تحزّب در اندیشه رهبران جمهوری اسلامی
تاریخ تحزب ایران در سدة گذشته، گویای بیماری مزمن و ناكارآمدی احزاب در قبل و بعد از انقلاب اسلامی بوده است و می توان اذعان كرد كه احزاب در دورة حیات خویش نتوانسته اند قابلیت و توانایی خود را نشان داده و ایفاگر بهینة كارویژه های مطلوب «حزب» باشند. البته عملكرد بهینة احزابِ كارآمد می تواند به عنوان یكی از اركان تحقّق نظام مردمسالاری، مورد بررسی و پژوهش قرار گیرد و بر همین مبنا ضروری است در راستای افزایش كارآمدی مزبور، به آفت شناسی و آفت زدایی های نظری و عملی این تشكل ها اقدام شود. یكی از راهكارهای دسترسی به چنین هدفی، تبیین دیدگاه های امام خمینی(قدس سره)و جانشین ایشان؛ حضرت آیت اللّه خامنه ای دربارة حزب و تحزّب است كه در این نوشتار بدان پرداخته شده است.
مستندات این مقاله، بیانگر آن است كه دو معظم له، دارای رویكرد «موافقت مشروط» با تحزّب می باشند كه نتیجة آن، موافقت با نوع كارآمد احزاب و تحزب متناسب با آموزه های اسلامی و انقلابی است.
واژگان كلیدی
تحزب، جمهوری اسلامی، دموكراسی، امام خمینی(قدس سره) آیت الله خامنه ای .
مقدمه
در مباحث علم سیاست ـ به ویژه در اندیشه های سیاسی غرب ـ معمولاً از احزاب به عنوان یكی از نمادهای دموكراسی و جامعة مدنی یاد می شود و بر همین مبنا هواداران تحزب، وجود احزاب را مایة توسعه و ثبات سیاسی، افزایش مشاركت های سیاسی، اجتماعی و عامل تحقق دموكراسی به شمار می آورند و تعادل و پایداری نظام را از كارویژه های این پدیده محسوب می كنند. از سوی دیگر، این نیز كاملاً پذیرفته و اثبات شده است كه ناكارایی احزاب و آفت زدگی آن ها به بی ثباتی نظام های سیاسی و تضعیف دموكراسی ها انجامیده است و متأسفانه این مسئله در كشور ما هم نمود داشته است. همچنان كه تاریخ تحزب ایران در سدة گذشته بیانگر بیماری ِمزمن و ناكارآمدی احزاب در قبل و بعد از انقلاب اسلامی بوده است و می توان اذعان نمود كه احزاب در دورة حیات خویش نتوانسته اند قابلیت و توانایی خود را نشان داده و ایفاگر بهینه كارویژه های مطلوب «حزب» بوده و اهداف تأسیس این پدیده سیاسی را فراهم نمایند. همانطور كه فراز و نشیب های متعدد عملكرد احزاب به ویژه در بعد از انقلاب اسلامی و بخصوص افراط و تفریطهای شدید عملكرد آن ها در دورة سال های 1384ـ 1376در كنار مجموعه ای از عوامل دیگر، منجر به سیاست زدگی در جامعه و تضعیف امنیت و ثبات سیاسی كشور گردید.
از سویی در سند چشم انداز 20سالة كشور به وضوح از ایران اسلامی به عنوان كشوری الهام بخش با الگوی مستحكم مردم سالاری دینی یاد شده و خواه ناخواه عملكرد بهینة احزاب كارآمد می تواند به عنوان یكی از اركان تحقق نظام مردم سالاری مورد بررسی و تعمق قرار گرفته و در راستای افزایش كارآمدی، آفت شناسی و آفت زدائی های نظری و عملی این تشكل ها اقدام شود. یكی از راهكارهای دسترسی به چنین هدفی، تبیین دیدگاه های امام خمینی(قدس سره)وجانشین ایشان؛ آیت الله خامنه ای در بارة حزب و تحزّب است كه در این نوشتار بدان پرداخته ایم .
فصل اول: تحزب در اندیشة امام خمینی(قدس سره)
اندیشه ها و آرای امام خمینی(قدس سره)به عنوان نظریه پرداز اصلی و معمار بزرگ انقلاب اسلامی ایران، از اهمیت بی نظیری برخودار است. بررسی آرا و سیرة نظری و عملی معظم له دربارة احزاب و تحزب نیز در خور همین اهمیت بوده و بسیار راهگشا است.
از آنجا كه خاستگاه اصلی تحزب وآبشخور آن در دموكراسی نهفته است، ابتدا دموكراسی و سپس تحزب در اندیشه و مواضع امام (قدس سره)بررسی می شود.
