روابط خارجی جمهوری اسلامی ایران و فرانسه ( 1384 – 1357 )

  روابط خارجى ایران با سایر كشورها، به ویژه با قدرت‏هایى كه در سیاست جهانى و معادلات منطقه‏اى ایفاگر نقش مى‏باشند، از اهمیت فزاینده‏اى برخوردار است. یكى از كشورهاى اروپایى، كه در نظام دو قطبى و پس از آن، به لحاظ داشتن سیاست اعلامى مستقل، حائز اهمیت مى‏باشد كشور فرانسه است. در این مقاله تلاش شده روابط سیاسى ایران و فرانسه در فاصله سال‏هاى 1384 - 1357 با توجه به متغیرهاى ساختارى نظام بین‏الملل، محیط منطقه‏اى و ایستارهاى ذهنى سیاست گذاران دو كشور مورد بررسى قرار گیرد.

واژه­های كلیدی: روابط خارجی، سیاست خارجی، نظام بین الملل، ایران، فرانسه، تاریخ روابط خارجی.

 

مقدمه‏

جمهورى فرانسه با وسعتى معادل خاك ایران در غرب اروپا قرار دارد. این كشور به دلیل موقعیت جغرافیایى خاص و ارتباط با دریاى مانش، مدیترانه و اقیانوس اطلس و داشتن یك شبكه حمل و نقل آبى داخلى از اهمیت زیادى در مقایسه با سایر كشورهاى اروپایى برخوردار است. روابط خارجى ایران و فرانسه از سال 1357 تاكنون فراز و نشیب‏هاى زیادى را پشت سر گذاشته است. از یك سال قبل از پیروزى انقلاب اسلامى تا سال 1358 شاهد روابط دوستانه دو كشور هستیم. اما بعد از آن به دلیل جهت‏گیرى‏هاى سیاست خارجى دو كشور، روابط دو جانبه رو به تیرگى نهاد. در خلال جنگ بین ایران و عراق گرچه فرانسه در ابتدا اعلان بى طرفى كرد اما، در ادامه جنگ به طور جدّى از عراق حمایت كرد و امكانات زیادى را در اختیار این كشور قرار داد. بعد از اتمام جنگ و دوران بازسازى روابط دو كشور بهبود یافت، اما هم چنان با موانع و چالش‏هایى مواجه بوده است. دوران تنش زدایى در سیاست خارجى ایران را مى‏توان در گسترش روابط دو جانبه مؤثر دانست كه على‏رغم موانعى هم چنان ادامه دارد.

 

در این مقاله در پى پاسخ به این سؤال هستیم كه: روابط خارجى جمهورى اسلامى ایران و فرانسه پس از انقلاب اسلامى تا به امروز چه تغییراتى را طى نموده و علل آن چه بوده است؟ در پاسخ به این سؤال مى‏توان گفت كه: روابط ایران و فرانسه با پیروزى انقلاب اسلامى و جنگ ایران و عراق رو به تیرگى نهاد، اما پس از اتمام جنگ و تحول در سیاست خارجى دو كشور روابط دو جانبه تا حدّى بهبود یافته است.

 

1. مباحث نظرى‏

یكى از عوامل مهم در رشته روابط بین‏الملل، فهم عوامل تأثیرگذار بر رفتار خارجى دولت‏هاست. یعنى این كه چه عواملى باعث مى‏شود كه دولتى به همكارى یا منازعه با سایر دولت‏ها روى آورد. براى فهم این موضوع، تمایز و تشخیص میان سیاست خارجى دولت‏ها از یك سو و روابط بین‏الملل از طرف دیگر حائز اهمیت است. تحقیقات نشان مى‏دهد كه سیاست خارجى كشورها تحت تأثیر دو عامل عمده شكل مى‏گیرند كه عبارتنداز: الف) محیط ذهنى كه همان ارزش‏ها و تصورات سیاست‏گذاران است و ب) محیط عینى كه خود شامل دو بخش محیط داخلى (شرایط داخلى كشور) و محیط بین‏المللى (محیط منطقه‏اى و محیط جهانى) است. شرایط محیط بین‏الملل كه شرایط سیستمى نامیده مى‏شود از طریق ایجاد فرصت‏ها و محدودیت‏ها بر رفتار و سیاست خارجى دولت‏ها تأثیر مى‏گذارد. در نتیجه براى فهم سیاست خارجى دولت‏ها به ویژه كشورهاى در حال توسعه باید به سه عامل محدودیت‏ها، فرصت‏ها و فشارها توجه نمود. بنابراین براى فهم روابط خارجى ایران و فرانسه باید محیط سیستمى بین‏المللى، محیط منطقه‏اى و محیط ذهنى سیاست‏گذاران دو كشور را مورد مطالعه و بررسى قرار داد. در بحث سیستمى علاوه بر دیدگاه كاپلان باید از نظریه ساختارى كنت والتز یاد كرد، چرا كه وى تلاش مى‏نماید تا براساس سطح كلان ساختارى سیستم بین‏المللى رفتار دولت‏ها را توضیح دهد.

براساس این نظریه مهم‏ترین عامل شكل دهنده و حتى تعیین كننده سیاست خارجى دولت‏ها، ساختار نظام بین‏الملل است. مطابق این نظریه ساختارهاى تك قطبى، دو قطبى و چند قطبى تأثیرات گوناگونى بر رفتار و روابط خارجى دولت‏ها مى‏گذارند.[1] یعنى این كه تعداد قدرت‏هاى بزرگ در یك نظام موجب شكل‏گیرى ساختارى خاص مى‏شود كه به نوبه خود ایجاد كننده نوعى پویایى‏هاى ویژه و الگوهاى اتفاق یا دسته بندى است. زمانى كه یك نظام بین‏الملل جاى نظام دیگر را مى‏گیرد، مى‏توان الگوهاى جدید همكارى و منازعه را انتظار داشت. پایان نظام دو قطبى و جنگ سرد را مى‏توان تغییر در نظام بین‏الملل و جایگزین یك نظام جدید و در نتیجه نوعى تغییر سیستمى قلمداد كرد. تغییر سیستمى داراى پیامدهایى است و باعث تغییر در الگوهاى همكارى و منازعه مى‏شود، بنابراین چگونگى روابط خارجى ایران و فرانسه پس از انقلاب را مى‏توان تحت تأثیر تحولات سیستمى دانست.

 

سطح دیگر متغیرها مربوط به سطح منطقه‏اى است. كانتورى و اشپیگل نظام بین‏المللى را متشكل از چندین نظام تابع منطقه‏اى مى‏دانند. از دیدگاه آنها هریك از نظام‏هاى تبعى منطقه‏اى [متشكل‏] از «یك، دو یا چند كشور همجوار تعامل‏گر با یكدیگر است كه پیوندهاى مشترك قومى، زبانى، فرهنگى، اجتماعى و تاریخى با یكدیگر دارند و گاه احساس همانندى و هویت آنها با اقدامات و طرز تلقى كشورهایى كه خارج از این نظام تابعه هستند تشدید مى‏شود.»[2] كانتورى و اشپیگل براى هر منطقه قلمرو ساختارى مركزى، حاشیه‏اى و قدرت مداخله گر قائل هستند از دیدگاه آنها:

بخش مركزى به قسمتى اطلاق مى‏شود كه توجه اصلى سیاست بین‏الملل در هر منطقه به آن معطوف است. بخش حاشیه‏اى شامل كشورهایى مى‏شود كه در سیاست منطقه‏اى داراى نقش جانبى‏اند و بالاخره نظام مداخله‏گر مسئول پرداختن به امور كشورهاى خارجى است كه مشاركت آنها در امور منطقه‏اى حائز اهمیت است.[3]

با توجه به دیدگاه كانتورى و اشپیگل، منطقه خاورمیانه و به ویژه منطقه خلیج فارس سطحى از تحلیل رفتارهاى دو جانبه ایران و فرانسه را تشكیل مى‏دهد كه متغیرهاى بر آمده از آن به شدت در روابط دو جانبه مؤثر بوده‏اند. این منطقه همواره مورد توجه قدرت‏هاى خارجى بوده است و این امر بر روابط ایران با سایر كشورها از جمله فرانسه تأثیر گذار است.

سطح دیگر متغیرهاى تأثیرگذار بر روابط دو جانبه ایران و فرانسه را باید به سطح كشورى به ویژه منافع ملى، نیازها و امتیازهاى ذهنى سیاست‏گذاران دو كشور دانست. در این سطح از تغییر و تحول نیازهاى ملى، شرایط محیط داخلى و محیط ذهنى سیاست گزاران مى‏تواند نقش تعیین كننده‏اى را در جهت‏گیرى‏هاى دو جانبه و نوع تعاملات دو كشور داشته باشد.

 

در این نوشتار تلاش مى‏شود با توجه به مباحث نظرى فوق تحولات روابط ایران و فرانسه در فاصله سال‏هاى 1384 - 1357 مورد بررسى قرار گیرد و در آن نقش متغیرهاى تأثیرگذار سطح ساختارى نظام بین‏المللى، منطقه‏اى و ملى مورد تحلیل قرار گیرد.

 

2. روابط ایران و فرانسه‏

الف) روابط ایران و فرانسه از شكل‏گیرى انقلاب اسلامى تا 1359

در ابتداى شكل‏گیرى انقلاب اسلامى ایران روابط بین دو كشور بسیار خوب بود. دولت ژیسكار دستن كه سقوط شاه را پیش بینى كرده بود و خود را نیازمند ارتباط با ایران مى‏دانست به عقاید انقلابى مردم ایران احترام مى‏گذاشت. در جریان انقلاب اسلامى ایران در 1978م، به دلیل اقامت امام خمینى(ره) در نوفل لوشاتو، فرانسه به طور جدى با مسائل انقلاب درگیر بود. در این دوران افكار عمومى فرانسه موافق روند انقلاب ایران بودند و گاهى جراید فرانسوى انقلاب ایران را به انقلاب فرانسه تشبیه مى‏كردند. اقامت كوتاه مدت امام در نوفل لوشاتو و نقش رسانه‏هاى گروهى فرانسه در انعكاس نظرات رهبر انقلاب در پیروزى انقلاب اسلامى ایران اهمیت زیادى داشت.

 

در این دوران اولین مصاحبه طولانى امام با روزنامه‏هاى غربى در روزنامه «لوموند» به چاپ رسید و «لوموند» جنبش آزادى بخش ایران به رهبرى آیةاللّه خمینى را نیروى كلیدى در شورش‏ها عنوان كرد. این روزنامه در 31 اكتبر 1978 م با نوشتن مقاله‏اى تحت عنوان «ما در حال گذراندن سال 1789 (سال انقلاب كبیر فرانسه) هستیم» نشان داد كه به معیار ذهنى مردم ایران در شورش‏ها دست یافته است.[4]

 

در این مرحله به نظر مى‏رسد ایستارهاى ذهنى ملت و دولت فرانسه نسبت به انقلاب ایران داراى اهمیت است و محیطى ذهنى در حال شكل‏گیرى است كه بخش مهمى از آن با پیروزى انقلاب اسلامى ایران و اعلام اصول و اهداف سیاست خارجى ایران شكل گرفته بود. پیروزى انقلاب ایران نقطه آغاز تحقق عینى شكل‏گیرى ایستارهاى ذهنى متضاد و تیرگى در روابط دو جانبه محسوب مى‏شود. هم چنین زمینه‏هاى تیرگى روابط ظاهر شد كه محیط ذهنى - روانى در آن تأثیر گذار بود. برخى از این زمینه‏ها به صورت زیر مى‏باشد:

1. سیاست خارجى انقلابى ایران‏: دولت فرانسه پس از آگاهى از سیاست خارجى جدید ایران كه مبتنى بر اصول انقلابى مانند نفى كامل و بدون قید و شرط سلطه آمریكا و هم پیمانانش بر ایران و پشتیبانى از حركت‏هاى اسلامى و دوستى با دولت‏هاى مستضعف بود، در سیاست خود نسبت به ایران تغییراتى ایجاد نمود. ایران اسلامى در سیاست خارجى خود، سیاست نه شرقى - نه غربى را اعلان نمود كه براساس آن در تقابل با ساختار نظام بین‏الملل، با هرگونه اعمال نفوذ و سلطه‏جویى بلوك‏هاى قدرت مخالفت نمود. این سیاست به معناى استقلال عمل ایران از ساختار دو قطبى بود كه هر دولتى باید به یكى از این بلوك وابسته مى‏بود. از سوى دیگر ایران در سیاست خارجى خود، خواستار تغییر وضع موجود و برقرارى برابرى و عدالت در روابط میان كشورها گردید و از حركت‏هاى ضد نظام ملل محروم و مستضعف حمایت كرد. این سیاست از جانب قدرت‏هاى بزرگ مانند آمریكا و شوروى و هم چنین فرانسه كه در بلوك غرب قرار داشت پذیرفته شده نبود. لذا ایستارهاى منفى فرانسه نسبت به ایران تقویت شد و هم گام با قدرت‏هاى حافظ وضع موجود براى افزایش محدودیت‏ها و فشارهاى محیطى علیه ایران حركت كرد.

