نقشآفرینی عاشورا در رویدادهای سیاسی اجتماعی قرن نخست (قسمت دوم)
رفتن به سمتشام، مورد رضایتخود سلیمان نیز بود، با این كه كسانی به او گفتند كه قاتلین امام حسین (ع) در خود كوفه هستند اما سلیمان نیز اظهار میكرد كه مسبب اصلی ماجرا عبیدالله بن زیاد است. سلیمان همچنین گفت كه جنگ در داخل كوفه باعثخواهد شد كه ما برادر كشی به راه بیندازیم و طبعا دشمنان ما زیاد خواهند شد. (50) سلیمان در آغاز ماه ربیعالثانی سال 65 هجری دعوت خود را با شعار «یالثارات الحسین» شروع كرد و یارانش را به نخیله فرا خواند، ولی برخلاف آن كه شانزده هزار نفر با وی بیعت كرده بودند فقط چهار هزار نفر در نخیله فراهم شدند. (51)
یكی از دلایل كاهش یاران سلیمان، ظهور مختار ثقفی در این گیر و دار در كوفه بود. از نظر مختار كه او نیز از شیعیان معروف بود و به خونخواهی امام حسین (ع) قیام خود را شروع كرد، قیام توابین نمیتوانست قدم مهمی به سوی هدفی كه در نظر گرفته شده بود بردارد. او سلیمان را متهم كرد كه فردی بیتجربه بوده و آگاهی جنگی و نظامی ندارد و لذا معتقد بود كه این كار تنها به كشتن افراد شیعه میانجامد. این تبلیغات باعث گردید كه عدهای از شیعیان گرد او جمع شوند و چنان كه نقل شده با این گفتهها حدود یك چهارم كسانی كه با سلیمان بیعت كردند به هواخواهی از مختار پرداختند. (52)
سلیمان ناگزیر دو نفر از یارانش را به كوفه فرستاد تا در میان مردم فریاد زنند هر كه «بهشت را میخواهد و خشنودی خدا و بازگشتبه سوی او را میجوید در نخلیه به سلیمان بپیوندد» . (53) پس از سه روز هزار نفر به آنان پیوستند. سلیمان در جمع یاران خود گفت:
«هر كه دنیا و حاصل آن را میخواهد بداند ما سوی غنیمتی نمیرویم، ما جز رضایتخدا، پروردگار جهانیان، طلا و نقره و خز و دیبا همراه نداریم، فقط شمشیرهایمان را بر دوش داریم و نیزههایمان را به دست، با توشهای به اندازه رسیدن در برابر دشمن، هر كه هدفی جز این دارد با ما همراه نشود .» (54)
سلیمان روز پنجم ربیعالاخر با یاران خود از نخلیه حركت كرد و پس از زیارت مرقد مطهر حسین بن علی (ع) و سوگواری و طلب بخشش از خداوند، به سوی شام حركت كرد. در بین راه نامه عبدالله بن یزید انصاری به دست وی رسید كه از او خواسته بود باز گردد تا به اتفاق بر دشمن هجوم برند ولی سلیمان پیشنهاد وی را نپذیرفت. (55) نیروهای سلیمان در مسیر خود به نقطه «هیت» و بعد از آن به «قرقیسیا» رسیدند. در این شهر، زفربن حارث كه در مخالفتبا مروان پس از درگیریهای شام، برای خود حكومتی برپا كرده بود، از توابین استقبال كرد و اطلاعات و اخباری از وضعیت ابنزیاد و نیروهای او در اختیار توابین گذاشت و مقداری نیز آنها را با آذوقه و شتر و علوفه تجهیز نمود، و بعد از آن به سوی عینالورده به مقابله سپاه شام رفتند. (56) پس از مواجه شدن دو سپاه، شامیان از توابین خواستند تا به اطاعت عبدالملك بن مروان درآیند ولی سلیمان پاسخ داد: عبیدالله بن زیاد را تحویل ما بدهید تا او را به قصاص یاران مقتول خود بكشیم و عبدالملك را خلع و وابستگان عبدالله بن زبیر را بیرون كنیم و حكومت را به خاندان پیامبرمان (ص) كه از جانب آنان به ما نعمت و شرف داده شده است، بسپاریم. (57)