گفتار اوّل: دموكراسی در سیرة نظری و عملی امام (قدس سره)
اندیشه و رژیم سیاسی دموكراسی غربی ـ و مؤلفه های آن ـ در اندیشه امام (قدس سره)به عنوان اندیشه و مفهومی اصیل و یا نظامی معتبر به كار نرفته است.[1] امام (قدس سره)با فراست كامل، معتقد به ابهام، تَغیر و تلوّن مفهوم و رژیم دموكراسی بوده اند (صحیفه نور، 1368، ج 11: 124) و با لحاظ برتری و وضوح اسلام و حكومت اسلامی نسبت به این نحلة فكری و شكل حكومتی، آن را نفی می نمودند. به باور ایشان پدیدة دموكراسی و آزادی های غربی، پدیده ای مجعول، دست ساز، سیال و در راستای منافع غربی ها است كه همواره و فریبكارانه این واژگان را به نفع خود تأویل و تفسیر می كنند. بدین ترتیب امام (قدس سره)هم منتقد اصل و اساس دموكراسی غربی بوده و هم رژیم های دموكراتیك غربی را از واقعیت دموكراسی اصیل بیگانه می شمرد و آن ها را منطبق با آرمان های مورد ادعای فلسفة دموكراسی نمی دانست.
به یقین مشخص است كه باور امام (قدس سره)بر مبنای تحقّق دموكراسی اصیل در جامعه دینی است و بارها ایشان برتری حكومت اسلامی را بر دموكراسی یادآور شده و آن را دموكراسی حقیقی و درست خوانده اند (همان، ج 3: 13 و 62 - 64) در این راستا اندیشة امام (قدس سره)سرشار از حس ّ خودباوری جوامع اسلامی و اعتقاد و اتّكال به جامعیت و كمال حكومت اسلامی است و حتی انضمام واژة دموكراتیك به نام نظام اسلامی را مایة وهن می دانند (همان، ج 11: 124).
دموكراسی غربی به نظر امام (قدس سره)در بهترین شكل و كارآمدترین صورت، تنها تأمین كنندة مصالح مادی مردم است؛ در حالی كه حكومت اسلامی علاوه بر این، وظیفة اصلی خود را انسان سازی و بازسازی و ارتقای امور معنوی مردم به شمار می آورد (همان، ج 6: 232 - 224 و ج 4: 209 - 210) و خدامداری را جایگزین فردگرایی و انسان محوری می كند. همچنین اصل نسبیت اخلاقی و ارزشی و آزادی های منفی گونة دموكراسی در اندیشة امام (قدس سره)و حكومت
اسلامی جایی نداشته و مردود است. از سوی دیگر نقد شدید این نوع اندیشة سیاسی و نوع نظام ادارة جامعه ـ دموكراسی ـ به این معنا نبود كه امام (قدس سره)به حاكمیت ملت و مردم اعتقادی نداشتند،[2] بلكه عكس این قضیه صادق است و وی بیش از هر فقیه و عالم دینی در طول تاریخ به مردم و جایگاه عالی و نقش محوری آن ها در حكومت عنایت داشته اند. از این دیدگاه، اطلاق ولایت فقیه و تولّی وی به هیچ وجه به منزلة ناچیز شمردن نقش عمدة مردم در نظام اسلامی نیست و اساساً اگر چه امام (قدس سره)نظریة ولایت انتصابی را قبول داشته و ولایت را منصوب الهی می دانستند، ولی طبق نظریة احتیاطی[3] عمل نموده و با تفویض نقش بیشتر به مردم، تحقّق و اعمال ولایت امر خویش را عملاً مؤید به پذیرش مردم می كردند. البته بُعد الهی (اسلامی) تفكر امام (قدس سره)بر بُعد مردمی آن احاطه داشته و جنبه مردمی، مقید و محصور درآن است. بدین ترتیب، جمهوریت و اسلامیت؛ دو بال تفكیك ناپذیر حكومت اسلامی می گردد. لذا با وجود انتصاب الهی ولایت فقیه، سیرة امام (قدس سره)حاكی از آن است كه ایشان رهبری خویش را به تأیید شارع و به قبول مردم مستند و تثبیت كرده و با این عمل، علاوه بر احترام به مجاهدت های مردم، رعایت احتیاط فقهی و سیاسی را نیز نموده اند:
ما به واسطه اتكا به این آرای عمومی كه شما الان می بینید ودیدید تاكنون كه آرای عمومی با ماست و ما را به عنوان وكالت بفرمایید یا به عنوان رهبری، همه قبول دارند، از این جهت ما یك دولت معرفی می كنیم ... به واسطه ولایتی كه از طرف شارع مقدس دارم ایشان (بازرگان) را قرار داده ام، ایشان واجب الاتباع است (در جستجوی راه از كلام امام قدس سره، دفتر ششم، 1366: 136).
امام (قدس سره)بارها به طور صریح اظهار داشته اند كه در جمهوری اسلامی «ما تابع آرای ملت هستیم» (صحیفه نور، ج 10:181) [4] و «انتخاب با ملت است» (همان، ج 3: 145) [5] و «ملت باید الان همه شان ناظر امور باشند» (همان، ج 13: 70) [6]؛ زیرا «اینجا آرای ملت حكومت می كند. اینجا ملت است كه حكومت را در دست دارد و تخلّف از حكم ملت برای هیچ یك از ما جایز نیست و امكان ندارد» (در جستجوی راه، از كلام امام (قدس سره)، دفتر نهم، 1362: 343) نكته بسیار حائز اهمیت آن است كه حتی امام (قدس سره) مردم را ناظر عملكرد ولی فقیه دانسته و آن ها را موظف به امر به معروف و نهی از منكر می دانند:
همة ملت موظفند كه نظارت كنند بر این امور، نظارت كنند. اگر من پایم را كنار گذاشتم، كج گذاشتم، ملت موظف است كه بگویند پایت را كج گذاشتی، خودت را حفظ كن . مسئله، مسئله مهم است. همة ملت موظفند به این كه نظارت داشته باشند، در همه كارهایی كه الان مربوط به اسلام است (صحیفه نور، 1368، ج 7: 33 - 34). [7]
بدین ترتیب ملاحظه می گردد كه در اعتقاد امام (قدس سره) باور به ضرورت نظارت مردم بر قدرت به عنوان یكی از اصلی ترین عناصر متشكله و كارویژه های نظام های مردم سالار به روشنی و قوت، لحاظ گردیده است. همچنانكه در منظومة فكری ایشان، ناچیز شمردن نقش مردم و نفی آزادی و حق رأی آن ها و تحمیل عقیده به ایشان به هیچ وجه جایی نداشت؛ همچنانكه می فرمودند:
خدای تبارك و تعالی به ما حق نداده است؛ پیامبر اسلام به ما حق نداده است كه ما به ملتمان یك چیزی را تحمیل بكنیم (همان، 1368، ج 10: 181). [8]
از سویی، آفت های رایج نظام های دموكراتیك ـ به ویژه در عرصة انتخابات و احزاب ـ بر امام راحل پوشیده نبود و ایشان در این زمینه ها اظهار نظرهای عمیقی نموده اند؛ از جمله شدیداً مخالف تبلیغات انتخاباتی احزاب و گروه ها به شیوة غربی بودند و هرگونه توهین، افترا و تخریب افراد را در این قضیه نفی می كردند و ضمن ردّ رأی كوركورانه و تصمیم گیری احزاب برای مردم، ضابطه گرایی را بر گروه گرایی ترجیح می دادند و فعالیت صحیح انتخاباتی را بر مبنای قانون و شرع توصیه می فرمودند و آرای ایشان حاوی ساز و كارهایی بود تا بدان وسیله دخالت منفی گروه ها و جناح ها در انتخابات كمتر شود و آرای مردم بیشتر نافذ گردد (همان، 1368، ج 18:231 و 232 و ج 20: 101 و ج 18:271 و اخوان كاظمی، 1378: 89 و 90). [9]
با توضیحات یاد شده مشخص می گردد كه نقد و انتقاد شدید امام (قدس سره) از دموكراسی غربی به معنای نفی صد در صد آن نیست بلكه ایشان موارد و سازوكارهای مثبت دموكراسی و سایر رژیم های سیاسی را قابل به گزینی می دانستند؛ همچنانكه دموكراسی حقیقی را همان حكومت عدل اسلامی بشمار می آوردند؛ لذا ایشان باب تكامل شیوه های رایج ادارة مردم توسط حكومت اسلامی را مفتوح می دانستند و می فرمودند:
چه بسا شیوه های رایج ادارة مردم در سال های آینده تغییر كند و جوامع بشری برای حل مشكلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا كنند. علمای بزرگوار اسلام از هم اكنون باید برای این موضوع فكری كنند (صحیفه نور، 1368، ج 21:100). [10]
بدیهی است با تأكید بركارویژه های ایجابی تحزب نیز می توان در نظام اسلامی از این پدیده به عنوان راه كاری در تقویت نظام مدیریت سیاسی و اجتماعی كشور سود جست و از بیان پیش گفتة امام (قدس سره)هم می توان به چنین استنباطی دست یافت.