 

2. پناه دادن فرانسه به ضد انقلابیون و فراریان‏: با توجه به ایستارهاى منفى سیاست گزاران فرانسوى نسبت به سیاست خارجى ایران، دولت فرانسه نسبت به اعدام سران رژیم سابق در ایران اعتراض نمود و با پذیرفتن بختیار در خاك خود و پس از آن پناهنده شدن بنى صدر و رجوى و حمایت فرانسه از آنها، روابط دو كشور تیره‏ شد. این تیرگى روابط با روى كار آمدن سوسیالیست‏ها بیشتر شد. این مسئله از یك سو و گروگان گرفته شدن دیپلمات‏هاى آمریكایى از طرف دیگر سبب شد كه فرانسه در كنار آمریكا دست به تبلیغات علیه ایران بزند و این امر موجب شد كه روابط دو كشور در تیر 1359 به سطح كاردار تنزل یابد.

3. لغو قراردادهاى منعقده بین ایران و فرانسه در زمینه تجهیزات اتمى‏: از سوى دیگر پس از پیروزى انقلاب، وزیر امور خارجه وقت اعلام كرد كه ایران سهام خود را از شركت «اورودیف» خارج مى‏كند و متعاقب آن لغو قراردادهاى صنایع سنگین، ساخت اتومبیل‏هاى سوارى و مبادلات كشاورزى را اعلام نمود. این مسئله سبب شد كه شركت‏هاى فرانسوى زیان دیده براى جبران خسارت خود به دادگاه‏هاى این كشور شكایت كنند. دولت فرانسه نیز به دلیل حمایت از انقلاب ایران انتظار داشت كه دولت ایران با شركت‏هاى فرانسوى رفتار بهترى داشته باشد، اما به دلیل جّو انقلابى آن زمان باتمام شركت‏ها رفتارى یكسان صورت پذیرفت. هم چنین وضع مجازات‏هاى سنگین اقتصادى از سوى آمریكا و جامعه اقتصادى اروپا علیه ایران و همراهى فرانسه با آنها و تصمیم فرانسه مبنى بر جلوگیرى از ارسال سه ناوچه تندرو كه در زمان شاه سفارش داده شده بود موجب تیره‏تر شدن روابط سیاسى میان دو كشور گردید.

 

ب) روابط ایران و فرانسه در زمان جنگ (1367 - 1359)

با آغاز جنگ ایران و عراق، روابط فرانسه با ایران رو به تیرگى نهاد، زیرا در معادله جنگ ایران و عراق، كشور عراق به دلیل سابقه روابط با فرانسه از اهمیت زیادى برخوردار بود و رژیم عراق هم در پى برقرارى روابط با كشورهاى اروپایى از جمله فرانسه بود. تهاجم وسیع عراق به ایران در 31 شهریور 1359 باعث افزایش همكارى میان فرانسه و عراق در زمینه تسلیحات نظامى شد. در واقع علل حمایت فرانسه از عراق عبارتنداز:

1. دست یابى به نفت و بازارهاى پرسود تسلیحاتى و تجارى عراق و سایر هم پیمانانش؛

2. رابطه نزدیك میان عراق و عربستان كه مى‏توانست منافع مورد نظر فرانسه را تأمین نماید؛

3. شكست عراق باعث هدر رفتن ده سال فعالیت اقتصادى فرانسه در این كشور مى‏شد؛

4. ضدیت فرانسه با ایران و خطر سرایت انقلاب به سایر كشورهاى منطقه؛

5. با نزدیكى به عراق، در واقع نزدیكى خود با اسرائیل را كه عرب‏ها با آن مخالف بودند جبران مى‏كرد.

 

در مجموع مى‏توان موضع‏گیرى فرانسه در قبال حمله عراق به ایران را به دو مقطع تقسیم نمود: مقطع اول از ابتداى تجاوز عراق به ایران بود كه به دلیل ضعف نیروهاى نظامى ایران، موضع بى‏طرفى اتخاذ نمود و خواستار پاى بندى دو طرف به قراردادهاى تسلیحاتى بود. اما در مقطع دوم به دلیل از بین رفتن توازن قوا در جبهه‏ها و برترى نیروهاى نظامى ایران، فرانسه حمایت گسترده خود از عراق را اعلام نمود. در این زمان میتران در جریان سفر خود به مصر در سال 1982م. در دیدار از قاهره اعلام نمود كه «ما مایل نیستیم عراق در جنگ مغلوب شود؛ موازنه نظامى باید میان جهان عرب و ایران حفظ شود.»[5]

به این ترتیب روند تحویل تجهیزات نظامى به عراق توسط فرانسه ادامه پیدا كرد و در زمانى كه جنگ در جبهه‏ها به نفع ایران شد، عراق آتش بس را قبول نكرد و فرستادن سلاح‏هاى جدید به عراق ادامه یافت. در سال 1983م، پنج فروند هواپیماى سوپر اتاندارد فرانسوى مجهز به موشك‏هاى اگزوسه به عراق تحویل داده شد. در اوایل 1983م. طارق عزیز طى سفر به پاریس چندین قرارداد نظامى با مقامات بلند پایه فرانسه امضا نمود. قسمت عمده معاملات دو كشور درباره خرید جنگ‏افزار توسط عراق و فروش نفت به فرانسه بود. عراق از 1977 تا 1985م. حدود 8/11 میلیارد دلار جنگ‏افزار مدرن از فرانسه خریدارى كرده و بهاى آن را با فروش نفت خام به فرانسه پرداخت كرده است. در واقع خطر تهدید انقلاب اسلامى علیه سیستم حاكم بر منطقه و بازیگران اصلى و فرعى آن، فرانسه و تمامى قدرت‏هاى موجود را وادار كرده بود كه از عراق حمایت نمایند.

تحلیل غربى‏ها و فرانسه بر این پایه استوار بود كه پیروزى ایران بر عراق، جغرافیاى سیاسى منطقه را عوض مى‏كند و علاوه براین، حیات سیاسى رژیم‏هاى منطقه را با خطر نابودى رو به رو مى‏سازد و هم چنین خسارت جبران ناپذیرى را نیز بر منافع غرب در این منطقه وارد مى‏كند. در اوایل دهه 1987م. جنگ ایران و عراق از حالت منطقه‏اى خارج شده و صبغه‏اى بین‏المللى یافت كه این امر به علت بالا گرفتن نبردهاى زمینى، تشدید حملات علیه كشتى‏ها و تأسیسات نفتى و به میدان آمدن كشورهاى دیگر منطقه در جنگ بود. ادامه این وضعیت، كشورهاى دیگر از جمله شوراى همكارى خلیج فارس، مصر، اردن، فرانسه و حتى شوروى و آمریكا را متقاعد ساخت كه هزینه‏ها و خطر گسترش جنگ براى ثبات منطقه و صلح بین‏المللى بسیار بیشتر از منافع آن است، به ویژه كه كمك‏هاى نظامى و اطلاعاتى غرب از جمله فرانسه نتوانسته بود برترى خاصى براى عراق به وجود آورد. زیرا نیروهاى ایرانى هم‏چنان به پیش روى خود ادامه مى‏دادند، تصرف منطقه استراتژیك فاو توسط ایران و حملات مداوم براى تصرف بندر بصره و نیز تصرف شلمچه از جمله این پیروزى‏ها بود و این هشدارى بود براى كشورهاى منطقه و قدرت‏هاى بزرگ كه ممكن بود حتى به پیروزى نظامى ایران ختم شود.

بنابراین با توجه به تحولات فوق، كویت به علت آسیب پذیرى در قبال اقدامات تلافى جویانه ایران در نوامبر 1986م. از تمامى اعضاى شوراى امنیت درخواست كمك نمود. به این ترتیب وخامت رو به افزایش اوضاع، باعث حضور قدرت‏هاى بزرگ در منطقه بعد از تصویب قطعنامه 598 از جانب شوراى امنیت گردید و فرانسه نیز به بهانه اجراى این قطعنامه و براى فشار هرچه بیشتر به ایران وارد منطقه خلیج فارس گردید.

 

در واقع مى‏توان گفت كه قطعنامه 598 شوراى امنیت بارزترین نوع همكارى میان سیاست فرانسه و دو ابر قدرت براى كنترل جنگ و ایفاى نقش موازنه دهندگى از جانب آنان به شمار مى‏رفت. فرانسه در این زمان توجه خود را به دو پدیده معطوف نموده بود: یكى تحولات قیمت نفت در رابطه با جنگ ایران و عراق و دومى رشد بنیادگرایى در كشورهاى حوزه خلیج فارس، كه به نظر فرانسه عامل برهم زننده ثبات منطقه به شمار مى‏رفت. لذا عنصر اصلى سیاست خارجى فرانسه در منطقه خلیج فارس مبارزه با این دو موضوع بود. مسئله مهم دیگرى كه در موضع‏گیرى فرانسه علیه ایران بى‏تأثیر نبود، خنثى نمودن آثار نزدیكى فرانسه به اسرائیل در نزد اعراب بود كه با حمایت از عراق به این هدف خود دست مى‏یافت.

مجموع سیاست‏ها و جهت‏گیرى‏هاى فرانسه نسبت به عراق در خلال جنگ باعث تأثیر منفى بر روابط میان ایران و فرانسه شد. به گونه‏اى كه روابط میان دو كشور به سطح بسیار پایینى تنزل یافت و ایران، فرانسه را به دلیل حمایت‏هاى همه جانبه از عراق محكوم نمود.

البته این تیرگى روابط دلایل دیگرى هم داشت كه عبارت بودند از:

1. بمب گذارى در پاریس در سپتامبر 1986 م: در جریان این بمب گذارى 9 نفر كشته و بیش از 150 نفر زخمى شدند. پلیس در این رابطه مقر گروهى از مسلمانان شیعه را كه خود را حزب الله مى‏نامیدند كشف نمود. به دنبال آن 57 عرب بازداشت و 27 تن از آنان از فرانسه اخراج شدند. در این رابطه هشت دانشجوى ایرانى نیز از فرانسه اخراج شدند.

 

نوشته شده در تاریخ یکشنبه 11 بهمن 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: تاریخ روابط سیاسی ایران،     | نظرات()

بررسى تطبیقى نظریه‏هاى سلطنت‏

  در این مقاله، امكان تطابق الگوى «سلطنت شیعى» بر حكومت‏هاى صفویه و قاجاریه مورد بررسى قرار گرفته است؛ الگویى كه با عنایت به نبودِ تعریفى جامع و مانع از آن سعى شده با بررسى نظریه‏هاى سلطنت ایرانشهرى و سلطنت سنى بر فهم حدود و ثغور آن توانا شویم. پذیرش سلسله مراتب نظم كیهانى، نگرش خاص به پدیده شر، پیوند دین و سلطنت، هیبت سلطانى و ظل اللهى بودن سلطان از جمله ویژگى‏هاى عمومى نظریه‏هاى سلطنت مى‏باشد. «تلقى الهى و قدسى» از سلطنت امرى است كه اهل سنت براى توجیه وضع موجود و رفع مشكله ارتباط میان سلطنت و شریعت به بسط آن پرداختند.

