محدودیتهاى سكولاریسم
جان كین
مترجم: سید على اصغر سلطانى
مركز مطالعات دموكراسى دانشگاه وست مینیستر لندن مارس 1997
پرسشى بى پروا: آیا ممكن است آرمان مردم گرایانه سكولاریسم, اعتقادى به ظاهر بدیهى باشد كه كثرت گرایى آزاداندیشانه دموكراسى را آن گونه كه اكنون تجربه اش مى كنیم, تهدید كند؟ پاسخى احتمالى: این شك به سكولاریسم را به یارى این واقعیت مى توان توجیه كرد كه اغلب سكولاریست ها, سكولاریسم را بدون تفكر تقدیس مى كنند. شعار ((بى سكولاریسم, دموكراسى ناممكن)) از نظرشان شعارى مقدس است. سكولاریست ها گمان مى كنند در طول چند نسل گذشته, اوهام دینى به تدریج از میان رفته اند و این باعث بسى خوشبختى است; چرا كه جداسازى احساسات دینى از حوزه هایى چون: حقوق, حكومت, سیاست حزبى, و آموزش و پرورش ـ جدایى كلیسا از دولت ـ مردم را از تعصبات نامعقول رها نیده و موجب ارتقاى تحمل و بردبارى روشنفكرانه مى شود, كه این خود, جزء تفكیك ناپذیر دموكراسى كثرت گرا است. به علاوه, سكولاریست ها مى پندارند خلإ ناشى از رخت بربستن خدا از زمین را مى توان با اعتقاد به اینكه جدایى كلیسا از دولت و تحدید باورهاى دینى به محیطهاى خصوصى جایگزینى براى خدایند, پركرد. جست و جوى نوین براى معناى فردى و رستگارى را مى توان در قالب ((دین ناپیدا))ى ((بیان خود)) و ((تحقق خود)) ریخت (توماس لوكمن).(1) سكولاریست ها مى گویند تمایلات دین زدایانه]secularsing] در واقع به تدریج جزء مسلمات زندگى نوین شده و مردم را قادر مى سازد تا بتوانند در هر كجا زندگى اى كم تعصب تر و عاقلانه تر را پى ریزى كنند. همچنین, این گرایشهاى دین زدایانه, مردم را یارى مى دهد تا با دنیاى عارى از دیندارى سازگار گردند و به آنها اطمینان مى دهد كه مى توانند در رویارویى با تجربیات زمینى, آزادانه زندگى كنند.
على رغم این كه چالشهاى قدرتمندى نسبت به سلطه سكولاریسم صورت گرفته است, اصول اعتقادى رایج سكولاریسم همچنان پا برجا مانده است; زیرا ریشه تفكرش بسیار عمیق است. جاى تعجب است كه تبارشناسى عالمانه و جامع این ریشه ها هنوز نانوشته مانده است, ولى با وجود این, روشن است كه این اندیشه كه دنیاى نوین, همسوى با سكولاریته]secularity] در حال تخریب بنیادهاى دینى است, زاییده اروپا در نیمه قرن نوزدهم است; اما خود مفهوم ((سكولار]secular] (( كه تنها مختص به تمدن اروپا است, قدمت بیشترى دارد. از زمان پذیرش مسیحیت به منزله دین رسمى امپراطورى در زمان كنستانتین, رابطه بین قدرت روحانى و قدرت گذرا ـ سكولار ـ همواره مورد بحث بوده است: ابتدا در قرن سیزدهم میلادى, صفت ((سكولار)) (برگرفته از كلمه لاتین saecularis) در زبان انگلیسى براى تمیز قایل شدن بین كشیشانى كه در میان مردم زندگى مى كردند و آنهایى كه در انزواى صومعه و دیر بودند, به كار رفت. ویلیام اهل اوكهام(2) و جان وایلكلیف(3) نویسندگان قرن چهارده, با تمیز قایل شدن بین نهادهاى مرتبط با مسایل مدنى, معمولى, و فانى و نهادهاى دیگرى كه مشخصا مذهبى و روحانى بودند[ و به كارگیرى كلمه ((سكولار)) براى نهادهاى مدنى] بر این مفهوم كلمه ((سكولار)) صحه نهادند.
در طى قرن شانزدهم, این مفاهیم اساسا منفى سكولار به منزله قلمرو موقت همه چیزهاى ((دنیایى)) كه مستقیما به مقررات مذهبى مرتبط نبود ـ یعنى قلمرو چیزهاى غیر كلیسایى, غیر دینى, غیر مقدس ـ به تدریج كمرنگ شد و اصطلاح سكولار مفهوم غیر دینى بودن و غیر خدایى بودنش را از دست داد. كلمه سكولار ناگهان به جنبش در آمد و براى توصیف دنیایى كه تصور مى شد در حركت باشد, به كار رفت. سكولارایز]to secularize] (از كلمه فرانسوىseculariser ) به مفهوم غیر دینى كردن و از مالكیت كلیسا خارج كردن چیزى به كار مى رفت; و در عین حال, سكولاریزاسیون[ سكولار سازى ]secularization نیز به معناى فرایند تقلیل نفوذ دین به كار مى رفت. مثلا در اجتماعات كلیسایى و قانونى, سكولاریزاسیون, براى انتقال نهادها و دارایى هاى دینى از مالكیت كلیسا به مالكیت افراد عام و كاربرى فانى و دنیایى به كار مى رفت. این, همان مفهومى است كه فرهنگ لغت دكتر جانسون (1755) از آن براى تعریف اصطلاحات زیر سود مى جوید: سكولاریته:]secularity] ((دنیایى بودن, توجه به چیزهاى دنیایى كنونى)); سكولارایز: ((تبدیل چیزهاى اختصاص یافته براى استفاده روحانى به استفاده عادى)) و ((دنیایى ساختن)); و سكولاریزاسیون: ((عمل سكولار كردن)).
اگر چه افرادى كه مفهوم جدیدى براى این واژه خلق كردند, خود واقف نبودند; ولى زمینه فكرى پرورش تخمهاى اعتقادات سكولاریستى را كه ریشه در اروپاى نیمه قرن نوزدهم داشت و در زمان ما شكوفا شد, آماده كردند; اینكه كلیسا و دنیا, درگیر در مبارزه اى تاریخى اند كه در آن مبارزه به تدریج و به گونه اى برگشت ناپذیر, دنیایى بودن تفوق مى یابد. نمونه هاى اولیه این گرایش فكرى عبارتند از: اصرار فورباخ(4) بر اینكه دین, خود, آموزگار بى خدا بودن است; چرا كه دین ((اساسا به چیزى جز حقیقت و الهى بودن ماهیت انسان معتقد نیست)); روایت نیچه از مرد دیوانه اى كه فانوس به دست در روز روشن شتابان سوى بازار شهرى مى رفت و بلند فریاد مى زد كه خدا كشته شده است; اظهارات هربرت اسپنسر (در شواهد علم اخلاق)(5) مبنى بر اینكه ((حال كه مواعظ اخلاقى تإثیر خود كه منبعث از منشایى مقدس است را از دست مى دهند, سكولارسازى اخلاقیات, امرى ضرورى مى شود)); دكترین كاملا منحصر به فرد سكولاریسم جورج هالى یوك(6), چارلز بردلا(7) و دیگران كه بنا به اعتقادشان, باید با تلاش و صحه نهادن بر اینكه در عصر حاضر اخلاقیات مسوول به زیستى انسانهایند, تنزل دین را تسریع كرد و ملاحظات ناشى از ایمان به خدا و زندگى پس از مرگ را به انزوا كشاند.
به آسانى مى توان با نگاهى به گذشته دریافت كه راهبران اولیه سكولاریسم از طریق مسلم انگاشتن, پیش بینى كردن, و تجویز هر چیز, سعى داشتند نوعا موضعشان را تقویت كرده و بدین سان, بر محافل ادبى و دانشگاهى تإثیر بگذارند. از این روست كه تى. اس. الیوت در سرودهایى از ((سنگ))(8) (1934) این تإثیرات را به سخره گرفته است: ((اما به نظر مىآید چیزى رخ داده است كه هرگز قبلا رخ نداده است. اگر چه نمى دانیم دقیقا چه زمانى, یا چرا, یا چگونه, یا كجا این حادثه رخ داده است. انسانها خدا را ترك گفته اند نه بسوى خدایى دیگر; بلكه به گفته خودشان, به سوى هیچ خدایى; و این هرگز قبلا واقع نشده است.)) اگر چه پیامدهایى از این دست, بى شك ترس و نفرت در دلهاى مومنین افكنده است; اما سكولاریست ها با حمایت تحقیقات دانشگاهى فراوان, قدرتمندانه این یافته ها را متذكر شده و به نفع خود از آنها بهره بردند. سكولاریست ها مى گویند; به شواهد قدیمى ترین دموكراسى پارلمانى بنگرید. تقریبا نیمى از جمعیت بزرگسال بریتانیا و كلا سه چهارم جمعیت جوان آن, هرگز به كلیسا نمى روند; دو سوم شهروندان معتقدند دین عموما رو به نزول است; و فقط یك چهارم آنان این امر را ((از هر جهت)) بد مى دانند; آن نسبتى از مردم (در حال حاضر یك سوم) كه تإیید مى كنند حضرت عیسى ((فقط یك انسان)) بوده است, در حال افزایش است; همچنان كه اكثریتى (در حال حاضر سه چهارم) كه وجود شیطان را تكذیب مى كنند نیز رو به فزونى است.
نظریه پردازان سیاسى معاصر, سكولاریته را مى پذیرند و نوعا براى صیقل دادن موضعشان شواهد زیر را ارائه كرده, منافع سكولار سازى زندگى جدید را متذكر مى شوند. براى نمونه, چارلز تیلور(9) از طریق برجسته سازى ریشه كلمهsaeculum سعى در اثبات مكمل هم بودن, سكولاریته و دموكراسى دارد. در منشا این كلمه تردید است; ولى مرتبا در متون لاتین باستان به معناى ((مرتبط یا متعلق به یك عصر یا دوره اى طولانى)) به كار مى رفت, مثل عبارت ((بازیهاى سكولار)) (از كلمه لاتینludi saeculares) كه به مدت سه شبانه روز طول مى كشید و در هر دوره 120 ساله, یك بار انجام مى شد. به گفته تیلور, در متون مسیحىsaeculum به معناى ((موقتى)) بود و در نهایت, به دنیا در برابر كلیسا اشاره داشت. او سعى دارد این موضوع را بپروراند كه تجربه نوین زمان سكولار در مقابل زمان الهى قرار دارد ـ زمان خداوند, زمان ابدیت, انباشتن زمان در وحدانیتى كه بر اساس عملى بنیادین, معناى حوادث بعدى را به آنها دیكته مى كند. تصور كفرآمیز بودن زمان ـ بدان گونه كه حوادثى كه درغیر این صورت با هیچ علت و معناى حقیقى اى به هم مربوط نبودند; ولى به دلیل وقوعشان در یك نقطه و در یك خط زمانى مرتبط گشته اند ـ با تصور جامعه اى شكل یافته از اصولى فرا اجتماعى همچون اراده خداوند درتضاد است. زمان سكولار در عوض, با این اصل سیاسى كه براى زندگى مردم در یك دموكراسى حیاتى است, مطابقت مى كند و بر اساس آن, تعامل شهروندانى كه در درون یك فضاى اجتماعى دنیایى سخن مى گویند و عمل مى كنند, اصیل بوده, حاكم بر همه اصول بنیادى رقیب است.
ریچارد رورتى(10) اخیرا موضع دفاعى اى همتراز اما متفاوت نسبت سكولاریته اتخاذ كرده است. او از تعبیرى دفاع مى كند كه خود, مصالحه جفرسونى(11) نامیده است. استدلالش بر این است كه دموكراسى هاى نوین باید ((دین را خصوصى كنند بىآنكه تحقیرش كنند)). تجربه دینى با ((آنچه با تنهایى مان مى كنیم)) تناسب دارد و شهروندانى كه در جامعه اى باز در كنار هم مى زیند, مسلما از آزادى عبادت دینى برخوردارند. اما مشكل اینجاست كه خصوصا خارج از اجتماع دینى اى كه شهروندان متعلق به آنند, دین به مثابه یك ((متوقف كننده گفت و گو)) عمل مى كند. سكوت, خصومت, تعصب, و تهدید به خشونت كه ارجاع نابخرادنه به اصول مذهبى مویدشان است, برقرارى ارتباط میان شهروندان را تهدید مى كنند. در نتیجه, حكومتى دموكراتیك راهى ندارد جز به اجرا در آوردن اینكه: آزادى متدینان براى عبادت خدایشان در خلوت باید تضمین شود و در عوض, غیر متدینان نیز باید از حق زیستن بدون مواجهه با تعصب و اغفال دینى در قلمرو جامعه مدنى و دولت برخوردار باشند.
دفاع رورتى از سكولاریسم نیز آسیب پذیر است; زیرا در شرایط خاص مصالحه جفرسونى مد نظر, خود مانع گفت و گوست. توصیف تك روانه تیلور از منطق فضاى اجتماعى نوین نیز با مخالفت مورخان روبرو است مبتنى بر اینكه در هر مورد شناخته شده, گفتمان دینى پیش شرطى اساسى براى ظهور فضاى اجتماعى نوین اولیه بوده است. از این روست كه آثار مسیحیت در مسایلى همچون قوانین مربوط به توهین به مقدسات, تعطیلى هاى دینى, و عبادات جمعى مشخص بود. چنین ایرادهاى تردیدآمیز را مى توان كنار گذاشت و ایرادى نتیجه بخش تر را در نظر گرفت كه بر اساس آن, مدافعان كنونى دكترین سكولاریسم بیش از حد در دوام و روشنفكرانه بودن آرمانها و نهادهاى ((سكولار)) مبالغه مى كنند و به تبع آن, از ارایه فهمى دموكراتیك تر از دین و سیاست باز مى مانند; زیرا نمى توانند دریابند كه اصل سكولاریسم در خودش داراى تناقض است و در نتیجه, در عمل قادر نیست اصولى نسبتا پایدار را براى شهروندان فراهم آورد تا آزادانه در حطیه قوانین و نهادهاى جوامع مدنى و حكومتهاى دموكراتیك به تعامل بپردازند.