همچنین از آنجا كه یكی از مبانی دموكراسی و تحزب، موضوع رعایت آزادی های فردی و اجتماعی از سوی حكومت است، باید اذعان داشت كه آزادی مورد قبول امام (قدس سره) آزادی مقید به عدم اخلال به مبانی دینی و عدم اخلال به دولت و نهادهای مدنی و ثبات و امنیت كشور (همان، 1368، ج 22:283 و ج 6:270 و ج 12:103) و در چارچوب قوانین الهی و بر معیار عقل و عدل است (امام خمینی، 1368: 47) و ایشان حتی معقتد به اعطای آزادی به مخالفین و دگراندیشان (صحیفه نور، 1368، ج 2: 45 و 46) [11] در چارچوب شرع و مشروط به فقدان سؤ استفاده و توطئه گری از جانب آن ها بودند (همان، ج 9: 85 و 96). و ضمن مخالفت كامل با هر گونه تفتیش و تحمیل عقیده (همان، 1368، ج 17: 118)، آزادی احزاب را به امور زیر مقید ساخته اند:
احزاب، گروه ه، جمعیت های سیاسی و مذهبی آزادند مادامی كه اعمالشان بر ضدّ جمهوری اسلامی و اسلام و نقض حاكمیت ملت و نقض ملیت و كشور نباشد. در چارچوب جمهوری اسلامی، تمامی احزاب می توانند آزادانه اظهار نظر كنند،
ولی خرابكاری در امور سیاسی را تحمل نخواهیم كرد (همان، 1368، ج 10: 248).
گفتار دوم: اندیشه و مواضع امام (قدس سره)دربارة احزاب با پیروزی انقلاب اسلامی، به دلایل مختلفی، اقبال به احزاب سیاسی و تحزب به نحو فزاینده ای افزایش یافت. وجود استبداد و خفقان در سلطنت پهلوی، نظام تك حزبی در دورة محمدرضا پهلوی و ممنوعیت فعالیت سایر احزاب ـ از كمونیستها گرفته تا اسلام گرایان، دولتی بودن احزاب اصلی و غیر خودجوش بودن آن ها و همچنین جوّ بسیار باز سیاسی آغاز جمهوری اسلامی و مساعد بودن وضعیت برای سهم خواهی و عینیت خواهی برای ظهور بسیاری از گروه های نوظهور، زمینه های پیدایش احزاب و تشكل های متعددی را فراهم ساخت و در نتیجه عدم تفاهم و وفاق این گروه های قدرت طلب، باعث ایجاد تشتّت و پراكندگی های گسترده و مناظره های فكری و حتی منازعات مسلّحانه گردید تا جائی كه كلاس های درس دانشگاه تهران به اتاق جنگ این گروهك ها و احزاب بدل شد. این وضعیت، امام (قدس سره)را واداشت تا در مورد احزاب و فعالیت های آن ه، موضعی صریح و روشن اتخاذ كنند و فعالیت های احزاب را منوط به زیان نرساندن به جمهوری اسلامی و حاكمیت ملت اعلام نمایند. امام (قدس سره)را نمی توان به طور كلی مخالف «تحزب و تشكل» به شمار آورد. ایشان در عین حال كه به «پدیدة احزاب سیاسی» ـ كه از دستاوردهای جوامع غربی است و به جوامع مسلمین نیز سرایت كرده ـ چندان خوش بین نبودند، مخالف فعالیت های حزبی و تشكیلاتی هم نبودند و ملاك صحت عملكرد احزاب را اندیشه و كارویژه های آن ها به شمار می آوردند. به فرمودة امام (قدس سره):
این طور نیست كه حزب بد باشد یا هر حزبی خوب باشد. میزان ایدة حزب است و اگر ایده چیز دیگری باشد، این حزب شیطان است؛ هر اسمی هم داشته باشد. بنابر این، ما باید كوشش كنیم حزبمان را حزب الله كنیم (همان، 1368، ج 17:45). [12]
نكتة قابل تأمل آن است كه دیدگاه های امام راحل دربارة تحزب و احزاب، می بایست با توجه به موقعیت های زمانی و مكانی، بیانات ایشان مورد توجه قرار گیرد و در وضعیتی كه كشور، بیشترین نیاز را به قول امام (قدس سره)به وحدت و اتحاد كلمه داشت و بدیهی است تشتّت و تفرقه به عنوان یكی از آفات محتمل عملكرد تحزب، مورد تمایل امام (قدس سره)نبود به همین دلیل در اكثر سخنان ایشان، تأكید مكرر بر حفظ وحدت و پرهیز از تفرقه است؛ لذا تحزّب منجر به تفرقه،
مورد تأیید امام نبود و تحزب صحیح از منظر ایشان باید با مصالح دینی و ملی مطابق و همسو باشد. فعالیت های احزاب و گروه های سیاسی در گذشته (رژیم پهلوی و مشروطه) از نظر امام در چنین مسیری نبوده و اغلب آن ها ـ همچون حزب توده، حزب دموكرات و حزب رستاخیز ـ منبعث از بیگانگان (همان، ج 9: 300) [13] و مخالف وحدت و منافع ملی تلقی می شدند. از این رو، ایشان در نقد احزاب و كارویژه های منفی ـ در دورة پهلوی ـ به پاره ای دلایل و كاستی ها اشاره می كنند؛ از قبیل: دولتی بودن (همان، 1368، ج 1: 12، 93، 96، 112 و 211)، فقدان اصالت و الگو برداری از كشورهای اروپایی، وابستگی به بیگانگان (همان، ج 4: 89)، فقدان فرهنگ سیاسی ملازم با فعالیت حزبی و تعارض احزاب با انسجام و همبستگی . (همان، 1368، ج 4:90) با چنین پیشینه ای از تحزب در اندیشة امام، ایشان به لحاظ تجربة ناموفق فعالیت احزاب سیاسی در ایران و سرسپردگی بسیاری از آنان به بیگانگان، به فعالیت سیاسی در قالب حزب چندان خوشبین نبوده و مردم و نخبگان و حتی روحانیت را بدان تشویق نمی كردند و از تفرقه، اختلاف ودشمنی میان احزاب و جریان های سیاسی نگران بودند[14] و بارها آن ها را به وحدت و رعایت مصالح جامعة اسلامی دعوت می كردند. ایشان برای روحانیت جایگاهی والا در جامعه قائل بودند و این نهاد را تشكلی فراحزبی و فراجناحی به شمار می آوردند. از این رو، فعالیت سیاسی آنان را در قالب تحزب و احزاب سیاسی متعارف، نمی پسندیدند و با آن مخالف بودند، ولی با اصرار فراوان برخی از شاگردان خود با تأسیس حزب جمهوری اسلامی موافقت كردند و در واقع و اصالتاً بیشتر و پیش تر از تأیید و تشكیل این حزب، سران اصلی آن را كه از دست پروردگان خود می شمردند، تأیید نمودند و در نهایت به توصیة ایشان و موافقت مسئولین، حزب مزبور نیز بنا به مصالح كشور و انقلاب، تعطیل گردید[15].
