که ایران به تولید پلوتونیم پرداخته و با آن دست به یک رشته آزمایش‌های هسته‌ای زده است. پلوتونیم عنصری است که برای انجام انفجار اتمی ضروری است.

واشنگتن پست تاکید کرد: این آخرین یافته از فعالیت‌های هسته‌ای ایران است که ایران قبلاً به آن اشاره نکرده است. در حالیکه ایران سعی می‌کرد مسئله یافته شدن طرح‌ها و قطعات یک نوع سانتریفوژ پیشرفته را تا ۸ مارس که جلسه شورای حکام آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است، پشت‌سر بگذارد،‌ یک‌بار دیگر موضوع عدم شفافیت برنامه‌های اتمی ایران مطرح می‌شود.

این روزنامه افزود: ایران در گزارش‌اش به آژانس از دستگاه سانتریفوژ پی ـ ۲ سخن گفته است نه از تولید پلوتونیم و همین که یک برنامه پنهانی داشته، قصد و نیت این کشور را افشا می‌کند.[۲۶]

این گزارش‌ها زمانی درباره فعالیت‌های هسته‌ای ایران شدت می‌گیرد که محمد البرادعی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی گزارش خود را درباره فعالیت‌‌های اتمی ایران که قرار بود ۲۲ فوریه ارائه کند، برای مدت نامشخصی به عقب انداخته است. گزارشی که نقش تعیین‌کننده‌ای در جلسه شورای حکام این آژانس در ۸ مارس خواهد داشت.

نوشته شده در تاریخ سه شنبه 24 آذر 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: مطالعات آمریکا، انرژی هسته ای ایران،     | نظرات()
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات