چیستى قواعد فقه سیاسى
فقه سیاسى عرصه مسائل نوپیدا و حوادث واقعه است و در این میان، قواعد فقه سیاسى نقش ویژهاى در پاسخ گویى به این مسائل دارد. این قواعد راهكارهایى كلى، قابل فهم و انسجام یافته براى استفاده همگان ارائه داده و آشنایى با آنها حاكمان را نیز به پیروى از آن اصول و مقررات وادار مىكند. مقاله حاضر در پى تبیین چیستى قواعد فقه سیاسى منابع، اهداف و ساز و كار اجراى آنهاست.
واژههاى كلیدى: فقه سیاسى، قواعد، روششناسى.
مقدمه
یكى از مباحث اساسى و بنیادى در فقه سیاسى، قواعد فقه سیاسى است. از آن جا كه فقه سیاسى به روابط مردم، حكومت، حاكمان و حكومتها مىپردازد، قواعد و اصول این علم مىتواند اصولى زیر بنایى براى حكومت در عرصههاى سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، امنیتى و ... قرار گیرد؛ به عبارت دیگر، از آن جا كه عرصه فقه سیاسى جولانگاه مسائل نوپیدا و حوادث واقعه است و تأثیر عنصر زمان و مكان بر احكام در این عرصه بیش از عرصههاى دیگر فقه است، از این رو فقه سیاسى براى پاسخگویى به مسائل مبتلا به نیازمند اصول و قواعدى كلى و متقن جهت انطباق حوادث واقعه با آن كلیات است.
بنابراین قواعد فقه سیاسى در عرصههاى مختلف حكومت اعم از مبانى و زیر ساختها، ساختارها، سیاستهاى كلى و حتى قوانین و سیاستهاى جزئى نقشآفرین مىباشد و حكومت موظف است كه در تنظیم روابط، مناسبات و خط مشىهاى خود با مردم و حكومتهاى دیگر این قواعد را مبناى خود قرار دهد؛ البته قواعد مزبور در برخى از بخشها مانند سیاست گذارىهاى كلان و تدوین قوانین بیشتر مؤثر است.
تعریف قواعد فقه سیاسى
«قواعد» جمع «قاعده»، در لغت به معناى بنیان و ستون هایى است كه چیزى بر آن بنا شده و در صورت تزلزل یا سقوط آنها، فروپاشى آن چیز حتمى است. اما قاعده فقهى «امرى كلى است كه هنگام شناسایى احكامش از آن بر همه جزئیات خود منطبق مىشود»؛1 به عبارت دیگر، قاعده فقهى اصلى كلى است كه با دلایل شرعى ثابت شده و حكم جزئیات با انطباق بر آن به دست مىآید. پس قاعده فقهى داراى سه ویژگى است: كلى بودن، اثبات آن با دلیل شرعى و انطباق بر مصادیق خود بدون واسطه. با روشن شدن خصوصیات قاعده فقهى مىتوان به تفاوت آن با قاعده اصولى نیز پى برد. این تفاوتها عبارت است از:
1 . انطباق - استنباط: قاعده فقهى بر مصادیق خود به صورت مستقیم منطبق مىشود؛ اما قاعده اصولى تنها واسطهاى براى كشف حكم است ؛
2 . اعمال توسط مقلد - مجتهد: قاعده فقهى را مقلد نیز مىتواند با تطبیق بر جزئیاتش اعمال كند؛ ولى قاعده اصولى را تنها مجتهد مىتواند اعمال كند؛ براى مثال قاعده «قرعه» را غیر مجتهد نیز مىتواند مثلاً در انتخاب یكى از دو نفرى كه داراى شرایط یكسان هستند به كار گیرد، در حالى كه اعمال قاعده اصولىِ «حجیت و اعتبار خبر ثقه» توسط غیر مجتهد، حكمى را كشف نمىكند؛
3 . هدف از قاعده فقهى، بیان حكم مصادیق جزئى است، ولى هدف از قاعده اصولى عموماً بیان شیوههاى كلى استنباط و اجتهاد است.