در هر صورت، امام خمینی با پذیرش و مفروض انگاشتن اصل آزادی احزاب، زمینه ای را فراهم آورد كه گروه ها و سلایق گوناگون بتوانند در درون نظام جمهوری اسلامی به گونه ای مشروط، به فعالیت بپردازند كه اهم این شرایط بدین شرح اند: رعایت چارچوب قوانین دینی و رعایت مصالح و قوانین كشور در فكر، آرا و رویه های عملی، عدم برخورد مسلحانه با نظام سیاسی اسلامی (همان، ج 14: 220)، بیان انتقاد و دوری از توطئه (همان، ج 6:86 و ج 17: 267 و 268)، عدم وابستگی به قدرت های بیگانه (همان، ج 3: 178)، عدم اِضرار به جامعه و نظام سیاسی و اشخاص (همان، ج 3: 97 و ج 2: 261 و 280)، برخورداری از پذیرش و حمایت مردم و سازگاری با انسجام و همبستگی ملی و اجتماعی .
امام (قدس سره)بارها همگان را دعوت به حزب الله و یا حزب مستضعفان نموده است كه در واقع، همانند حزب جهانشمول قرآنی است كه امت واحده و مقاصد آن را نمایندگی خواهد كرد؛ هر چند به فرمودة ایشان، چنین دعوتی به معنای مخالفت با تأسیس و عملكرد سایر احزاب سالم وئكارآمد و در راستای اهداف دینی و ملی نیست:
ما باید كوشش كنیم حزبمان را حزب الله كنیم (همان، ج 17: 45)، [16] این را بایدرتذكر بدهیم كه ما گفتیم حزبی به نام «حزب مستضعفان» در همة دنی، معنایش این نبود كه حزب های صحیحی كه در ایران است، نباشد. حزب های منطقه ای علی حده است و حزب تمام مناطق و تمام جاه، یك حزب دیگر است. اگر ان شأالله مسلمین موفق بشوند و یك همچون حزبی كه حزب مستضعفین است برای همة جاها یك همچو حزبی را تأسیس كنند، بسیار به موقع است. لیكن به معنای این نیست كه در محل و در منطقه ها حزب نباشد؛ خیر در منطقه ها احزاب هستند و آزاد هم هستند، مادام كه توطئه معلوم نشده است (در جستجوی راه از كلام امام، دفتر سیزدهم، 1362: 321).[17] این بیان هم به معنای عدم مغایرت تحزب و تأسیس احزاب با كارویژه های مثبت در نظام اسلامی است و تنها مورد استثن، حزب و تحزب گرایی در بین نیروهای مسلح است كه امام (قدس سره) بارها آن را نهی و ممنوع كرده اند و برای نظامیان، عضویت در حزب الله را جایز می دانستند (همان: 323 و 324). فصل دوم: تحزّب در اندیشة آیت الله خامنه ای دیدگاه های آیت الله خامنه ای دربارة احزاب و تحزب حائز اهمیت فراوان است. ایشان از مبارزین صف اول انقلاب اسلامی در دوران طاغوت و از شاگردان و دست پروردگان امام خمینی(قدس سره)بوده و علاوه بر مسئولیت های كلیدی دو دوره ریاست جمهوری اسلامی را بر عهده داشته اند و مهمتر از همه زعامت ورهبری ایشان از 1368تاكنون است. دیدگاه های ایشان درباره احزاب و تحزب در دو دیدگاه، قابل تبیین است كه تبیین و مستندات این دو دیدگاه به شرح زیر ارائه می شود:
گفتار اول: رویكرد موافقت اصولی
آیة الله خامنه ای در سال های اوایل انقلاب اسلامی، با سازماندهی نیروهای انقلابی در قالب احزاب موافق بودند و حضور ایشان نیز به عنوان یكی از مؤسسین و بانیان حزب جمهوری اسلامی (سال 1358) از بهترین شواهد این مدعا است. بدیهی است كه وجود و ظهور تشكیلات گستردة نیروهای ضد انقلاب در قالب ده ها حزب و دستة سیاسی، این ضرورت را ایجاب كرده بود كه نیروهای انقلابی نیز به نهادینه سازی اعضا و نیروهای خود در قالب حزب جمهوری اسلامی اقدام نماید؛ هر چند گروه ها و احزاب مخالف نظام، حزب جمهوری را آماج تهمت ها و خصومت های خود قرار داده و آن را با حزب دولتی رستاخیز مقایسه می كردند و به آن، اتهام قدرت طلبی و انحصارگرایی می زدند و این اتهامات نیز در انحلال آتی حزب، توسط مؤسسین آن بی تأثیر نبود.