سرانجام درگیری آغاز شد. توابین در پیكاری نابرابر كه شمارشان 3300 نفر و شامیها بیش از بیست هزار نفر بودند، (58) در دو روز آغازین نبرد با شعار «بهشت، بهشت ای باقیمانده ابوتراب، ابوترابیان، بهشت، بهشت» (59) به سپاه اموی حمله بردند و بسیاری از آنان را كشتند. بعدازظهر روز سوم، شامیان با تمام قوا بر توابین یورش آوردند و سلیمان و دیگر رهبران توابین جز رفاعة بن شداد تا شب كشته شدند. رفاعه كه شاهد كشته شدن بیشتر توابین بود ادامه پیكار را بیش از این بیثمر دانست و با اصرار زیاد یاران خود را گرد آورد و به سوی عراق بازگشت. (60)
بدینسان جنبش توابین به رهبری یكی از اصحاب رسولالله (ص) با همكاری یاران حضرت علی (ع) شكل گرفت. دیدگاه آنان در باره رهبری سیاسی امت اسلامی، واگذاری حكومتبه خاندان پیامبر (ص) بود. آنان به امامت الهی خاندان رسولالله (ص) پس از وی معتقد بودند و ائمه را وارث میراث نبوی میدانستند. آنها با اینكه از وجود سپاه انبوهی كه از «شام» به همراهی ابنزیاد میآمدند، آگاه بودند، كمترین تردیدی به خود راه ندادند و حتی از نظر سیاسی كمترین ارزیابی درستی از وقایع و جریانات در كوفه داشتند. فكر تسخیر كوفه و كشتن قاتلان حسین بن علی (ع) و تجهیز عراق در برابر شام، كمتر برای آنها مطرح بود. برای آنها یك چیز اهمیت داشت و آن «توبه» بود، توبهای كه با شهادت به دست میآمد. سخنان، جملات و اشعاری كه از توابین در جریان حملات به سپاه شام و در آخرین لحظات عمر روایتشده همگی متضمن مفهوم توبه و تجلی آن در رفتن از این دنیا و كسب فیض شهادت است.
بدون تردید شكست توابین، نتیجه عدم توازن میان دو سپاه اموی و توابین بود. امویان سپاهی آزموده و سازمانیافته داشتند و از امكانات مادی فراوان برخوردار بودند، در حالی كه سپاهیان توابین، با آنكه سخت جانباز و سلحشور بودند ولی سازماندهی نظامی خوبی نداشتند. سلیمان نیز پیش از شروع نبرد به چنین واقعیتی معترف بود.
جنبش توابین كه بنیادش بر استغفار و توبه استوار بود، بهسان جنبشهای غیر سیاسی، فاقد هرگونه برنامه اصلاحی و اجتماعی بود با این حال از این سازمان برخوردار بود كه توانستشیعیان را برای انتقام خون حسین (ع) به سوی خود جلب كند. چون برخی از عناصر آن، نیمه راه از پیكار بازگشتند و بعضی نیز از همكاری با سلیمان شانه خالی كردند، و بالاخره ظهور مختار در اوج شكوفندگی توابین، جبهه شیعه را به هم ریخت.