بنابراین قواعد فقه سیاسى عبارت است از اصول كلى فقه سیاسى كه با دلایل شرعى ثابت شده و به طور مستقیم قابلیت انطباق بر مصادیق خود را دارند.
پیشینه قواعد فقه سیاسى
پیدایش قواعد فقه سیاسى را مىتوان به دوران حكومت نبوى و حتى قبل از آن پیوند داد. ائمه اطهار نیز گر چه به جز برخى از ایشان به حكومت نرسیدند، ولى یكى از وظایف اولیه خود را القاى اصول براى مسلمانان و وادار كردن آنان به تفریع جزئیات مبتلا به بر آن اصول، مىدانستند. بنابراین قواعد فقه سیاسى برگرفته از رفتار و اعمال پیامبر و ائمه اطهار: است.
پس از ائمه، علم قواعد فقه در بین فقهاى حنفى مذهب زودتر از فقهاى دیگر مذاهب اسلامى مطرح شد. «ابوطاهر دبّاس» (متوفاى 340 ه) را مىتوان از پیشگامان این علم نامید كه مهمترین قواعد مذهب حنفى را در هفده قاعده كلى گرد آورد.2 دانشمند معاصرش «ابى الحسن كرخى» قواعد مزبور را در كتاب اصول كرخى به 37 قاعده رساند. در بین شیعیان تا قرنها با این مسأله به صورت حاشیهاى برخورد مىشد تا این كه همانند اهل سنت ابتدا به نگارش كتب اشباه و نظائر و سپس قواعد فقه آن هم آمیخته با قواعد دیگر پرداخته شد كه از كتابهاى نزهة الناظر فى الجمع بین الاشباه و النظائر تألیف یحیى بن سعید حلى (601- 698) و القواعد و الفوائد تألیف شهید اول (734 - 786) مىتوان یاد كرد. البته در این نوع كتابها قواعد فقه سیاسى به همراه دیگر قواعد فقهى آمده و آنچنان كه شایسته است به كاربرد قواعد مزبور در فقه سیاسى اشاره نشده است، با این كه مرحوم ملا احمد نراقى در عوائد الایام بحثهاى مفصلى درباره برخى از این قواعد به خصوص قاعده «عدم ولایت فردى بر فرد دیگر» ارائه كرد. از آن به بعد حركتهاى خوبى در زمینه تدوین قواعد فقهى صورت گرفت. البته در بین فقهاى اهل سنت نیز تألیفهاى جدیدى در این زمینه به چشم مىخورد. به نظر مىرسد یكى از عوامل مهم مهجور ماندن این قواعد در بین فقهاى شیعه دور بودن آنان از حاكمیت و به تبع آن برخورد حاشیهاى با این قواعد بوده است.