در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی آیة الله خامنه ای به عنوان نمایندة امام راحل در دانشگاه تهران حضور یافته و به مشكلات و سؤالات رسیدگی می كردند. در یكی از جلسات پرسش و پاسخ (كه در بهمن ماه سال 1358در مسجد دانشگاه تهران برگزار گردید) به سؤالات متعددی پاسخ داده اند. بخشی از این پاسخ ها در بردارندة دیدگاه ایشان دربارة تحزّب و جایگاه آن در اسلام و نیز تبیین نقش حزب جمهوری اسلامی در اوایل پیروزی انقلاب می باشد[18] كه در آن مقطع موافقت اصولی خود را با تحزب نیروهای مؤمن، اعلام و حزب و تحزب را واجد پیشینه و بدیل در صدر اسلام و دورة نبوی و علوی دانسته اند. مستنداتی از این بیانات كه مرتبط با مبحث حاضر است در ذیل می آوریم:
الف) تعریف حزب، كاركرد اصلی و ضرورت آن مفهوم حزب و كارویژة احزاب و ضرورت این گونه تشكل سیاسی از دید مقام رهبری در اوان انقلاب به صورت زیر تبیین گردیده است:
برداشت ما از حزب این است: تشكیلات و سازماندهی دادن به تمام نیروهای فعال . ما گفتیم حزب باید نیروهای بالفعل را منسجم كند و نیروهای حركت دار را در حركتشان شتابنده كند و نیروهای بالقوه را به فعل درآورد. این، نقش یك حزب است. البته كارها را یك فرد دارای تدبیر وابتكار عمل می تواند انجام دهد، اما در دایره ای محدود. جمعی هم، وقتی كه با این نیت وارد میدان اجتماع بشوند كارایی بیشتری خواهند داشت و حزب، یعنی همین انسجام كه در هر جامعه ای لازم است و جهت گیری منظم وخوب حزب است كه ضامن تداوم یك حركت اجتماعی است. بنابراین، اسلام این را می پسندد و قبول می كند (آیت الله خامنهای، 1378: 265 و 266). [19]
ب) مشروعیت دینی تحزّب و وجود نمونه های امروزی آن در سیاست نبوی و علوی مقام رهبری در برداشت و نگرش اولیة خویش در سال 1358 تحزب را دارای مشروعیت اسلامی و شیعی دانسته و بر این باورند كه وجود حزب در تاریخ اسلامی و شیعی و دورة نبوی و علوی قابل اثبات است به بیان ایشان:
از اول اسلام تا دوران حكومت های اسلامی، حزب وجود داشت. از طرف بالاترین چهره های اسلام، حزب بود. پیغمبر(ص)در مكه مسلمان هایی را كه به وجود آورد در حقیقت، حزبی بوجود آورد كه تشكیلاتی و حزبی و زیرزمینی كار می كردند. بعد هم كه اسلام ظاهر شد دعوت پیامبر به شكل حزبی بود؛ یعنی به همان معنایی كه حزب در فرهنگ امروز جهانی دارد و بعد از این كه پیامبر به حكومت رسید حزب، دیگر قهراً با آن فلسفه باقی نماند و شكل حكومت پیدا كرد. اما بعد از پیامبر، امیر المؤمنین 7یقیناً حزب داشت بنده ردپای تشكیلات پنهانی امیر المؤمنین 7 را در تاریخ پیدا كرده ام و در «زندگینامة ائمه» در بحث هایی كه در دوران اختناق از سال50 تا 56 بارها برای اجتماعات بزرگ و كوچك گفته و ثابت كرده ام و تشیع در روزگار نخستین در حقیقت حزب امامت و حزب ائمه بود (همان، 1378: 266).