شكست نظامی توابین الزاما به معنی شكستسیاسی آنها نیست زیرا ایشان به آرمان خود رسیدند و بازتاب مثبتی بر جنبش پیكارجویانه شیعی داشتند; چنانچه اثر این بازتاب به سرعت در جامعه كوفه نمودار شد. در نتیجه تودهها مالامال از خشم شدند و كوفه آوردگاه قیام دایمی شیعیان علیه رژیم اموی گشت. كوفیان از هنگام بازگشتبقایای توابین از عینالورده، همواره از تقصیری كه نسبتبه امام حسین (ع) مرتكب شده بودند خود را مورد نكوهش قرار میدادند. به علت غیبت تنی چند از بزرگان شیعه، شیعیان كوفه نتوانستند موضع مهمی اتخاذ كنند و جبهه شیعه از هم گسیخته بود و نظر واحدی در باره تحولات سیاسی جدید نداشتند. وجود چنین شرایطی، فرصت مغتنمی بود برای مختار كه سخت اوضاع را زیر نظر داشت. (61)
6 . جنبش مختار در كوفه
از دیگر تحولاتی كه در كوفه به وقوع پیوست و در زمره پیامدهای قیام امام حسین (ع) محسوب میشود، قیام مختار است. مختار فرزند ابوعبیدة بن مسعود ثقفی سردار اسلام در جنگ جسر بود كه در شمار شیعیان سرشناس كوفه به شمار میرفت. در آغاز قیام امام حسین (ع)، مسلم بن عقیل فرستاده امام (ع) به كوفه در خانه مختار سكونت گزید و مختار با وی بیعت كرد. پس از شهادت مسلم، مختار به دست نیروهای عمروبن حریث دستگیر و به فرمان عبیدالله بن زیاد زندانی گشت و در تمام مدتی كه واقعه كربلا رخ داد او در زندان بود تا اینكه با وساطتشوهر خواهرش، عبدالله بن عمر آزاد شد و به حجاز رفت. در واقع ابنزیاد دستور داد تا مختار كوفه را ترك كند زیرا از تحریكات او علیه امویان بیم داشت. در مكه به عبدالله بن زبیر پیوست (62) زیرا در پارهای اهداف از جمله مخالفتبا امویان متحد بودند، حتی در جریان محاصره مكه توسط سپاه شام، مختار نیز در كنار دیگران از حرم دفاع كرد. ولی این اتحاد به زودی از هم گسست و مختار در پی خواستههای خود از ابنزبیر جدا شد و به كوفه رفت. قبل از آن وی با محمدبنحنفیه دیدار كرد و نقشه خود مبنی بر خونخواهی امام حسین (ع) و انتقام گرفتن از قاتلان آن حضرت را با او در میان گذاشت. مختار سكوت محمدبنحنفیه را برای خود اجازه تلقی كرد و در كوفه مردم را به قیام همراه خود فرا خواند و گفت:
«... . محمد بن علی مرا به سوی شما فرستاده كه من مورد اعتماد و وزیر و برگزیده و امیر او هستم و به من فرمان داده كه با بیدینان بجنگم و به خونخواهی خاندان وی و دفاع از محرومان قیام كنم» . (63)
آمدن مختار به كوفه مصادف با قیام توابین در این شهر بود. تلاشها و تبلیغات مختار اگر چه در صف شیعیان اختلافی ایجاد كرد و گروهی از توابین بدو پیوستند لیكن در جلب شیعیان كوفه موفقیتآمیز نبود زیرا بیشتر شیعیان با سلیمان بن صرد بوده و حتی برخی ادعای او را مبنی بر رابطهاش با محمدبنحنفیه را مورد انكار قرار دادند. (64)
پس از خروج توابین از كوفه، اشراف هوادار نظام اموی كه از مختار و برنامههایش وحشت داشتند با بزرگ جلوه دادن خطر وی، حاكم زبیری كوفه، عبدالله بن یزید را واداشتند تا او را زندانی كند. مختار در زندان بود كه قیام توابین به پایان رسید و بقایای آنها به شهر بازگشتند. وی از زندان به بزرگان شیعه نامهای نوشت و خود را قاتل ستمگران و انتقام گیرنده از دشمنان و قاتلان معرفی كرد و آنان را به كتاب خدا و سنت پیامبر (ص) و خونخواهی اهلبیت و دفاع از ضعیفان و نبرد با منحرفان دعوت كرد. (65)
مختار بار دیگر با وساطت عبدالله بن عمر از زندان آزاد شد و پس از آزادی به سازماندهی و فراهم آوردن زمینه قیام خود پرداخت و شیعیان را به همراهی خود دعوت كرد. در همان اثنا به فرمان ابنزبیر، عبدالله بن یزید از امارت كوفه معزول و به جای او عبدالله بن مطیع قرشی كه از هواداران سرسخت ابنزبیر بود گماشته شد. (66) مختار لازم بود كه هر چه زودتر و پیش از آنكه ماموران والی جدید او را تحت مراقبت قرار دهند، موضعی مناسب برگزیند. گویند مختار ابتدا صلاح دید با امام زینالعابدین (ع) رابطه برقرار سازد و او را در جریان امر نهد ولی امام پاسخ مثبتی به او نداد. (67) از این رو او به ابن حنفیه روی آورد. (68) وی نمایندگانی به سوی محمدبنحنفیه فرستاد و او بنا به دلایلی به ویژه موقعیتش در میان شیعیان و نیز مراقبتسخت او از سوی ابنزبیر نتوانست پاسخ قاطعی به فرستادگان مختار بدهد. ولی از پاسخ مبهمی كه به ایشان داد میتوان دریافت كه وی با قیام مختار مخالفتی نداشته است:
«از این كه خدا ما را به وسیله هر كه از بندگانش یاری دهد، مخالفتی نداریم» . (69)
موضع ابنحنفیه در قبال مختار، در اوضاع عمومی كوفه اثر نهاد زیرا نظر شیعیان به سوی ابنحنفیه كه تا آن روز چندان شهرتی نداشت، جلب گردید ونیز مختار زعامتشیعیان را به دست گرفت و تعدادی از بزرگان شیعه كه او را شایسته رهبری میدانستند به گردش جمع شدند و به نفع مختار به تبلیغ پرداختند. در این میان، گروهی از بزرگان شیعه در كوفه در باره نمایندگی مختار از طرف محمدبنحنفیه تردید داشتند. اینان به حجاز نزد محمدبنحنیفه رفتند و از او استفسار كردند. پاسخ محمدبنحنفیه به منزله پشتیبانی و همراهی با مختار تلقی شد و در نتیجه شیعیان كوفه به گرد مختار فراهم آمدند و زمینه قیام وی فراهم شد. (70) با این حال چند مانع بر سر راه مختار وجود داشت: یكی كینهتوزی شدید اشراف كوفه نسبتبه او بود. دیگر اینكه ابراهیم فرزند مالكاشتر از بزرگان قبیله مذحج در پیوستن به او تردید داشت. او همچون پدرش، اخلاص شدیدی نسبتبه حضرت علی (ع) و خاندانش داشت و با امویان سخت دشمن بود ولی دیدگاهش با دیگر شیعیان متفاوت بود. از این رو در قیام توابین شركت نجست و با قیام مختار با احتیاط برخورد كرد. زیرا قیام شیعه را فاقد یك برنامه منظم و اهداف روشن میدید. لذا همواره با زعمای شیعه به ویژه با ابن حنفیه در تماس بود. مختار به پیشنهاد یاران خود برای جذب ابراهیم و استفاده از نیروی شیعی بسیار قبیله مذحج نزد وی رفت و سرانجام با اصرار زیاد او را موافق خود ساخت و گویا نامهای كه مختار بدو نشان داد كه از طرف محمدبنحنفیه خطاب به او نوشته شده و گواهی همراهان مختار كه شهادت دادند محمد خود این نامه را نوشته، ابراهیم را به این امر متقاعد ساخت، متن نامه چنین بود:
«... به ابراهیم بن مالكاشتر، من وزیر و فرد مورد اعتماد خویش را به سوی شما فرستادهام و از وی خواستهام با دشمنانم بجنگد و به خونخواهی خاندانم قیام كند. تو و عشیرهات و پیروانت او را یاری كنید» . (71)
همراهی ابراهیم چهره پرنفوذ و درخشان نظامی كوفه با مختار و رفت و آمد گسترده شیعیان با وی سبب شد تا عبدالله بن مطیع در صدد دستگیری وی بر آید. ابنمطیع ماموران امنیتی خود را به نواحی مختلف كوفه اعزام كرد تا از قیام مختار جلوگیری نمایند ولی این اقدامات، قیام مختار را یك روز به جلو انداخت. زیرا وقتی ابراهیم با تعدادی از یاران مسلح خود به سوی منزل مختار میرفتبه رئیس ماموران امنیتی خلیفه برخورد و مورد اعتراض وی قرار گرفت و ابراهیم نیز با نیزهای او را كشت. از این رو مختار كه تصمیم داشت فردا شب قیام كند از این موقعیتسود جست و به یاران خود دستور داد شامگاه سه شنبه 12 ربیعالاول سال 66 ه . ق با شعار «یا لثارات الحسین» شیعیان را فراخوانند. (72)
بدینسان قیام آغاز گشت و سرانجام پس از سه روز جنگ و محاصره قصر عبدالله بن مطیع، وی فرار كرد و مختار و ابناشتر بر اوضاع شهر مسلط گشتند و فرمانده سپاه و اشراف را سركوب كردند. مختار سپس در مسجد بر فراز منبر رفت و برنامه سیاسی و اصلاحی خود را اعلان داشت. محور این برنامهها عدالتگستری در میان تودهها و همزیستی مسالمتآمیز با دیگر فرقهها بود. او در خطبه خود خطاب به مردم گفت:
«با من بر كتاب خدا و سنت پیامبرش و خونخواهی خاندان رسولالله (ص) و جهاد با منحرفان و دفاع از ضعیفان پیروی كنید» . (73)
مردم نیز با وی بیعت كردند.
عواملی چند در پیروزی مختار و تحقق آرزوی شیعیان در به حكومت رسیدن، مؤثر بود:
1 . تكیه بر مردم تحتستم امویان، چه عرب و چه غیر عرب (موالی) كه از ستم امویان و طرفداران ابنزبیر به تنگ آمده بودند و آنها قیام مختار را وسیلهای برای تحقق آرمانهای اصلاح طلبانه خود میدانستند.
2 . جنبش شیعه مختار را فردی مورد تایید ابنحنفیه میدانست و او را به عنوان یك سیاستمدار مبرز و جنگاور چیرهدست میپذیرفت.
3 . حكومت زبیریان در كوفه هیچ تغییر سیاسی به جای ننهاد و فاقد هرگونه برنامه اصلاحی بود.
4 . همكاری كارگزار ابنزبیر با برخی از قاتلان حسین (ع) در حكومت و جنگ با مختار اثر بدی در صفوف نیروهای ابنزبیر نهاد و گروههایی از ایشان به مختار پیوستند.
5 . پیوستن ابراهیم بناشتر به مختار، موقعیت را به نفع مختار تغییر داد. ابناشتر همچنین به دلیل نفوذ قبیلهای و وقعیتخاص در میان شیعیان و مقام برجسته نظامی خود در این پیروزی سهم به سزا داشت. (74)
پیروزی مختار با خونریزی مفرط و فشار ظالمانه همراه نبود زیرا وقتی كه اشراف از او امان خواستند او پذیرفت. با اینكه مختار با سهولتبه قدرت رسید ولی مشكلاتی بر سر راه او به وجود آمد كه حكومت نوپای او را تهدید میكرد. از یك طرف سپاه اموی به كوفه نزدیك میشد و از سوی دیگر ابنزبیر همچنان پنجه بر نواحی جنوبی عراق افكنده بود.
رسیدن ابنزیاد با سپاه اموی به موصل، دشوارترین مرحله قیام مختار بود. او برای جلوگیری از یورش دشمن به كوفه، نیرویی را به مقابله آنها اعزام كرد كه با درگذشت فرمانده نیروها، یزید بن انس كه سالخورده و بیمار بود، ناچار هفت هزار نیرو را به فرماندهی ابراهیم بناشتر فرستاد تا از پیشروی ابنزیاد در عراق جلوگیری كند. (75)
علاوه بر پیكار بنیمروان با مختار، مشكل دیگر، طرح براندازی اشراف كوفه علیه مختار بود كه از غیبت ابراهیم بن مالك اشتر سود جستند و گرد هم آمدند و یكدیگر را به جنگ با مختار فرا خواندند. حاكمیت مختار در كوفه، نفوذ قدرت وی و شیعیان، دفاع مختار از محرومان و موالی، خونخواهی خاندان پیامبر (ص)، اشراف كوفه را كه در واقعه كربلا و شهادت مسلم بن عقیل دست داشتند به وحشت انداخت. در واقع حكومتشیعی در كوفه به ریاست مختار با منافع سیاسی و اقتصادی آنان ناهمساز بود. عدالتگستری مختار در میان تودههای محروم به ویژه موالی و لغو امتیازات بیمورد اشراف آنها را نگران میساخت. اشراف به همراه هواداران خود محل فرمانروایی مختار را محاصره كردند، در نتیجه وی از ابراهیم بن مالك خواست كه به كوفه برگردد و او نیز به یاری مختارآمد و توانست اشراف را سركوب كند. (76)
6 - 1 . خونخواهی از قاتلان امام حسین (ع)
مختار پس از سركوبی قیام اشراف كوفه، به خونخواهی خاندان رسول خدا (ص) پرداخت و به یاران خود دستور داد كسانی را كه در كشتار روز عاشورا دست داشتند دستگیر و به قتل رساندند. مختار اموال و مستمری مقتولان را به ایرانیانی كه در خدمت وی بودند میبخشید. (77) از جمله این كشته شدگان، شمربنذی الجوشن، خولی بن یزید اصبحی، عمر بن سعد بن ابیوقاص و پسرش حفص بودند. (78) برخی از اشراف به بصره فرار كردند و برخی نیز در همان كوفه مخفی شدند. مختار سرهای این قاتلان را به مكه نزد محمدبنحنفیه فرستاد و او نیز از خداوند برای مختار پاداش نیكو خواست. (79) گویند وقتی مختار سرهای عمر بن سعد و فرزندش را به مدینه فرستاد تنها در آن روز بود كه امام علی بن الحسین را خندان دیدند (80) زیرا قبل از آن امام سجاد در اكثر اوقات گریه كرده و ناراحتبود.
این حوادث مرزبندی خاصی را ایجاد كرد، شیعیان به كلی از گروههای دیگر جدا شدند، اگر مختار تا قبل از آن كوشش در جذب همه جناحها داشت اینك تنها پشتوانهاش «شیعیان» بودند، در مقابل آنها، علاوه بر كسانی كه طرفدار «بنیامیه» بودند، و طرفداران «آل زبیر» نیز حضور داشتند، تعداد این افراد كم نبود، (81) بسیاری به بصره رفتند (82) و بسیاری نیز در انتظار فرصت نشسته بودند.
6 - 2 . پیكار با عبیدالله بن زیاد
مختار دو روز پس از سركوبی اشراف كوفه، ابراهیم بن اشتر را روانه جنگ با عبیدالله بن زیاد كرد. دو سپاه در كنار رودخانه خازر (پنج فرسخی موصل) با یكدیگر رو به رو شدند. شیعیان با فداكاری و جانبازی بر سپاه شام یورش آوردند و توانستند كستسختی بر سپاه مروانی وارد نمایند و بسیاری از آنان كه فرار كردند در رودخانه غرق شدند. در این واقعه كه در سال 67 هجری رخ داد برخی از مهمترین رهبران شام كه مدتها در جنگهای مختلف بر ضد عراق شركت كرده بودند، كشته شدند. عبیدالله بن زیاد، حصین بن نمیر سكونی، شرحبیل بن ذیالصلاح حمیری از جمله این افراد بودند كه كشته شدند. ابراهیم سرهای فرماندهان سپاه شام را به كوفه نزد مختار فرستاد و او نیز سرها را به حجاز ارسال كرد و امام علی بن حسین (ع) از دیدن آنها خوشحال شد. ابراهیم پس از آن به موصل رفت و تمام سرزمین جزیره از دیار ربیعه تا دیار مضر را تصرف كرد و بر همه شهرهای جزیره والیانی گمارد و خراج آنها را جمع آوری كرد. (83)