اهداف و فواید قواعد فقه سیاسى
از جمله مهمترین اهداف و فوایدى كه مىتوان براى قواعد فقه سیاسى برشمرد عبارت است از:
1 . پاسخ گویى به مسائل نوپیدا و مبتلابه: انتظار پاسخ گویى به یكایك مسائل نوپیدا از آیات و روایات توقع بى مورد است ؛ چرا كه اولاً، مسائل و رخدادهاى جدید و امروزى (نوپیدا) در عصر ائمه اطهار وجود نداشته تا درباره آنها سخنى به میان آید؛ ثانیاً، ائمه پیروان خود را به انطباق جزئیات و رخدادهاى زمانه با اصولى كه از جانب آنان القا شده توصیه كردهاند. این روش با عقل و منطق نیز سازگارتر است، زیرا ممكن است با اثبات یك قاعده، هزاران مسأله و رخداد جدید پاسخ داده شود، در حالى كه امكان پاسخ گویى به یكایك آنها در زمانى اندك وجود ندارد؛
2 . پاسخ یابى سریع و بدون مراجعه به مجتهد: عدم امكان دسترسى آسان و سریع به كارشناسان مسائل دینى (مجتهدان) در هر زمان و مكانى، گاه پاسخ یابى را با وقفههایى ملال آور و مخل روبهرو مىكند؛ در حالى كه اگر مجتهدان قواعد و اصولى را در اختیار مقلدان قرار دهند تا ب7ا انطباق موارد جزئى بر آن اصول پاسخ مشكلات خود را - لااقل در برخى موارد - بیابند وقفهاى در پاسخ یابى ایجاد نمىشود و چه بسا قبل از بروز مشكل به جلوگیرى از آن اقدام مىشود؛
3 . تثبیت مقررات حاكم بر جامعه: نظامى كه بر پایه اصول و قواعدى پایه ریزى شده باشد با تغییر حاكمان مقررات تغییر نمىیابد؛ چرا كه همگان موظف به رعایت اصول مزبور هستند و تمامى مقررات و آیین نامهها و كلیه خط مشىها نیز در راستاى اجراى آن اصول تدوین مىشود و این امر نظاممند شدن جامعه و روابط و مناسبات مردم و حاكمان و تثبیت این مقررات را به دنبال دارد؛
4 . متحدالشكل كردن قوانین كشورهاى اسلامى و روابط بین المللى آنها: واضح است كه اگر همه كشورهاى اسلامى قوانین و مقررات خود را بر پایه اصول و قواعد همانند و یكسان پایه ریزى كنند موجب یكسان شدن قوانین و مقررات در همه كشورهاى مسلمان - حداقل در كلیات و اصول - مىشود. این امر علاوه بر این كه به بهبود روابط بین كشورها كمك شایانى مىكند، از مشكلات و نابسامانىهاى آنان در صحنه بینالملل نیز مىكاهد.
تقسیمات قواعد فقه سیاسى
قواعد فقه از جنبههاى گوناگون تقسیم بندى شده است، در ذیل به برخى از آنها اشاره مىكنیم.
1 . بر اساس ابواب فقه: برخى از فقها3 قواعد فقهى مربوط به هر باب از ابواب فقه را به صورت جداگانه آوردهاند، مانند قواعد جارى در باب جهاد، امر به معروف و نهى از منكر و قضا. برخى از مؤلفان قواعد مربوط به حكومت و ولایت را نیز به این تقسیمات افزودهاند.
2 . بر اساس موضوعات عام: بر این اساس مىتوان قواعد فقه سیاسى را به قواعد اقتصادى، نظامى امنیتى، اجتماعى، سیاسى، قضایى و در ابعاد داخلى و بین المللى تقسیم كرد.
3 . براساس قلمرو قاعده: بر این اساس قواعد فقه سیاسى به سه قسمت تقسیم مىشود: الف) قواعد عام كه در همه ابواب و موضوعات قابل اعمال است مانند قواعد اهم و مهم و رجوع جاهل به عالم؛ ب) قواعد خاص كه تنها در یك موضوع و یك باب قابل اعمال است، مانند قاعده تألیف قلوب؛ ج) قواعد دیگر كه در بیش از یك موضوع و یك باب البته نه در تمامى آنها قابل اعمال است، مانند قواعد سلطنت و لا ضرر.
4 . بر اساس حكم اوّلى و ثانوى: برخى از قواعد بیان كننده حكم اوّلى هستند مانند قاعده «سوق المسلمین»، ولى برخى تنها حكمى ثانوى را بیان مىكنند مانند قواعد تقیه و نفى عسر و حرج.
5 . بر اساس كاربرد قاعده: الف) برخى از قواعد تنها كاربرد سیاسى دارند مانند قاعده عدم ولایت فردى بر دیگرى یا قاعده نفى سبیل؛ ب) برخى دیگر علاوه بر كاربرد سیاسى كاربردهاى دیگرى نیز دارند مانند قواعد قرعه و لا ضرر؛ ج) برخى قواعد نیز به ندرت كاربرد سیاسى دارند یعنى در اصل براى استفاده در ابواب و موضوعات دیگرى وضع شدهاند مانند قاعده ضمان.4
6 . بر اساس پیدایش قواعد: الف) قواعد امضایى؛ ب) قواعد تأسیسى. قاعده امضایى قاعدهاى است كه قبل از اسلام نیز متداول بوده و اسلام صحت آنها را امضا كرده است، مانند قاعده وفاى به عهد؛ بر خلاف قواعد تأسیسى كه قبل از اسلام وجود نداشته و شریعت اسلام مؤسس آن به شمار مىرود مانند قواعد نفى سبیل و نفى عسر و حرج.
تعداد قواعد فقه سیاسى
همچنان كه هیچ فقیهى عدد مشخصى براى قواعد فقهى ذكر نكرده، براى قواعد فقه سیاسى نیز عدد مشخصى ذكر نشده است و بسیارى به غیر محصور بودن قواعد فقهى - و به تبع قواعد فقه سیاسى - اذعان كردهاند، زیرا از یك طرف، منابع قواعد فقه مشخص است و به گونهاى نیستند كه راه را براى ابداع قواعد جدید ببندد و از طرف دیگر، پیشرفت علم فقه سیاسى و به تبع آن قواعد فقه سیاسى افزایش آنها را علاوه بر گسترش دامنه قواعد موجود به دنبال خواهد داشت با این توضیح كه پیشرفت علم فقه سیاسى كه به دنبال تحولات اجتماعى و تأثیر عنصر زمان و مكان در فقه صورت مىگیرد خواهناخواه بسیارى از قواعد فقه را به صحنه سیاست كشانده، دامنه قلمرو قواعد را افزایش مىدهد. بعلاوه دخالت فقیهان در حكومت و سیاست، موجب ایجاد قواعد جدیدى مىشود كه بر خاسته از فهمهاى نو از منابع فقه و حوادث واقعه است. بنابراین به طور كلى مىتوان دو عامل را موجب نامحصور و روز افزون شدن تعداد قواعد فقهى دانست: 1 - به صحنه سیاست كشاندن قواعد موجود در اثر كاربردى كردن فقه؛ 2 - كشف قواعد جدید؛
منابع قواعد فقه سیاسى
منابع همان مستندات اولیهاى است كه قواعد از آنها استخراج شده و بدانها قوام یافته است. مهمترین منابع قواعد فقه - چه قواعد فقه سیاسى و چه غیر آن - همان منابع فقه (قرآن، سنت، عقل و اجماع) است. گفتنى است دو منبع اول كه به آنها «نص» گفته مىشود از اهمیت بیشترى نسبت به منابع دیگر برخوردار است.
در ذیل به برخى از منابع قواعد فقه اشاره مىكنیم:
1 . نص: نص در تعبیر فقها شامل آیات قرآن و روایات صحیح السند است. از این نصوص به طرق مختلف مىتوان قواعد فقهى را كشف كرد:
الف) صراحت نص: چنانچه در متن نص به قاعدهاى كلى تصریح شده باشد در اصطلاح به آن صراحت نص مىگویند، مانند قاعده «حرمت اعانه بر اثم» كه از آیه « وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ»5 و قاعده «نفى سبیل» كه از آیه «وَلَن یَجعلَ الله للكافرِین علىَ المؤمنینَ سَبیلاً»؛6 گرفته شده است؛
ب) تعلیل نص: چنانچه در نص همراه با بیان حكم، تعلیلى آمده باشد از این تعلیل قاعدهاى كشف مىشود، مانند قاعده «سوق المسلمین» كه از تعلیل مذكور در حدیث «...لولم یجز هذا لمیقم للمسلمین سوق»7 اخذ شده است ؛
ج) استقراى در نصوص: گاه از بررسى آیات، روایات و سیره معصومین قاعدهاى كشف مىشود، مانند قاعده مساوات ؛
د) اطلاق یا عمومیت نص: مانند قاعده سلطنت و وفاى به عهد.
2 . عقل: عقل نیز گاه انسان را به قاعدهاى كلى راهنمایى مىكند، گر چه شرع نیز آن قاعده را امضا كرده است، مانند قاعده عدالت و قاعده قبح ترجیح مرجوح بر راجح.
3 . سیره متشرعه: سنت و سیره اهل شریعت به خصوص فقیهان بر قاعدههاى كلى دلیل بر مشروعیت و همنوایى آن قاعده با شریعت است. قاعده «حرمت و احترام جان و مال مسلمان» را مىتوان برخاسته از این منبع دانست.
4 . استقراى در فروع: گاه بررسى فروعات فقهى و مسائل مختلفى كه حكم فقهى مشابهى دارند انسان را به فهم قاعدهاى نزدیك مىكند؛ البته این استقرا براى همگان میسر نیست، چرا كه ممكن است فرد در ورطه قیاس افتد.
5 . قواعد فقهى دیگر: استخراج قاعدهاى فقهى از قواعد فقهى دیگر به دو صورت متصور است:
الف) گاهى یك قاعده سبب زایش چند قاعده فقهى دیگر مىشود كه مىتوان آن قاعده را قاعده مادر نامید. شایان ذكر است كه برخى از فقهاى شیعه و سنى تمامى قواعد فقهى را به چند قاعده مادر برگرداندهاند؛8
ب) گاه از تركیب چند قاعده فقهى قاعده جدیدى به دست مىآید، مانند قاعده «ما یضمن بصحیحه یضمن بفاسده» كه از تركیب دو قاعده احترام و ضمان به دست آمده است.
6 . قواعد اصولى: چه بسا قاعده فقهى زاییده قاعدههاى اصولى باشد، مانند قاعده «مشروعیت عبادات اطفال» كه از بحث اصولى «امر به امر آیا امر به همان شى است یا خیر» به دست آمده است.
7 . قواعد كلامى: قاعده فقهى ممكن است از قاعده یا مبحثى كلامى استخراج شده باشد، مانند قاعده «تبعیت احكام از مصالح و مفاسد» كه از قاعده كلامى «افعال الهى معلل به اغراض است» برداشت شده است.
8 . عرف: برخى از قواعد برخاسته از عرف است. این قواعد بیشتر امضایى بوده و در عرصه فقه سیاسى بیش از عرصههاى دیگر فقه به چشم مىخورد، مانند قاعده «رجوع به كارشناس» كه فقها از آن به «رجوع جاهل به عالم» تعبیر كردهاند.
نكته شایان ذكر این كه قواعد فقهى (سیاسى یا غیر سیاسى) عموماً از آیات و سیره معصومین به طور مستقیم یا غیر مستقیم به دست مىآید. با این توضیح كه گاه در منابع فوق بر كلى بودن امرى تصریح شده و افراد بر انطباق جزئیات با آن كلى فرا خوانده شدهاند و گاهى سیره معصومین در عمل حاكى از انطباق جزئیات با اصلى كلى است. پیشوایان دینى بیشتر به دنبال القاى اصولى ثابت كه فروعات بر آن قابل انطباق باشد بودهاند، به همین دلیل امام رضا علیه السلام خطاب به اصحاب خود فرمودهاند: «علینا إلقاء الأصول و علیكم التفریع ؛ بر ماست تبیین اصول و بر شماست استخراج از آنها (انطباق فروعات با آنها)».9 ائمه همانند قانون گذاران به دنبال وضع قوانین و مقرراتى بودهاند كه قابل انطباق بر جزئیات در همه زمانها و مكانها باشد؛ از این رو از قرآن و سنت نسبت به منابع دیگر قواعد بیشترى استخراج شده است، به نحوى كه قواعد مستخرجه از منابع دیگر هم به نوعى براى كسب مشروعیت به پیوند با این دو منبع سوق داده شدهاند.
ساز و كار اجراى قواعد فقه سیاسى
به یقین اجراى بسیارى از قواعد فقه سیاسى تنها با كشف و یافتن آنها امكانپذیر نیست. اولین گام، كشف و استخراج قواعد است؛ از این رو فقها و عالمان اسلامى كه به حوادث واقعه و موضوعات روز آگاهند باید با تتبّع در آیات و روایات و منابع دیگر قواعدى را كشف كرده و در اختیار قوه قانونگذار كشور قرار دهند. اینجا به برخى از مراحل اجراى قواعد اشاره مىكنیم:
1 . تبیین قاعده: اولین گام در اجراى قاعده تبیین آن است. این اقدام مىتواند مراحل زیر را شامل شود: الف) تعریف قاعده؛ ب) بیان دلایل و مستندات قاعده ؛ ج) تبیین گستره قاعده؛ د) تطبیق برخى از مصادیق قاعده براى تفهیم بیشتر با آن (بیان كاربرد قاعده). این مراحل مهمترین مراحل اجراى هر قاعده به شمار مىرود، چرا كه قبل از تبیین هر قاعده نمىتوان از اجراى آن سخن گفت. در هر قاعده پس از تعریف و استحكام بخشى آن به كمك نصوص وارده، باید گستره آن روشن شود كه این امر در به روز كردن قاعده كمك شایانى مىكند. سپس تطبیق هر قاعده با برخى از مصادیق آن به كارآمدى قاعده، تطبیق آن با مصادیق جدید و آماده شدن قاعده براى ورود به مرحله دیگر كمك مىكند.
2 . قانونى كردن قاعده: پس از تبیین قاعده لازم است كه به زبان قانون درآید، یعنى قاعده در جملاتى گویا، كوتاه و قابل اجرا آماده گردد. گفتنى است كه دانشمندان اهل سنت در دولت عثمانى برخى از قواعد را به زبان قانون در آورده و در كتابچهاى به نام «المجلة» گرد آوردند كه بعدها دانشمندان شیعه و سنى شرح هایى بر آن نوشتند، از آن جمله كتاب «تحریر المجلة» از شیخ جعفر كاشف الغطاء ( از فقیهان شیعه ) است. در این كتاب به تبع متن اصلى آن به بررسى برخى از قواعد فقه سیاسى نیز همراه با دیگر قواعد پرداخته شده است. اندیشمندان شیعه نیز برخى از قواعد فقه را در سده اخیر در قالب قانون مدنى ایران به شكل قانون در آوردند. در دهههاى اخیر مهمترین اقدام در قانونى كردن قواعد فقه سیاسى را مىتوان تدوین قانون اساسى جمهورى اسلامى و قوانین تابعه آن دانست.
3 . تفسیر صحیح از قانون: كلى بودن قانون لازمهاش وجود دیدگاهها و نظرگاههاى مختلف است. این امر افزون بر ترتب منافع بسیارى بر آن، ضررهایى نیز دارد، زیرا افراد اجازه برداشتهاى متفاوت از قانون را پیدا مىكنند. به همین دلیل تنها به زبان قانون درآوردن قواعد كافى نیست، بلكه لازم است قانون را مرجع صلاحیت دارى تفسیر كند تا مقررات و آیین نامههاى اجرایى با نظر قانونگذار منافات نداشته باشد و مجریان را در عمل دچار ابهام نكند.
موانع و محدودیتها
بیان ساز و كارها تا حدودى موانع و محدودیتهاى اعمال قواعد فقه سیاسى را نیز روشن و آشكار مىسازد.این موانع عبارتند از:
1 . عدم تبیین صحیح قاعده: اگر قاعده به درستى تبیین و موشكافى نشود افراد در تطبیق قاعده و موارد آن و همچنین در اجرا دچار اشتباه مىشوند؛
2 . اشتباه در محدوده قلمرو قاعده: بیان گستره قاعده چنانچه با نقص همراه باشد چه بسا به گستردگى قاعده بیش از حد لازم یا محدودیت زیاد قاعده منجر شود.