رهبری در پاسخ های خود، اتهام فرصت طلبی در انحصار طلبی و مقام پرستی حزب جمهوری اسلامی را نفی نموده و تمجید خود از عملكرد این حزب و پرهیز آن از آفات حزبی، مانند صرف هزینه های زیاد تبلیغاتی، تجاوز از اخلاق و توهین به رقبا و امثال آن را بیان می دارند و امیدوارانه ابراز علاقة وافر می نمایند، پس از كاهش مسئولیت های اجرایی خود و سران حزب، نقش و حضور فعالتر و مداومی در حزب داشته باشند:
حزب جمهوری اسلامی، بهترین عملكرد را در میان گروه ها و احزاب در طول مدت پس از انقلاب اسلامی تاكنون داشته؛ بیشتر و بهتر كار كرده . بیشتر مواظب و مراقب بوده در خط سیاسی و ایدئولوژی امام این امت باشد. از تجاوزات اخلاقی، هر چه بیشتر پرهیز كرده ... كاندیدای حزب، نصف سه چهار كاندیدای معروف، پوستر و تبلیغات ندارد... امیدواریم پس از انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس شورای ملی (اسلامی) و ثباتی كه در این كشور بوجود می آید، ما بتوانیم به كارهای دولتی خود پایان دهیم و به دنبال فعالیت های سیاسی و تبلیغاتی خود برویم و فرصت بیشتری را برای این فعالیت ها خواهیم گذاشت. من خودم یقیناً و آن چند برادرانم احتمالاً از كارهای اجرایی كناررویم و من در آینده نقش فعال و حضور مداومی در حزب خواهیم داشت (همان، 1378: 267).
گفتار دوم: رویكرد موافقت مشروط
بیشترین دیدگاه های مقام معظم رهبری دربارة تحزب، در دوران تثبیت جمهوری اسلامی، یعنی بعد از جنگ تحمیلی و به ویژه از دهة هفتاد شمسی تاكنون بوده است؛ دورانی كه در كنار توسعة سیاسی و جامعه مدنی از دوم خرداد 1376و ریاست جمهوری جناب آقای خاتمی به اوج خود رسید و خواه ناخواه نیاز جامعه و انقلاب اسلامی به تنویر لازم در این گونه مباحث، باعث اظهارنظرهای متعدد مقام رهبری دربارة تحزب و احزاب گردیده است. با تحلیل محتوای این بیانات، به خوبی مشخص می گردد كه رویكرد غالب در آن ه، رویكرد بسیار انتقادی است و ایشان همواره تلاش داشته اند تا در قالب «موافقت مشروط» با تحزّب، آفات و انحراف های این پدیده را در غرب و در سابقه تاریخی كشور و دوران جمهوری اسلامی تبیین نمایند. در این بخش، رویكرد مزبور مستدلاً تشریح می شود.
1- نهضت امام خمینی(قدس سره) نهضتی غیر متكی به هر گونه تشكیلات حزبی و مخالفت برخی احزاب با این جنبش
2- خنثی و ناكافی بودن نقش احزاب در پیروزی انقلاب اسلامی و وابستگی بعضی از آن ها به شرق و غرب
مقام معظم رهبری در این راستا چنین بیان داشته اند:
اگر انقلاب اسلامی و امام بزرگوار ما نبود و اگر اسلام، پرچمدار انقلاب و تحول در این كشور نبود، هیچ امیدی وجود نداشت كه سلطه جهنمی تحقیر آمیز آمریكا و حكومت دیكتاتوری قسی ّالقلب پهلوی از این مملكت بركنده شود. همة راه های ممكن در این كشور تجربه شد و همه ناكام و ناموفق از آب در آمد. احزاب گوناگون سیاسی، جریان های وابسته به شرق و غرب و حركت های مسلحانه به شدت سركوب شد؛ تسلط رژیم پهلوی هم بیشتر گردید و به تدریج یأس، دل ها را فرا گرفت. آن نیرویی كه می توانست در مقابل رژیم پهلوی به معنای واقعی كلمه بایستد، ملت بود؛ یعنی باید همه ملت به صحنه می آمد تا می توانست رژیم فاسد و وابسته و دیكتاتور و ظالم پهلوی و پشت سرش آمریكا را شكست دهد. هیچ كانون و مركزی در ایران وجود نداشت كه بتواند ملت را بسیج كند؛ مگر روحانیت و پرچمداران دین با شعار دین . در كشور ما این یك تجربه طولانی است... در قضیه مشروطه اگر علما نبودند مشروطیت به وجود نمی آمد و به پیروزی نمی رسید... . در نهضت ملی شدن صنعت نفت هم همین طور بود (بیانات مقام رهبری، 14/3/1381) [1] ... .