«سلطنت شیعى» ضمن بهره‏گیرى از خصوصیات مذكور، اصلى را نیز بر آن افزوده؛ اصلى كه حافظ هویت شیعیان و خط مایز روشنى بین الگوى سلطنت شیعى با نمونه‏هاى رقیب بود. این اصل مهم، تبیین چگونگى رابطه سلطنت و امامت بود؛ امرى كه تا قبل از صفویه موضوعیتى براى بحث نداشت.

واژه‏هاى كلیدى: نظریه سلطنت، سلطنت ایرانشهرى، سلطنت سنى، سلطنت شیعى و امامت.

 

مقدمه‏

حكومت‏هاى صفویه و قاجاریه تاكنون از زوایاى گوناگون مورد بررسى قرار گرفته و هر یك از پژوهشگران داخلى و خارجى بر جنبه‏اى از این دوره تاریخى تأكید نموده‏اند، اما جاى بررسى این دولت‏ها از منظر اندیشه سیاسى شیعه و به طور كلى نظریه‏هاى سلطنت خالى است. این كه جامعه شیعى و نخبگان آنها، این حكومت‏ها را در چه چارچوبى مى‏دانستند و چگونه در عین حفظ آرمان امامت به آنها تن دادند، عرصه‏اى است كه این نوشتار سعى در بررسى آن دارد. البته این بررسى از طریق توجه به انواع نظام‏هاى سلطنتى و مقایسه میان آنها تقویت خواهد شد.

قبل از هر چیز براى تحدید موضوع بحث خاطر نشان مى‏شود كه قاجاریه را مى‏توان به دو دوره قبل از مشروطه و پس از آن تقسیم كرد. در این نوشتار مقصود از قاجاریه، دوره اول است. در آغاز بحث سعى خواهد شد الگوهاى تحلیلى نظام سلطنتى مورد تأمل و مداقه قرار گیرد.

 

الگوهاى تحلیل‏

1. نظریه‏هاى ساختارى: گروهى از پژوهشگران براى ایران عهد صفوى و قاجارى، ساختارهایى با گرایش به اقتدارگرایى و نظم سلطانى در نظر مى‏گیرند. این نظریه‏ها به مسایل بیرونى اندیشه مى‏پردازند تا بتوانند اندیشه و نظام تغلبیه را توصیح دهند. مسایلى از قبیل شیوه تولید2، رابطه طبقه با بستر تاریخى و تعارض اجتماعى، ارتباط نوسازى اجتماعى - اقتصادى با توسعه سیاسى، پیدایش طبقه نوین و افول گروه‏هاى قدیمى و تركیب احزاب عمده‏3، مورد تأكید این دسته از محققان است. به نظر آنان، «استبداد ایرانى» از نبودِ طبقه اریستو كرات و رضایت و پشتیبانى چنین طبقه‏اى از دولت به وجود آمده است.4 «كمبود منابع آب» نیز موجب پراكندگى اجتماعات در ایران شده و نظام ایلى و چادرنشینى تأثیرات منفى بسزایى در زندگى شهرى و تمدن گذاشته و در نهایت، تمركز قدرت در دست حكومت بر اساس نیاز به كار گروهى براى تهیه و توزیع آب بوده است.5

برخى دیگر از نظریه پردازانِ ساختارى، نه بر عوامل اقتصادى - اجتماعى یا ژئوپولتیك، بلكه بر عوامل فرهنگى - روانى در شكل‏گیرى دولت صفوى و قاجارى در ایران تأكید دارند. خوى فرمان‏برى ایرانیان‏6، فقدان امنیت ناشى از شكست‏هاى خفت‏آور و سلطه بیگانگان‏7 و وجود هویت جمعى و فردگرایى منفى‏8 از جمله عوامل مورد تأكید این دسته از محققان است. در نتیجه این عوامل، میزان تعلق روحى - روانى افراد به دولت به عنوان عضوى از آن در كمترین حد ممكن بود9 و دست زدن به انواع دوز و كلك براى دست‏یابى به موقعیتى ممتاز در سایه قدرت بیگانه در اولویت قرار داشت.

نظریه‏هاى ساختارى دورترین منظر به تحلیل مقاله حاضر است، زیرا حكومت صفویه و قاجاریه

 

[51]

 

را نمى‏توان صرفاً محصول كمبود آب، شرایط طبقاتى اجتماع یا ساختمان فكرى - روانى تلقى كرد. تاریخ ایران زمین را نمى‏توان به عنوان تاریخ ظاهر دگرگونى‏هاى سرزمینى نوشت، بلكه تاریخ پیوستگى نظر و عمل است؛ به این معنا كه هیچ حادثه تاریخى وجود ندارد كه با اندیشه گره نخورده و به واسطه اندیشه تعیّن نیافته باشد.10 با فرض اصالت عوامل ساختارى و به رغم ثبات برخى از آنها مانند موقعیت ژئوپولتیك، رابطه دیگر ساختارها با شكل حكومت بیش از آن كه رابطه‏اى «تعیین كننده» و یك طرفه باشد رابطه‏اى متقابل، تشدید كننده و بازتولید كننده است. هر یك از عوامل ساختارى كه در حوزه‏هاى اجتماعى - اقتصادى و روان‏شناختى به عنوان متغیر مستقل در تأسیس و استمرار حكومت‏هاى صفویه و قاجاریه موثر قلمداد شده‏اند، از منظرى دیگر معلول استمرار نظام‏هاى اقتدارگرا هستند كه در یك رابطه متقابل یكدیگر را بازتولید و تقویت مى‏نمایند.

2. نظریه‏هاى ایرانشهرى: در برخى از دیدگاه‏ها بر تأثیرپذیرى اندیشه مسلمانان - از جمله شیعیان - از اندیشه ایران باستان تأكید شده است. سید جواد طباطبایى را شاید بتوان مهم‏ترین پژوهشگر در این عرصه دانست. وى تمدن شیعى بلكه اسلامى را از دو سو نیازمند گذشته ایران مى‏داند: نخست، دورى اعراب از تمدن و كیاست و در دسترس بودن تجربه فرمان‏روایى ایران باستان و دوم، در بُعد نظرى كه بخش بزرگى از اندیشه سیاسى ایرانشهرى از طریق ترجمه‏ها و نوشته‏هاى ایرانیان تازه مسلمان در تفسیر مباحث اسلامى به كار گرفته شد.11 طباطبایى با اشاره بر تداوم و استوارى اندیشه ایرانشهرى، بر جایگاه ممتاز شخصیت‏هایى هم‏چون سهروردى و خواجه نظام الملك در انتقال این میراث تأكید مى‏نماید.12 وى در اندیشه‏هاى سیاسى شیعه، تحول نگرش چندانى نسبت به حكومت قائل نبوده، مى‏گوید:

با برآمدن صفویان، شریعت اهل تسنن جاى خود را به دریافتى از تشیع داد. اما در اندیشه سیاسى حاصل از پیوند تصوف، شریعت و سیاست دگرگونى ژرفى به وجود نیامد.13

سید جواد طباطبایى دوره طولانى میان شكست چالدران تا شكست ایران در جنگ‏هاى ایران و روس را كه حلقه ارتباط سده‏هاى میانه ایران و آغاز دوران جدید آن است، «دوره گذار» مى‏نامد و در بیان ویژگى‏هاى آن مى‏گوید:

آگاهى از بحران از سطح نازل ادبیات منحط فراهم آورده از نظمى سست و سخیف و نثرى مصنوع و پر تكلف فراتر نرفت. دوره‏هاى طولانى جنگ و ناامنى و آشوب و سده‏هاى زوال اندیشه، همه امكانات اندیشه خردورزانه را به تحلیل برده بود. در این میان، اهل تصوف بیش از پیش به متفكران قوم، و اندیشه عرفانى انحطاط یافته به یگانه دستگاه مفهومى آگاهى ملى ایرانیان تبدیل شدند.14

 

[52]

 

وى بیرون آمدن از این وضعیت بن‏بست انحطاط مضاعف و امتناع آگاهى از آن را با تكیه بر منابع تاریخى و فرهنگى امكان‏پذیر ندانسته، مى‏گوید:

آگاهى از زوال اندیشه، بحران در اركان تمدن ایرانى، جایگاه كشور در مناسبات جهانى و خودآگاهى ملى تنها از «بیرون» و با پشتوانه ارزیابى از دگرگونى‏هایى امكان‏پذیر است كه ایرانیان سهمى در ایجاد آن نداشتند.15

آنچه نوشته حاضر را از آثار طباطبایى متمایز مى‏كند، شیوه‏اى است كه وى در پیش گرفته است. در واقع، ایشان به لحاظ معرفت‏شناختى، بیرون از سنت سیاسى دوره گذار قرار گرفته و دانش سیاسى این دوره را به اعتبار دوران(Epoch)، غیریت سازى مى‏كند كه متغایر با دوران جدید غرب است و بر مبناى تجدد اروپایى ارزیابى مى‏كند. تحلیل طباطبایى، تحقیقى بیرونى است كه با خروج از سنت و با تكیه بر تجدد اروپایى، به عنوان مفهومى بنیادى به طرح پرسش‏هایى درباره سنت سیاسى دوره گذار مى‏پردازد. از آن جا كه این پرسش‏ها، پرسش‏هایى از درون سنت سیاسى ما نیستند، پاسخى شایسته نمى‏یابند، بنابراین پژوهشگر به ناچار به طرح نظریه‏اى از انحطاط رهنمون مى‏شود كه فراز و فرود آن در ذهن تجدد سلوك نویسنده مستشرق قرار دارد16، نه در واقعیت تاریخ و اندیشه سیاسى دوره گذار.

البته گریز فوق به معناى فهم سنتى از گذشته و قول به تقدم فضل گذشتگان به سبب فضل تقدم‏شان نیست، هم‏چنین دورى از روش تجدد در بازخوانى گذشته به معناى پى‏جویى آرمان خود در گذشته نمى‏باشد، بلكه تلاش نویسنده این سطور گفت و گو با گذشتگان به منظور یافتن «فضاى فكرى» آنان (Climate of opinion) و «فهمى همدلانه»Sympathetic understanding() از موضوع خویش است.

گذشته از تفاوت روشى فوق، برخى وجوه اندیشه سیاسى اسلام (شیعه) چنان متمایز است كه آن را به سادگى نمى‏توان بازگشتى بى‏توجه به ایران قدیم و استمرار شاهى آرمانى در دوره اسلامى دانست، بنابراین رنسانس دوره میانه كه در بخاراى عهد سامانى آغاز گردید و سلطنت اسلامى جزء مقوم آن بود، ویژگى‏هاى خاص خود داشت كه اگر آن را به معناى نوزایى گذشته بدانیم، ممكن است ما را به بى‏راهه بكشاند. داود فیرحى با اشاره به برخى تمایزات بنیادین پادشاهى ایرانشهرى و سلطنت اسلامى مى‏نویسد:

 

[53]

 

در این اندیشه [ایران باستان‏] شاه آرمانى به اعتبار فره ایزدى، پیكرى دوگانه داشت و از این حیث انسانى خداگونه بود كه خرّمى و تباهى روزگار بر نیت و اراده او استوار بود... [اما ]سیاستنامه‏هاى دوره اسلامى هیچ یك از مختصات فوق را كه بنیاد اندیشه ایرانشهرى هستند، برنمى‏تابند. ملوك و پادشاهان در سیاستنامه‏ها، نه پیكرى دوگانه و شخصیت خداگونه دارند و نه اراده و نیت آنها علت خرّمى و تباهى جوامع است، بلكه سلاطین نیز همانند دیگر مردمان در دایره لطف و قهر خداوند قرار دارند و بنابراین، نیكى و بدى پادشاهان نیز ناشى از اراده و تقدیر خداوند است.17

با بررسى منابع فقه سیاسى شیعه، به ویژه در دوره صفویه، به تفاوتى محورى میان منابع فقهى شیعه كه درباره قدرت، مشروعیت و حاكم بحث كرده‏اند، و سیاستنامه‏هاى ایرانشهرى مى‏توان رسید و آن، این كه محور اساسى آثار فقهى - كلامى سیاسى شیعه «اجراى دین در چارچوب امامت یا خلافت» است، به گونه‏اى كه كمتر نامى از «سلطان» به میان آمده، در حالى كه در سیاستنامه‏ها به طور اساسى درباره «سلطنت» و نحوه رفتار و روش برخورد سلطان با مردم بحث شده است.18

نكته پایانى این كه در عمق نظریه‏هاى ایرانشهرى، حرمت و اصالتى براى تمام وجوه زندگانى ایرانیان باستان در نظر گرفته شده است، بدین صورت كه ایرانیان باستان را به عنوان «روزگار سربلندى ایران»19، و ساسانیان را «خلف صدق هخامنشیان» قلمداد مى‏نماید كه «جامع سنت‏هاى آشور و بابل و مصر فرعونان در شرق نزدیك هم بودند».20 در مقابل، از مسلمانان (عربان / تازیان) با تعابیرى هم‏چون «بدویان بیابان عربستان»21، «صحرانوردان كم فرهنگ»22 و «مجاهدان صحرانشین»23 یاد مى‏كنند كه بسیارى از كتابخانه‏ها را به آتش كشیدند24 و خموشى و تاریكى و حشى و خون‏آلودى را به ایران حاكم نمودند.25

نظریه‏هاى ایرانشهرى از این بُعد هم نقایص فراوانى دارند و جداى از این كه اسناد تاریخى ادعاهاى مذكور را تأیید مى‏كند یا نه! تأملى در اندك گزارش‏هاى باقى‏مانده از عهد ساسانى، تصویرى دگرگونه از اوضاع اجتماعى - دینى آنان را ترسیم مى‏كند. تفصیل این بحث مجال دیگرى را مى‏طلبد، اما به اجمال مى‏توان گفت كه جریان‏هاى عقلى و فلسفه‏هاى یونانى در ادوار پایانى حكومت ساسانى، بنیاد اعتقادات كهن آنان را به لرزه درآورده بود. اعتقاد به جبر چنان شیوع یافته بود كه حتى در سخنان پادشاهى چون خسرو پرویز نشانى از آن یافته مى‏شد.26 رشد این تفكر تا بدان جا بود كه پارسیان خود از «زوال» مملكت خویش سخن مى‏راندند و جالب‏تر آن كه نشان آن را در وقوع زلزله‏ها و طوفان مى‏جستند.27

در شریعت رسمى، بیش از اعتقاد و اندیشه، به اعمال و رسوم توجه مى‏شد و مردم از مهد تا لحد

 

[54]

 

درگیر مقررات مذهبى بودند و هر فرد در طول شبانه روز بر اثر اندك غفلت، دستخوش گناه و گرفتار پلیدى مى‏شد.28 این گریز به درازا كشید، اما براى بیان این نكته لازم بود كه ایرانیان تنها در نبرد نظامى در مقابل اعراب و مسلمانان، عقب‏نشینى نكردند، بلكه دین كهن و تشریفاتى زردشت نیز مى‏بایست در برابر آیین یكتاپرستى كه سهولت و قابل فهم بودن احكامش آن را نیرومند ساخته بود، تسلیم مى‏گردید.29

3. صفویه و قاجاریه؛ تداوم نظریه‏هاى اهل سنت: برخى تشابهات اندیشه سیاسى شیعه و اهل سنت سبب شده كه گروهى به «دنباله روى عالمان شیعه از فقهاى عامه»30 حكم كنند. این دسته از دیدگاه‏ها بر شكل سنىِ اندیشه‏هاى سیاسى شیعه تأكید مى‏نمایند. با توجه به تقدم تاریخى نظریه‏هاى اهل سنت، شیوه آنها تنها الگوى اسلامى در دسترس علما و نخبگان جامعه شیعى تلقى مى‏شد. اهل سنت سالیانى دراز راهى را كه علماى صفوى به تازگى عهده‏دار آن شده بودند - یعنى توجیه وضع موجود و یافتن مبانى نظرى براى حكومت غیر معصوم - مى‏پیمودند. شیعیان قدم در همان مسیر گذاشتند و هر آنچه در این راستا شكل گرفت، از قبیل فقه حكومتى و مبانى نظرى و بالطبع نمادهاى بیرونى و شكل حكومت، شكلى سنى پیدا كرد.

اگر بخواهیم دیدگاه‏هاى سه‏گانه مذكور را به ترتیب از دورترین تا نزدیك‏ترین نظریه نسبت به مدعاى این مقاله مرتب كنیم، رویكرد اخیر نزدیك‏ترین دیدگاه محسوب مى‏شود. اندیشمندان مسلمان فقط یك بار به تأسیس دانش سیاسى توفیق یافتند. در واقع، تاریخ معرفت سیاسى مسلمین قطع نظر از دیدگاه‏هاى شیعه و سنى آن كه صرفاً به تفاوت در مستندات رجالى - نه تفاوت بنیادى - منتهى مى‏شود، كالبد و هیأت و احدى دارد و به آسانى مى‏توان در دنیاى تشیع و به خصوص تا دوره قاجار، تألیفاتى متناظر با نوشته‏هاى اهل سنت در باب افكار سیاسى ملاحظه نمود.31

از منظر این نوشتار، تقارب شكلى این دو منظومه نباید ما را به دام این همانى‏هاى ساده انگارانه بكشاند، چرا كه اندیشه‏هاى سیاسى اهل سنت و شیعه از دو منظر مهم از یكدیگر جدا مى‏شوند: نخست، «امامت محورى» اندیشه‏هاى سیاسى شیعه است مبنى بر این كه اداره مجتمع دینى پس از پیامبر به دست كس یا كسانى باید صورت بگیرد كه به جانشینى آن حضرت معرفى شده‏اند و دیگر، حجیت «عقل» در نزد شیعیان موجب درك و برداشتى دیگر گونه از نصوص و متون دینى مى‏گردید.32 شیعیان از این دو مفهوم، ابزارى مؤثر براى نقد سیاست سنى تدارك دیدند و علماى شیعه با ظرافت و موشكافى تمام، ابعاد حقوقى یك مبارزه منفى را بر ضد دولت‏هاى جائر ترسیم كردند. مسئله اهل سنت به منظور توجیه وضع موجود، یافتن نسبتى بین سلطنت با شریعت بود كه نظریه پردازانى هم‏چون غزالى و ماوردى به خوبى از عهده آن برآمدند. اما مسئله شیعیان، یافتن نسبتى میان

 

[55]

 

حكومت‏هاى شیعى غیر معصوم و امامت است.

 

صفویه و قاجاریه‏

حكومت‏هاى صفویه و قاجاریه از منظر اندیشه سیاسى اسلام، تحت عنوان «خلافت» نمى‏گنجد و بیشتر به الگوى «سلطنتى» حكومت نزدیك است؛ آن هم قرائتى شیعى از سلطنت كه متضمن رابطه سلطنت و امامت، و پاسخ‏گوى دغدغه‏هاى نظرى شیعیان درباره حكومت غیر معصوم مى‏باشد، لذا حكومت‏هاى صفویه و قاجاریه را از منظر اندیشه سیاسى شیعه، مى‏توان تحت عنوان «سلطنت شیعى» قرار داد. وجود ویژگى‏هاى مشترك میان این دوره با الگوى «سلطنت» از سویى، و اختصاص‏هاى شیعى‏گرى و تشریح ابعاد مختلف این قرائت از سلطنت به وسیله علما از سوى دیگر، اطلاق این عنوان را با معنا مى‏سازد. صفویه و قاجاریه از میراث ایرانشهرى - با دگردیسى‏هایى - بهره برد و از لحاظ روشى در همان راهى گام نهاد كه پیش‏تر اهل سنت آن را همواره كرده بودند، اما اندوخته‏هاى در خورى نیز بر آن افزودند. آموزه‏هایى كه از هویت آنان نشأت مى‏گرفت، موجب مرزگذارى پررنگى میان آنان با ایرانیان باستان و اهل سنت شد.

در ادامه، سعى خواهیم نمود با برشمردن ویژگى‏هاى عمومى و اختصاصى سلطنت شیعى، از لابه‏لاى ادبیات موجود در گفتمان علماى این دوره نقاط اشتراك و افتراق آن را با دیگر نمونه‏هاى رقیب مورد تأكید قرار داده تا بدین وسیله بر تبیین مفهوم سلطنت شیعى توانا شویم.

1. سلسله مراتب نظم كیهانى: یكى از پایه‏هاى اساسى اندیشه «سلطنت»، سلسله مراتبى دیدن عالم و آدم است. میرزاى قمى (1152 - 1231ه .ق)، عالم مشهور عهد قاجاریه، در ارشادنامه خود چنین تصریح مى‏كند:

آفریدگار عالم بنى نوع آدم را قاطبةً از نر و ماده خلق كرده... و بعد از آن، یكى را تاج سرورى بر سر نهاده و در روى زمین شبیه به جانشین از براى خود قرار داده و او را مالك الرقاب سایر بندگان كرده... و دیگرى را ریسمان مذلت و خوارى در گردن نهاده و بنده سایر بندگان كرده... نه این را شاید با این مهانت سر از كمند اطاعت پیچد و زبان به ناشكرى باز كند و نه آن را سزد كه در مقام كفران نعمت تعدى و ظلمى به اسیران زیردست خود كند.33

ملا احمد نراقى (م 1245ه .ق) نیز ساخت جهان را سلسله مراتبى مى‏داند كه به هر كس به اندازه توان و قابلیتش كارى داده‏اند و نظم و نسق عالَم منوط به اجراى همین سلسله مراتب است و جا به جایى چندانى براى آن متصور نیست:

آرى آرى هر كسى را پیشه‏اى است‏

هر دلى اندر خور اندیشه‏اى است‏

 

[56]

 

 

شغل پالانگر بود پالانگرى‏

كى تواند دوخت دیبا و زرى‏34

 

سید جعفر كشفى (1911 - 1267ه .ق) دیگر اندیشمند شیعى در عهد قاجارى است كه از منظر سلسله مراتب به اطراف خود نگاه كرده است. وى در «میزان الملوك و الطوایف» شغل و عبادت هر یك از موجودات را غیر از دیگرى دانسته و این شغل و عبادت را منحصر در عبادت رایج نمى‏داند، بلكه در نظر او «اصل عبادت، بندگى و اطاعت بنى‏آدم به عنوان خلیفه بر روى زمین» همان كارى است كه از براىِ آن خلق شده است.35 در اندیشه كشفى شغل و عبادت اصلى انسان، قیام نمودن به هر كارى است كه دخل در تدبیر و تربیت امور بندگان داشته باشد.36 وى سپس آدمیان را به هفت طایفه تقسیم نموده، سلطان را در طبقه اول و خلیفه اعظم خداوند قلمداد مى‏كند.37 بدین سان، پادشاه در رأس هرم اجتماعى انسان قرار گرفته و اسوه‏اى است كه مردم باید او را سرمشق خود قرار دهند و همه مناسبات اجتماعى با توجه به مقام او تعیین مى‏شود.

سلسله مراتبى دیدن نظم كیهانى را مى‏توان یكى از ویژگى‏هاى عمومى سلطنت دانست كه علاوه بر اندیشه‏هاى سیاسى شیعه، در سلطنت ایرانشهرى‏38 یا اهل سنت‏39 نیز قابل مشاهده است.