3 . اشتباه در تطبیق: تطبیق مصداق خارجى با قاعده نیز گاه به دلیل عدم شناخت از مصداق یا عدم شناخت صحیح از قاعده است؛
4 . عدم شناخت قواعد حاكم: ترجیح و تقدم قواعد اهم و حاكم بر قواعد دیگر از اهمیت به سزایى برخوردار است، براى مثال قاعده «حفظ جان مسلمان» بر قاعده تقیه تقدم دارد و چنانچه با تقیه خون مسلمانى ریخته شود عمل حرامى انجام شده و بر اساس اسلام بر مسلك صحیحى گام برداشته نشده است، در حالى كه اگر تقدم قاعده «حفظ جان مسلمان» بر «تقیه» رعایت شود چنین حرامى مورد ارتكاب قرار نمىگیرد.
قواعد فقه سیاسى
در این بخش، برخى از قواعد فقه سیاسى را فهرست مىكنیم. شایان ذكر است كه پیش از آن لازم است تقسیم بندى از قواعد فقه براى روشن شدن قواعد فقه سیاسى ارائه گردد. این قواعد را مىتوان به چهار دسته تقسیم كرد:
1 - برخى از قواعد فقهى تنها در مباحث فقه سیاسى كاربرد دارند؛ 2 - قواعدى كه در فقه سیاسى كاربرد زیادى دارند، گر چه در مباحث دیگر نیز به كار مىآیند؛ 3 - قواعدى كه به ندرت در فقه سیاسى به كار مىروند؛ 4 - بسیارى از قواعد فقهى كه هیچ كاربردى از آنها در فقه سیاسى كشف نشده است. نكته قابل ذكر این كه فقه سیاسى پاسخ گوى حوادث واقعه است و از طرفى به مرور زمان فهم فقیهان از منابع فقه، قواعد فقهى و موضوعات مبتلابه بیشتر مىشود، از این رو، مىتوان ادعا كرد كه برخى از قواعد فقهى كه به تدریج در آینده از منابع فقه كشف مىشود و نیز برخى از قواعد فقهى كه امروزه از آن با عنوان غیرسیاسى یاد مىشود در آینده توسط فقیهان در فقه سیاسى به كار گرفته خواهد شد. با توجه به آنچه گذشت، قواعد فقه سیاسى را به دو بخش كلى تقسیم مىكنیم: قواعد عام و قواعد خاص. قواعد عام قواعدى هستند كه در تمامى عرصههاى سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و... به كار مىرود؛ اما قواعد خاص تنها در عرصهاى خاص قابل استفاده است.
در این جا فهرستى از قواعد عام و قواعد خاص را ارائه مىكنیم.
الف) قواعد عام
1. وفاى به عقود: این قاعده از آیات قرآن از جمله «...أوفوا بالعقود...»10 و روایات بسیارى گرفته شده است.
2. نفى ضرر: بر اساس این قاعده، هر حكم یا امرى كه موجب ضرر به فرد دیگرى شود ممنوع است كه از حدیث نبوى «لاضرر و لاضرار فى الاسلام»11 گرفته شده است.
3. نفى عسر و حرج: به معناى نفى هر حكم مشقت آور است كه از آیه «و ما جعل علیكم فى الدین من حرج»12 اخذ شده است.
4. ملازمه بین حكم عقل و حكم شرع: این قاعده از آیات و روایات اخذ شده است.13
5. رجوع به خبره: فقها آن را اساس فطرت انسانى دانستهاند. برخى آیات قرآن از جمله «فاسئلو اهل الذكر ان كنتم لاتعلمون»14 و روایات بسیارى دلالت بر این قاعده دارند.
6. تقدیم اهم و مهم: تقدیم امر اهم بر امر مهم امرى عقلایى است و روایات و آیاتى بر آن دلالت دارند.15
7. ضرورت: با ورود ضرورت و اضطرار برخى از منهیات مجاز مىشود. آیات16 و روایات زیادى بر آن دلالت دارند، از جمله «الضرورات تبیح المحظورات».