وقتی مردم پرچم اسلام را در دست امام مشاهده كردند و باور كردند كه امام برای احیای عظمت اسلامی و ایجاد نظام اسلامی وارد میدان مبارزه شده است، گرد او را گرفتند، بعد هم كه انقلاب پیروز شد، با همین انگیزه، از روی طُوع و رغبت در میدان های خطر حاضر شدند؛ چون ایمان آن ها به اسلام، عمیق بود. بعضی از كسانی كه خودشان را در شمار زُبدگان و نخبگان و احزاب سیاسی و صاحب نظران مسائل سیاست به حساب می آوردند، این را نمی پسندیدند (همان، 14/3/1380).
(امام) مبارزة خود را از قدم اول به كمك قشرهای وسیع مردم با نام خدا آغاز كرد. با آنان سخن گفت و ایمان و عقل و همت آنان را به یاری طلبید. هرگز سراغ احزاب و گروه های مدعی نرفت و غالباً به انگیزه های آنان با چشم تردید نگریست و از بند و بستها و بده و بستان های سیاسی آنان روی گردانید. با مردم همیشه صادقانه و دلسوزانه سخن گفت (همان، 14/3/1378)... .
این مرد با این كه در ایران نبود، اما از راه دور، مدت چهارده سال قضایای مبارزات اسلامی و نهضت اسلامی در ایران را به معنای واقعی كلمه، رهبری كرد. در طول این مدت چهارده سال و به خصوص چند سال اخیر ـ یعنی از سال های 49و 50 تا 54و 55ـ شدت این اختناق و فشار زیاد بود. گروه ها و گروهك ه، احزاب سیاسی گوناگون، مخفی، مبارز، سیاسی، غیر سیاسی به وجود می آمدند و همه در زیر فشارهای رژیم، مضمحل می شدند و از بین می رفتند و یا بی خاصیت می شدند. با
این كه بعضی از آن ها پشتیبانی های سیاسی بین المللی هم داشتند؛ به بلوك شرق و غرب ـ به خصوص به شرق ـ متصل بودند و از آنجا هدایت و كمك می شدند، اما نهضت امام، متكی به تشكیلات حزبی نبود. امام هیچ تشكیلات حزبی در داخل
كشور نداشت؛ ... مخاطب او، متن مردم بودند... و آن ها را هدایت می كرد و توانست در طول چهارده ـ پانزده سال از راه دور این مایة فكری ـ اسلامی و نهضت اسلامی را اولاً در ذهن ها عمیق كند، ثانیاً در سطح جامعه توسعه دهد؛ دل های جوانان و ذهن ها و ایمان ها را به آن متوجه كند تا زمینه برای آن انقلاب عظیم فراهم شود (همان)
... ولی از همه مهمتر، امام یك كادرسازی در سطح ملت كردند. كادرسازی های امام هم، غیر از كادرسازی های حزبی بود. احزاب می نشینند اشخاصی را به طور خاص تربیت می كنند، برای این كه مثلاً فلان شغل و فلان كار را به این ها بدهند؛ اما امام جوانان را تربیت می كردند و به آن ها روحیه خودباوری می دادند... شیوة امام عبارت بود از شیوه ای كه پیامبران آن را می پیمودند؛ یعنی تزریق ایمان و باور عمیق، همراه با بصیرت و آگاهی و تأمل و فكر در مخاطبان خود. چنین روشی به طور طبیعی استعدادها را شكوفا می كند و كادرها را پرورش می دهد. لازم نبود از ده سال قبل بردارند فهرستی تهیه كنند كه فلان كس را برای فلان كار می خواهیم؛ اما به طور طبیعی فهرست هایی طولانی به وجود می آمد (همان، 13/11/1377).
3- غیرمردمی بودن حكومت های حزبی و دموكراسی های پوشالی غربی و تأكید بر مردم سالاری دینی، به عنوان دموكراسی حقیقی نگاه انتقادی مقام معظم رهبری به دموكراسی غربی، دارای مشابهت كامل با رویكرد و نگاه امام راحل به این پدیده غربی است و این دو شخصیت در بیاناتشان بارها چهرة پوشالی و ریاكارانه و دروغین اینگونه نظام ها را برملا ساخته اند و اسلام و نظام اسلامی را به عنوان نماد دموكراسی حقیقی معرفی نموده اند. در اندیشة رهبری، نظام های حزبی به عنوان محصول اصلی دموكراسی های غربی، مورد نفی و انتقاد قرار گرفته و بارها آفات آن ها یادآوری گشته اند؛ از جمله، ایشان (در مورخ 1/5/76) حكومت احزاب و رقابت های غلط و دموكراسی های دروغین و به دور از حضور مردم را به مفهوم حكومت تبلیغات برّاق و فریبنده دانسته و اذعان داشته اند:
آنچه امروز در غرب به نام دموكراسی و حكومت مردم خوانده می شود، در واقع حكومت زُبدگان و شخصیت های زرنگی است كه با اتكا به پول و مهارت های انسانی بر مردم حكومت می كنند. در این حكومت ها دموكراسی حقیقی وجود ندارد