2. پدیده شر: نوع نگرش اندیشه‏ورزان سلطنت به پدیده شر و این كه سرشت آدمیان به نوعى از گناه آلوده است، موجب شده آنان براى حفظ نظم اجتماعى، به ضرورت وجود سلطانى قاهر حكم نمایند. اندیشمندان مسلمان، بر خلاف ایران باستان، وجود دو منبع را براى خیر و شر نپذیرفته‏40 و خداوند را مدبر تمام امور مى‏دانند، در عین حال شر را از ویژگى‏هاى مادیات مى‏دانند: هر آنچه مشوب به ماده باشد طبعاً شر نیز در آن وجود خواهد داشت، هر چند قرآن كریم گناه جبلى را نپذیرفته است، ولى آیاتى دارد كه انسان را گنهكار، ستم‏پیشه و نادان توصیف مى‏كند. در آیه «إنا عرضنا الأمانة على السماوات و الأرض و الجبال فأبین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انّه كان ظلوماً جهولاً»(احزاب (32) آیه 72).

اختیار ظلم و جهل اندر بشر

چون كه گردیدند جفت یكدگر

آسمان و كوه‏ها از آن رَم گرفت‏

راست آمد ریش بن آدم گرفت‏

بد ظلوم و بد جهول و بد فضول‏

آمد و كرد این امانت را قبول‏41

 

نمایش طبیعت انسان به عنوان موجودى كه بالطبع ضعیف و خطاكار است، احتیاج وى به ارشاد و دستگیرى را روزمره و الزامى مى‏كند. با همین تلقى است كه نراقى انسان‏ها را موجوداتى مى‏داند كه «جامه حیاتشان به تار و پود شهوات بافته و تار حیاتشان به رشته طول امل تافته است»، لذا «هر یكى را در تحصیل مراد به ارتكاب صدگونه فساد داعى، و از تحریفشان از جاده مستقیم انصاف ساعى

 

[57]

 

است... و به این سبب امر معیشت تباه و دست از دامن مقصود كه تعمیر خانه آخرت است، كوتاه مى‏شود، لهذا ناچار است از سركرده مطاع و فرمانده لازم الاتباعى كه فقرا و زیردستان در كنف حمایتش از شر اشرار ایمن و محفوظ باشند».42

سید جعفر كشفى وجود متكفّلان تدبیر امور معاش و معاد اجتماع انسانى را از آن جهت لازم و واجب مى‏داند كه اختلاف آرا و عقول موجب مى‏شود كه هر یك از افراد بشر «در افعال و حركات خود مقصدى و غایتى غیر از مقصد و غایت دیگرى» را دنبال كنند، به گونه‏اى كه اگر به حال خود وا گذاشته شوند چنان كه طبیعت آنان اقتضا مى‏كند، عمل مى‏كنند:

هر آینه یكدیگر را مثل سباع برّ و ماهیان بحر مى‏درند و به فساد و افناى یكدیگر مشغول مى‏شوند و عالم را به هرج و مرج [مى‏كشانند ]و نظام را مختل كنند.43

این ویژگى سلطنت نیز عمومى است و در دیگر نسخه‏هاى سلطنت و از جمله سلطنت سنى به چشم مى‏خورد.44

 

ادامه مطلب
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 11 بهمن 1388    | توسط: علی خدامرادی    |    | نظرات()

نظام سیاسى شیعه در اندیشه شیخ مفید

واژه‏هاى كلیدى: نظام سیاسى، سلطان عادل، ولایت فقها و تعامل مردم و حاكمان.

مقدمه‏

قرن سوم و چهارم هجرى به دلیل شرایط خاص سیاسى و فرهنگى حاكم بر جهان اسلام، نقطه عطفى در حوزه دانش سیاسى مسلمانان محسوب مى‏گردد. در این دوره، شیعیان به سبب فضاى باز سیاسى و فرهنگى ناشى از ضعف عباسیان و نفوذ امیران آل بویه در بغداد، براى اولین بار به عرصه رقابت فكرى و عقیدتى آزاد با دیگر فرقه‏هاى اسلامى وارد شدند و با جمع‏آورى احادیث و تحلیل‏هاى شیعى از تاریخ سیاسى اسلام و بازبینى اندیشه‏هاى فقهى و كلامى، به نضج و گسترش دانش سیاسى شیعه پرداختند.

 

شیخ مفید (336 - 413ه .ق)، از متكلمان و فقیهان برجسته شیعه در این دوره، در پایه‏گذارى و رشد دانش سیاسى شیعه در قالب كلام و فقه سیاسى و فراهم ساختن زمینه براى تفریع اندیشه‏ورزان بعدى شیعه، نقشى كلیدى و اساسى داشت. این مقاله، ناظر بر اندیشه‏هاى فقهى - سیاسى ایشان در زمینه نظام سیاسى مطلوب شیعه مى‏باشد.

تعریف نظام سیاسى‏

نظام سیاسى به روش ویژه یك جامعه براى زندگى سیاسى و شكل‏دهى به آن، پسندهاى اخلاقى، شكل حكومت و روح قوانین سیاسى حاكم بر جامعه اطلاق مى‏شود.1 بر این اساس، مى‏توان مجموعه آرا و نظریه‏هاى فقهى و كلامى عالمان شیعه را در تبیین روش و سبك نظام‏دهى سیاسى به زندگى شیعیان و شكل‏دهى به آن و قوانین و مقررات مربوط به زندگى جمعى آنها و چگونگى حكومت و شكل‏دهى آن، تلاشى در جهت توصیف نظام سیاسى شیعه تلقى كرد.

ضرورت نظام سیاسى‏

از نظر شیخ مفید، واژه «امامت» به معناى خلافت، امارت و سلطنت، در تبیین نظام سیاسى شیعه و بیان ضرورت و انواع آن نقش محورى دارد، زیرا با امامت و ریاست است كه مكلفان به صلاح و رستگارى دست یافته، از فساد و تباهى نجات مى‏یابند، جنایتكاران تأدیب مى‏شوند، گناهكاران توبه مى‏كنند، گمراهان اصلاح مى‏شوند، جاهلان تعلیم داده مى‏شوند، غافلان آگاه مى‏گردند، گمراهى‏ها تحذیر مى‏شود، حدود اقامه مى‏گردد، احكام میان اهل اختلاف اجرا مى‏شود، امیران بلاد نصب مى‏شود، مرزهاى بلاد اسلامى ایمن مى‏گردد، اموال مردم محافظت مى‏شود و كیان اسلام مورد حمایت قرار مى‏گیرد.2 همه این‏ها همان نظام‏دهى سیاسى به جامعه مسلمانان است كه عقلا در هر جامعه انسانى لازم و ضرورى دانسته‏اند.3
با این بیان، روشن مى‏شود كه اساسى‏ترین دلیل شیخ مفید براى ضرورت یك نظم سیاسى در جامعه، همان صلاح و فساد مسلمانان است كه به اعتقاد وى، با اجراى قوانین اسلام به دست یك رئیس عادل تأمین مى‏گردد.4

انواع نظام سیاسى‏

از نظر شیخ مفید، در جامعه اسلامى براى تأمین صلاح و رستگارى مردم وجود نظام سیاسى ضرورتى مسلّم است، چه به واسطه سلطان عادلى محقق شود - كه مطلوب‏ترین وجه است - و چه به واسطه

[9]

سلطان غیر عادلى تحقق یابد - كه از باب اضطرار قابل قبول است. بر این اساس، نظام سیاسى در یك تقسیم‏بندى كلى به دو صورت قابل تصور است: یكى، نظام سیاسى مبتنى بر امامت و ریاست سلطان عادل و افراد منصوب یا مأذون از سوى ایشان و دوم، نظام سیاسى مبتنى بر امامت و ریاست سلطان جائر و ولات ایشان.5
در این نوشته نظام سیاسى مبتنى بر ریاست سلطان عادل و خاستگاه، شرایط، اختیارات و وظایف و چگونگى تداوم آن را در عصر غیبت بر اساس دیدگاه شیخ مفید مورد بررسى قرار مى‏دهیم.

نظام سیاسى مطلوب

مطلوب‏ترین نظام سیاسى از نظر شیخ مفید، نظام مبتنى بر ریاست و امامتِ كسى است كه از سوى خداوند - عزّوجلّ - مبعوث شود6، احكام الهى را اجرا كند، حدود الهى را برپا دارد و شریعت آسمانى را نگه داشته، مردمان را بر اساس آن تأدیب و سیاست كند.7 در این نظام، ریاست چنین فردى مقدم بر هر كس دیگر بوده و اطاعتش بر همگان واجب است.8 بالاترین مصداق این گونه نظام سیاسى، نظامى است كه پیامبرى در رأس آن قرار گرفته باشد.
نظام مطلوب پس از پیامبر، نظام مبتنى بر ریاست امام عادل (سلطان عادل، ناظر بر امور مسلمانان و حاكم اسلامى) است: «امام كسى است كه ریاست عامه مردم در امور دینى و دنیوى، به نیابت از پیامبر به او واگذار شده است».9 امام جانشین پیامبر در اجراى احكام، اقامه حدود، حفظ شریعت و تأدیب و سیاست مردمان است.10 اولین مصداق چنین نظامى از منظر شیخ مفید، نظام حكومتى امام على‏علیه السلام است.11 امام پس از امام على‏علیه السلام، با روى كار آمدن معاویه و یزید همواره جباران بنى‏امیه، بنى‏مروان و بنى‏عباس بر مسلمانان حاكم شدند و مردم نیز تا قدرت و ریاست را در آنان جمع دیدند، اطاعتشان كردند و حتى از اولیاى الهى و سلاطین عادل، كامل، حكیم و عالم روى‏گردان شدند، از این رو نظام سیاسى مطلوب شیعه مصداقى پیدا نكرد.12
طبق نظر شیخ مفید در زمان حاضر نیز برترین نظام سیاسى، نظامى است كه امام زمان(عج) در آن، والى خلق در جمیع امور دینى و دنیوى باشد، اما از آن جا كه آن حضرت به دلیل كثرت دشمنان و قلت ناصران و یا به دلیل مصلحت دیگرى از نظرها پنهان است‏13 و نظام سیاسى مبتنى بر حضور ایشان محقق نشده، از چندین طریق باید زندگى سیاسى شیعیان را در عصر غیبت ایشان نظام داد: یكى، از طریق تقیه و مدارا با سلاطین حاكم و دیگرى، از طریق مراجعه به فقهاى عادل و مأذون از سوى امام زمان(عج). از نظر شیخ مفید، تمامى اختیارات امام (عج) به فقهاى عادل و مأذون از سوى ایشان تفویض شده و آنها در صورت تمكّن مى‏توانند به نیابت از سوى ایشان متولى همه اختیارات آن

[10]