6 - 3 . تلاش برای گسترش قلمرو
مختار كه پس از سركوب اشراف و وابستگان به امویها و زبیریها، مشكل داخلی خود را حل نموده بود به فكر توسعه مناطق تحتحكومتخود افتاد. بصره مامن فراریان كوفه و پایگاه زبیریان در عراق، یكی از نقاط مورد توجه مختار بود كه طبعا كانون خطر نیز برای او محسوب میشد. اقدام مختار میتوانست در جهت جذب شیعیان اندك آن دیار نیز باشد. مختار، مثنی بن مخربه رهبر شیعیان بصره را به این شهر فرستاد تا مردم را علیه ابنزبیر بشوراند لیكن در جنگی كه درگرفت تعدادی از یارانش كشته شدند و خود به كوفه رفت و به مختار پیوست. (84)
نقطه دیگری كه مورد توجه مختار بود «حجاز» مقر اصلی ابنزبیر بود. مختار سعی داشتبه بهانه كمك به ابنزبیر در دفع حمله سپاه شام به حجاز، مدینه را تحت تسلط خود درآورد. اما با درگیری نیروهای اعزامی مختار با نیروهای ابنزبیر، بسیاری از آنها كشته و بسیاری نیز گریختند. (85) از نامهای كه مختار برای محمدبنحنفیه فرستاده بر میآید كه هدف مختار از بین بردن دشمنان اهلبیت (ع) و رها كردن سرزمین حجاز برای حاكمیتشیعی بوده است. اگر چه ابنحنفیه در پاسخ نامه او كه از وی اجازه خواسته بود تا سپاه بیشماری را به سوی مدینه گسیل كند، با تمجید از او و نیتش نوشت:
«اگر من قصد جنگ داشتم مردمان زیادی بودند كه به من ملحق میشدند اما من خود كناره گرفتهام» . (86)
مدتی بعد ابنزبیر، محمدبنحنفیه و جمعی از بنیهاشم را كه به مكه رفته بودند، برای بیعت تحت فشار قرار داد و چون از این كار سر باززدند ایشان را زندانی و حتی تهدید به آتش زدن نمود. ابنحنفیه طی نامهای از مختار كمك خواست و او نیز با اعزام گروهی به مكه توانست آنها را آزاد نماید. این گروه با شعار «یا لثارات الحسین» به طرف زمزم، محل زندان بنیهاشم رفته و آنها را رها كردند. بین نیروهای ابنزبیر و این گروه به دلیل عدم خونریزی در حرم درگیری رخ نداد (87) و از آنجا كه یاران مختار با چوب (نه با شمشیر) وارد مكه شدند به نام «خشبیه» شهرت یافتند.
6 - 4 . اتحاد اشراف كوفه و زبیریها علیه مختار
سركوبی اشراف كوفه و جستجوی مختار برای یافتن كشندگان خاندان رسولالله (ص) موجب فرار اشراف و برخی از قاتلان به بصره شد. از جمله آنان محمد بن اشعث كندی و شبثبن ربعی تمیمی بودند كه با مصعب بن زبیر علیه مختار ائتلاف كردند. آنها حتی افرادی را نیز فرستادند تا با تبلیغ، مردم را از حمایت مختار باز دارند. تصرف سرزمین جزیره و گسترش اقتدار سیاسی و نظامی مختار و تشویق اشراف كوفه، مصعب بن زبیر را كه از سوی برادرش والی بصره شده بود، مصمم به نبرد با مختار كرد. مصعب سپاهی از قبایل مختلف عرب و فراریان (اشراف) كوفه فراهم ساخت و به سوی كوفه حركت كرد. مختار نیز سپاهی به شمار سی هزار نفر از اعراب و ایرانیان بسیج كرد و فرماندهی آن را به «احمر بن شمیط احمسی» واگذاشت، زیرا ابراهیم بن مالك از مختار كناره گرفته بود. او كه اینك در موصل حاكمیتیافته بود حاضر به بازگشتبه كوفه برای حمایت از مختار نشد. دو سپاه در مذار، واقع در میسان بین واسط و بصره، روبهرو شدند. مصعب یاران مختار را به كتاب خدا و سنت پیامبرش و بیعتبا عبدالله بن زبیر به عنوان