درست است كه سكولاریسم معاصر على رغم تناقضهایى كه دارد ابدا در شرف فروپاشى نیست; زیرا به مردم قبولانده است كه تعصب و خونریزى نبردهاى مسیحى ـ یهودى متعلق به گذشته بوده است; اما على رغم این موفقیت چشمگیر, آرمانها و نهادهاى سكولار سلسله مشكلاتى را ایجاد كرده كه استمرار حیاتشان را محدود مى كنند و زمینه را براى پایان بخشیدن به سكولاریسم آماده مى كنند. بدیهى ترین مثال, تإثیرات تناقضآمیز آزادى انجمنهاى دینى است. سكولاریست ها عموما مى گویند; دموكراسى نیازمند جدایى كلیسا و دولت و منزوى كردن دین سازمان یافته و گفتمان دینى در قلمرو اجتماع است. سكولارسازى مستلزم آن است كه شهروندان از اوامر كلیسا و دولت رها شوند, آزاد باشند كه ایمان بیاورند و یا مطابق وجدان و قضاوتهاى اخلاقى خود, عبادت كنند; واگذار به سزار آنچه را متعلق به اوست, سزار هیچ دخالت مستقیمى در آنچه كه متعلق به او نیستند ندارند. در عمل, پیش فرض آزادىمذهبى اى از این گونه, جامعه مدنى اى باز و بردبار است كه در درون ساختها و فضاهاى جمعى آن, شهروندان مى بایست از تندى و خونریزى بپرهیزند تا هر كس بتواند فارغ از عقاید و اصول اخلاقى تعصبآمیز دیگران, از آزادى بهره مند گردد. به عبارت دیگر, سكولاریته مستلزم آن است كه شهروندان توافق كنند كه درباره دین موافق نباشد كه در نهایت, همچنان كه ولتر در رساله اى در باب تساهل (1763) گفته است; حداقل باید بعضى فضاهاى مدنى باشد كه دین در آنجا داراى حداقل نقش باشد یا ابدا هیچ نقشى را ایفا نكند. آزادى مذهبى, مستلزم بى اعتنایى مذهبى است. شهروندان باید تمایلات مذهبى متفاوت یكدیگر را تحمل كنند و بپذیرند كه هر دین و مسلكى, مانعى اخلاقى بر سر راه همسایه اش است و رقابت صلحآمیز, نزاكت اجتماعى, و بى اعتنایى نسبت به احساسات دیگران همچنان كه در دنیاى تجارت مفید است, در دنیاى دین نیز سودمند است.
تشكیك ضمنى در وجود خداوند و انكار بالقوه اش به وسیله سكولاریسم, فرصتى مغتنم براى متدینان است. آنان وقتى مشاهده مى كنند كه سكولارسازى, به طور بالقوه دین را در حاشیه رانده و نابود مى كند, از آزادى اجتماعات ناشى از جامعه مدنى براى مقابله با نزول مشهود دین بهره مى گیرند. بعضى از متدینان با تإكید به اینكه دین با كلیت زندگى سروكار دارد, به مسیحیان هشدار مى دهند كه آنان نباید همانند آن مرد ثروتمندى باشند كه وانمود مى كرد كه گدایى به نان لازاروس را كه بر درگاهش خوابیده بود, نمى شناخته است; بلكه باید به تقلید از زندگى مسیح پرداخت: توجهات را باید به گرسنگان, نیازمندان, بى خانمانان, آنهایى كه از امكانات بهداشتى و درمانى مناسب برخوردار نیستند و بالاتر از همه, به آنان كه امیدى به آینده اى بهتر ندارند, معطوف داشت. متدینان دیگر, تحت تإثیر تذكر مسیح به پاىلت(12) مبنى براینكه حكومت خدا در این دنیا نیست, بر اهمیت تعالى معنوى, ایمان و غیرت دینى صحه مى گذارند. این متدینان جدید بر اصولى مانند: انجیل به مثابه وحى و الهام, فداكارى مسیح بر صلیب براى پس دادن كفاره گناهان مردم, و رجعت قریب الوقوع مسیح براى بار دوم تإكید مى گذارند. و این اصول نیز به نوبه خود, با اهمیت حفظ خانواده, اخلاقیات و كشور مرتبط هستند. ایمان خصوصى كفایت نمى كند, از رهگذر عینك مردمى برچشم زدن و اماكن عمومى اى همچون كلیساها كه در آنجا مسیحیان باز تولد یافته عینك سیاه را به كنارى مى اندازند, از صندلى هاى چرخدارشان برخاسته, جلال و عظمت خداوند را علنا فریاد مى زنند, مومنین به اجتماع فراخوانده مى شوند تا قبل از دیگران مشاهده گر باشند.