حضرت باشند.14

خاستگاه مشروعیت نظام سیاسى مطلوب

یكى از سؤال‏هاى اساسى در بررسى نظام‏هاى سیاسى، منشأ مشروعیت قدرت سیاسى در آن نظام و چگونگى پذیرش حاكمان از سوى مردم و اطاعت از دستورهاى صادره شده آنها مى‏باشد. شیخ مفید درباره منشأ قدرت و مشروعیت دستورهاى پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله و ائمه معصوم‏علیهم السلام مى‏گوید: «پیامبر از سوى خداوند - عزّوجلّ - ثابت الطاعة است و لذا، نیازى به بیعت یا اختیار و انتخاب از سوى دیگران ندارد»15 و اطاعت از او بر همه واجب است.16 پس از پیامبر اكرم‏صلى الله علیه وآله، فقط ائمه‏علیهم السلام مشروعیت و استحقاق امامت و ریاست بر امت اسلامى را دارند و ایشان حجت خداوند در میان مردم محسوب مى‏شوند.17 ائمه معصوم‏علیهم السلام از سوى خداوند متعال و به نص الهى امامت و ریاست یافته‏اند و اطاعت از ایشان در ردیف اطاعت از خدا و رسول خداست،18 بنابراین خاستگاه مشروعیت امامان بعد از پیامبر نص الهى بوده، نه انتخاب از سوى مردم كه از این طریق امامت متحقق نمى‏گردد.19 براى اثبات الهى بودن منشأ مشروعیت امام مى‏توان به دلایلى استدلال كرد كه عبارت‏اند از:
1. امام باید از عصیان و خطا معصوم باشد و ریاست فرد غیر معصوم بر مردم به سه دلیل فاسد است:
الف) كسى كه مرتكب گناه و خطا مى‏شود و از حق و حقیقت غفلت مى‏كند، خود نیازمند امام و رئیسى است كه او را از غفلت‏هایش متنبّه سازد و از كجى‏ها و اعوجاج‏هایش باز دارد؛20
ب) اگر امام مرتكب گناه و خطا شود، یا انكار او واجب است كه در این صورت، منزلت‏اش در میان مردم ضایع شده و كسى از او اطاعت نخواهد كرد و یا انكارش واجب نیست كه در این صورت، وجوب امر به معروف و نهى از منكر ساقط خواهد شد و این امر، باطل و نادرست است؛
ج) امام حافظ شرع است و اگر معصوم نباشد ممكن است در شرع دخل و تصرف كند.21
2. امام باید به جمیع علوم دین و حكم همه موضوعاتى كه امت به آنها نیازمندند، عالِم باشد وگرنه خود محتاج امام و رئیسى دیگر مى‏شود و تسلسل باطل لازم مى‏آید.22
3. امام باید از همه مردم عصر خود افضل باشد23، زیرا مقدم داشتن مفضول بر فاضل مخالف حكم عقل است و سیاست و تدبیر انسان كامل به وسیله انسان ناقص، خلاف حكم عقل است.24 این امر از نظر شرع نیز پذیرفته شده نیست.25
4. امام باید شجاع‏ترین، زاهدترین، صالح‏ترین، بصیرترین و حكیم‏ترین شخص در سیاست و تدبیر مردم باشد.26 بسیارى از این شرایط نه به واسطه عقل و حدس، كه از طریق اظهار معجزه یا

[11]

نص از سوى كسى كه به أَسرار آگاهى دارد، معلوم مى‏گردد.27 بنابراین، تنها راه مشروع تعیین امام، نص الهى است و انتخاب یا بیعت مردم طریق تعیین امام و مشروعیت بخشیدن به او نمى‏باشد. البته این، بدان معنا نیست كه از نظر شیخ مفید، ریاست سلطان عادل به رضایت و مقبولیت مردم نیازى نداشته باشد، زیرا هم چنان كه ایشان از امام صادق‏علیه السلام روایت كرده، امامت یك قوم بدون رضایت ایشان هرگز مطلوب نبوده و نیست.28
این مبناى شیخ مفید در خصوص خاستگاه مشروعیت قدرت امامان در عصر غیبت نیز استمرار مى‏یابد و در این عصر ریاست كسى مشروع است كه عامل، عادل، عاقل، كامل و زاهد باشد.29 بنابراین، با فقدان یكى از این شروط، مانند جهل به احكام یا عجز از اداره امور مردم، فرد به تصرف در امور مردم مجاز نخواهد بود.30 ایشان در عصر غیبت تنها فقهاى اهل حق (شیعه)، عادل و ذوى الرأى و العقل و الفضل را حاكمان مأذون از سوى امام عصر(عج) دانسته و معتقد است كه اینان در صورت تمكّن مى‏توانند متولّى همه آنچه سلطان اسلام در آنها ولایت دارد، باشند.31 خلاصه این كه از نظر شیخ مفید، تنها خاستگاه مشروعیت قدرت سلطان اسلام (پیامبر، امام و فقهاى مأذون از سوى ایشان) نص الهى است، نه انتخاب و اختیار مردم.

ولایت فقها و شرایط و اختیارات ولى فقیه‏

به اعتقاد شیخ مفید، مطلوب‏ترین نظام سیاسى در عصر غیبت نظام مبتنى بر ریاست حاكمان فقیه و عادل و مأذون از سوى امام زمان(عج) است. در این جا اصل ولایت، شرایط و اختیارات ولى فقیه و روابط متقابل مردم و ولى فقیه را مورد بررسى قرار مى‏دهیم.

الف) ولایت فقهاى شیعه در عصر غیبت‏

شیخ مفید ولایت فقیه را در ردیف ولایت سلطان عادل (امام) دانسته و در دایره مفهوم عام «سلطان اسلام» قرار داده است‏32 از این رو زمانى كه از سلطان اسلام و گستره مسئولیت‏ها و اختیارات او سخن مى‏گوید، به گونه‏اى مفهوم سلطان را تفسیر مى‏كند كه شامل فقیه جامع الشرایط نیز مى‏شود؛ براى نمونه، درباره اقامه حدود چنین مى‏گوید:
أمّا إقامة الحدود فهو إلى سلطان الإسلام المنصوب من قبل اللَّه تعالى و هم ائمة الهُدى من آل محمدصلى الله علیه وآله و من نصبوه لذلك من الأمراء و الحُكّام‏و قد فوضّوا النظر فیه إلى فقهاء شیعتهم‏33؛ اقامه حدود بر عهده سلطان اسلام منصوب از سوى خداوند متعال كه ائمه هدى هستند و امیران و حاكمان منصوب از سوى ایشان است و نظارت بر اقامه این حدود [در عصر

[12]

غیبت‏] به فقهاى شیعه تفویض شده است.
ایشان در باب وصیت نیز با عبارتى عام، فقهاى شیعه را در همه امورى كه امام‏علیه السلام در آنها صاحب اختیار است، داراى ولایت مى‏داند:
و إذا عدم السلطان العادل، كان لفقهاء أهل الحق العدول من ذوى الرأى و العقل و الفضل أن یتولّوا ما تولّاه السلطان؛34 زمانى كه سلطان عادل حضور نداشته باشد، فقهاى عادل، ذوى الرأى، عاقل و فاضل شیعه متولى آنچه ایشان در آن ولایت دارند، هستند.
بیشتر محققان معاصر با استناد به این عبارت شیخ مفید، ایشان را از قائلان به اثبات همه اختیارات امام‏علیه السلام براى فقهاى شیعه در عصر غیبت دانسته‏اند.35

 

ادامه مطلب
نوشته شده در تاریخ یکشنبه 11 بهمن 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: اندیشه سیاسی شیعه، اسلام و نظام سیاسی،     | نظرات()

شدت گرفتن احتمال حمله اسرائیل به ایران

    از اواخر ماه گذشته میلادی دولت اسراییل توزیع ماسک های ضد شیمیایی در بین شهروندان خود را آغاز کرده است . این همان تمهیداتی بود که دقیقا پیش از انجام جنگ های اول و دوم خلیج فارس، به مورد اجرا در آمده بود .

به گزارش عصر ایران،روزنامه محافظه کار آمریکایی " واشنگتن تایمز " که بازتاب دهنده دیدگاه های محافظه کاران و جمهوریخواهان آمریکا است ، روز چهارشنبه در گزارشی ادعا کرد که جنگ اسراییل با ایران بر سر فعالیت های هسته ای تهران نزدیک شده است .

این روزنامه آمریکایی با اشاره به اینکه تلاش های یک سال نخست دولت اوباما برای بازداشتن ایران از فعالیت های هسته ای به بن بست رسیده است ، می نویسد : " تلاش های یک ساله اوباما برای حل موضوع هسته ای ایران از راه های دیپلماتیک به فرجامی نرسید ... در عوض مقامات ایران در ماه نوامبر (2009) اعلام کردند که قصد دارند10 نیروگاه جدید هسته ای بسازند .

                                

این روزنامه می افزاید : " این در حالی بود که در ماه گذشته میلادی روزنامه تایمز بریتانیا نوشت که ایران بر روی یک فرایند پیچیده انفجار اتمی " ماشه اتمی " کار می کند .

ضرب الاجل تعیین شده از سوی دولت اوباما برای ایران ، از سوی مقامات تهران به هیچ انگاشته شد و پس از عدم واکنش ایران امروز در واشنگتن بحث ها بیشتر بر نحوه اعمال دور جدیدی از تحریم ها علیه ایران است . مقامات آمریکا در این فکر هستند که تحریم ها را به گونه ای تنظیم کنند که به جنبش اعتراضی درون ایران آسیبی نزند .

واشنگتن تایمز می افزاید : " اسراییل خود را آماده جنگ با ایران می کند . در این هفته یک مانور جنگ " بیولوژیک " در تل آویو و دیگر شهرهای اسراییل اجرا می شود و از اواخر ماه گذشته میلادی (دسامبر) دولت اسراییل توزیع ماسک های ضد شیمیایی در بین شهروندان خود را آغاز کرده است . این همان تمهیداتی بود که دقیقا پیش از انجام جنگ های اول و دوم خلیج فارس ، از سوی مقامات اسراییلی به مورد اجرا در آمده بود .

روز یکشنبه هفته جاری ژنرال دیوید پترائوس فرمانده نیروهای آمریکایی در منطقه خاورمیانه (سنتکام )در سخنانی از احتمال اعمال گزینه نظامی علیه ایران سخن گفت و درست فردای سخنان پترائوس ، اعلام شد که آمریکا سلاح هایی پیشرفته به ارزش 800 میلیون دلار در اختیار اسراییل قرار داده است تا در صورت لزوم و در مواقع اضطراری از این سلاح ها استفاده کند .

این اقدام آمریکا بی ارتباط با مسایل ایران نیست و دادن این سلاح ها به اسراییل فی نفسه می تواند پیامی برای ایران باشد .

حمله اسراییل به ایران متفاوت از حمله شبانه سپتامبر 2007 این رژیم به تاسیسات هسته ای سوریه خواهد بود و این حمله همانند حمله هوایی به تاسیسات هسته ای سوریه برق آسا و " بزن در رو " نخواهد بود و اسراییل در صورت حمله به ایران باید خود را برای واکنش تهران آماده کند . واکنشی که از امکان پاسخ مستقیم نظامی تهران تا احتمال حملات حزب الله و حماس به اسراییل و حتی واکنش احتمالی سوریه را می تواند در بر داشته باشد . این حمله حتی می تواند اهداف نظامی و سیاسی غرب را در مناطقی چون افغانستان را مورد تهدید قرار دهد .

واشنگتن تایمز در پایان گزارش خود می نویسد : مقامات واشنگتن در اظهارات خود احتمال هر گونه حمله نظامی به ایران را منکر می شوند . اخیرا دریاسالار " مایک مولن " رییس ستاد مشترک ارتش امریکا با وجودی که گفت : دست یابی ایران به سلاح های هسته ای ممکن است نتایج خیلی بی ثبات کننده ای برای منطقه خاورمیانه داشته باشد ، با این حال اعمال گزینه نظامی برای بازداشتن ایران از دست یابی به سلاح هسته ای نیز نتایج خیلی بی ثبات کننده ای در بردارد .


                             


واشنگتن تایمز در پایان نوشت: واشنگتن به امید اینکه منطقه خاورمیانه را بی ثبات نکند ، در قبال فعالیت های هسته ای ایران معتقد به راه سوم ، یا همان ترکیبی از دیپلماسی و تشدید تحریم ها است . اما به زودی دیگران (احتمالا اسراییل ) این کار ( حمله ) را انجام خواهند داد و سوال اساسی این است که در صورت آغاز شدن چنین جنگی آمریکا چه کار خواهد کرد ؟

این برای اولین بار نیست که رسانه های آمریکایی ، از قریب الوقوع بودن حمله به ایران خبر می دهند و حتی در برخی مقاطع روز و ساعت دقیق حمله را نیز اعلام کرده بودند!
ایران اعلام داشته که در صورت حمله به خاکش ، پاسخ نظامی و البته سریع و سنگینی به مهاجمان و منافع آنها خواهد داد.

تحلیلگران معتقدند ممکن است آغاز کننده حمله آمریکا یا اسرائیل باشند ولی به دلیل پیش بینی ناپذیر بودن عواقب بعدی ، معلوم نیست که آیا مهاجمان بتوانند پایان جنگ را نیز خودشان تعیین کنند.

نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 23 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: مسائل روز ج ا ایران،     | نظرات()

اطلاعیه

 

با عرض سلام

دوستان عزیز بنا به دلایل مشغله کاری ، تا یک هفته دیگر نمی توانم به پرسش ها و درخواست های شما برای ارسال منابع پاسخ بگویم. و در حال حاضر امتحاناتم شروع شده است و به واقع با کمبود زمان مواجه هستم. و از اینکه تلفن همراه خود را خاموش کرده ام عذر می خواهم ، امیدوارم شما دوستان هم مرا درک کنید.

اما به زودی زود با تحلیل کلاس های درس اساتید از علوم سیاسی از جمله دکتر توسلی ، دکتر ابطحی ، دکتر قوام  ، دکتر امام زاده فر و دکتر ساعی وبلاگ را آپدیت می نمایم. همچنین فایل های صوتی کلاس های ایشان را نیز بارگذاری می کنیم. انشاالله که راهگشایی برای گره های علمی دوستان باشد.

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 21 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    |    | نظرات()

آدولف هیتلر ، نازیسم ، رایش سوم

 

رایش سوم

رایش سوم به حکومت آلمان از سال 1933 تا سال 1945 گفته می شود. واژه ی رایش در زبان آلمانی به معنای امپراتوری یا فرمانروایی است. رایش یکم به امپراتوری مقدس روم غربی و رایش دوم به حکومت پس از بیسمارک تا دوره جمهوری وایمار و رایش سوم به حکومت پس از جمهوری وایمار تا شکست آلمان در جنگ جهانی دوم گفته می شود.

رهبری رایش سوم را آدولف هیتلر رهبر حزب نازی در دست داشت. او پس از یک کودتا در سال 1924 به زندان محکوم شده بود و پس از آزادی به شیوه ی قانونی خود توانست حزب نازی را به قدرت رسانده و با مرگ رئیس جمهور هیندنبورگ قدرت را به طور کامل در دست بگیرد. رایش سوم دارای یک حکومت دیکتاتوری ملی و تک حزبی و صد البته مردمی بود.

تا پیش از قدرت یابی رایش سوم یعنی در دوره جمهوری مردم آلمان در وضعیت بسیار سختی به سر می بردند و در وضعیت اقتصادی بسیار بدی قرار داشتند. بسیاری از جوانان آلمانی به سکس و مواد مخدر پناه برده یا کمونیست می شدند. عهدنامه ی ورسای که در نتیجه شکست آلمان در جنگ جهانی اول عقد شده بود اوضاع اقتصادی آلمان را کاملا فلج کرده بود. اما با روی کار آمدن هیتلر وی توانست با گردآوری نخبگان آلمان در رایش سوم وضعیت آلمان را در کمتر از چهار سال کاملا دگرگون کند. وی قرارداد ورسای را که ارتش و نیروی دریایی آلمان را کوچک کرده و حق داشتن نیروی هوایی، نیروی زرهی و زیردریایی از آلمان را داشت در نهایت شجاعت زیر پا گذاشت و مناطق از دست رفته ی آلمان در جنگ جهانی اول را بدون خونریزی و جنگ و از طریق سیاسی به آلمان بازگرداند که مهم ترین آن اتریش بود. تمام مردم این سرزمین ها از پیوستن سرزمینشان به رایش سوم خرسند بودند. پس از اتریش برای آلمانی ها مهم ترین منطقه دانتسیگ و دالان لهستانی بود که سرزمین آلمان را به دو تکه تقسیم کرده و پس از جنگ جهانی اول ضمیمه لهستان شده بود. اما اینبار تسخیر منطقه بدون خونریزی انجام نشد و با لجبازی لهستان که پشتیبانی کامل بریتانیا و فرانسه را هم بدست آورده بود جنگ جهانی دوم روی داد و پس از چند سال نبرد خونین رایش سوم سرانجام سقوط کرد.

رایش سوم با وجود اینکه یک دارای یک سیستم دیکتاتوری بود اما کامل مورد پشتیبانی مردم بود و این دیکتاتور (هیتلر) را خود مردم بر سر کار گذاشته و با جان و دل از او پشتیبانی می کردند. در رایش سوم یهودیان و مارکسیست ها خطرناک ترین افراد حساب می شدند چنانکه هیتلر معتقد بود یهودی و مارکسیست مانند دو طاعون کشنده ای است که یکی قلب و دیگری مغز را تسخیر می کند. در نتیجه فعالیت ضد یهودی در رایش سوم بسیار زیاد بود.
مهم ترین مسئله در رایش سوم اتحاد تمام سرزمین های آلمانی نشین بود. اگر چه رایش سوم نابود شد اما این مسئله که در آن زمان آرزوی ده ها میلیون آلمانی میهن پرست بود برای مدت کوتاهی به حقیقت پیوست. همچنین مسئله فضای حیاتی از مسائل مهم دیگر برای آلمانی بود و نازی ها معتقد بودند اگر به سرزمین های بیشتر دست پیدا نکنند نابود خواهند شد. اگر چه بی رحمانه به نظر می آید اما در کجای دنیا سرزمینی را به کسی به رایگان بخشیده اند و در کجا دنیا سرزمینی بدون جنگ و خونریزی تصرف شده است؟

رایش سوم از نظر سیاست خارجی نیز مرکز کمیته های ملی گوناگون بود. کمیته های ملی مختلف از سرزمین های شوروی از جمله ارمنستان، اذربایجان، اوکراین و ... در آلمان فعالیت می کردند. هندی ها در جنگ جهانی دوم در آلمان دارای تشکیلات خاصی بودند. به علاوه شیوه ی نظارت رایش سوم هرگز همانند استعمارگران نبود و در رایش سوم سرزمین های اشغال شده از نظر فرهنگ و رسوم قومی آزاد بودند. برای مثال بر عکس شوروی که در تاجیکستان کوشش داشت زبان و فرهنگ پارسی را نابود کند و بی خدایی در شوروی ترویج دهد در سرزمین های تحت اشغال رایش، آلمانی ها از فرهنگ و اعتقادات مردم پشتیبانی می کردند و در هر کجا که یک یگان خارجی ساخته می شد نماد ملی و مورد حمایت آن مردم در کنار پرچم رایش سوم قرار می گرفت که از جمله می توان به اس اس های بوسنی با پرچم شمشیر هلالی و یا اس اس های آلبانی با که با نام « اسکندربرگ» (قهرمان ملی آلبانی) فعالیت می کردند اشار داشت. 

عده ای معتقدند که در رایش سوم نسل کشی در ابعاد گسترده وجود داشته است اما وقتی ما به دیگر ابعاد موضوع نگاه می کنیم می بینیم که در ارتش رایش سوم و در بخش خارجی آن حدود دو میلیون غیر آلمانی وجود داشته است که نزدیک به یک میلیون نفر از آن ها از سرزمین های شرق اروپا بوده اند. به علاوه هیچ مدرک معتبری جز چهار عکس و نوشته و دو شاهد دون پایه وجود ندارد!!! چهار عکس را می توان به راحتی و حتی با یک جاعل تازه کار جعل کرد و سند هم که پس از پیروزی به راحتی ساخته می شود و پیدا کردن دو شاهد با زور، حیله، شکنجه یا رشوه نیز آسان است. رایش سوم تنها در پی پدافند و پاسداری از نژاد آلمانی بود نه کشتار سایر نژاد ها.

نازیسم

نازیسم به ایدئولوژی حزب نازی آلمان (حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان) اطلاق می شود و در واقع می توان برای آن از عبارت « ناسیونال سوسیالیسم» نیز استفاده کرد. حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان یا حزب نازی آلمان مدتی پس از شکست آلمان در جنگ جهانی اول به رهبری آدولف هیتلر ساخته شد. البته هیتلر در ابتدا عضو عادی و سپس مسئول بخش تبلیغات و پس از آن رهبر حزب شد. پس از اینکه وی به رهبری حزب رسید نام حزب را که در آن زمان حزب کارگر آلمان بود به حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان تغییر داده و پرچم صلیب شکسته را برای حزب انتخاب نمود. نازیسم ایدئولوژی دولت آلمان از سال 1933 تا سال 1945 بود که طی آن آلمان از بسیار جهان پیشرفت های قابل توجهی کرد.

حزب نازی آلمان خواستار پدافند از نژاد آلمانی در برابر نژاد های بیگانه بود. به ویژه اینکه اگر از نژاد آلمانی پدافند نمی شد این نژاد در معرض انقراض قرار می گرفت. (چنانکه امروز این مسئله تقریبا قطعی است که نژاد ژرمن در آینده منقرض خواهد شد.) به همین دلیل نازی ها خواستار عدم اختلاط نژاد آلمانی با سایر نژاد ها بودند. در نتیجه پس از قدرت یابی نازی ها قانونی به تصویب رسید که طی آن ازدواج و اختلاط نژادی میان آلمانی ها و غیر آلمانی ها را ممنوع می کرد. اما هرگز نازی ها در پی نسل کشی نژاد های دیگر بر نیامدند. حتی در ارتش آلمان سربازان نیمه یهودی وجود داشتند.

مشکل بزرگ دیگر آلمانی ها یهودیان بودند. زیرا یهودیان سرمایه دار در جنگ جهانی اول با ساخت و پاخت با یهودیان سرمایه دار امریکا و انگلیس وضعیت اقتصادی ویران کرده و در نتیجه سبب شکست ارتش آلمان در جبهه جنگ شدند. در چنین حالتی یهودیان بزرگترین عاملان شکست آلمان در جنگ جهانی اول محسوب شده و از نظر میهن پرستان غیر آلمانی حساب می شدند. در نتیجه پس از قدرت یابی نازی ها، یهودیان را وادار به خارج شدن از آلمان کردند. مسئله ی جالب اینجاست که قتل عامی در کار نبوده است و یهودیان اخراج شدند. این فرصت به آنان داده شد که از آلمان بیرون بروند. بنابراین آنهایی که باقی ماندند خود مسئول اعمالشان بودند.

مسئله دیگر اقتصاد ناسیونال سوسیالیستی است. آنچنانکه حزب سومکا هم بار ها آن را بیان کرد ناسیونال سوسیالیسم دارای محاسن کمونیسم و کاپیتالیسم و فاقد معایب آن هاست. سرمایه دار چنانچه برای مصالح و منافع کشورش کار کند مورد پشتیبانی دولت قرار گرفته و چنانچه به ضرر ملت کار کند سرمایه اش ملی خواهد شد. این نوع از سیستم اقتصادی سبب از بین رفتن فاصله طبقاتی از نظر فرهنگی و تقریبا مالی شد به طوری که کارگر درجه سه ی آلمانی می توانست با همان حقوق خود دور دنیا را سفر کند.

مبارزه با کمونیسم را می توان از اصول اساسی ناسیونال سوسیالیسم دانست. نازی ها یکی از بزرگترین اهداف خود را مبارزه با کمونیسم بین الملل می دانستند. چه سیاست داخلی و چه سیاست خارجی آلمانی ها بر پایه مبارزه با کمونیسم بود. اگر چه برای (از ماه اوت 1939 تا ژوئن 1941) آلمانی ها با شوروی به توافق هایی رسیدند اما کاملا واضح بود که دوستی ناسیونال سوسیالیسم و کمونیسم دوام نمیابد  سرانجام ارتش آلمان بخاطر خطراتی که از جانب کمونیست ها وجود داشت به شوروی حمله کردند. سازمان وافن اس اس در جنگ جهانی دوم اساسا یک ارتش اروپایی ضد کمونیسم بود که تقریبا از تمام کشور های اروپایی دارای سرباز بود.