8. ضرورت تنها به مقدار نیاز: نقض حكم به وسیله ضرورت تنها در حد نیاز مجاز است كه روایاتى در این زمینه وارد شده است.17
9. قرعه: از آیات و روایات استفاده مىشود قرعه براى هر امر مشكلى مشروع و راهگشاست.18
ب) قواعد خاص
1) در عرصه سیاست
1. عدم ولایت افراد بر یكدیگر: مگر این كه ولایت فرد از طرف خدا ثابت شود و در موارد مشكوك به قاعده رجوع مىشود. روایات و آیات19 فراوانى بر این قاعده دلالت دارد.
2. تقیه: كتمان عقیده براى حفظ جان - و به اصطلاح براى حفظ مصالح عالیه - مجاز است و آیات20 و روایات متعددى بر آن دلالت دارد.
3. نفى سبیل: نفى هر گونه سلطه كفار بر مسلمانان كه از آیه «لن یجعل الله للكافرین على المؤمنین سبیلاً»21 و روایات متعددى اخذ شده است.
4. مشورت: مشورت در امور مهم به ویژه امور حكومت لازم و پایه و زیر بناى حاكمیت است كه آیات قرآن از جمله «... و شاورهم فى الامر»22 و روایات زیادى بر آن دلالت دارد.
5. مصلحت: وجود مصلحت مجوز احكام حكومتى است كه روایات فراوانى این قاعده را ثابت مىكند.
6. عدم تبعیض (مساوات): منظور عدم تبعیض در حقوق افراد در عرصههاى اقتصادى، سیاسى، امنیتى و... است. روایات زیادى بر آن دلالت دارد.23
2) در عرصه اجتماعى و فرهنگى
1. حرمت كمك به گناه: هر كمكى براى انجام گناه و تجاوز ممنوع است. از آیه شریفه «... و لاتعاونوا على الإثم و العدوان»24 گرفته شده است.
2. وجوب تعظیم شعائر و حرمت اهانت به آنها: شارع مقدس حفظ شعائر را تكلیف افراد و اهانت به آنها را ممنوع دانسته است. آیه «و من یعظم شعائر الله...»25 و آیات و روایات دیگرى بر آن دلالت دارند.
3. تألیف قلوب: ایجاد مهربانى و الفت در دل كفار یا مسلمانان ضعیف العقیده به انحاى مختلف حتى هزینه كردن زكات واجب و لازم است. آیه «و المؤلفة قلوبهم...»26 به این امر اشاره دارد.
4. عدالت: از مبانى اسلام و قواعد مهم در تمامى زمینههاست.27
5. درء: این قاعده حدود شرعى (مجازاتهاى حدى) را با ورود شك منتفى مىكند. این قاعده از حدیث «ادرؤا الحدود بالشبهات»28 گرفته شده است.
6. حرمت افراد: اموال، آبرو، ناموس و جان افراد محترم بوده و هر گونه تعرض به آن ممنوع است. آیات و روایات زیادى دلالت بر آن دارند.
7. جُبّ: با قبول اسلام بسیارى از جرایم گذشته عفو مىشود. حدیث «الاسلام یجبّ ما قبله»29 بر این قاعده دلالت دارد.
8. الزام: الزام فرد به معتقدات خود كه فقها بیشتر در مورد كفار به كار بردهاند و از حدیث «من دان بدین قوم لزمته احكامهم»30 و احادیث دیگرى گرفته شده است.
9. حفظ نظام: از آیات و روایات زیادى بر مىآید كه حفظ نظام جامعه بر بسیارى از احكام دیگر مقدم است و این امر مجوز براى انجام بسیارى از منهیات و نقض حقوق فردى مىباشد.
10. دعوت: دعوت غیرمسلمانان به اسلام مجوز برخى احكام است كه روایات و آیات زیادى به این قاعده دلالت دارند.31
11. تولى و تبرى: دوستى و دشمنى در راستاى دستورهاى الهى كه برخى از احكام به خصوص معاشرتهاى اجتماعى را مجاز یا ممنوع مىكند.