امروزه چنین طرز تفكرهایى به همراه پذیرش و تصدیق اجتماعى اخلاقیات دینى دیگر در جوامع باز معمول شده است بویژه به دلیل اینكه جوامع مدنى سكولار, تناقض دومى را نیز در خود نشان مى هند. میل باطنى این جوامع براى جایگزینى عدم قطعیت وجودى(13) به جاى تدین, زمینه را براى بازگشت مقدسها و متدینان به صحنه زندگى روزمره آماده مى سازد. اگر جوامع مدنى جدید نمونه و آرمانى را در نظر آوریم, مى بینیم از شبكه چندگانه اى از نهادهاى اجتماعى سیال شكل یافته اند و پویایى و پیچیدگى این نهادها مانع از آن مى شود كه شهروندان به ادراك دست یابند, بالغ شوند و بمیرند. بگذریم كه این نهادها مانع از آن مى شوند كه شهروندان, كلیت اجتماعى اى را كه در آن زاده شده اند نیز دریابند. در نتیجه, حس تردیدى كه در شهروندان نسبت به مسایلى همانند سرمایه گذارى و استخدام, تحول الگوهاى هویت فردى و الزامات خانوادگى به وجود مىآید, باعث مى شود تا آنان در معرض اضطراب و سردرگمى قرار گیرند و به تبع آن, در معرض گرفتار آمدن در نهادهایى قرار گیرند كه جاذب اضطرابند. نمونه هاى بارز این نهادها بویژه در دوران فردى, عبارتند از: كلیسا, فرقه ها, و جنگهاى دینى و اخلاقى. در دنیایى مضطرب, نهادهاى دینى یاد آور اهمیت همدلى در میان مضطربان است. اینان سعى مى كنند تا ارتباط حسى را با سنتهاى شكل یافته اى همچون ((زندگى خانوادگى)) حفظ كنند و در دنیایى كه عصر سكولار بر آن مستولى شده است, نهادهاى دینى, حس اهمیت مرموز آداب گذران زندگى را به وسیله غسل تعمید دادن وقایعى چون تولد, ازدواج و مرگ در آب عصر سكولار تشدید مى كنند و بدان وسیله از نظر وجودى به یاد انسانهاى فانى مىآورند كه زندگى, شكستى ناگزیر است. از آنجا كه نوعا اعضاى جوامع مدنى حداقل جزیى از آنچه را كه هانریش ون كلیست(14) ((اساس شكننده جهان)) نامیده است, تجربه مى كنند, احتمالا احساس وابستگى مطلق به وجود بزرگتر دیگرى را كه متقدم بر ادراك, زبان و تعامل انسانى است نیز مىآزمایند (و از آن آرام مى گیرند). تجربه احساس شگفتى و احترام براى جهان (((قطعیت یافتن چیزهاى مطلوب و یقین حاصل كردن به چیزهاى نادیده)) [عبرانیها,(15) :11 ] 1, جهانى كه فردریش شلایر ماخر(16) آن را جوهر دین نامیده است و همان است كه امروزه به جنبش در آورنده پیشگامان دینى اى همچون: شبكه دریایى ایمان(17) و یهودیت بازسازى گرایانه,(18) و نتایج شگفت آور نظر سنجى هایى است كه در اغلب كشورهاى سكولار انجام شده اند و بر اساس آنها, اكثریت قریب به اتفاق (حدود 75% در بریتانیا) به دین و زندگى پس از مرگ اعتقاد دارند.
شاید سومین و تناقض آمیزترین ویژگى سكولاریسم كه آن را فلج كرده است, قرابت نظرى و عملى آن با استبداد سیاسى باشد. سكولاریست ها شاید این حرف را توهین به خود تلقى كنند; زیرا اصرار دارند سكولاریته على القاعده متضمن پذیرش استدلال, تمایل به مصالحه, پرهیز از تعصب و جدایى نهادینه كلیسا از دولت است. محققانى چون جان نویل فیگیس(19) با استدلال, ریشه هاى دكترین سكولاریسم را به ترس موجه از متدینان اواخر قرون وسطا نسبت داده اند كه طبقات سیاسى اى كه اجازه نمى دادند قدرتشان در اراده قدرتهاى روحانى باشد, قصد داشتند مسایل دین و باطن را به دست خود بگیرند. با این وجود, یكى از مشكلات ناشى از این دیدگاه كه بر اساس آن, جنگ براى سكولاریته در واقع, جنگ براى تحمل تفاوتها بوده است, مربوط به ناكامى این دیدگاه از مشاهده تعصب و استدلال ناپذیرى سكولاریسم مى شود. تلاشهاى سیاسى گوناگون براى نهادینه كردن سكولاریسم (در فرانسه, تركیه, و جاهاى دیگر) شواهد كافى براى اثبات ((استعمار درونى)) سكولاریسم (كاترین اودار)(20) را به دست مى دهند; زیرا نه تنها این تلاشها با خشونت و اجبار در آمیخته اند و یا در سطح اصول و مبانى, مدافعان (مسیحى) اولیه آزادیهاى سكولار نوعا دیگران ـ مانند یهودیان (زادگان شیطان) و كاتولیك هاى رومى (اعضاى پیكره یك روسپى) ـ را از چنین آزادیهایى محروم داشتند; بلكه سكولاریست هاى میانه رو نیز فاقد قوه تصور, شهامت و اراده لازم براى تسرى دادن اصول جهانى خود به دیگران بودند. در واقع, مشكل بسى عمیقتر است; زیرا اصل سكولاریسم كه ((نمایانگر به واقعیت پیوستن انگیزه هاى قطعى خود مسیحیت است)) (بون هوفر)(21) بر اساس برداشتى متعالى از اعتقاد مسیحیت به ضرورت تصمیم گیرى براى دیگران غیر مسیحى بنا شده است; تصمیم گیرى مبنى بر اینكه آنان به چه مى توانند بیندیشند یا چه بگویند ـ یا حتى اینكه آیا آنان اصلا قادر به اندیشیدن یا گفتن چیزى هستند یا نه.