امیرالمؤمنین فرا خواند. ابنشمیط نیز آنان را به كتاب خدا و سنت رسولش و بیعتبا امیر مختار و قرار دادن خلافت در خاندان رسولالله (ص) به شورا، فرا خواند. مصعب به سپاه مختار حمله كرد و آنان را شكست داد. احمر بن شمیط به همراه بسیاری از یاران خود كشته شدند و شمار زیادی از آنان فرار كردند. مصعب پس از پیروزی در مذار از راه خشكی و رودخانه فرات به سوی كوفه حركت كرد. مختار نیز بقایای سپاه خود را گرد آورد و به مقابله او رفت لیكن هنگامی كه نبرد در گرفت مختار شكستخورد و بیشتر فرماندهانش كشته شدند. مختار و بقیه یارانش به قصر پناه بردند و سرانجام با تعدادی از یاران خود از قصر بیرون آمدند و جنگیدند تا كشته شدند. مصعب به شش هزار نفر كه داخل قصر بودند امان داد و چون آنان بیرون آمدند به تحریك برخی از همراهان، دستور داد آنها را گردن زدند. (88) پس از كشته شدن مختار، ابراهیم بن مالك نیز با تقاضای مصعب بدون مقاومت و اعتراضی به كوفه آمد و مصعب او را به گرمی پذیرفت (89) ولی هیچگاه به مقام خود باز نگشت. با سقوط حكومت مختار در كوفه، عراق در قلمرو زبیریان قرار گرفت و هواخواهان ابنزبیر در عراق به رهبری مصعب بن زبیر حكومت را به چنگ آوردند. در نتیجه مبارزات شیعیان كه در عراق دارای اهمیتبسزا بود به دلیل عدم وجود فرماندهان لایق و جنگاوران تیز چنگ دورهای از ركود نسبی را پشتسر نهاد ولی این بدان معنی نبود كه شیعیان نقش پیشتازانه خود را در انقلابات عراق فراموش كنند، بلكه مبارزات آنها تحت رهبریها و اهداف مختلف ادامه یافت.
6 - 5 . ارزیابی شخصیت و قیام مختار
قضاوت در باره مختار و قیام او چندان ساده نیست زیرا اخبار مشحون از اتهامات، اغراض و گزافههایی است كه چهره او را از یك شیعه انقلابی تا كذاب مدعی نبوت آشفته كرده است. ادله زیادی وجود دارد كه حاكی از اعتقاد مختار و یارانش به تشیع و علاقه فراوان نسبتبه اهلبیت (ع) بود. او در محیطی شیعی رشد و تربیتیافت و نسبتبه مقام اهلبیتشناخت كامل داشت و در دوران حكومتخود به دفاع و خونخواهی از آنان پرداخت. مختار در دوران حكومتخود چندین بار هدایایی برای محمدبنحنفیه فرستاد تا بین خاندان رسولالله (ص) پخش كند (90) و با فداكاری بسیار از محمدبنحنفیه دفاع میكرد، از جمله نجات او از زندان عبدالله بنزبیر . شواهدی بر حمایت محمدبنحنفیه از مختار نیز در دست است كه میتواند مؤید قیام مختار باشد. مختار با كشتن قاتلان امام حسین (ع) و یارانش، چندان علی بن حسین (ع) و محمدبنحنفیه را خوشحال كرد كه او را ستایش و دعا كردند. (91) یاران مختار او را هواخواه خاندان رسالت میدانستند و دشمنانش او را دروغگو مینامیدند، آن گونه كه ابنزبیر به ابنعباس گفت: «خدا دروغگو را كشت» . ابنعباس پاسخ داد:
«خداوند رحمت كند مختار را كه مردی دوستدار ما و آشنا به حقوق ما بود .» (92)
موضع مختار در انتقام گرفتن از امویها و اشراف به خوبی میتواند نشان دهد كه برای رسیدن به هدف خود حاضر شد وقعیتخود را به خطر انداخته و به دستگیری و قتل قاتلان امام حسین (ع) بپردازد. اما از آنجا كه او ضربات زیادی بر پیكر امویها وارد كرده و زبیریها را نیز مورد حمله قرار داد، آنها كوشیدند تا انواع و اقسام اتهامات را به او نسبت دهند مانند: ادعای نبوت، ادعای مهدویتبرای ابنحنفیه، تاسیس فرقه كیسانیه، و نسبت دادن لقب كذاب به او، كه بیشتر این نسبتها بعد از مرگ مختار به او داده شده است.