وفاداری تا آخرین لحظه

مظفر مالک در کتاب خود «ظهور نازیسم و استیلای هیتلر» به نقل از خاطرات دو درجه دار به نام «کلاوس شولتز» و «مارتین هیرش» نقل می کند:

«شب بیستم ماه آوریل 1945، مصادف با سالگرد تولد هیتلر بود. هنگامیکه ارتش ما زیر فشار روس ها داخل خاک خودمان عقب نشینی می کرد و به شکست نهایی ما و خودکشی هیتلر مدتی باقی بود، (ما دو درجه دار) با شش سرباز دیگر برای پوشش عقب نشینی واحدمان ماموریت دفاع از حاشیه بیش کوچکی واقع در نزدیکی آبادای «اشتین ویزن» را داشتیم. یکی از آن سرباز ها جوانی به نام «میکائیل می نرش» بود که در غروب روز قبل طی عملیات عقب نشینی از ناحیه ران زخمی شده و به علت خونریزی و درد، قادر نبود که در وقت طلوع آفتاب همراه ما عقب رفته و به واحدمان ملحق شود. ما مجموعا هفت نفر بودیم و با علم به آن که مغلوبیت ارتشمان مسلم و کشته شدن یا اسارتمان همان شب یا روز بعد به دست روس ها محتمل است، در موضع دفاعی در کنار همان بیشه و با به دست آوردن کمی خوردنی و نوشیدنی باقیمانده از هنگ، سالروز تولد پیشوا را به قول خودمان جشن صحرایی گرفتیم و ضمنا به پیام رادیویی «گوبلز» به مناسبت آن روز، گوش دادیم. همقطار جوان ما که به فردایش مطمئن نبود با شنیدن نام پیشوا دست به سوی آسمان بلند کرد و سلامتی او را از خدا خواست و بعد رو به ما کرد و گفت اگر شماها زنده مانده و به وطن بازگشتید به پدر و مادرم بگویید که پسرشان در اجرای امر پیشوا و پیشبرد مرام ناسیونال سوسیالیست غفلتی نکرده است.»

آدولف هیتلر

آدولف هیتلر رهبر افسانه ای رایش سوم را می توان بزرگترین مرد اروپا در کل تاریخ اروپا دانست. کسی که در جوانی خرج خود را با کشیدن نقاشی بدست آورده و سپس در جنگ جهانی اول به عنوان سرباز در ارتش آلمان خدمت کرد و پس از شکست آلمان در جنگ جهانی دوم همانند هر آلمانی میهن پرست دیگری خشمگین شده و پس از همکاری با یک حزب با ارده ای نیرومند خود را به رهبری آلمان رساند و برای چند سال آلمان را در بهترین دوره ی تاریخ خود قرار داد.

آدولف هیتلر فرزند آلویز هیتلر در 20 آوریل 1889 در براناو ام این در اتریش- مجارستان چشم به جهان گشود. نام هیتلر را به گونه های مختلفی از جمله هیدلر، هویتلر و … تلفظ می شده است. پس از مرگ پدر و مادرش و عدم قبولی در آکادمی هنر های زیبا به آلمان رفت. هیتلر مدت ها بیکار بود و تنها از راه نقاشی پول بدست می آورد.
با آغاز جنگ جهانی اول آدولف هیتلر به ارتش آلمان و هنگ باواریا پیوست. او در نبرد های مختلفی در جبهه غرب شرکت کرد و به درجه ی سرجوخگی رسید. او در جنگ به عنوان امربر کار می کرد و از نظر همه امربر ها و افسران او سرباز بی باکی بود و هر زمان که برای انجام ماموریت به یک داوطلب نیاز بود او داوطلب می شد. او دو بار در جنگ مجروح و مدتی نیز کور بود و تا پایان جنگ بخاطر دلاوری هایش شش نشان جنگی دریافت کرد که نشان صلیب آهنین درجه یک را می توان مهم ترین آن ها دانست. نشانی که به کمتر سرجوخه ای داده می شد.

با شکست آلمان در جنگ جهانی اول (در سال 1918)  هیتلر به حزب کارگر پیوست و سپس با سخنرانی های آتشینش توانست تعداد اعضای حزب را بیشتر کند. بخاطر سخنرانی هایش به عنوان مسئول تبلیغات حزب منصوب شد و با وارد کردن همرزمانش به حزب آن را تا حد زیادی گسترش داد و سرانجام به رهبری حزب رسیده و نام حزب را به « ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان» تغییر داد و پرچم صلیب شکسته را به عنوان پرچم حزب انتخاب نمود. پس از اینکه وی به رهبری حزب رسید با پشتیبانی ژنرال لودندورف ژنرال نامی آلمان در جنگ جهانی اول اقدام به یک کودتا در باواریا کرد اما در کودتا شکست خورده و در سال 1924 به زندان محکوم شد. او در دادگاه نطق آتشینی ایراد کرد که همه را به تحسین واداشت. هیتلر در زندان جلد اول کتاب معروفش نبرد من رو نوشت و نه ماه پس از حبس از زندان آزاد شد. کتاب نبرد من در آلمان از محبوبیت به سزایی برخوردار بود به طوری که پس از انجیل پرفروس ترین کتاب آلمان شد.
پس از آزادی از زندان هیتلر متوجه شد که باید به شیوه ی قانونی پیش برود. در نتیجه تا حد امکان فعالیت سازمان های نظامی حزب را کنترل کرد و مجددا فعالیت حزب را گسترش داد و سرانجام در سال 1933 به صدارت اعظمی آلمان رسید و با مرگ رئیس جمهور هیندنبورگ در سال 1934 رسما پیشوا و صدراعظم آلمان شد.

هیتلر پس از قدرت یابی پیمان ورسای را آرام آرام لغو کرد. ارتش آلمان را از صد هزار نفر به سیصد هزار نفر گسترش داد و نیروی هوایی را در 1935 تاسیس کرد و طولی نکشید که آلمان را به یکی از بزرگترین قطب های نظامی و اقتصادی جهان کرد.

برخی از ویژگی های هیتلر:
هیتلر ویژگی های منحصر به فردی داشت. در مدرسه او در رشته تاریخ دانش آموزش قابلی بود و پس از آن در نقاشی و به ویژه معماری استعدادی از خود نشان داد. از ویژگی های منحصر به فرد او می توان اراده ی خارق العاده ی او را مثال زد. اراده ای که او را از خیابان های وین به نبرد های سخت فرانسه در جنگ جهانی اول و سپس به رهبری آلمان رساند. اراده ای که باعث شد حداقل برای مدتی کوتاه به اتحاد تمام سرزمین های آلمانی عمل جامه ی عمل بپوشاند. چنین رویدادی در تاریخ آلمان تنها در دوره هیتلر روی داد. هیتلر حیوانات را نیز بسیار دوست داشت و یک سگ به نام « بلوندی» هم داشت. زمانی که هیتلر به دیدن فیلم می پرداخت هنگام شکار یک حیوان در فیلم چشمانش را با دستانش می گرفت. زمانی که قناری کاخ صدارت اعظمی مرد هیتلر مدت ها ناراحت بود و برای قناری گریه می کرد. علاقه ی هیتلر به پول بسیار کم بود. او نه در جوانی که فقیر بود و نه در دوران صدارت اعظمی و رهبری خود به پول علاقه ای نشان نمی داد و حتی حقوق صدارت اعظمی خود را دریافت نمی کرد و تنها در آمدش پول حاصل از فروش کتاب نبرد من بود و اگر هم در ساختمان های مجلل زندگی می کرد نه بخاطر علاقه اش به پول بلکه بخاطر عظمت و بزرگی آلمان بود. هیتلر خود را سرباز می دانست و غذای ساده می خورد، نه سیگار می کشید و نه مشروب میاشامید و گوشت هم نمی خورد زیرا معتقد بود که گوشت انسان ها را مانند حیوانات وحشی می کند. نفرت هیتلر از سیگار به حدی بود که بار ها به این فکر می کرد که در جیره سربازان به جای سیگار به آن ها شکلات بدهد اما اطرافیانش با این کار مخالفت کردند. در مسئله دین هیتلر را می توان یک کاتولیک معتقد دانست. البته او مذهبی و متعصب نبود اما با توجه به آن چه از وی می دانیم وی به خدا و مذهب کاتولیک معتقد بود و البته علاقه ای هم به دین شینتو و اسلام داشت به طوری که در زمان وی برلین مرکز گروه های اسلامی ضد استعمار شده بود و حتی در اس اس یک لشگر اسلامی تاسیس شد. نفرت هیتلر از یهودی بسیار زیاد بود. هیتلر که خود از سربازان جبهه ی جنگ جهانی اول بود و چهار سال به سختی نبرد کرده بود یهودیان را دلیل شکست آلمان می دانست و معتقد بود یهودیان خود را آلمانی نمی دانند. هیتلر زمانی که زخمی شده بود و سفری به خاک آلمان کرد در نهایت تعجب دید که تقریبا تمام یهودیان منشی و تمام منشیان یهودی هستند و بر عکس در میدان نبرد کمتر یهودی دیده می شود. این وضع او را به قدری خشمگین کرد که تصمیم گرفت به جای استراحت فورا به جبهه بازگردد. علاوه بر اراده دلاوری هیتلر بر همگان آشکار است به طوری که برخی می گویند در جنگ جهانی اول چهار سرباز و به گفته ی برخی دیگر پانزده سرباز متفقین را در یک مرتبه اسیر کرد!!! هیتلر به داشتن زن و فرزند علاقه نداشت زیرا معتقد بود اگر زن و فرزند داشته باشد توجهش از سرزمینش آلمان منحرف می شود و باید ماموریت الهی خود را به پایان برساند. از ویژگی های بارز دیگر آدولف هیتلر عشق او به آلمان بود و در واقع او در عشق به آلمان فنا شده بود. همانند بعضی شاهان و دیکتاتور ها سرزمینش را برای خود نمی خواست بلکه بر عکس خود را برای سرزمینش می خواست. به همین دلیل زمانی که نیروهای شوروی در نزدیکی کاخ او بودند و فهمید که دیگر نمی توان پیروز شد با اوا براون ازدواج و سپس خودکشی کرد. با وجود اینکه پیش از خودکشی عده ی بسیار زیادی از او خواستند برلین را ترک کند اما او خود را یک سرباز می دانست و معتقد بود باید عقب نشینی نکرده و از دستور اطلاعت کند. در نتیجه تصمیم چون از نظر بدنی خود را بسیار ضعیف می دانست و قادر به گرفتن سلاح بدست و رزم با دشمن نبود خودکشی کرد. هیتلر با خودکشی خود ایمان به ناسیونال سوسیالیسم، اطاعت از دستور و جان دادن در راه میهن را نشان داد.

 

ورماخت/وهرماخت (نیروی مسلح آلمان)

ورماخت (Wehrmacht ) که به صورت تحت اللفظی « نیروی دفاعی» خوانده می شود از سال 1935 تا سال 1945 با نام « نیروهای مسلح آلمان» فعالیت کرد. نیروهای مسلح آلمان شامل « ارتش» (Heer )، نیروی دریایی (Kriegsmarine ) و نیروی هوایی (Luftwaffe )  می شد. سازمان وافن اس اس (Waffen-SS) نیز که زیر نظر هاینریش هیملر در میدان نبرد تحت کنترا سرفرماندهی نیروهای مسلح (OKW ) و سرفرماندهی ارتش (OKH ) قرار داشت.

سرفرماندهی وهرماخت (سرفرماندهی نیروهای مسلح آلمان) سه سرفرماندهی دیگر را زیر نظر داشت: سرفرماندهی ارتش (OKH )، سرفرماندهی نیروی دریایی (OKM )، و سرفرماندهی نیروی هوایی (OKL ) که هر یک مستقل از دیگری فعالیت می کرد.

ریاست سرفرماندهی کل وهرماخت از سال 1938 تا پایان جنگ جهانی دوم (سال 1945) بر عهده فیلدمارشال ویلهم کایتل بود و ریاست بخش عملیاتی سرفرماندهی را ژنرال سپهبد آلفرد یودل بر عهده داشت.

 

به نقل از انجمن پژوهشی ادولف هیتلر  www.hitler.ir

نوشته شده در تاریخ دوشنبه 21 دی 1388    | توسط: علی خدامرادی    | طبقه بندی: تاریخ روابط سیاسی جهان، تاریخ جهان،     | نظرات()
شبکه اجتماعی فارسی کلوب | Buy Mobile Traffic | سایت سوالات