خصومت ذاتى سكولاریسم نسبت به مسلمانان, نگران كننده ترین مثال چنین تعصبهایى است. دو دلیل روشن براى این خصومت موجود مى توان ارائه داد. یكى از دلایل, این است كه بسیارى از شهروندان شكیبا و از جهتى ((غیر مذهبى)) كشورهایى چون: ایالات متحده, فرانسه, و آلمان با جمعیت روز افزون مسلمان ـ بیش از 20 میلیون نفر فقط در اتحادیه اروپایى ـ كه حال در این دموكراسى هاى كهن اقامت گزیده اند, با نفرتى نهفته, شكى عمیق و همانند جانیان و آدمكشان رفتار مى كنند. انگار چنین است كه سكولاریست هاى بردبار و شكیبا باید همواره هنگام مواجهه با حجاب, گوشت حلال, صحبت از ارتداد و شهادت با دو رویى و تعصب و تزویر برخورد كنند. دلیل دیگر, ناشى از خلط و ابهامى است كه كاربرد اصطلاح سكولاریسم در جوامع ترك زبان, فارسى زبان و عرب زبان به وجود آورده است. از علایم این امر, فقدان اصطلاحى در زبان عربى براى توصیف سكولار, سكولاریته, یا سكولاریسم است. واژه بى سابقه علمنیه كه ترجمه اى است براى اصطلاح فرانسوىLaicime ابتدائا در انتهاى قرن نوزدهم در فرهنگ لغت محیط محیط نوشته دانشمند مسیحى ـ لبنانى بوترس البوستانى ظاهر شده است. علمنیه هیچ ریشه فعلى نداشت ـ به عبارتى علمنیه معادلsecularise نبود ـ ولى از كلمه عالم مشتق شد; چون مسلمانان ترجمه لغوى این كلمه به عربى یعنى لادینیه را سریعا به كنارى مى انداختند, زیرا از نظر مسلمانان (مطابق اصل الاسلام دین و دوله) تمایز میان آنچه فانى وگذراست و آنچه روحانى است, قابل تصور نیست.
متعاقبا اصطلاح ((سكولاریسم)) از نظر بسیارى از مسلمانان اهانت به حساب آمد. این امر, هم داراى دلایل ریشه شناختى لغوى بود و هم به این دلیل بود كه اروپایى هاى سكولار ـ كه تصور مى شود باید دیدى باز نسبت به جهان و نسبت به خود باز بودن داشته باشند ـ تعصبات ضد مسلمانى اى داشتند كه نشإت گرفته از دورانى بود كه مسیحیان, اعراب و بادیه نشینان تازه مسیحى شده را در ابتدا چیزى جز طاعون نمى پنداشتند. بویژه با پیشروى امپراطورى عثمانى به درون ناحیه اروپایى و مسیحى نشین بالكان, كلماتى مانند سكولار و سكولار سازى براى مقابله با ((تركها))ى نامیمون به كار مى رفت. گاه این تعصبات با دو دلى نیز همراه بود. مثلا, ولتر در برخورد با[ حضرت] محمد(ص) به مثابه یك متفكر عمیق سیاسى و پایه گذار دینى عقلانى و یا به مثابه فرد ظاهرسازى كه با توسل جستن به افسانه هاى دینى, روح مردم را تسخیر كرد, همواره در تردید و دو دلى فكرى به سر مى برد. و گاه نیز مدافعان جدید سكولاریسم متوجه گشاده رویى و سعه صدر عثمانیان در برابر اقلیتهاى مذهبى مى شدند و نسبت به این صفات غریب و جالب دنیاى اسلام, كه رویایى افسانه اى و دنیایى پر زرق و برقش تصور مى كردند, نسبت به زنان محجبه اى كه در اراده مردانى بودند كه بر حصیر و بوریا نشسته و غذا مى خوردند, و نسبت به اماكن آراسته به طلا و نقره و مرمر, دنیایى كه فقر روز افزونش تنها بر افسونش مى افزود و بر در ویژه بودنش نسبت به بقیه دنیا قفل مى زد, با كنجكاوى و علاقه مى نگریستند. امتیازاتى این چنین كه به دنیاى اسلام اعطا مى شد, در واقع ابدا امتیاز نبود; بلكه لبخند دوستانه خصو متى زشت و كریه به عموم مسلمانان بود. در میان آنانى كه دكترین جدید سكولاریسم را پذیرفتند, حكمفرمایى اى آزاد به ((نادیده گرفتن تخیل پیروز)) (آر. دابلیو. ساثرن)(22) كه معطوف به مسلمانانى خیالى بود كه به راحتى از صفحه كاغذ پاك شدند, اعطا شد. به علاوه, با دنیاى اسلام به منزله چشمه سرشارى از كالاهاى تجملى, عاج, پارچه هاى گرانبها, ادویه, مواد معدنى, روغن زیتون ـ كه باید به نفع دنیاى مسیحت, دزدانه یا خشونتآمیز مورد بهره كشى قرار گیرد ـ برخورد مى شد. سپس كسانى خواستند با پایان بخشیدن به تعقیب كفارى كه گمان مى شد همان باشند كه هستند ـ زیرا تا كنون از فرصت شنیدن پیام مسیح و سهیم بودن در سكولاریته به شیوه مسیحى بى بهره مانده اند ـ به این درد تسكین بدهند; چیزى كه یاد آور صلح طبى كشیشى امروزین از اهالى آلستر(23)است كه به صهیونیستها و فلسطینیان نصیحت مى كرد با پذیرش آموزه هاى عیسى مسیح, با هم در صلح و آرامش زندگى كنند.
خصومت ((سكولار)) امروز به اسلام ـ همان طور كه خود كلمه تداعى كننده استیلا, خشونت, غفلت, بیزارى از زن, تعصب و توطئه در سطح بین المللى است ـ مسلما باز نمود و شكل دیگرى از همان موضوع شیطان پرستى[ در] اسلام است كه یاریمان مى كند بفهمیم چرا اغلب دانشمندان معاصر مسلمان, آرمان سكولاریسم را انكار كرده, به آن اعتماد ندارند. اسلامگراى ترك, على بولاك اخیرا به من گفت ((سكولاریسم شیطانى است كه به تقلید از خدا پرداخته است)) سخن او یاد آور این برداشت عام است كه صحبت از سكولاریته در اروپا گستاخانه است و همواره اصطلاحى پوششى بوده است براى متزورانى كه گمان مى كنند مسلمانان تنها با پیروى از راهى كه اروپا پیش پا نهاده و شامل چشم پوشى از دین است, مى توانند به پیشرفت نایل شوند. بعضى از دانشمندان اسلامگرا مانند محمد مهدى شمس الدین و رشید القنوشى مى گویند در محیط اروپا دكترین سكولاریسم مطمئنا كمك كرد تا اصول گرایى مسیحى مهار شود و ارزشهاى مدنیت و تقسیم قدرت رشد یابد. اما بر این نكته نیز اصرار دارند كه تلاش براى سكولارسازى دنیاى اسلام در قرن بیستم به دیكتاتورى, تحمیل دین از سوى حكومت, تجاوز به حقوق مدنى و بشرى و تضعیف یا تخریب جامعه منجر شده است. در یك كلام, سكولاریته به تحقیر مسلمانان شهرت یافته است و این تحقیر, از طریق تحمیل اصول اخلاقى تبعیضآمیز و سخت گیرانه غرب به كویت, الجزایر, و فلسطین, استبداد حكومتهاى خوش خدمت فاسد, و تهدید به نابودى به وسیله قدرت اقتصادى, فن آورى, سیاسى, فرهنگى و نظامى غرب به سردمدارى آمریكا اعمال مى شده است.
مقابله قدرتمند اسلام با سكولاریسم در محدوده هلال جغرافیایى كه از مراكش تا میندانائو گسترده شده است, عده بسیارى را در غرب به جد نگران كرده است. منافع مادى فراوان هستند و نگرانى از اینكه[ جنبش] ضد سكولاریسم پوششى خواهد بود براى به چنگ آوردن قدرت, نه تقسیم دوستانه آن, تلخ و ناآزموده باقى مانده است. نگرانى براى هماست, نام شهرى در سوریه كه آنچنان با وحشت به خاطر مىآید كه تا كنون صحبتى از آن نشده است, نمادى دهشتناك از آنچه كه هنگامى كه نیروهاى مسلح سكولاریسم مخالفان گلو دریده شان را در حمام خون غوطه ور مى كنند, رخ مى دهد. از نظر كسانى كه در دمكراسى هاى كهن زندگى مى كنند, چنین كشمكشى باید یاد آور آن باشد كه سكولاریسم ناشكیبایى خشونتآمیزى را در برداشت و كلى تر آنكه ما در زمانه اى زندگى مى كنیم كه مشخصه اش, قیام دینى, باز گشت مقدسان, و غیر سكولارسازى ]desecularisation] حیات سیاسى و اجتماعى است.
جاى بسى تعجب است كه دانشمندان انگشت شمارى, متفكرانه به این گرایشها مى اندیشند ـ............... اثر راینهولد برن هارد,(24) انتهام الهى اثر ژیل كپل(25) و دین و حیات عمومى اثر رونالد تیمان(26) استثناهاى اخیرند. جهل عمومى یا انكار بى درنگ اهمیتشان از سوى سكولاریست هاى تندرو نیز فراگیر است. اما گهگاه, نارضایتى هایى عمومى نسبت به اثرات محدود كننده سكولاریسم رخ مى دهد و تقاضا براى فلسفه سیاسى جدیدى كه عارى از خیال پردازى درباره تضعیف و خصوصى سازى دین باشد نیز احساس مى شود. به علاوه, در میان سازمانهاى غیر دولتى, محفل هاى دولتى, و دادگاههاى قانون, تلاشهایى عملى براى شكل گیرى سیاستهاى جدید صورت گرفته است كه در پى رفع نیازهاى غیر مومنان و مومنان بوده است. از جمله سیاستهاى شكل گرفته در این راستا عبارتند از: تخصیص اوقات ویژه براى نماز و دعا و روزه به كارمندان, معافیت مومنان از بعضى قوانین مدنى, و اختصاص یارانه دولتى براى مدارس مسلمانان در بریتانیا. و حال جاى آن است كه پرسشهاى بى پرواترى را درباره محدودیتهاى سكولاریسم مطرح كنیم: آیا دكترین قرن نوزدهمى سكولاریسم كه هنوز بسیارى از دموكراتها یك قرن دیگر نیز گرامى اش مى دارند, ایدئولوژىاى تنش زاست كه به خاطر دموكراسى باید كنار گذاشته شود؟ اگر چنین است آیا این متضمن آن است كه مقوله هاى سكولاریستى به ارث رسیده یعنى كلیسا, دولت, و جدایى این دو نیز لازم است كنار گذاشته شوند چون اصطلاح هاى ((كلیسا)) و ((دولت)) داراى جوانب لازم براى در برگرفتن اعمال مذهبى گوناگون جدید و مقررات دولتى مربوط به اخلاقیات نیستند؟ آیا باید از این به بعد, دیگر در پى اصولى جهانى (همچون سكولاریسم) براى نگرش به دین نباشیم؟ آیا مجبوریم اولویت را به قضاوتهاى بافت مقیدى بدهیم كه معتقد است همه اصول اخلاقى ـ از جمله گفتمان مذهبى و سكولاریسم ـ برخاسته از بافتهاى ویژه اىاند و دیدگاه سكولاریست ها درباره متدینان به طور معكوس قابل تعمیم به خودشان نیز هست و در نتیجه ما به مصالحه اى غیر سكولارى شده میان مومنان نیازمندیم؟ بنابر این, آیا هیچ راهى درپیش رو نداریم جز كنكاش براى افزایش آزادى غیر مومنان و مومنان به طور یكسان ـ با توجه خاصى كه باید به آنهایى كه در حال حاضر از بى عدالتى ناشى از دكترین آنانى كه ادعاهاى جهان شمول گرایانشان دیگر قانع كننده و پذیرفتنى نیست, بشود؟
پى نوشتها:
الف .Keane, John.(1996) The limits of Secularism ,Center for . the Study of Democracy,The University of Westminister,London
پـروفـسـور جان كین در دانشگاههاى آدلاید, تورنتو, و كیمبریج به تـحـصـیـل پـرداخـت و هم اكنون رئیس مركز مطالعه دموكراسى است. تـالـیفاتش به قرار زیرند: جامعه مدنى (1998); تإملى بر خشونت (1996); رسـانـه هـا و دمـوكراسى (1991); دموكراسى و جامعه مدنى (1988, 1998); حـیات عمومى و سرمایه دارى اخیر (1984); و كتابى كـه برنده جایزه شد: تام پین: زندگى سیاسى. او همچنین تناقضهاى دولـت رفـاه تـإلیف كلاوس آوف را نیز ترجمه و ویرایش كرده است. آثـارش بـه چـنـدیـن زبـان تـرجمه شده اند و علایق تحقیقى جارىاش عـبـارتـنـد از آینده نظریه سیاسى, شهروندى در اروپا, رسانه هاى گـروهـى و آزادى بـیـان, رژیـمـهاى پـساكمونیستى اروپاى شرقى و مـركزى, ترس و سیاست, فلسفه و سیاست در اسلام, آینده محدودیتهاى دموكراسى.
مـقـالـه حاضر در آبان ماه 1378 توسط پروفسور جان كین در موسسه آمـوزش عـالـى بـاقـرالـعلوم(ع) ارایه شد و رونوشت آن با اجازه ایـشـان در فـصـلـنـامـه علوم سیاسى ترجمه و به چاپ سپرده شد.م
Thomas Luckmann. .1
William of Ockham..2
John Wyclif. .3
Feuerbach .4
Herbert Spencer: Data of Ethics. .5
George Holyoake. .6
Charles Bradlaugh. .7
T. S. Eliot (1943): Choruses From 'The Rock '. .8
Charles Taylor..9
Richard Rorly. .10
Jeffersonian compromise. .11
12. پونتیوس پاى لتPontius Pilate) ) حاكمى است كه در قـرن اول میلادى مسیح را به صلیب كشید.
existential uncertainty. .13
Heinrich von Kleist. .14
Hebrows .15 فصلى از انجیل عهد جدید است.
Friedrich Scheleiermacher (1799) : Uber die Religion. .16
Sea of Faith Network .17 این شبكه به بررسى پیامدهاى پـــذیرش دیـن به منزله چیزى كه آفریده انسان است مى پردازد وسعى دارد با بســـط این دیدگاه نسبت به دین, بر اعتبار دائمى تفكر و كردار دینى به مثابه بزرگداشت ازرشهاى روحانى و اجتماعى تاكید گذارد.
Reconstructionist Judaism .18 یـهودیـت بـازسـازى گـرایـانـه, چـهارمـیـن جـنبش یهودیت آمریكایى است كه فیلسوف و عالم محافظه كـار یـهودى مـردكانى كپلن]Mordecai Kaplan] بنیان گذارش بود.
ایـن جـنـبـش بـر ((یهودیت به مثابه یك تمدن)) (یعنى در آمیختن بـاورهـاى مـنـتـخـب یـهودیان با فرهنگ و سنن قوم یهود) تإكید مـى گـذارد. یهودیان بازسازىگرا برآنند تا با ذهنى روشن پاسخهاى مـرسـوم را زیر سوال برند و معتقدند كه یك یهودى نیازى ندارد و نـبـایـد انـسـجـام فـكـرىاش را فـداى هویت یهودىاش كند. اینان یـهودیـانـى هـسـتند كه اگر چه معتقد به منشإ الهى و فراطبیعى تـورات نـیـسـتـند ولى به جد مطابق سنتهاى یهودى زندگى مى كنند.
John Neville Figgis. .19
Cathrine Audard. .20
Bonhoffer. .21
R.W.Southern. .22
Ulster. .23
Reinhold Bernhardt: Zwischen Grossenwahn , Fanatismus und .24 Bekennermut.
Gilles Keppel : Le Revanche de Dieu. .25
Ronald Thieman : Religiom amd Public Life. .26